سایر منابع:
سایر خبرها
عاشقانه های روی موتور!
پدر و مادر ندارم، اگر با هم ازدواج کنیم، شما مخالف نیستید؟! آن نامه ها را دارید؟ نه، در افغانستان است. در همان نامه ها به هم می نوشتیم که همدیگر را دوست داریم و همین طور آشنا شدیم. وقتی شما می دیدید ایشان پدر و مادر ندارند مخالفتی نداشتید؟ نه، چون ما همدیگر را دوست داشتیم. خودم فرزند شهید بودم، پدر و مادر خودم هم در افغانستان شهید شدند و خودم هم پدر و مادر نداشتم ...
با خواندن فیلم نامه آبجی خشکم زد
دیده شده و موفق می شوند. این کارگردان در ادامه بیان کرد: طبیعتا من نیز خیلی فکر می کردم به اینکه فیلم اولم باید چطور و چگونه باشد. هرچه درون خودم کنکاش کردم، دیدم هیچ چیزی به اندازه موضوعی که این قدر به من نزدیک است برایم اهمیت ندارد. بنابراین بالاخره یک صبحی بیدار شدم و با مادرم تماس گرفتم و گفتم به من اجازه می دهی تا از این موضوع برداشتی بکنم؟ آیا خواهرم ناراحت نمی شود؟ دلهره داشتم و ...
ازدواج عجیب دختر 10 ساله با مرد 50 ساله
خوشبختی را تجربه کنم اما این ازدواج سرابی بیش نبود چراکه اسد به مواد مخدر اعتیاد داشت و پس از گذشت مدتی من نیز به مواد مخدر صنعتی اعتیاد پیدا کردم. این در حالی بود که من از همسر دومم نیز 2 فرزند پسر و دختر داشتم. من مادر 5 فرزند بودم اما برای هیچ کدام مادری نکردم چراکه بعد از اعتیاد به مواد مخدر صنعتی به چیزی جز مواد مخدر فکر نمی کردم. ما در منزلی محقر در حاشیه شهر سکونت داشتیم و اسد ...
فتح سرزمین قدس، موجب اتحاد مسلمانان می شود
افتخار می کنم که شهادت نصیبم شود که ما خونمان از حضرت علی اکبر ع که بالاتر نیست که بر زمین بریزد چه خوب است انسان راه خدا را پیکار کند و همچنین راه انبیا و اولیا و امامان معصوم ع را برود. خدمت مادر عزیزم نور چشمم سلام عرض می کنم. مادرم از این که اگر یک وقت من شما را اذیت کردم مرا ببخشید؛ از روی ندانم کاری بوده است. شما خیلی حق به گردن من دارید. همچنین پدر عزیزم شما هم ...
جایگاه پدر و مادر در فرهنگ ایرانی/به نام پدرهای ماندگار سینمای ایران/ ببخش که بابات شدم!
فیلم های ابراهیم حاتمی کیا است. این فیلم در سال های پس از جنگ تحمیلی می گذرد و پدری را سوژه قرار می دهد که دخترش با مین های به جا مانده از جنگ مجروح می شود. ناصر شفیعی که پرویز پرستویی نقشش را ایفا می کند از مسلک قدیمی خود در دفاع مقدس کناره گرفته و به جای کمک به تفحص مین های جنگی، به کار تقریباً غیرقانونی مشغول است و وقتی دخترش حبیبه با مین جنگی مجروح می شود، متوجه می شود که حبیبه توسط یکی از مین ...
افشای راز هولناک جسد تکه تکه شده در فشم
...: من زندگی خوبی نداشتم، بچه که بودم مادرم فوت کرد و با نامادری بزرگ شدم. در سن کم ازدواج کردم. ناچار بودم زودتر از خانه پدرم بروم اما شوهرم را دوست نداشتم و دچار اختلاف شدیم تا جایی که دست به قتل زدم. در حال حاضر این زن در بازداشت است تا دیگر ابعاد این قتل روشن شود. کد خبر : 224951 04 بهمن 1402 - 18:59 0 ...
اشک ها و لبخندها
اینکه بیشتر در کنار بچه ها باشم و خدمت کنم، مشتاق تر می شدم. من به شغلم بسیار علاقه مند هستم و به هیچ عنوان شغل دیگری را انتخاب نخواهم کرد. وی ادامه می دهد: من سال پنجم ابتدایی بودم که برای بازدید از طرف مدرسه به مرکز معلولین ذهنی رفتیم. من با حضور در این مرکز بسیار متاثر شدم و همان جا با خودم گفتم آیا این امکان وجود دارد که در کنار این بچه ها کار کرد؟ زمانی که به انتخاب شغل رسید، وضعیت ...
گفتگو با جوان دشتستانی که در 18 سالگی پدر شد؛/ مسئولین فقط شعار فرزند آوری می دهند
نامزد کردیم و 17سالگی عقد و ازدواج کردیم و اکنون خدا را شکر دو فرزند داریم. چه شد که در این سن ازدواج کردید؟ -اگر واقعیت را بخواهم بگویم من اولین دلیلم پدر و مادرم بودند، پدرم جانباز است و من تنها فرزند او هستم و به روایتی من تک فرزند هستم نه خواهری دارم و نه برادری و به همین خاطر که تنها بودم دوست داشتم سریع ازدواج کنم تا دورمان شلوغ شود بعد خیلی دوست داشتم این فضا را سریع تر ...
امام موسی صدر: مردم اعمال ما را به حساب امام علی (ع) می گذارند / وقتی در عمل با امام رابطه ای نداریم، پس ...
...> امروز بر اساس تقویم، دوازدهم رجب و بر اساس محاسبات شرعی که تا کنون صورت گرفته، یازدهم رجب است و ما در ایام ولادت امیر مؤمنان (ع) که در سیزدهم رجب به دنیا آمد، به سر می بریم. همان طور که می دانید، امام در کعبه متولد شد. از نظر تاریخی، در این قضیه تردیدی نیست. در روایتی که از چند طریق نقل شده، آمده است که امام علی (ع) در داخل کعبه به دنیا آمد. وقتی فاطمه بنت اسد، مادر حضرت، مشغول طواف خانۀ خدا بود، درد ...
قتل خونین داماد به دست برادر زن / روی خواهرش غیرتی شد
!در گنبد متولد شدم و همان جا هم زندگی می کردیم اما دو خواهرم بعد از ازدواج به مشهد آمدند و در این جا ساکن شدند. *مجردی؟ بله! *با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ پدرم زمانی که در کلاس اول راهنمایی درس می خواندم به دلیل بیماری از دنیا رفت و مادرم نیز 45 روز قبل از حادثه قتل در گنبد فوت کرد. *شغل پدرت چه بود؟ او کشاورزی داشت ولی چند گوسفند هم ...
ماجرای قتل عجیب مادر با ضربه دمبل
: پس از درگیری، از خانه بیرون رفتم و چند ساعتی در خیابان سرگردان بودم، بعد تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم چون متوجه شدم مادرم فوت شده ودیگر نفس نمی کشد.این متهم پس از اقرار به قتل بازداشت شد و تحقیقات از او برای انجام تحقیقات تکمیلی ادامه دارد.
کار کثیف دعانویس شیطان صفت یا خواهرزاده زنش/گفت کاری میکنم کنکور قبول شوی و مرا به خانه شومش کشاند
مرد شوهرخاله من بوده و در کار رمالی و دعانویسی است. او به من و دوستم گفت می تواند کاری کند که ما در امتحانات نمره بالایی بگیریم و در کنکور هم با رتبه خوبی قبول شویم. ما هم فکر کردیم راست می گوید. او به این بهانه یک روز مرا به خانه اش کشاند. وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم خاله ام در خانه نیست، بعد او به من تعرض کرد. از شدت ناراحتی تا مرز خودکشی رفتم. افسرده شده بودم و حالم بد بود. مادرم مرا پیش دکتر ...
همدستی مهمان با میزبان برای یک جنایت عجیب
خواستند جسد را مثله کنه و آن را از خانه خارج کنند اما نتوانسته بودند و به همین دلیل بود که دخترم با من تماس گرفت و درخواست کمک کرد. من تا چند دقیقه شوکه بودم و بعد به بهانه اینکه می خواهم وسایلی تهیه کنم تا به او در پنهان کردن جسد کمک کنم از خانه بیرون رفتم و وحشت زده با پلیس تماس گرفتم. اظهارات مادر متهم کافی بود تا دو زن جنایتکار به دستور بازپرس جنایی تهران بازداشت شوند. آنها در ...
شهدا و امیرالمؤمنین
محمد زنگ زده و پشت خطه! رفتم و با محمد صحبت کردم. پسرم بعد از سلام و احوالپرسی گفت: مامان! من به عراق آمده ام. پرسیدم: با کی رفتی؟ چرا رفتی؟ گفت: حالا بماند. من آمده ام عراق و اسمم را جزو مدافعان حرم نوشته ام تا از حرم حضرت علی(ع) دفاع کنم. پرسیدم: با کی قراره بجنگی؟ گفت: با آمریکایی ها. گفتم: محمد! تو را به خدا برگرد، اگر بمانی، می میری! محمد گفت: شهادت حق است. حضرت علی(ع) با این همه ...
سیراب از عطش کتابی آغشته به شور، ایثار و امید جوانی
مسئول می داند که حتی بعد از مجروح شدن چند باره هم دست از جبهه رفتن برنمی دارد و وقت برای استراحت تلف نمی کند. او دیگر به خاکی که از خون همرزمانش سیراب شده، خو گرفته است و برای نجات دادن دوستانش جان برکف گام برمی دارد، گام های محکمی که انفجار هیچ خمپاره و مسلسلی نمی تواند متزلزلش کند. احمد شیروانی هنوز هم با زخم ها و ترکش هایی که جانبازیش را به 70 درصد رسانده از خاک شهری که زمانی جنگ را به ...
سرگذشت قلدر محله
. ولی سخت گیری های پدرم همچنان ادامه داشت و ما هم همه کارهای خلافمان را پنهانی انجام می دادیم تا این که او پیر و ناتوان شد و انواع بیماری ها به سراغش آمد. در این شرایط میدان برای من بازتر شد. حالا دیگر طبقه مستقلی داشتم و هر شب به رفیق بازی و دورهم نشینی های گناه آلود می پرداختم. مادرم نیز درحالی غذا تهیه می کرد و آن را روی پله های ساختمان می گذاشت که دیگر من جای پدرم را در زورگویی و ...
درگیری مرگبار پدر و پسر به خاطر هزینه درمان مادر
هیچ پولی به ما نمی داد. اگر هم می داد، آنقدری نبود که بشود مشکلات زندگی مان را برطرف کند. آنقدر پیگیر شدم که پدرم درنهایت موافقت کرد برای درمان مادرم، به ما کمک مالی کند اما از من چند روز وقت خواست. من که تصور می کردم پدرم می خواهد به ما کمک کند خوشحال به خانه رفتم، اما بعد از گذشت چند روز خبری از کمک نشد. روز حادثه به سراغ او رفتم و پیگیر پول شدم اما او گفت پولی ندارد که با ما بدهد من ...
اول با پدرم دزدی می کردم، بعد مستقل شدم
سرقت خودش پرت شده دیه هم نمی توانیم بگیریم و این طوری بود که همه چیز را از دست دادیم. *خانواده هم داری؟ بله. 6 خواهر و برادر دارم. *بزرگ هستند؟ دو برادرم از من بزرگ تر هستند. پدرم دو همسر داشت. اولی دو سال بعد از پدرم فوت کرد ولی مادرم هست. *با خواهر و برادرت ناتنی هستی؟ با سه برادر و یک خواهرم ناتنی هستم؛ اما خودم هم یک خواهر دارم ...
کندن سنگر با انگشت!/ ماجرای محاصره شدن رزمندگان ایرانی نزدیک بصره
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، خاطرات آزادگان سرافراز کشور در دوران اسارت نمونه کامل و عینی از ایمان و تحمل رنج ها و سختی های اسارت و توام غربت اسیری است. هادی غنی از اسرای دفاع مقدس در خاطراتی از آن دوران به بیان چگونگی به اسارت درآمدنش توسط دشمن بعثی اشاره دارد. نزدیک بصره بودیم که متوجه شدم علی رحیمی از ناحیه دست تیر خورده، بهش گفتم؛ دستت سیاه میشه چرا به عقب نمی ری؟ رحیمی ...
کودکی این جوان زندگی اش را تیر و تار کرد / پدرم را هم به باد کتک گرفتم کمکم کنید
به گزارش رکنا، مجید وارد اتاق مشاوره شد و درباره خاطرات کودکی اش گفت: از همان بچگی شاهد دعوا، ، و فحاشی پدر و مادرم نسبت به هم بودم. گاهی از شدت ترسی که از دعوای آنها داشتم دچار شب اداری و روز ادراری می شدم. پدرم خیلی سخت گیر بود . به مادرم خیلی توهین می کرد. خرجی خانه را به مادرم نمی داد. اوایل که سنم کمتر بود فقط گریه می کردم. بزرگتر که شدم از مادرم حمایت می ...
گفت مادر زود می آیم و 40 سال دیر آمد
در دستت به جز ساغر نباشد/زمان خوشدلی دریاب و دریاب/که دایم در صدف گوهر نباشد نگاه مادر شهید به چهره سردار خیره مانده، گویی چشم انتظار شنیدن خبری است. سردار ادامه می دهد و می گوید: مادرهایی، چون شما که گوهر پرورند را در دفاع مقدس بسیار داشتیم. بعد رو به مادر شهید می گوید مادر جان! گل شما پیدا شده! مادر مات است. لحظاتی بعد صدای گریه او و میهمان ها سکوت را می شکند. آری! یوسف گمگشته ...
مادر ، دخترش رو لو داد / از من خواستند به آنها کمک کنم تا جسد شوهرش را مثله کنیم!
عصر یکشنبه اول بهمن زن میانسالی هراسان با پلیس تماس گرفت و از قتل دامادش به دست دختر خود خبر داد. ساعتی قبل دختر 25 ساله ام که متأهل است با من تماس گرفت و خواست فوراً خودم را به خانه اش برسانم. من که از شنیدن صدای لرزانش دلشوره گرفته بودم هرچه پرسیدم چه اتفاقی افتاده جوابی نداد با عجله اراهی خانه اش شدم اما به محض ورود دخترم را به همراه دوستش شیما دیدم که هر دو آنها مضطرب و رنگ پریده ...
نفت جالاندی ؛ پنجره را باز نکن، بخاری را خاموش کن
وقتی در خانه نشسته ایم و بخاری با شعله آبی می سوزد و از شدت گرما پنجره اتاق را باز می کنیم جای بابابزرگ خالی است که بگوید نفت جالاندی به جای اینکه پنجره را باز کنی بخاری را خاموش کن. به گزارش پایگاه خبری مهرصبا مرجع اخبار شهرستان میانه ، معصومه درخشان: آن روزها که دختر بچه 10، 11 ساله ای بودم تنها دلخوشی من و خواهرم رفتن به خانه بابا بزرگ در روستا و بازی و شیطنت با دختر خاله هایم در ...
تجربیاتم به درد معلم ها می خورد
. خانم آهنی (یکی از معلمان همکارم) به من گفتند این که قلم خوبی داری و می نویسی، یک نعمت است. یک وقت از این نعمت جوری استفاده نکنی که خدا خوشش نیاید. من از این جهت خودسانسوری داشتم و نگران بودم که نکند این مطلب موجب سوء تفاهم شود و مسأله ای پیش بیاید. کتاب را قبل از چاپ چند بار خواندید؟ وقتی می نوشتم دو سه بار تصحیح می کردم. من بیشتر این داستان ها را شب تا صبح نوشته ام. فردا صبح برای ...
شهید طالبیان؛ آقای معلمی که پهلوانِ رنج بود
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی گرو ، آقای معلم همواره سنگر تعلیم و تربیت و جهاد و جنگ را با هم حفظ کرد تا یک وجب از خاک کشور به دست دشمن نیفتد و یک سر سوزن از روح پاک دانش آموزان به زهر واژه های پر فریب دشمن آلوده نشود. شهید حاج محمد طالبیان در چنین روزهای سرد زمستان در هفتم دی ماه 1316 در شهرستان نهاوند به دنیا آمد و به نقل از مادر این شهید والامقام، رشد کرد و تربیت او با قرآن و مفاهیم ...
پنج مهر 59 بدترین روز پایگاه دزفول و خوزستان بود
متولد 1324 و من 1328 هستم. * و چه سالی از آمریکا برگشتید؟ من استخدام سال 1349 هستم. آن موقع در یک رسته فنی نیروی هوایی به نام لابراتوار عکاسی رنگی مشغول بودم که برای آموزش به آمریکا اعزام شدم و برگشتم. بعد از برگشت تصمیم گرفتم وارد دانشکده خلبانی شوم که این اتفاق سال 53 افتاد. سال 55 هم به آمریکا رفتم و اوایل 56 به ایران برگشتم. * از همدوره ای هایتان در آمریکا نام می ...
هیچ تمهید و خدماتی در جشنواره برای معلولان اتخاذ نشد/ ضمانتِ ابقای بخش فراگیر، کیفیتِ آثار است/ در ...
سالم هستند که از ناتوانی های جسمی و ذهنی رنج نمی برند. بازیگری دارم که وضعیتش طوری است که حتما مادرش باید کارهایش را انجام دهد. این امکان را به ما ندادند تا مادر این بچه با گروه همراه شود. از طرفی بچه رویش نمی شود فرد دیگری کارهایش را انجام دهد. او مدام می گوید کاش مادرم باشد. او نمی تواند خودش به تنهایی حتی به دستشویی برود؛ با این حساب چطور می تواند کارهایش را خودش انجام دهد! به دلیل محدودیت در ...