سایر منابع:
سایر خبرها
آقا تختی، توفیقی است که با چوب آن ما را می زنند/ با ساخت خانه کشتی سرمان کلاه گذاشتند
شهید را از خود محل بگذارید، این مَشی ماست چون بچه های محل روی او تعصب دارند و الگوست. تا خود شهید هم نخواهد، کار پیش نمی رود. آقا مجید سوزوکی خودمان هست و آنجا هم الحمدالله پرچم کشتی بالاست.(شهید مجید خدمت همان مجید سوزوکی که درباره اش فیلم اخراجی ها ساخته شد). عکس این شهدا را در خانه کشتی هم نصب می کنیم، امیدوارم اهالی محله هم کمک کنند. این مجموعه بین 5 تا 10 سال دست فدراسیون است، مربی مجرب هم می ...
دوست دارم همچو مولایم حسین(ع) بی سر بمیرم + عکس
، چند روز بعد مادرم نانوایی را به من نشان داد و گفت بروم و نان بگیرم. آمدم که حرکت کنم سر کوچه محمدرضا را دیدم با لباس های سیاه و بقچه ای دستش بود، جلو رفتم و گفتم: سلام داداش، از جبهه آمدی؟ گفت: بله. به من گفت: کجا می روی؟ گفتم: نانوایی می روم. به او گفتم به خانه برو تا برگردم. گفت: باشه. اینجا بود که دیگر مادر شاهد قضیه بود. مادرم می گفت: وقتی به خانه رسیدم همه ی اتاق ها را به دنبال ...
ماجرای یک خواستگاری خاص و تولد یک نامادری مهربان تر از مادر
...> 30 سالم بود که مادرزن شدم ... چشم های آبا از ذوق برق می زد، انگار آن زهرای 16 ساله شده بود: سال ها بعد از فوت گلزار خانم، پسرم حسین به دنیا آمد، خدا شاهد است که هیچ فرقی بین بچه ها نمی گذاشتم که هیچ! بلکه بیشترین توجه به حسن بود! 30 سالم بود که مریم ازدواج کرد و من شدم مادرزن؛ همه اتفاقات دنیا برای من خیلی زود رقم می خورد، با کبکبه و دبدبه مریم را راهی خانه بخت کردم . آبا جان ...
مجاهدان استان بوشهر(43)؛ روایت مادر شهید عبدالرضا معزی از خبر شهادت فرزند
آمد و گفت: الان سه نفر به خانه ما آمدند و می گفتند که با امروز ما سه روز است که در محل می گردیم تا به خانواده اش خبر بدهیم. به درب خانه عمه اش رفته و سراغ خانه ما را گرفته بودند، ما در محل به خانواده عمه کازرونی مشهور بودیم. سئوال کرده، بودند که خانه ی آقای کازرونی اینجاست؟ می گویند چکارش دارید؟ از جبهه برایش خبر آورده اید؟ چند روزی است که نامه ای از پسرش نیامده و این زن شب و روز ندارد. از دختر ...
فرقه تروریستی رجوی اختاپوس هزار سر است | اشرف علیه زنان
آلمان هستم. شماره من افتاده است؟ گفتم بله. شماره ات افتاده، اما این چهار سال کجا بودی؟ نگفتی مادرم نگران می شود؟ خانواده من نگران می شود؟ گفت مادر ما در کمپ بودیم و نمی توانستیم تماس بگیریم. همه بچه ها در کمپ بودیم و آن ها نیز نتوانستند با خانواده خود تماس بگیرند. گفتم حالا یکی دو ماه، نه یکی دو سال، ولی چهار سال نتوانستید تماس بگیرید؟ من در این مدت از شما هیچ خبری نداشتم. الان وضع شما چطور است ...
حاج قاسم از کودکی تا شهادت
بعد از انقلاب که وارد جنگ شد تحصیلاتش را تا مقطع دکترا ادامه داد. حاج قاسم که به این نقطه رسید فقط به واسطه خانواده بود ایشان در مسائل دینی فوق العاده بودند، ایشان بدون استثناء بدون اجازه کسی به خانه اش ورود پیدا نمی کرد. سعی می کرد؛ همیشه با خبر باشند یا الله گفته می شد در مسائل اعتقادی اش واقعاً از همان قدیم آدم معتقدی بود. در روستای ما همه می گویند که ...
روایت پزشکی که مادرش را با دعای رهبر بدرقه کرد
برای تحصیل و اشتغال و هرگونه فعالیت اجتماعی را از ذهن همه، خصوصاً خود زنان پاک کنند؟ اصلاً فرض کنید من یک زن فقط خانه دار، حس من این است که حتی شهر هم هوای من را ندارد. وقتی خیابان هایش برای رفت و آمد من با کالسکه فرزندم مناسب نیست، وقتی فرهنگی-هنری کمتر شهرداری برای مهربان تر بودن مردم با من و فرزندانم و کمتر اذیت شدنمان، پوستری به در و دیوار شهر زده است، وقتی من به عنوانِ مادر یک بچه ...
ناگفته هایی درباره حاج قاسم سلیمانی از زبان خواهرش
...، هفته آینده کارم تمام می شود، می آیم دیداری تازه کنیم. همان هفته حاجی به شهادت رسید. حاجی با بدن سوخته و پاره پاره آمد. آخرین دیدار آخرین باری که حاج قاسم را دیدم، عاشورای سال 1398 بود. حاج قاسم به راهبرد آمده بود. منتظر بودم بیاید، بروم از او خداحافظی کنم. داخل منزل حاج قاسم نشسته بودم، اما نیامد. از خانواده پرسیدم: حاج قاسم رفت؟ گفتند ...
وقتی مکانیک ارمنی جهادگر انقلابی شد
.... خون شهدای ارمنی، آشوری، کلیمی و زرتشتی با خون هموطنان مسلمان خود در هم آمیخت و آنان با شجاعت و دلیری در برابر دشمن ایستادند و در این دوران بود که تفاوت ها رنگ باخت. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز چند بار از ایثار و وطن دوستی شهدای مسیحی تمجید کرده و به دیدار خانواده های معظم این شهدا رفته اند و در مهمانی آنان به مناسبت سال نوی مسیحی شرکت کرده اند. همسفر جلوه ای از همین وحدت و یکدلی زیر نام ایران و ...
روایتی از درخواست سردار دل ها از مادر شهید
برای مراسم تشییع مجید دوست دارید چه کسی به عنوان سخنران بیاد؟ بنده هم پاسخ دادم که سردار قاسم سلیمانی برای مراسم پسرم بیاید، گفتند باید با سردار سلیمانی نامه نگاری شود زیرا ممکن است ایران نباشد اما بنده اصرار داشتم که سردار قاسم سلیمانی سخنران مراسم باشد. مادر شهید قربانخانی خاطرنشان کرد: فردای آن روز سردار با بنده تماس گرفت و گفت فردا من مهمان آقا مجید خواهم بود، روز تشییع پیکر پسرم ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
اینکه 8 فروردین سال 98 مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. به فرزندانم و عروس ها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید. بچه ها که همه مشتاق دیدار این سردار محبوب بودند صبح فردا پیش از آمدن سردار خود را به منزل ما رساندند. همه هیجان زده و خوشحال منتظر ...
ماجرای ارسال شبانه مهمات برای بالکان توسط حاج قاسم
نیروی قدس پیدا شد و نیروی قدس را ارتقا داد و تأثیرات آن از بالکان و لبنان شروع شد و بعد به تدریج به فلسطین و سوریه رفت.*آن ایام که حاج قاسم فرمانده نیروی قدس شد، درگیری در بالکان (جنگ بوسنی) بود من هیچ وقت فراموش نمی کنم، ساعت نزدیک یک بعد از نصف شب بود، من خانه بودم، تلفن زنگ زد و گوشی را برداشتم دیدم قاسم است، سلام و احوال پرسی کردم، احوال پرسی را قطع کرد یک اصطلاحی کرمانی ها دارند می گویند به خود ...
هیس، پسرها فریاد نمی زنند!
رد ترس را در چشمان پسرهای نوجوان دید. خانواده یک پسر 14ساله که او هم از قربانیان آزار و اذیت متهم است به دادگاه آمده بودند. مادر این پسرنوجوان پس از جلسه دادگاه گفت: امروز که پسرم می خواست به دادگاه بیاید، چنان ترسیده بود که رنگ به چهره نداشت. در این جلسه بچه ها گفتند ازسوی این مرد موردآزار قرار گرفته اند. اما متهم به هیچ وجه زیربار جرمش نرفت. جالب این که متهم امروز نمی خواست برای محاکمه به ...
روایت زندگی و شهادت پوریا احمدی منتشر شد
.... از وقتی آرتروز مزمن گرفته، با واکر راه می رود و پرستار شبانه دارد. روز ها هم پسر ها می آیند، خرید و کارهایش را انجام می دهند. مهر 1326 در محلۀ ابوسعید، پایین تر از چهارراه گلوبندک به دنیا آمد. اسم مادربزرگش را که طوطی بود، رویش گذاشتند؛ اما صدایش می زدند نازی، مثل خواهرش ایران که به او ژیلا می گفتند. پدرش احمد عبدالرحیم زاد آذری، در بندرانزلی خواربارفروش بود. چهل سال داشت که ...
نقلی از مادر شهید مدافع حرم درباره دیدار با سردار سلیمانی؛ شام خانه ما بمانید!
، خیلی هم خوب هستند! کلی از این موضوع و حرف هایی که می زدیم خندیدیم. وقتی مهمان ها به منزلمان آمدند، من موبایلم را در اتاق گذاشتم و همراهم نیاوردم؛ از طرفی دلم می خواست عکس های یادگاری از مهمان ها داشته باشم. اما دیدم حاجی دوربین عکاسی آورد، چند تا عکس گرفتیم؛ بعد از عکس گرفتن، حاج قاسم گفت: شما مادر شهید هستید برای شهادت ما هم دعا کنید. گفتم: خداوند مرگ همه ما را شهادت قرار بدهد و حیف ...
خانواده های شهدای آشوری در آستانه سال نو میلادی تجلیل شدند
بودنمان است و جامعه آشوریان ایران توانسته است همچون دیگر اقشار ایرانی در جهت حفظ آب و خاک و کیان وطن تاریخی اش تلاش کرده و شهدایی را در این راه تقدیم کند. نریمانی خاطرنشان کرد: این باعث افتخار ماست که امروز بسیاری از معابر و خیابان های کشورمان مزین به نام شهدای گرانقدر آشوری است. همچنین در پایان این مراسم هدایایی از طرف بنیاد شهید و امور ایثارگران و وزارت امورخارجه به مادر شهید روبرت لازار و خواهر شهید سرگون آکویانس و تعدادی از مسیحیان آشوری اهدا شد. انتهای پیام/ 112 ...
فعالیت های انقلابی محمد، من را آماده شنیدن خبر شهادتش کرده بود
کرد که به کردستان اعزام کند وقتی خانه آمد و موضوع را مطرح کرد من گریه زاری کردم گفتم نرو کرد ها سر می بُرَند، چشم در می آورند این جنایت را انجام می دهند گفت بادمجون بم آفت نداره، هیچی نمیشه، من صحیح و سالم برمی گردم. حتی همسایه ها همین حرف های من را به محمد گفتند، اما تصمیمش را گرفته بود، پشیمان نشد و سرانجام به عنوان سرباز از سوی ارتش به مهاباد اعزام شد. مادر شهید درویش زاده می گوید ...
سال ها شهید مفقودالاثر عملیات کربلای4 بود
مجروحیت همسرش هم اشاره کرده و گفته است تعدادی شهید آوردند. بچه را پیش مادر شوهرم گذاشتم و رفتم تشییع جنازه. موقعی که برمی گشتم، خانمی از من سؤال کرد: شوهرت هم جبهه رفته؟ گفتم آره! باز پرسید: چند تا بچه داری؟ پیش خودم گفتم حتماً این زن، شوهرم را می شناسد و در مورد او چیزی می داند که ما نمی دانیم. وقتی به خانه رسیدم، مثل این که در و دیوار خانه می خواستند خبری را به من بدهند. به مادر ...
عمرش دراز نبود، اما عرض با برکتی داشت
...، حتی لباس های من و پدرش را شست. تعجب کردم. چون من تا سوم امام در خانه هیچکاری نمی کنم. برایم عجیب بود. علتش را پرسیدم. با لبخند گفت آخه مامان لباس های پدر و مادر رو شستن حاجت می ده! گفتم اینا حاجت می ده؟ گفت آره. بعد رفت خوابید. صبح که بیدار شد، عمیق ترین و عجیب ترین نماز عمرش را خواند! همه خانواده نمازمان را خوانده بودیم. یک دفعه پسر کوچکم گفت می شه به داداش بگی اینجوری نمازش رو نخونه؟ گفتم ...
به رنگ خدا، برشی از زندگی عاشقانه مردی که امامزاده کرمان شد
یا مجروح، بار زندگی و بچه ها روی دوش شما می افتد، راضی هستید؟ قبول کردم، خواستگار زیاد داشتم اما همیشه دوست داشتم همسرم در همین راه باشد و در همین مسیر شهید بشود... آن روز متوجه اینکه فقط حرف خدا را گوش می کنم نشدم، با خودم گفتم خب همه حرف خدا را گوش می کنند، تا اینکه در زندگی آن را درک کردم. بعد از رضایت اولیه خواستم با مادرم در میان بگذارم، رابطه من و مادر خیلی دوستانه و ...
بلندمرتبه سازی یا ویلا سازی، کدام به سود متقاضیان مسکن است؟
خانه شان را ساخته بودند و خودشان در آن ساکن شده بودند. سوال: تا حدودی این اتفاق دارد می افتد؟ عمران زاده: نه الان بسیاری از پروژه ها در همین نهضت ملی آن جایی که بلندمرتبه سازی و انبوه سازی درنظر گرفتند یک کلنگ نخورده، چون سازنده ای نیامده و الان عملا داریم با این سیاست ها اگر سیاست همچنان برود سمت بلندمرتبه سازی و انبوه سازی مواجه می شویم با همان مسکن مهری که بعد از دوازده سال ...
مردم نی ریز از مادر گفتند...
دهم که او بهترین باشد. اگر زنده بود او را به زیارت می بردم اسماعیل اشکبوسی می گوید: 4 سال است مادرم به رحمت خدا رفته، کاش زنده بود تا می توانستم او را به سفر های زیارتی می فرستادم، چون دوست داشت و حالش را خوب می کرد. همه مادر ها خوب هستند. مادران قدیمی صفا و صمیمیت را به بچه ها می آموختند و مادران امروز تفکر ها و علم های جدید. تربیت بچه دست ...
ترسیم سیمای زن مسلمان ایرانی از نگاه رهبر انقلاب
...: حضرت آیت ا... خامنه ای در این دیدار که در آستانه ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) انجام شد، عظمت شخصیت بانوی دوعالم را غیرقابل درک خواندند و افزودند: براساس حدیثی معتبر، خداوند از خشم حضرت فاطمه (س) به خشم می آید و از خشنودی او خشنود می شود که بالاتر از این، هیچ فضیلتی برای انسان قابل تصور نیست؛ بنابراین هرکس رضایت پروردگار را می خواهد باید به توصیه ها، درس ها و جهت گیری های آ ...
حاشیه های شیرین دیدار بانوان با رهبرانقلاب در بیت رهبری
دوستم بارداره. ببخشید اینو می گم. اشکالی نداره کتتون رو بدید بذارم زیرش؟ از این همه شرمش برای درخواستی به این سادگی خنده م گرفت. گفتند از قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیا هستند. کت را دادم و مداد مینیاتوری را که رمقش گرفته شده بود در دستم چرخاندم. کت اول زیرانداز و بعد پشتی خانم جوان باردار شد. مینا مهروش سخنران بعدی بود، مدیر عامل شرکت دانش بنیان، کارآفرین، دکترای اقتصاد و عضو هیئت علمی ...
روایت گردان خط شکن در 353اُمین برنامه شب خاطره
.... پس از راز و نیاز، زمان حرکت فرارسید. از خاک ریز اولی عبور کردیم. وارد آب شدیم. آب تا کمرمان بالاآمده بود.دستور تغییر زمان عملیات به ما رسید.به سنگرها برگشتیم تا دستورات بعد فرارسد. بیسیم چی ها را جمع کردم و گفتم: فرکانس ها را چک کنید. گفتند: فرکانس ها عوض شده است. خانم فاطمه زهرا (س) تنها کسی بود که به ذهنم رسید و مجدداً توسل کردم. بیسیم چی ها توانستند فرکانس را تنظیم کنند و رفتند ...
گلستان دامان مادر
ندارند و در دامن مادر که هستند، تمام چیز هایی که دارند، آرزو هایی که دارند، خلاصه می شود در مادر و همه چیز را در مادر می بینند . در احادیث ما از همان ابتدا بیان شده است که اگر فرزند صالح و نیکو می خواهید، با خانواده های بااصالت و زنان عفیف ازدواج کنید؛ چنان که امام صادق (ع) می فرمایند: با خانواده ای شایسته و اصیل ازدواج کنید؛ زیرا ریشه ها به نسل، سرایت می کند . امام رضا (ع) نیز می فرمایند ...
ساعتی با صدیقه اکبری که همت او بچه ها را سواد دار می کند/ خدا نمی گذارد اینجا تعطیل بشود
آن روز بعد از پایان کلاس به خانه برنگشتم. شب در خانه یکی از بچه ها ماندم تا فردا با او و مادرش سر کار بروم. صبح فردا من هم مثل دانش آموزم و مادرش 5صبح لباس کار پوشیدیم و با بقیه کارگرها که بعضی از آن ها دانش آموزانم بودند، به مزرعه رفتیم. صورتم را پوشانده بودم و صاحب مزرعه نمی دانست من معلم بچه ها هستم و نه کارگر. البته خودم دوست نداشتم متوجه ماجرا بشوند. آن روز به خاطر کار و گرمای زیاد سردرد ...
خانه ای در رضویه ؛ همه فرزندانش شهید و ناظر هستند
داود و قدیر سرلک پس آمدن مان به این خانه که در روز 6 دی همزمان با روز تکریم مادران و همسران شهدا صورت گرفته، یک مناسبت دیگر هم پیدا کرده و اینکه در آستانه 9 دی قرار داریم و شهید دیگر این خانواده، شهید فتنه سال 88 است. پاسخ دو سوال دیگرمان را با پرسش از خانواده شهید دریافت می کنیم. نخست اینکه پدر شهید کجاست؟ مادر شهید می گوید همسرم چند ماه بعد از شهادت قدیر، به رحمت خدا رفت ...