سایر منابع:
سایر خبرها
داستان ناپدری و دختر 20 ساله
.... آن روز پنهانی با عمه ام تماس گرفتم و با ناراحتی به او گفتم ناپدری ام مرا مورد آزار و اذیت قرار می دهد! این بود که او با مادرم صحبت کرد تا مرا به خانه آن ها بفرستد. مادرم که حرف های عمه ام را قبول داشت رضایت داد و این گونه بود که من دوباره به خانه عمه ام رفتم و بعد از چند روز به بهانه ای از منزل آن ها خارج شدم و یکسره به منزل مادربزرگ آرمین رفتم. آن ها با خوشحالی به ...
قتل ناموسی مرد شیطان صفت توسط برادر زن و شوهر غیرتی / از زنم فیلم سیاه گرفته بود!
و حالا صاحب یک دختر 4 ساله هستم. مدتی قبل همراه دخترم به عنوان مسافر سوار یک پژو شده بودیم تا بیرون برویم اما راننده مرا فریب داد و با تعارف آبمیوه مسموم آزارم داد و از من فیلم و عکس گرفت اما من از ترسم سکوت کردم و حرفی به شوهرم نزدم تا اینکه چند روز بعد برادرم شاهین به خانه مان آمد. او متوجه شد که حال روحی ام به هم ریخته و گریه کرده ام .وقتی ماجرا را از من پرسید به او گفتم یک راننده به نام سعید ...
اتهام سیاه برای ناپدری شیطان صفت بعد از نجات از اعدام
متهم که مردی میانسال است چند سال قبل با شکایت دخترش بازداشت شد. دختر جوان به پلیس گفت: مدت هاست که پدرم مرا آزار می دهد. او فردی معتاد است و همیشه با آزار و اذیت هایش آرامش را از من و مادرم می گیرد. با شکایت این دختر پلیس پدر او را بازداشت کرد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد. وقتی دختر و پدر در شعبه 10 مقابل قضات ایستادند، مرد میانسال اتهام را قبول کرد. دختر جوان درخواست مجازات ...
بخاطر اعتراضم به رابطه شوهرم با زن غریبه مرا با کمربند زد و پاهایم را سوزاند...
کردم تا این گونه از زندگی با او ابراز نارضایتی کنم. خلاصه این اختلافات و لجبازی ها به جایی رسید که مجبور به طلاق شدم، فرزندانم را به او سپردم و خودم به تنهایی عازم مشهد شدم تا در این جا با آرامش زندگی کنم. خیلی زود در یک گلخانه بزرگ مشغول کار شدم که در زمینه تولید و تکثیر گل های آپارتمانی فعالیت می کرد و مدتی بعد پسر صاحبکارم از من خواستگاری کرد. من هم که از ازدواج قبلی شکست خورده بودم و ...
معامله روی دختر 12 ساله
من می نگریستند به طوری که با مصرف قرص دست به خودکشی زدم و فرزندم سقط شد، اما خودم که نجات یافته بودم از پویا طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. آن جا هم به خاطر وجود برادر معتادم روزگار بدی را سپری می کردم و زجر می کشیدم تا جایی که به دلیل افسردگی شدید در بیمارستان بستری شدم. بعد از بهبودی کارمی کردم و در خانه یکی از دوستانم ساکن بودم تا این که با حامد آشنا شدم. او ادعا می کرد به خاطر خیانت همسرش ...
جهت پیروزی اسلام سلاحم را بردارید
خداوند کشته می شوند را مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند . خدایا، تا تو را دارم هیچ غمی ندارم و اگر لحظه ای مرا به خود واگذاری روسیاه بمانم. پروردگار من. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند پدر و مادرم به ...
فاطمیون سر می دهند، اما سنگر نمی دهند
انداختم و با دلی پر از بغض گفتم تو رفتی و من با این همه مشکل تنها ماندم. وسایل را به خانه جدید بردیم و از برادرم خواستم مرا تنها بگذارد. گفتم شما خسته شده ای برو باقی کار ها را من انجام می دهم. برادرم که رفت به گوشه خانه رفتم و سرم را روی زمین گذاشتم، خوابم برد. در خواب محمد را دیدم. به خانه آمده بود. در زد و من در را برایش باز کردم. یک نامه دستش بود. گفتم این چیست؟ گفت ...
استخاره ای که نوید شهادت دو دوست کنار هم شد
به کمیته امداد می رفت. فضایش با ما خیلی فرق داشت احترام خاصی به پدر و مادر قائل بود. اولین و آخرین بوسه مادر فاطمه ثبوتی مادر شهید تعریف می کند: کلاس دهم بود گفت می خواهم بروم جبهه، گفتم تو درست را بخوان بعد برو. گفت آن موقع میزاری بروم؟ گفتم آره بقیه چجوری میرن توهم برو. گفتش اخه 2 سال زیاده وایسم، برم بهتره. گفتم نه. گفتم من طاقت ندارد تو بری، میدونی من چند ساله قرص اعصاب ...
دام برادران سارق برای گریمور حرفه ای
گرفتم و زن جوان هم گفت سر خیابان منتظر بمانم تا خودش دنبالم بیاید و مرا به خانه اش ببرد. دقایقی منتظر ماندم که دو مرد جوان نقابدار نزدیکم شدند و ناگهان به من حمله کردند. آن ها بدون پرسیدن هیچ سؤالی مرا زیر مشت و لگد گرفتند و به شدت کتک زدند، به طوری که کنار خیابان بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، دیدم روی تخت بیمارستانم. آنجا بودم که فهمیدم آن دو مرد نقابدار همدست زن جوان بودند و پس از کتک کاری شدید ...
شهید پورش همدانی از تشکیل جهاد سازندگی تا فرماندهی جنگ
بسیار حساس بود و هیچوقت راضی نبود حتی ذره ای مال حرام وارد زندگی شود به اندازه ای حساس بود که خاطرم هست پدرم بدحال بود و برادرم ( عباس ) با تویوتای جهاد به خانه آمده بود و مادرم از او خواست تا پدرم را تا درمانگاه برساند، ولی او رفت و ماشین گرفت و گفت این ماشین بیت المال است و استفاده شخصی حرام است. وی درباره خصوصیات اخلاقی بردار شهیدش ادامه داد: وی اخلاص زیادی داشت و اگر کاری را برای کسی ...
اغتشاشگران به این شهید امنیت، 9ضربه چاقو زدند
. پوریا خودش می دانست که رفتنی است. در آن روزها برادرم خیلی صحبت می کرد و بهتر است بگویم وصیت می کرد. او درباره همسر و دخترانش می گفت. بیشتر نگران دختر بزرگش بود چون رفاقتی باهم داشتند و دغدغه هلما را هم داشت. با توجه به اینکه مادرمان 75 سالشان بود، نگران مادرم هم بود و حتی می گفت: به مامان نگویید من زخمی شدم. در 14 روز که پوریا در بیمارستان بود به مادرم گفتیم پوریا به کربلا رفته است و امکان صحبت ...
سفر مرد افغانستانی به ایران برای قتل مرد شیطان صفت
آن مرد با همان دختر ازدواج کرد و برادرم کینه او را به دل گرفت فکر کنم قتل برادرم کار آن مرد باشد. در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت 6 روز پس از این جنایت، متهم فراری به پلیس رفت و خود را معرفی کرد. او در تحقیقات گفت: حدود یکسال قبل، زمانی که من برای کار به ایران آمده بودم، مقتول به خانه مان رفته و مادرم را در اتاقی زندانی و به همسرم تجاوز کرده بود. او آنها را تهدید می کند ...
هوسبازی دختر 17 ساله بعد 3 ازدواج: هر وقت مرد تازه ای می بینم ...!
نمی آید. ابتدا این حرف ها را به خاطر سن کم مهسا جدی نمی گرفتم و تصورم این بود که او هنوز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد. ولی مدتی بعد با درخواست مهسا از یکدیگر به صورت توافقی جدا شدیم . او با پسر دیگری ازدواج کرد اما با شوهرش اختلافات زیادی پیدا کرد و مدام با یکدیگر درگیر بودند تا این که کارشان به طلاق کشید. پس از این ماجرا، باز هم با دخالت اعضای خانواده ...
قتل داماد بدست برادر زنش | قتل داماد به خاطر عروس بود
خواهرش با خواهرش بدرفتاری کرده و قصد دارد او را گوشمالی دهد. او در بین راه یک قمه به دست من داد و گفت اگر لازم شد وارد دعوا شوم؛ اما من به او گفتم قصد ندارم با کسی وارد درگیری شوم. ما تازه به محل رسیده بودیم که او به سمت شوهرخواهرش حمله ور شد و چند ضربه به گردن او زد. او بلافاصله برگشت و ترک موتور نشست و از من خواست تا به سرعت حرکت کنم. من هم از ترسم او را مقابل خانه اش رساندم و بعد از ...
زن قاتل: چون شوهرم معتاد بود او را کشتم
افتاد؟ از دست او ناراحت بودم و داخل اتاق شروع به جیغ زدن کردم. ناگهان حال عجیبی به من دست داد، دیوانه شده بودم فقط دلم می خواست نه من دیگر زنده باشم و نه او. از اتاق بیرون آمدم و به سمت کابینت رفتم و چاقویی را برداشتم و به طرف شوهرم رفتم و چاقو را به شکمش وارد کردم. تو گفتی که قتل آنی بوده است اما بررسی ها نشان می دهد که قبل از قتل بدنبال چمدان بوده ای؟ می خواستم اثاث کشی کنم و وسایلم و لباس هایم را داخل آن بگذارم اما منصرف شدم چون پول نداشتم. اگر پول داشتم همان سال اول جدا شده بودم. منبع: برترین ها ...
عکس | داستان خیالی تازه عروسی که شوهرش را در خواب کشت
کنار یکدیگر نمی خوابیدیم. صدای فریاد های همسرم را می شنیدم و بعد متوجه شدم مرد غریبه در حال فرار است. در را باز کردم و می خواستم مانع فرار مرد غریبه شوم اما او مرا هل داد و فرار کرد. داستان خیالی اظهارات این زن مشکوک و متناقض بود. از سوی دیگر ماموران در ادامه تحقیقات به سراغ همسایه ها رفتند و متوجه شدند که این زوج اختلافات شدیدی با یکدیگر داشته اند به طوریکه همسایه ها بارها ...
وقتی روایت را جرعه جرعه سرمی کشی و طعم هرقصه زیر دندانت حس می شود
روزی که برف سختی باریده بود و من در آن سرمای استخوان سوز، روبه روی ترسهایم ایستاده بودم درحالی که حکم رشدم را گرفته بودم و اسمم برای رفتن به اجباری درآمده بود، اما در کسری از ثانیه با دیدن تابلوی ماهفروجک پرت شدم به روزهایی که با خیال مرجان خوش بودم. به واقع بی بابایی مرا عاصی و سرکش کرده بود؛ که علیه مادرم شکایت کردم و جلوی دختر همسایه داد زدم که باید خانه مرا تخلیه کنی. در یکی از همین ...
شوهر هوسبازم از شب اول عروسی من را به آغوش دوستانش فرستاد و...!
...، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما زیباتر خواهد شد. نمی دانم چه حادثه ای رخ داد که ...
قتل بی رحمانه مرد تهرانی یکسال پس از ازدواجش / زن جوان با 20 ضربه شوهرش را کشت + عکس
از پنجره فریاد بزنم و به بهانه اینکه دزد وارد خانه ما شده از همسایه ها کمک بخواهم ، اما بعد از آن شب دچار کابوس و عذاب وجدان شدم و برای همین اعتراف کردم. پس از اعترافات مریم به قتل شوهرش و تحقیقات تکمیلی و بازسازی صحنه جرم بازپرس ویژه قتل ، کیفرخواست متهم را مبنی بر قتل عمل مرد 66 ساله صادر کرد و پرونده برای صدور حکم نهایی به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد که مریم به کیفرخواست ...
بازداشت زن جوان به دلیل ضرب و شتم زن دیگر/ مچ شوهر خیانتکارم را گرفتم
؛ شماره به نام اختصاری در گوشی اش بود من هم کنجکاو شدم و خواستم گوشی را باز کنم، اما متوجه شدم همسرم رمز روی گوشی اش گذاشته است. از همان جا شک کردم. بعد یک روز وقتی داشت رمز گوشی اش را می زد آن را حفظ کردم و فهمیدم که به من خیانت می کند. *با همسرت درباره این موضوع حرف زدی؟ بله. اما زیر بار نرفت تا اینکه مچش را گرفتم. *چطور مچش را گرفتی؟ رفتم محل کار ...
تجاوز مرد شیطان صفت به زن همسایه/ او چاقو را زیرگلوی کودک دوساله زن گذاشت تا به نیت شیطانی اش برسد+جزییات
حالم بد است. این زن اوایل سال جاری با پلیس تماس گرفت و گفت: زنگ در خانه به صدا درآمد. مردی پشت آیفون بود که صورتش مشخص نبود. او گفت: برای نوشتن قبض برق آمده است. من در را باز کردم، یک دفعه به داخل خانه حمله کرد. سعی کردم در را ببندم. زورم نرسید، به او گفتم هرچه می خواهی بردار و برو. اول، چون صورتش پوشیده بود، او را نشناختم، اما بعد فهمیدم مردی است که در همسایگی ما زندگی می کند. ...
نقش عقیدتی فراجای گلستان در دوران دفاع مقدس
...: بقیه برادرا کجا هستند؟ عملیاتی جایی رفتن؟ جواب دادند: نه همین جاها هستن. یکی هم از آن ته صف گفت: حاج آقا همه تو آشپزخانه جمعن! حالا هم از این کار بچه ها دلخور و ناراحت شدم. یکی را فرستادم دنبال شان گفتم: بگین همین الان همه بیان واسه نماز! وقتی آمدند بی هیچ حرفی، نماز دوم را شروع کردم. فقط چند دقیقه گذشته بود، وسط های نماز یک لحظه نمی دانم صدای خمپاره ...
قاتل: جنون داشتم
: سال 95 از شوهر اولم به خاطر خیانتی که به من کرد، جدا شدم و به خانه مادرم رفتم. مدتی با مادرم و ناپدری ام زندگی کردم، اما با آن ها کنار نیامدم و به خانه خاله پیرم رفتم و در آنجا با حمید که مرد پولداری بود، آشنا شدم و یک سال قبل با او ازدواج کردم. حمید معتاد به موادمخدر بود و هر وقت مواد مصرف می کرد اخلاقش بد می شد و مرا کتک می زد. از رفتار های او خسته شده بودم و در نهایت شب حادثه پس از درگیری وقتی ...
اتفاق تلخ برای دختر جوان| زکریا مرا بی عفت کرد!
وقتی به سن نوجوانی رسیدم و شور و هیجان غرورانگیزی وجودم را فراگرفت، احساس می کردم پدر و مادرم بین من و برادرم تبعیض قائل می شوند چراکه من هم دوست داشتم آزاد باشم و هر زمان که دلم می خواهد به خانه بازگردم و با هرکس که علاقه داشتم ارتباط برقرار کنم اما... این ها بخشی از اظهارات دختر20 ساله ای است که با تفکراتی اشتباه زندگی و آینده خود را به تباهی کشانده و مادرش را تا مرز سکته قلبی رسانده ...
هفت سال برای شوهرم نقش بازی کردم تا آخرش مچم را گرفت!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... وارد منزل شدم صدای زنم را شنیدم که ... تنوع طلبی جنسی |عشق های مثلثی چیست؟ روش های پیشگیری از رابطه مثلثی یا سه نفره را بدانید آزار جنسی یک زن در ماشین | اجرای حکم اعدام همسرم عاشق دلباخته خواهرم شد!/ خواهرم ...
ادعای عجیب مرد معتاد در قتل همسرش/ صداهایی شنیدم که به من دستور قتل دادند
مرد جوان که همسرش را که در یک مدرسه غیر انتفاعی سرایدار بوده، به قتل رسانده، در تازه ترین ادعای خود شنیدن صداهای عجیبی را که به او دستور قتل داده اند عامل این جنایت دانست. رسیدگی به این پرونده از ساعت 6 بعد از ظهر 22 شهریور و با گزارش قتل زنی در یک مدرسه غیرانتفاعی [...]
"زمان جنگ نباید در خانه ماند" روایتی از شهید رضا رحمتی زاده، سرداری از عشایر دامنه الوند
به گزارش ایرنا ، این روزها با برگزاری کنگره ملی هشت هزار شهید همدان، دیار هگمتانه عطر و بوی دیگری پیدا کرده و شور و حال خاصی برای فضای این خطه از ایران زمین حکم فرما شده است. گرامیداشت شهدا اگرچه محدود به زمان و مکان خاصی نیست اما برگزاری کنگره ملی هشت هزار شهید همدان که هر 10 سال یکبار برگزار می شود، شهدای وا ...
قتل به سفارش همسرو دخترش انجام شد | برای کشتنش شیر یاخط انداختیم!
چند سال قبل در ترکیه درس خواندم و وکیل شدم. من یک نابغه هستم اما شوهرم اجازه نداد که به درسم ادامه دهم. از پدری روس و مادری ایرانی به دنیا آمده ام و در حال حاضر ساکن ازمیر ترکیه هستم. بعد از جدایی از همسر اولم با مردی دیگر آشنا شدم و ازدواج کردم و دو پسر 7 و 12 ساله دارم که الان نگرانشان هستم چرا که بعد از دستگیری من در بهزیستی هستند. من هیچ مشکل مالی ای ندارم و جنایت را فقط برای پایان دادن به ...
مژده بده یار پسندید مرا | گپ وگفت با یک زوج خادم مسجد در محله جوانمرد قصاب
و اقوام ما می دانند که من و آقا محسن خادم مسجدیم و مثل قبل نمی توانیم راحت به مسافرت برویم. یک ماه قبل بود که بعد از 4 سال، چند روزی به تنکابن برای دیدار برادرم رفتیم. مهمان هم که به خانه مان می آید آنها را، مهمان مسجد می کنیم. از این شرایط آنقدر راضی ام که فکر می کنم در حال گذراندن بهترین روزهای عمرم هستم و به نظرم عاقبت به خیری یعنی همین. ...