سایر خبرها
هفت خوان چاپ و تکثیر اعلامیه های انقلاب
...> یک بار دستگاه تایپ مان خراب شده بود و به خیابان سمیه بردم. وقتی که دستگاه را برای تعمیر بردم، همه چیز را از من گرفتند. باور کنید یک نفر آنجا بود که از من انگشت نگاری هم کرد، ولی من روی سربرگ حسینیۀ اصفهانی ها نوشته بودم که این دستگاه تایپ جهت تعمیر تحویل داده می شود. سن من در آن موقع طوری بود که انقلابی ها خیلی از من کوچک تر بودند و انقلابی گری به سن من نمی خورد. من از طرف حسینیه رفته بودم و حسابی ...
پرویز پرستویی: تلویزیون حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
، ممکن است نیش بخوری و با سر به پایین بیفتی. گاهی من از بچه ها می شنوم می گویند فلانی کار جدید نگرفتی؟ او هم می گوید چرا گرفتم و بعد هم می گویند خدا را شکر! انگار کار بازیگری مثل کار ساختمانی است. بله، ما هم باید مثل دیوار چیدن، همه چیز را درست روی هم بچینیم، اما به من برمی خورد که بگویند کار گرفتی یا نگرفتی؟ پیش خودم می گویم نکند من دارم مسیر را اشتباه می روم. من هیچ وقت کار نگرفتم، یعنی ...
آخرین مصاحبه جنجالی پهلوان تختی: باید زن بگیرم!
تختی سئوال کردم حالا که به وطن برگشته اید، اولین سئوال مردم بعد از احوال پرسی این است که آیا به کشتی گرفتن ادامه می دهید؟ تختی در پاسخ این سئوال کمی مکث کرد. انگار خاطرات 12 سال قهرمانی جهان، آن همه فریاد ها و هورا ی لذتبخش مردم به هنگام پیروزی در گوشش صدا می کرد. بعد نگاهش را به من دوخت و گفت: حالا نمی توانم قطعی بگویم. بعد از استراحت باید ببینم باز هم آمادگی مبارزه دارم یا خیر. ...
حرف های تازه پرویز پرستویی خبرساز شد!
باید مثل دیوار چیدن، همه چیز را درست روی هم بچینیم اما به من برمی خورد که بگویند کار گرفتی یا نگرفتی؟ پیش خودم می گویم نکند من دارم مسیر را اشتباه می روم. من هیچ وقت کار نگرفتم، یعنی همیشه مترصد این بودم که آیا کاری پیدا می شود که من را از خانه بیرون بکشد وگرنه من در خانه بودن و کار نکردن را ترجیح می دهم. من در این سه سال اخیر مثل یک فنر فشرده بودم و دلم ...
گفتگوی خواندنی با پرویز پرستویی/ ناگفته های خاص از آژانس شیشه ای، مارمولک و بید مجنون
همه چیز تمام شد، خواستم آن آدم را به من نشان دهد و ایشان آن آدم را به من وصل کرد. او یک جانباز هست. البته چند نفر هستند. که یکی شان همین عباس علمدار است که کمتر از یک سال است فوت کرده و کتاب کوچه نقاش ها درباره اینهاست. آقای حاتمی کیا حاج عباس را به من معرفی کرد و من به دفترشان رفتم و از همان جا هم زنگ زد به خانه اش و گفت حاج خانم شام درست کن، من چند تا میهمان دارم و ما به خانه ایشان رفتیم. من ...
بانوی کارآفرینی که مچ مشکلات را خواباند
شت ماه سال 98 بود، یکی دو ماه بعد پیش برادرم قم رفتم در حرم حضرت معصومه موقع زیارت حرف دلم را با این بانوی کریمه در میان گذاشتم، گفتم: این پسرم دست من امانت است و یک کاری کنید پیش پسرم شرمنده نشوم . آن روز را فراموش نمی کنم چون روزی بود که بعد از گذشت 6 سال خانه نشینی به خودم آمدم و اینکه تا کی باید بنشینم؟! و از طرفی چون انسان فعالی بودم تصمیمم را گرفتم . تصمیمم را گرفتم... با ...
داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می زدم گفت بیا پایین!/ زاگالو دوستم داشت و بازیکنش را مجبور کرد پیراهنش ...
صبح او را در راه مدرسه می دیدم که به سمت حمام عمومی گلشن می رفت. پدربزرگم خودم آنجا زندگی می کرد. بعد از حمام به مغازه احمد کله پز می رفت. تا به آنجا وارد می شد برایش زنگ می زدند. دوتا چشم هم می خورد و سوار ماشین خاکستری اش می شد. آن زمان یک ماشین واکسال داشت که اتفاقاً فرمانش سمت راست بود. از آن ماشین های انگلیسی. این برای من که کوچک بودم خیلی عجیب بود. همه این خاطرات را به یاد دارید ...
دی بروینه: از راننده تاکسی بودن لذت بردم!
بروینه درمورد اینکه نیاز داشته استراحت کند، گفت: “اینطور نبود که نیاز به استراحت داشته باشم، اما آن را انجام دادم تا یک نقطه ضعف را به یک مزیت تبدیل کنم. وقتی به حرفه ام فکر می کنم، 10 سال گذشته را بدون وقفه با یک استراحت کوتاه بازی می کردم، شاید برای من خوب بود که کمی دوباره به حالت اولیه برگردم و وقتی واقعاً در طول یک فصل امکان پذیر نیست، از خودم مراقبت کنم. امیدوارم بتوانم سخت کار کنم و به شیوه ای ...
به یاد حاج عیسی؛ خادمی مخلص و وفادار
گرفت اما در محاسبات مالی بیت ایشان ثبت می کرد و پولش را از امام می گرفت. او غیر از ایران 14 سال هم در دوره تبعید امام به بورسا، نوفل لوشاتو، کربلا و نجف خدمتگزار امام بود. سید یک بار که می خواست پول خرید نان را بگیرد به امام گفت: 10 تومان نان خریدم. امام از او پرسید: ما یک روز این همه نان خورده ایم؟ پاسخ داد: خیر آقا، دیروز از شما پول نان نگرفته ام. امام فرمودند: چطور شما بعد ...
مسئولیت محرومیت احتمالی خود را می پذیرم/ امیدوارم طلسم حضور در المپیک شکسته شود
مهدی احمد کهنی درباره احتمال محرومیتش از حضور در مسابقات ژیمناستیک توضیحاتی را بیان کرد.
علت مرگ دو بانوی کوهنورد تبریزی در ارتفاعات سبلان
سیلی زدن های مداوم به نادره و معصومه توانسته بودم تا صبح هوشیار نگهشان دارم گفت: تا صبح سعی داشتم هوشیاری خودم و این دونفر را نگه دارم ولی متاسفانه توان بدنیشان تحلیل رفت و بیهوش شدند و متاسفانه تمام کردند. نجفی در خصوص مسافت محل گیر افتادن خود و همراهانش با پناهگاه گفت: تقریبا 200 متر با پناهگاه سپاه فاصله داشتیم ولی به دلیل طوفان و از دست دادن چراغ های پیشانی و خالی شدن باطری سایر چراغ ...
مسئولیت محرومیت احتمالی خود را می پذیرم/ امیدوارم طلسم حضور در المپیک شکسته شود
اینکه من در این دوران سرباز بودم و سه ماه درگیر کارهای خدمت سربازی بودم و در حال حاضر همچنان جواب قطعی برای من نیامده است و منتظر جواب ایمیل آنها هستم. کهنی گفت: در این مدت که فدراسیون ژیمناستیک بلاتکلیف بود من چندین قهرمانی جهان را از دست دادم اما امیدوارم با بازگشت اینچه درگاهی دیگر با مشکلات این چنینی مواجه نشویم و ورزشکاران در بهترین شرایط در تمام مسابقات حضور پیدا کنند و ورزشکاران ...
آمده ام تو به دادِ دلم برسی
...> بقیه صحبت هایش را نشنیدم، من که از ذوق روی دو زانو ایستاده ام، این اتفاق از آن اتفاق هایی بود که چند روز بعد تازه به خودت می آیی و متوجه می شوی چه بر تو گذشته است. به عنوان فعال در حوزه هیأت از بزرگ ترین آرزوهایم بود که بشنوم: قرار ما چهارشنبه 6 صبح به آدرسی که همه عالم بلدند؛ که شنیدم. حالا شب دیدار شده، خواب را بر خودم حرام می دانم، راستش را بخواهید ترافیک سنگین کرج - تهران نیمی از ...
اگه عضله هات مداوم میگیره بخون! | راهکار بهبود اسپاسم عضلانی
بوده است. در واقع من خودم را وام دار ادبیات و به خصوص فلسفه ی شرق می دانم. با توجه به مطالعاتی که سال ها در این زمینه داشتم، توانسته ام آن چه را که امروز در هنر خودم استفاده می کنم، از ادبیات بگیرم. قطعا هنرمندان دوره ی کلاسیک خیلی روی کارنامه ی من تاثیر گذاشته اند. چون من از هنرستان نقاشی را شروع کرده ام و از کودکی علاقه مند و مشغول به نقاشی بودم، در هنرستان تاریخ هنر را خواندم، یک سری مطالعات هنری ...
گنج زاده: هدفم بازگشت به رده نخست رنکینگ کاراته دنیا است/ فقط در مصاحبه های شان کلید خانه را به من دادند!
نیر او را شکست داده بودم. با این حال بازیکن فرانسه خیلی بی اشتباه و روی فرم بود و از طرفی واقعاً آسیب دیدگی دستم خیلی اذیتم کرد و نتوانستم تمرکز کنم. کاراته در خونم جریان دارد وی در خصوص عدم استراحت بعد از مسابقات جهانی و اینکه با وجود کسب تمامی افتخارات ممکن همچنان انگیزه زیادی دارد، گفت: واقعاً بعد از قهرمانی جهان تقویم سال 2024 را جلوی خودم گذاشتم و برنامه ریزی کردم. این انگیزه ...
خواهری که دلتنگ برادر بود
... دلش هوای برادر عزیزش را کرده بود روزها و ماه ها بود خبری از او نداشت. دو سال، شاید هم بیشتر می شد که چشمش به دیدار برادر روشن نشده بود، اما انگار سالها بود که او را ندیده و صدای مهربانش را نشنیده بود. دیگر طاقت نداشت. صبح که میشد، به طلوع خورشید نگاه میکرد و به یاد برادر اشک میریخت. سرخی خورشید که در پس کوه ها پنهان می شد به یاد برادرش آه می کشید. سرانجام روزی تصمیم گرفت به دیدنش برود بار ...
حرف های شنیدنی همسر ایرانی کارگردان بزرگِ فرانسوی
... بله. جالب اینکه من در آن خانه روستایی که خیلی داغان شده بود، معذب بودم اما ژان کلود وقتی به آنجا آمد، یک لحاف انداخت و روی زمین خوابید و خیلی هم احساس راحتی می کرد. آنقدر آنجا راحت بود که من راحت شدم و دیگر احساس معذب بودن نمی کردم. او همه چیز را برایم راحت تر می کرد به این دلیل که خودش با زندگی راحت برخورد می کرد، اساساً زندگی را سخت نمی گرفت و همواره سعی می کرد با ماهیت و کارکرد هرچیزی ...
دسیسه خانوادگی برای سرقت از پدر خانواده
کسی که کلید گاوصندوق را در اختیار داشت، خودم بودم. به اولین کسی که مشکوک شدم، دخترم بود و از او درباره سرقت اموال گاوصندوق پرس و جو کردم. او ابتدا مدعی شد در جریان سرقت اموال داخل گاوصندوق نیست، اما وقتی اصرار کردم به من گفت با همدستی مادرش مرا با داروی مسموم بی هوش کرده و بعد هم کلید گاوصندوق را در اختیار مادرش قرار داده و او هم با همدستی دخترم، پسرم و دامادم اموال مرا سرقت کرده اند. وی در ...
قرار سیاه دختر 22 ساله با پسرخاله اش مازیار ! / می خواهم خودم را نجات دهم !
به گزارش رکنا، دختر 22 ساله که مدعی بود برای رهایی از مشکلات زندگی فقط به طلاق می اندیشد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی پنجتن مشهد گفت: از روزی که به خاطر دارم مدام در خانه ما جنگ و دعوا بود. پدرم به شدت مادرم را می زد و من هیچ خاطره خوبی از دوران کودکی ندارم. اما وقتی به 15 سالگی رسیدم در مسیر مدرسه به پسر جوانی دل بستم که مسیر زندگی ام تغییر کرد. وحید حدود 20 سال داشت و ...
قلی زاده: رزومه قلعه نویی گویاست/ پسرم مجبور نیست فوتبالیست شود
اعتماد او به این خاطر که پس از یک مصدومیت طولانی، بار دیگر مرا دعوت کرد تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم جواب این اعتماد را در زمین و به نحواحسن بدهم. *بسیاری پس از عملکرد درخشان در جام جهانی قطر آن هم مقابل تیم ولز شما را یکی از استعدادهای ناب خط حمله تیم ملی می دانند، چقدر امیدوار هستی عملکرد خوبت را در جام ملت ها پیش رو هم تکرار کنی؟ در جام جهانی با وجود همه سختی ها، از عملکردم ...
تقوا و درستکاری پیشه کنید تا رستگار شوید
از رفتن من به جبهه راضی باشید و به شهادت من افتخار کنی. مادر به خدا قسم اگر راضی نباشی که من به جبهه رفتم بدان که من هم شفاعت نمی کنم. پس تو خوددانی و در ضمن مادر اگر من ان شاءالله شهید شدم دوستان زیادی دارم که در شهادت من شرکت می کنند و به خانه ما می آیند و فاتحه ای می خوانند. امیدوارم که با آنها بدرفتاری نکنی چون که آنها راه من را ادامه می دهند همچنان که راه دوستانم را که شهید شدند ...
سواستفاده از گالری دیگران
، با خودم گفتم مگر چه عکس هایی داریم که بخواهد پخشش کند. به همین خاطر شماره اش را بلاک کردم. تا چند وقت خبری از او نداشتم. چند روز بعد دوباره با یک شماره جدید شروع به پیام دادن کرد. معذرت خواهی کرد و گفت حالش خوب نبوده که آن پیامک ها را برایم فرستاده است. روز بعد هم با دسته گل آمد محل کارم. من حدود 20 میلیون به او داده بودم. حتی بخشی از پول را هم به حسابم ریخت تا نشان دهد که واقعا پشیمان است. من هم ...
بیگی : کارنامه من برای مردم روشن است
نیز دو دوره است که افتخار نمایندگی مردم قهرمان و تاریخ ساز تبریز را در مجلس شورای اسلامی بر عهده دارم. او گفت : خداوند سبحان شاهد است که کمترین هوس دنیوی برای نمایندگی مجلس ندارم و کیسه ای برای جلب اعتماد مردم ندوختم. من به این سن و سال که رسیده ام، راه کسب سود بدون این همه اتهام، درگیری و جنجال را می دانم و اگر دنبال منفعت شخصی بودم، خیلی پیش تر این مسیر را طی می کردم، اما منافع ملی و منافع ...
آدم کشی برای سخن چینی!
از دست دادم! من اگر از نظر مالی خیلی در تنگنا بودم ولی هیچ وقت غرورم اجازه نمی داد به دیگران بگویم پول ندارم! همیشه چنین وانمود می کردم که خوب می خورم و خوب می پوشم! ... زیر قسط و قرض بودم ولی بروز نمی دادم. آن قدر فشارها را تحمل کردم که بالاخره کار دست خودم دادم! او نزد پدر زنم آبروی مرا برده بود و من چنین انتظاری را نداشتم.... پشیمانی؟ خیلی! هیچ وقت در طول عمرم تا این اندازه پشیمان نبودم و ابراز ندامت نکردم. مدام گریه می کنم که چرا یک لحظه خودم را نتوانستم کنترل کنم و این گونه صمیمی ترین دوستم را به قتل رساندم! یک لحظه آرامش هم ندارم... ...
الکل، فراموشی، قتل!
او را می دیدم. من اصلا یادم نمی آید که به چه دلیل درگیری میان ما شکل گرفت چون آنقدر مشروبات الکلی مصرف کرده بودم که دچار فراموشی شده بودم. مغزم اصلا کار نمی کرد و نمی دانم چه شد که با مقتول درگیر شدم. من تا جایی یادم است که دیدم او خون آلود روی زمین افتاد و مابقی از ترس شان فرار کردند. ظاهرا من با چاقو به مقتول ضربه زده بودم. وی درباره اینکه چرا چاقو با خودش حمل می کرده است، گفت: چندبار افراد ...
خدمت به اسلام واجب است
اسلام و لبیک گویی به ندای رهبر عزیزمان است که فرموده: رفتن به جبهه واجب کفایی است و من با میل و رضایت خودم به جبهه آمدم و کسی مرا وادار به این کار نکرد و این راه را خود برگزیده ام و معلمم حسین بن علی (ع) می باشد که با شهادتش در صحرای کربلا درس شهادت و شهامت را به من آموخت. فریب دنیا را نخورید و من از خدا می خواهم که من را به آرزویم برساند که آرزوی من چیزی جز شهادت در راه اسلام و ...
قاتل با پای خود به کلانتری رفت! / در پارتی شبانه چه گذشت؟
مرگ شده است. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. متهم 27 ساله در تحقیقات گفت: هر چند وقت یک بار با دوستانم در محلی دور هم جمع می شویم و می خوریم. آن شب هم در پارک دور هم جمع بودیم که یکی از دوستانم با مقتول به نام حامد آمد. تا به حال حامد را ندیده بودم، او وقتی آمد مشروب مصرف کرده بود.ساعتی که گذشت نمی دانم چه شد که حامد به من توهین ...
مکتب اخلاقی تهران و این 3 نفر؛ آیات مجتبی تهرانی، خوش وقت، حق شناس
کسی 18 سال همه شب های جمعه از نجف برود مسجد کوفه. اما گفت 18 سال هر شب رفتم. خب درس داشت، کار داشت. نمی دانم چه دوره ای بوده، ولی اصلاً بگو دوره طلبگی. هر چه باشد، مهم است. گفته هر شب می رفتم مسجد کوفه تا صبح. مسجد کوفه دستورهایی دارد. آنها را انجام می دادم و کارهای دیگر و نماز صبح می خواندم و برمی گشتم نجف که به کارهایم برسم. پیاده می رفته اند؛ 8-7 کیلومتر است. مثل حالا که ماشین نبوده ...