سایر خبرها
باورم نمی شد روزی که از علاقه شوهرم به دخترا باخبر شوم خودم هم...!
مان ایشان ازدواج موقت داشت. البته وقتی ازدواج کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون . شما حساب ...
شهیدی که به ابو زینب معروف بود
می رسد، دیگر این لقب به شهید حمیدی تعلق می گیرد. بعد از 8 روز که از بیمارستان مرخص شدند و به خانه آمدند، همه چیز برعکس شده بود و دیگر می دانستم که فقط جسم همسرم اینجا روی زمین است، روحش در جای دیگر پرواز کرده است. وی افزود: کار من رسیدگی به طا ها بود که آن زمان بچه شیرخواره بود و از طرفی جراحتی که شهید حمیدی داشت بسیار حساس بود و دکتر ها تأکید کرده بودند که تحت هیچ شرایطی زخم نباید دچار ...
همسرم با زنی رابطه داشت که شوهر بی غیرتش هم این را می دانست...
امورش را پیش می برد. خلاصه بعد از 20سال زندگی مشترک، سال گذشته بود که متوجه شدم همسرم روابط غیرمتعارفی با یک زن متاهل دارد. آن روز خیلی عصبانی شدم و پس از مدتی سر و صدا و مشاجره او را از خانه بیرون انداختم چرا که بود و نبودش در منزل هیچ فرقی نداشت. اما یک ماه بعد برزو دوباره به خانه بازگشت و با همان چرب زبانی های همیشگی و خواهش و تمناهایش مرا خام کرد تا به زندگی ...
جسد دفن شده در باغ راز میلیونی داشت
متهم یک سال قبل به خاطر اختلاف مالی 150 میلیون تومانی با دوستش به نام فرهاد او را به قتل رساند و جسدش را در انتهای باغش دفن کرد. ابتدا همسر فرهاد به پلیس گزارش داد شوهرش گم شده است. او گفت: همسرم صبح برای کار از خانه بیرون رفت. گفته بود غروب با دوستش رضا قرار دارد و می خواهد طلبش را از او بگیرد اما دیگر به خانه برنگشت. پلیس رضا را بازجویی کرد؛ اما او منکر هرگونه صحبتی با ...
همراه با خاطرات شیرزنی که همسر و خواهر شهید است/ زندگی ام شبیه فیلم سینمایی است
دیقه خانم رقم زد، برای او که گدازه های آتشین درد جدایی از فرزند هر روز شعله ورتر می شد: در آخرین روزهای سال 1362 برادرم نادعلی بهرامی که از طرف بسیج به جبهه رفته بود، در عملیات خیبر به شهادت رسید، نادعلی از آن بچه های خوب روزگار بود، زمانی که برای کمک کردن به کندن قبور شهدا رفته بود، به فرد همراهش گفته بود، این قبر را کمی درازتر بکنید، قدم من بلند است! و جالب آن که در همان قبر به خاک سپرده شد. ...
شش پسر از هشت پسرم راهی جبهه شدند/ هنوز بدهکاریم!
شصتمین سال ازدواجمان است. من از سه دانشگاه دانش نامه داشتم که یکی از آنها برای دانشگاه شیراز است. بعد از تحصیل در شیراز، به زاهدان رفتم و آنجا استخدام شدم. آنجا حاج خانم را به من معرفی کردند. با قصد ازدواج به مشهد رفتم و بدون اینکه خودش بداند، رفتم جلوی مدرسه به دیدنش! دیدم و پسندیدم، خواستگاری کردم و جواب بله را گرفتم. به زاهدان رفتیم و آنجا ازدواج کردیم. برایم سوال است که چطور این ازدواج ...
اول همسایه سپس خانه
به گزارش گلستان ما، شهید علیار نظیفی، پنجم آذر 1303 در روستای چهارچشمه از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش خیرالنساء نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. بازنشسته اداره گمرک بود. سال 1330 ازدواج کرد و صاحب شش پسر و دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم بهمن 1364 با سمت تک تیرانداز در کردکوی دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای امامزاده عبداله ...
چند روایت زنانه معتبر از روزهای دفاع مقدس/ از حضور بنی صدر در آبادان تا دیدار با شهید رجایی در بیمارستان
او پرسید چند وقته ازدواج کردید؟ - یک ماهه - چرا در این شرایط سخت برای زندگی اینجا را انتخاب کردید؟ -می خواستم کنار همسرم باشم - شما باعث افتخارید که در چنین شرایط سخت در زیر آتش زندگی می کنید. و در پایان حرف هایش شاخه گل سرخی به من و منصور هدیه کرد. بعد گفت: امیدوارم در سایه عنایات خداوند، سرافراز و موفق و الگویی برای دیگر جوانان و تازه ...
چه مرگی پرسودتر از شهادت که نصیب همسرم شد!
می توانیم از تلویزیون ایشان را زیارت کنیم و دعا کنیم که سایه شان بالای سر ما و این نظام باشد. تا جایی که خودش برایم تعریف کرده بود، در دوران نوجوانی بیشتر اهل مسجد بود و در آنجا کار های فرهنگی انجام می داد. مکبر بود و فعال بسیجی. احسان به خاطر علاقه ای که به پلیس شدن داشت، بعد از سربازی وارد نظام شد تا اینکه عاقبتش ختم به شهادت شد. همسرم خیلی به فوتبال و فوتسال علاقه داشت و در دوران ...
هرگز لحظه ای به این فکر نکرده بودم که شوهرم در خانه دوربین گذاشته است
د مال کجاست تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم او یک خانه مجردی دارد. ماجرا از کجا آغاز شد مرد جوان ادامه داد: پس از ورود به خانه یک دوربین در آنجا نصب کردم تا متوجه شوم همسرم در این خانه چکار می کند. بعد از چند روز وقتی فیلم دوربین ها را دیدم شوکه شدم چون همسرم در آن خانه با مردان غریبه ملاقات داشت یکی از آنها، یک مربی دوچرخه سواری بود و او را می شناختم. با این شکایت، ...
وقتی امید به زندگی رنگ می زند
عاً تنها نبوده ام، کسی که نقش مهم تری در تربیت بچه ها داشت، همسرم است . همسری که حالا به گفته آقای محمدی در بستر بیماری است و از او مراقبت می کند: این سال ها مسئولیت مهم تری توی خانه دارم، وگرنه خیلی بیشتر برای نقاشی وقت می گذاشتم، اما همین مقدار هم که می آیم خیلی وقت ها تمام حواسم به همسرم در خانه است و نگرانم برای اینکه زودتر خانه بروم و از همسرم مراقبت کنم، با این حال نقاشی تنها ک ...
تبعید پربرکتی که مایه وحدت شد
.... دیدار عبدالغنی دامنی با رهبر انقلاب در سفر ایشان به استان سیستان و بلوچستان در سال 1381 استاد دامنی مکثی می کند و بعد، لبخندبرلب ادامه می دهد: حضور آقا در محمدآباد، شروع ارتباطات شان با اهل سنت ایرانشهر بود. آقا به دیدار علما و ریش سفیدان اهل سنت رفتند، آن ها هم از ایشان استقبال کردند و هر روز این ارتباطات و مهر و محبت میان آن ها بیشتر شد، طوری که دیگر مردم ایشان را از ...
هرگز لحظه ای به این فکر نکرده بودم که شوهرم در خانه دوربین گذاشته و ..!
رفتارهای او شده ام و یک روز به طور اتفاقی یک دسته کلید در کیفش پیدا کردم. از روی کنجکاوی کلید را برداشتم و برای خودم یک نمونه ساختم. بعد هم مدام فکرم درگیر بود که این کلید مال کجاست تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم او یک خانه مجردی دارد. مرد جوان ادامه داد: پس از ورود به خانه یک دوربین در آنجا نصب کردم تا متوجه شوم همسرم در این خانه چکار می کند. ...
آخرین وصیت های یک ناشنوا
همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند. رفقا گفتند: چی می گی بابا!؟ مثل همیشه، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند، بغل دست قبرِ غلامرضا، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب ...
نگاهی به کتاب گنجینه رنج/ ماجرای گنج هایی که دادیم و رنج هایی که به جان خریدیم
خاطرات خود از دوران کودکی و نوجوانی و جوانی پرداخته است که بخش عمده این کتاب را خاطرات روزشمار جنگ تحمیلی و روزهای دفاع مقدس به خصوص در هفته ها و ماه های اولیه تشکیل می دهد. به نقل از تسنیم،کتاب ابتدا با حرف دل نویسنده شروع می شود و مروری بر خاطرات دفاع مقدس و سفری که خانم نویسنده و همسر جانبازش پس از سال ها از شروع جنگ تحمیلی به آبادان می روند و روزهای جنگ و خانه پدری در ذهن و دل ...
شهید حوادث 8 مهر زاهدان: 100 نفر از ما بمیریم بهتر است که خمی به ابروی آقا بیاید
...، برود، شهادتش روی چشمم، عاشق شهادت بود، به آرزویش رسید، هر پدر و مادری آرزو دارند، بچه های شان به آرزوی نیک شان برسند، اما دوری خیلی سخت است. اولین کاری که پدر بعد از شهادت پسر کرد وقتی به خانه حمیدرضا در زاهدان رسیدم و یقین پیدا کردم، شهید شده است، اولین کاری که کردم، دو رکعت نماز شکر خواندم که او به آرزویش رسید. در غسال خانه دیدمش، 25 بخیه روی سینه اش خورده بود، الان می فهمم، امام حسین (ع) در کربلا چه کشید. من که خاک پای امام نمی شوم، اما حالا حال ایشان را می فهمم با اینکه می دانم، حمیدرضا خودش، عاشق شهادت بود. پایان پیام/80019 / ش ...
شوهرم چشمش دنبال زنان دیگر بود و من وقتی فهمیدم خودم هم...!
ازدواج موقت داشت. البته وقتی ازدواج کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون . شما حساب کنید با ...
زندگی با 6 بچه در خانه 40 متری / جواب سونوگرافی شگفت زده مان کرد
! اصلاً باورم نمی شد. مانده بودم که چطور شده. کوشکی پیشنهادهای مختلف برای خاتمه دادن به بارداری را به یاد می آورد و از اصرار خودش به تسلیم شدن در برابر خواست خدا می گوید: خیلی ها حتی دکتری که به او مراجعه کردیم، به من پیشنهاد سقط دادند، اما من خیلی محکم جلویشان ایستادم. نمی خواستم بچه هایم را از دست بدهم. گفتم اینها از طرف خدا هستند، ما اجازه نداریم آنها را از بین ببریم. دوران ...
وقتی دعای مادر مستجاب شد
فرزندانم را به من خواهند داد و همواره به این فکر بودم که در چنین شرایطی، چگونه می توانم خبر شهادت فرزندانمان را به همسرم اطلاع دهم که این بر عکس اتفاق افتاد. مادر شهید صادق عدالت اکبری ادامه می دهد: خوب به یاد دارم در حین اجرای برنامه پایان اعتکاف در مدرسه بودم که ناگهان تلفنم زنگ خورد و همسرم بعد از سلام، فقط گفت، صادق به آرزوی خود رسید و من در پاسخ به همسرم فقط توانستم بگویم که انا لله و ...
ماجرای عجیب حمل جسد در چمدان از مشهد تا تهران
ساعت 14:30 پنج شنبه ششم مهرماه، مرد جوانی در میدان عطار در یکی از خیابان های شمالی تهران از خودروی سواری پیاده شد و در حالی که چمدان مسافرتی مشکی رنگی در دست داشت به طرف در ورودی ستاد فرماندهی فراجا رفت و به افسر نگهبان گفت همسرش را به قتل رسانده است. جسدی داخل چمدان مرد جوان، چمدان را روی زمین گذاشت و به افسر نگهبان گفت: من ساکن شهرستان مشهد هستم و دو روز قبل همسرم را در ...
جوان مشهدی با جنازه همسرش هزار کیلومتر سفر کرد
اینکه ماجرا را فهمیدم بیشتر جستجو کردم و چند تا از فیلم های خیانتش را پیدا کردم اما او همچنان زیر بار نمی رفت. دست آخر سه شنبه هفته گذشته بچه را خانه مادرزنم گذاشتم و با همسرم در خانه مان که در مشهد است تنها شدیم. باز هم جرو بحثمان شد و آن موقع بود که با دستان خودم او را خفه کردم. بعد جسد را در حمام خانه تکه تکه کردم. جسد را 11 تکه کردم و در نایلون مشکی گذاشتم و روده ها و بخشی از جسد را که دردسر ...
علت دعواهای زن و شوهری و راه های پیشگیری از آن
...> تنش درونی احساسی شما باید راهی بیابد تا خودش را ابراز کند. این دعوا ممکن است یک ساعت بعد ، یک روز بعد یا یک هفته بعد صورت گیرد. و بنابراین به نظر می رسد که مدام درگیر دعواهای زن و شوهری هستید. آن هم برسر همان مسایل همیشگی. حتی اگر در مورد آن مسایل به توافق ها یا راه حل هایی هم رسیده باشید، همچنان با هم دعوا می کنید. این نشان می دهد قضیه از جای دیگر آب می خورد. چه باید کرد؟ ...
وقتی متوجه شدم شوهر جدیدم دوست پسر دخترم است و هر شب...!
یک زن داستان تلخی را از ازدواج دومش تعریف کرد که بسیار فاجعه بار بود. به گزارش وقت صبح ، پس از مرگ همسرم مجبور شدم دنبال کار بگردم ،پس از چند هفته دوندگی و سپردن به دوستان و فامیل در یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم . من همیشه زن خانه بودم و حالا خیلی برام سخت بود که بیرون از خانه و در یک محیط رسمی کار کنم اما ناچار بودم. خیلی زود ازدواج کردم و یک سال بعد خدا نینا ...
سفر 1000 کیلومتری جوان مشهدی با یک جنازه در چمدان
یا 8 سال. او از اقوامم بود و حاصل این ازدواج یک فرزند 5 ساله است که با تصمیم آنی من، فرزندم حالا بی مادر شده است. از روز حادثه بگو، چه شد که جان همسرت را گرفتی؟ اختلافات ما برمی گشت به یک و سال و نیم قبل. همه چیز از همان زمان شروع شد. متوجه شده بودم که همسرم به من توجهی نمی کند. مدام با گوشی موبایلش سرگرم بود و هرجا می رفت گوشی اش را با خودش می برد. حتی اجازه نمی داد گوشی اش ...
سفر 900 کیلومتری با جسد همسر
گروه اجتماعی - رجانیوز: ساعت 2:30 بعد از ظهر پنجشنبه 6 مهر، مرد جوانی در حالی که ساکی بزرگ در دست داشت، از تاکسی اینترنتی در میدان عطار تهران پیاده شد و به سمت مأمور جوانی رفت که مقابل ستاد فرماندهی فراجا ایستاده بود. او به مأمور پلیس گفت: دو روز قبل همسرم را کشته ام و الان جسدش داخل این ساک است. مرد جوان با گفتن این جمله ساک را روی زمین گذاشت و با خونسردی در آن را باز کرد. مأمور پلیس ...
سفر 900 کیلومتری یک مرد با جسد همسرش!
...> چرا همسرت را کشتی؟ با هم فامیل بودیم حدود 8 سال قبل با او ازدواج کردم و حاصل این ازدواج فرزندی 5 ساله است. من عاشق همسرم بودم و دلم نمی خواست چنین اتفاقی بیفتد. اما از مدتی قبل به او مشکوک شده بودم. تصور می کردم که به من علاقه ای ندارد و با شخص دیگری در رابطه است. می دانید چه شد این افکار به ذهنم خطور کرد، از زمانی که مدام سرش داخل گوشی اش بود و من و بچه ام را نمی دید. هر وقت هم اعتراض می ...
دختری که کمک کار توپ 106 بود و در مقاومت خرمشهر جنگید
... در آستانه سالروز عروج شهادت گونه سیده مریم امجدی و چهل و سومین گرامیداشت هفته دفاع مقدس فرصتی دست داد با حسن آذرنیا همسر این زن رزمنده دوران دفاع مقدس گفتگو کنیم. حسن آذرنیا در ابتدای گفتگو گفت: از 21 شهریور تا 31 شهریور 1359 حدود 10 روز درگیری مرزی داشتیم. سه ماه قبل از این هم درگیری های پراکنده مرزی داشتیم. از 31 شهریور تا 4 آبادان که سقوط خرمشهر بود، 35 روز در خرمشهر مقاومت ...
خوشتیپی در گذر زمان باورنکردنی بیژن امکانیان از 5 سالگی تا 70 سالگی
گذر زمان ببینید. ماجرای دوبار عاشقی بیژن امکانیان دو بار در زندگی عاشق شدم ، یکبار زمان دبستان در آبادان همسایه داشتم که پسرشان رفتار خوبی با من نداشت تا اینکه یک روز بلندش کردم و زدمش زمین... پسرک گریه کرد و دو ساعت بعد با مادر و خواهرش برای دعوا خانه ما آمدند من همانجا محو خواهره شدم ، باور کنید نه قیافه داشت و نه خوش تیب بود. بار دوم عاشق همسرم شد و در اردیبهشت ...