سایر خبرها
حکایت پدری که به تنهایی از فرزند معلولش پرستاری می کند
...، حتی اگر تحصیلکرده باشد، هم نیست. وقتی خودم صاحب فرزند شدم، دیدم اصلا نمی توانم به این موضوع فکر کنم. خیلی سنگین است و بار فلسفی دارد. با شرایط بهار چطور مواجه شدید؟ مادر بهار بعد از 6 ماهگی که دکترها او را جواب کردند و مشخص شد معلولیت ذهنی و جسمی دارد، از نگهداری سر باز زد حتی سه روز به بچه شیر نداده بود که این موضوع را در صفحه اینستاگرام شرح داده ام. می گفت؛ بهار را به ...
ناگفته های همسر شهید مدافع حرم فاطمیون محمد رضایی
تخلیه کنند و هر چه داشتیم را ببرند، پدر و مادرم را اول شهید می کنند و بعد هر چه در خانه بوده را می برند. من 9 ماهه بودم؛ هنوز یک سالَم نشده بود. خواهرم بعد ها برایم تعریف کرد. چهار تا خواهر دارم و سه برادر. موقعی که پدر و مادرتان را در منزل شهید می کنند، کسی از خواهر و برادر ها هم آسیب می بیند؟ نه، فقط پدر و مادرم که نمی گذاشتند دشمن وارد خانه شود را شهید می کنند. داداش هایم ...
نگاه زنانه فیلم آبجی لازمه سینمای ایران است
... این کارگردان در ادامه بیان کرد: طبیعتا من نیز خیلی فکر می کردم به اینکه فیلم اولم باید چطور و چگونه باشد. هرچه درون خودم کنکاش کردم، دیدم هیچ چیزی به اندازه موضوعی که این قدر به من نزدیک است برایم اهمیت ندارد. بنابراین بالاخره یک صبحی بیدار شدم و با مادرم تماس گرفتم و گفتم به من اجازه می دهی تا از این موضوع برداشتی بکنم؟ آیا خواهرم ناراحت نمی شود؟ دلهره داشتم و وقتی فیلمنامه آماده شد، نسخه ...
فتح سرزمین قدس، موجب اتحاد مسلمانان می شود
افتخار می کنم که شهادت نصیبم شود که ما خونمان از حضرت علی اکبر ع که بالاتر نیست که بر زمین بریزد چه خوب است انسان راه خدا را پیکار کند و همچنین راه انبیا و اولیا و امامان معصوم ع را برود. خدمت مادر عزیزم نور چشمم سلام عرض می کنم. مادرم از این که اگر یک وقت من شما را اذیت کردم مرا ببخشید؛ از روی ندانم کاری بوده است. شما خیلی حق به گردن من دارید. همچنین پدر عزیزم شما هم ...
افشای راز هولناک جسد تکه تکه شده در فشم
...: من زندگی خوبی نداشتم، بچه که بودم مادرم فوت کرد و با نامادری بزرگ شدم. در سن کم ازدواج کردم. ناچار بودم زودتر از خانه پدرم بروم اما شوهرم را دوست نداشتم و دچار اختلاف شدیم تا جایی که دست به قتل زدم. در حال حاضر این زن در بازداشت است تا دیگر ابعاد این قتل روشن شود. کد خبر : 224951 04 بهمن 1402 - 18:59 0 ...
اشک ها و لبخندها
اینکه بیشتر در کنار بچه ها باشم و خدمت کنم، مشتاق تر می شدم. من به شغلم بسیار علاقه مند هستم و به هیچ عنوان شغل دیگری را انتخاب نخواهم کرد. وی ادامه می دهد: من سال پنجم ابتدایی بودم که برای بازدید از طرف مدرسه به مرکز معلولین ذهنی رفتیم. من با حضور در این مرکز بسیار متاثر شدم و همان جا با خودم گفتم آیا این امکان وجود دارد که در کنار این بچه ها کار کرد؟ زمانی که به انتخاب شغل رسید، وضعیت ...
کار کثیف دعانویس شیطان صفت یا خواهرزاده زنش/گفت کاری میکنم کنکور قبول شوی و مرا به خانه شومش کشاند
مرد شوهرخاله من بوده و در کار رمالی و دعانویسی است. او به من و دوستم گفت می تواند کاری کند که ما در امتحانات نمره بالایی بگیریم و در کنکور هم با رتبه خوبی قبول شویم. ما هم فکر کردیم راست می گوید. او به این بهانه یک روز مرا به خانه اش کشاند. وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم خاله ام در خانه نیست، بعد او به من تعرض کرد. از شدت ناراحتی تا مرز خودکشی رفتم. افسرده شده بودم و حالم بد بود. مادرم مرا پیش دکتر ...
رونمایی از زندگینامه شهیدی که آدرس مزارش را به دوستش داد
به شهادت رسید. حقی ادامه داد: ما نمی دانستیم او شهید شده است. با ما تماس گرفتند و گفتند: اسد مجروح شده، رفته بیمارستان. ازش خبر نداریم. ما هم بیمارستان ها را می گشتیم تا پیدایش کنیم. همان شب مادرم خواب پدرم را که فوت کرده بود، دید. پدرم گفت: اسد اومده پیش من. مادرم وقتی بیدار شد، گفت: اسد شهید شده، من می دونم. اینا بی خود دارن دنبالش می گردن. سه روز بعد تابلوی اعلانات معراج شهدا را ...
پسر جوان برای آشتی دادن خواهرش به مشهد رفت اما دامادشان را کشت / جنایت خونین قبل از طلاق + عکس
زندگی می کردیم اما دو خواهرم بعد از ازدواج به مشهد آمدند و در این جا ساکن شدند. مجردی؟ بله! با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ پدرم زمانی که در کلاس اول راهنمایی درس می خواندم به دلیل بیماری از دنیا رفت و مادرم نیز 45 روز قبل از حادثه قتل در گنبد فوت کرد. شغل پدرت چه بود؟ او کشاورزی داشت ولی چند گوسفند هم نگهداری می کرد. چند ...
ماجرای قتل عجیب مادر با ضربه دمبل
: پس از درگیری، از خانه بیرون رفتم و چند ساعتی در خیابان سرگردان بودم، بعد تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم چون متوجه شدم مادرم فوت شده ودیگر نفس نمی کشد.این متهم پس از اقرار به قتل بازداشت شد و تحقیقات از او برای انجام تحقیقات تکمیلی ادامه دارد.
آن زخم سینه بوسه گاه مادر شهید شد
...> صبح روز بعد پس از پایان عملیات، سراغ فردی را گرفتم که شب گذشته آن حرف را به من گفته بود. متوجه شدم آن رزمنده، شهید مجتبی بابایی زاده بود که در همان شب عملیات، شهد شیرین شهادت را سرکشیده و آسمانی شده بود. آخرین ذکر؛ یا علی بن ابیطالب (ع) وقتی مجتبی مجروح شد، هر طور شده خودم را به او رساندم. سینه اش سوراخ شده بود. در میان تیر و ترکش و سر و صدا، تلاش می کردم او را پانسمان کنم. خون ...
همدستی مهمان با میزبان برای یک جنایت عجیب
خواستند جسد را مثله کنه و آن را از خانه خارج کنند اما نتوانسته بودند و به همین دلیل بود که دخترم با من تماس گرفت و درخواست کمک کرد. من تا چند دقیقه شوکه بودم و بعد به بهانه اینکه می خواهم وسایلی تهیه کنم تا به او در پنهان کردن جسد کمک کنم از خانه بیرون رفتم و وحشت زده با پلیس تماس گرفتم. اظهارات مادر متهم کافی بود تا دو زن جنایتکار به دستور بازپرس جنایی تهران بازداشت شوند. آنها در ...
اول با پدرم دزدی می کردم، بعد مستقل شدم
سرقت خودش پرت شده دیه هم نمی توانیم بگیریم و این طوری بود که همه چیز را از دست دادیم. *خانواده هم داری؟ بله. 6 خواهر و برادر دارم. *بزرگ هستند؟ دو برادرم از من بزرگ تر هستند. پدرم دو همسر داشت. اولی دو سال بعد از پدرم فوت کرد ولی مادرم هست. *با خواهر و برادرت ناتنی هستی؟ با سه برادر و یک خواهرم ناتنی هستم؛ اما خودم هم یک خواهر دارم ...
کندن سنگر با انگشت!/ ماجرای محاصره شدن رزمندگان ایرانی نزدیک بصره
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، خاطرات آزادگان سرافراز کشور در دوران اسارت نمونه کامل و عینی از ایمان و تحمل رنج ها و سختی های اسارت و توام غربت اسیری است. هادی غنی از اسرای دفاع مقدس در خاطراتی از آن دوران به بیان چگونگی به اسارت درآمدنش توسط دشمن بعثی اشاره دارد. نزدیک بصره بودیم که متوجه شدم علی رحیمی از ناحیه دست تیر خورده، بهش گفتم؛ دستت سیاه میشه چرا به عقب نمی ری؟ رحیمی ...
در رسانه| بازگشت به شیرینی بله عقد
از دوران نوجوانی داشتم که هنوز حل نشده است. مه لقا بعد از اتمام جلسات با توافق همسرش، جلسات تخصصی دیگری را شرکت کردند: جلسات مشاوره به من و همسرم کمک کرد با زوایای ناشناخته خودمان و تاثیرش بر زندگی مشترک مان آشنا شویم. دوسالی است مه لقا دوباره به زندگی مشترکش برگشته است : دیگر مشکلات قبل را نداریم، اما اختلاف سلیقه چرا. خدا بخواهد فروردین ماه پسرم به دنیا می آید . قول داده تا رفع مشکل ...
مادر ، دخترش رو لو داد / از من خواستند به آنها کمک کنم تا جسد شوهرش را مثله کنیم!
عصر یکشنبه اول بهمن زن میانسالی هراسان با پلیس تماس گرفت و از قتل دامادش به دست دختر خود خبر داد. ساعتی قبل دختر 25 ساله ام که متأهل است با من تماس گرفت و خواست فوراً خودم را به خانه اش برسانم. من که از شنیدن صدای لرزانش دلشوره گرفته بودم هرچه پرسیدم چه اتفاقی افتاده جوابی نداد با عجله اراهی خانه اش شدم اما به محض ورود دخترم را به همراه دوستش شیما دیدم که هر دو آنها مضطرب و رنگ پریده ...
بزرگترین اشتباهم، بازگرداندن آدمی به پرسپولیس بود که تیم را از بین بُرد / قلعه نویی دستیار خارجی می ...
خبرفوری در گفتگو با یک چهره باسابقه سیاسی و ورزشی، به بررسی خاطرات او از گذشته فوتبال ایران پرداخته است.
کودکی این جوان زندگی اش را تیر و تار کرد / پدرم را هم به باد کتک گرفتم کمکم کنید
به گزارش رکنا، مجید وارد اتاق مشاوره شد و درباره خاطرات کودکی اش گفت: از همان بچگی شاهد دعوا، ، و فحاشی پدر و مادرم نسبت به هم بودم. گاهی از شدت ترسی که از دعوای آنها داشتم دچار شب اداری و روز ادراری می شدم. پدرم خیلی سخت گیر بود . به مادرم خیلی توهین می کرد. خرجی خانه را به مادرم نمی داد. اوایل که سنم کمتر بود فقط گریه می کردم. بزرگتر که شدم از مادرم حمایت می ...
تلخ ترین خاطره شهید امینی در مبارزه با داعش
آسیب ندید. در اثر افتادن های چند باره کمی که بزرگتر شد خونریزی بینی داشت، اما وقتی به سوریه رفت برای مادرم تعریف کرده بود خونریزی اش قطع شده و این را لطف حضرت زینب (س) می دانست. خواهر شهید امینی افزود: ماه محرم زمانی که محمد دوم دبستان بود شب ها تا دیروقت با برادر بزرگترم مداحی تمرین می کرد تا بتواند در مسجد چیزی بخواند. خیلی به این کار علاقه داشت و روز هایی که قرار بود بخواند سر از پا ...
سرگذشت قلدر محله
. ولی سخت گیری های پدرم همچنان ادامه داشت و ما هم همه کارهای خلافمان را پنهانی انجام می دادیم تا این که او پیر و ناتوان شد و انواع بیماری ها به سراغش آمد. در این شرایط میدان برای من بازتر شد. حالا دیگر طبقه مستقلی داشتم و هر شب به رفیق بازی و دورهم نشینی های گناه آلود می پرداختم. مادرم نیز درحالی غذا تهیه می کرد و آن را روی پله های ساختمان می گذاشت که دیگر من جای پدرم را در زورگویی و ...
درگیری مرگبار پدر و پسر به خاطر هزینه درمان مادر
...، به ما کمک مالی کند، اما از من چند روز وقت خواست. من که تصور می کردم پدرم می خواهد به ما کمک کند خوشحال به خانه رفتم، اما بعد از گذشت چند روز خبری از کمک نشد. روز حادثه به سراغ او رفتم و پیگیر پول شدم، اما او گفت پولی ندارد که با ما بدهد من هم عصبانی شدم و باهم درگیر شدیم؛ او ضربه ای با درفش به صورتم زد و من که خیلی عصبانی شده بودم، چند ضربه به او زدم. پشیمانم و اصلاً فکرش را نمی کردم که پدرم کشته شود. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. ...
شهید زیبایی که زبان زد لشکر 25 کربلا بود
بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی دیدمش، دیوانه می شدم. شب آخری که داشت به جبهه می رفت، گفت: آبجی! من دارم می رم. با او روبوسی کردم و گفتم: احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می خواهی بروی؟! بچه پدر می خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. - نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به ...
دست درازی شرم آور به دختری از نزدیکان برادر ! / مادرش فقط اشک می ریخت !
به گزارش زیرنویس، جوان 29 ساله ای که مدعی بود دیگر به آخر خط رسیده و از اوضاع تاسف بارش رنج می کشد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدرم روحیه ارباب و رعیتی داشت و مانند پدربزرگم در خانه حکمرانی می کرد؛ به طوری که من و برادرم از [...]
گفت مادر زود می آیم و 40 سال دیر آمد
در دستت به جز ساغر نباشد/زمان خوشدلی دریاب و دریاب/که دایم در صدف گوهر نباشد نگاه مادر شهید به چهره سردار خیره مانده، گویی چشم انتظار شنیدن خبری است. سردار ادامه می دهد و می گوید: مادرهایی، چون شما که گوهر پرورند را در دفاع مقدس بسیار داشتیم. بعد رو به مادر شهید می گوید مادر جان! گل شما پیدا شده! مادر مات است. لحظاتی بعد صدای گریه او و میهمان ها سکوت را می شکند. آری! یوسف گمگشته ...
چند رفتار زشتی که در ایران با افراد مطلقه می کنند
توئیت زده است که من شخصی رو میشناسم که عقد خواهرش دعوتش نکردن سر همچین خرافاتی چقدر هم غمگین بود از این موضوع. شراره نوشت: این رسم واقعا رسم مزخرفیه یکی نوشته بود همون لحظه ک فهمیدم از سر سفره عقد پاشدم رفتم دنبال طرف آوردمش و دادم قند رو بسابه واقعا تحسین برانگیز بود. محمد هم با گلایه نظر داده است: عصبانیم که در ازدواج من خیلی عادی و نرمال چنین اتفاقی افتاده و من بی خبر بودم. زهره هم در این خصوص اینگونه صحبت کرده است: مامان من درست به همین دلیل سر عقد ما نیاستاد. هر چی هم گفتیم برای ما اهمیتی نداره گفت اگر تو زندگیتون گره ای بیافته، من هرگز خودم رو نمی بخشم. ...
درباره همت فاطمه سریر پور در کارآفرینی و احیای صنایع دستی منطقه اش؛ خودم را باور کردم
آن ها حصیر را برای استفاده در خانه های خودشان میبافند، چون در منطقه نخل وجود دارد و مواد اولیه به راحتی در دسترس آنها است. متوجه شدم در روستا حدود 500 خانم هستند که این هنر را بلدند اما از هنرشان کسب درآمد نمی کنند. وقتی وضعیت روستا را از نزدیک رصد کردم، برای شروع سراغ 500نفر نرفتم و فقط با یک خانواده شروع به کار کردم. دختری را انتخاب کرده بودم که جوان بود و از پدر و ماد ...
انتقاد زن هویدا از ازدواج با نخست وزیر ! / متن گفتگوی عجیب 10 سال قبل از انقلاب !
بهترین دوستان من بوده است. حتی از همان اولین روزهای آشنایی من و امیر، مادر مهربان او نسبت به من لطف و محبت خاصی داشت و بعد از ازدواج این محبت دوچندان شده است. وانگهی امیر وقتی هم که مجرد بود، مادرش را بیش تر از حالا نمی دید، حالا حداقل گاهی فرصتی دست می دهد که دور هم جمع بشویم و شامی یا ناهاری بخوریم. در چند کلمه بگویم که مادرشوهر من اصلا کاری به کار من ندارد و وقتی دو نفر مزاحم یکدیگر نباشند دیگر ...
نفت جالاندی ؛ پنجره را باز نکن، بخاری را خاموش کن
وقتی در خانه نشسته ایم و بخاری با شعله آبی می سوزد و از شدت گرما پنجره اتاق را باز می کنیم جای بابابزرگ خالی است که بگوید نفت جالاندی به جای اینکه پنجره را باز کنی بخاری را خاموش کن. به گزارش پایگاه خبری مهرصبا مرجع اخبار شهرستان میانه ، معصومه درخشان: آن روزها که دختر بچه 10، 11 ساله ای بودم تنها دلخوشی من و خواهرم رفتن به خانه بابا بزرگ در روستا و بازی و شیطنت با دختر خاله هایم در ...