کودکی این جوان زندگی اش را تیر و تار کرد / پدرم را هم به باد کتک گرفتم ...
سایر منابع:
سایر خبرها
اعترافات وحشتناک مردی که زنش را به آتش کشید
دست داده بود. او قبل از مرگ به فرزندانش گفته بود که شوهرش او را به آتش کشیده است. در این شرایط تیمی از ماموران جنایی پایتخت تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. یکی از فرزندان این زن به ماموران گفت: پدر و مادرم با شدت با هم اختلاف و درگیری داشتند. آنها روز حادثه می خواستند بروند برای طلاق اقدام کنند. آنطور که مادرم قبل از مرگ به ما گفت، روز حادثه سوار ماشین پدرم شده تا به محضر بروند ...
عشق خیابانی مرد جوان را تا آستانه مرگ کشاند
همه بدبختی های من از یک عشق خیابانی شروع شد اما اختلافاتمان بعد از ازدواج به حدی رسید که به یک بیمار افسرده تبدیل شدم و چندین بار دست به خودکشی زدم. باآن که پدر و مادرم همه خواسته هایم را فراهم می کردند ولی آن روز شیشه در ورودی را شکستم و مقابل چشمان خانواده ام درحالی به خودزنی وحشتناک پرداختم که ... به گزارش روزنامه خراسان، جوان 24 ساله که با خودزنی های خونبار،صحنه رعب آوری را رقم زده ...
پیامک تبریک روز پدر 1402 + متن رسمی کوتاه و زیبا، عکس ولادت حضرت علی و روز مرد
قبله ی راه سعادت ندارم ذره ای از تو شکایت تو رو هم چون نفس هایم دوست دارم که جون من تویی تا بی نهایت پدرم روزت مبارک ناراحت نباش پدر... همین ” نان حلال ” که در می آوری... ی.. می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند... این روزها نان حلال در آوردن عرضه می خواهد... که تو داری پدرم... ...
فتح سرزمین قدس، موجب اتحاد مسلمانان می شود
عفو نمایند. همسرم اگر من شهید شدم شما می توانید دوباره از فامیل ما شوهر اختیار نمایید و از همه مهم تر اینکه اگر برادرم زن نگرفته بود تا وقتی که من زنده بودم و اگر من شهید شدم حتماً باید شما را برای همسری خود اختیار کند و برادر عزیزم اگر می خواهی من راضی باشم از دستت حتماً این کار را بکن. شما همسر خوبم به زیارت سوریه هم برو و به جای من اگر شهید شدم مادرم می آید با شما و من ...
کار کثیف دعانویس شیطان صفت یا خواهرزاده زنش/گفت کاری میکنم کنکور قبول شوی و مرا به خانه شومش کشاند
مرد شوهرخاله من بوده و در کار رمالی و دعانویسی است. او به من و دوستم گفت می تواند کاری کند که ما در امتحانات نمره بالایی بگیریم و در کنکور هم با رتبه خوبی قبول شویم. ما هم فکر کردیم راست می گوید. او به این بهانه یک روز مرا به خانه اش کشاند. وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم خاله ام در خانه نیست، بعد او به من تعرض کرد. از شدت ناراحتی تا مرز خودکشی رفتم. افسرده شده بودم و حالم بد بود. مادرم مرا پیش دکتر ...
گفتگو با جوان دشتستانی که در 18 سالگی پدر شد؛/ مسئولین فقط شعار فرزند آوری می دهند
نامزد کردیم و 17سالگی عقد و ازدواج کردیم و اکنون خدا را شکر دو فرزند داریم. چه شد که در این سن ازدواج کردید؟ -اگر واقعیت را بخواهم بگویم من اولین دلیلم پدر و مادرم بودند، پدرم جانباز است و من تنها فرزند او هستم و به روایتی من تک فرزند هستم نه خواهری دارم و نه برادری و به همین خاطر که تنها بودم دوست داشتم سریع ازدواج کنم تا دورمان شلوغ شود بعد خیلی دوست داشتم این فضا را سریع تر ...
سارق خوشتیپ با لباس مارکدار به سرقت می رفت
سریالی بازی هم کرده ای؟ در دوران کودکی و نوجوانی در یکی، دو سریال ترکیه ای بازی کردم. چرا ترکیه؟ پدرم تاجر است و من و خانواده ام مدتی در کشور آلمان زندگی می کردیم و بعد هم به ترکیه آمدیم و در آنجا زندگی می کردیم. البته هم در ایران و هم در ترکیه زندگی می کنیم و الان هم پدر و مادرم در ترکیه هستند. من از دوران کودکی علاقه زیادی به بازیگری داشتم و به همین خاطر پدرم آن زمان مرا به ...
درخواست طلاق از مردی که از مهمانی بدش می آید
، برای همین اعتراضی نکردم. اتفاقا استقبال هم کردم و گفتم که من هم مثل خودت هستم. ولی تازه بعد از این که زندگی مشترک مان آغاز شد، متوجه رفتار بیمارگونه اش شدم. منصور در هیچ جمعی حاضر نمی شد؛ حتی در جمع های خانوادگی! خیلی تعجب کردم. حتی به خانه مادرم هم نمی آمد. یا مثلا در جمع های خانوادگی خودشان هم حاضر نمی شد. می گفت وقتی پدر و مادرم یا پدر و مادر خودش در خانه تنها هستند، به آنجا برویم و سری به ...
چگونه پدر را شاد می کنید؟
کسی نمی تواند محبت و عاطفه پدر را انتقال دهد. بهار که برادر بزرگترش هم پا به سن گذاشته و مریض احوال است، درباره جایگاه برادر بزرگتر گفت: زندگی من دقیقا اینگونه بود. شاید خیلی از کارهایی که پدرم به خاطر شرایط مالی نمی توانست، انجام دهد، برادر بزرگترم انجام داد و به نوعی نسبت به من حس پدری دارد. از بیماری برادرش پرسیدم که گفت: در خانه است و مداوا می کند. تقریبا زمین گیر است ...
شهدا و امیرالمؤمنین
نبخشید از روی پای تان بلند نمی شوم. او التماس می کرد و ما همه گریه می کردیم. آخر کار مادرم به پدرم نهیب زد که چرا این طوری می کنی مرد؟ خجالت بکش. پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد. علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر، کنار پدر نشست. گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعداً پدر مفصل خدمت آن شخص رسیده بود. پدر نمونه خانم ...
دروغ مصلحتی بگم تا این ازدواج سربگیره؟!
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران ، از تفریحات مشترک مادر و دختری این است که بنشینی پای حرف های مادرت و خاطرات دوران اوایل ازدواجش با پدرت را گوش کنی! یکی از ماجراهای جالب و ناراحت کننده ای که مادرم همیشه برایم تعریف می کند این است که پدر بزرگم روز خواستگاری شان اولین حرفی که زده گفته: پسرم خیلی دست و دلبازه همیشه دست پر میاد خونه و دلش خیلی بزرگه واسه پول خرج کردن! ، بماند که بعد عقد فهمیدم یه قط ...
میلاد مولی الموحدین علی (ع) مبارک باد
...> اثر نفرین پدر: سیدابن طاووس در مهج الدعوات می نویسد که امام حسین “ع′′فرمود: من و پدرم در یک شب تاریکی به خانه خدا رفته و مشغول طواف کعبه بودیم در این هنگام متوجه آه و ناله جانگدازی شدیم که کسی دست نیاز به سوی پروردگار بلندکرده و با سوز و گداز به تضرع درخواست از پروردگار درآمده است. علی”ع′′ فرمود: ای حسین”ع′′صدای آه و ناله را می شنوی ببین صدای ناله کجاست و او را پیش من بیاور. امام ...
شور خوانی فعلی گوشه ای از یک تخصص مداحی است نه همه آن
ستایشگری حضور داشتند و دارند اما نه به مقداری که بنده در این عرصه فعالیت دارم. بسیاری از اموری که به رعایت آن اهتمام دارم و از سفارشات مرحوم پدرم هست مدیون برادرهای خود هستم که بیشتر پدر را درک و از محضر ایشان کسب فیض کردند. سال 50 در سن 13 سالگی پدرم را از دست دادم و در کنار برادرم سید علی نقی وارد عرصه ستایشگری شدم. از همان طفولیت به خواندن علاقه داشتم و مرحوم پدرم نیز خواننده خوب و ...
آذربایجان مهد تمدن، جریان ساز و تاریخ ساز است
یک کاری کنند که نشود. آذربایجان مهد تمدن، جریان ساز و تاریخ ساز است وی بیان داشت: آذربایجان مهد تمدن، جریان ساز و تاریخ ساز است آذربایجان سر ایران است و بنده با این ماموریت سخت ترین ماموریت بر دوش دارم. فرزند یک کارگر هستم رحمتی گفت: بزرگترین سرمایه که من را در این راه کمک خواهد کرد دعای خیر شما مردم و پدر و مادرم است؛ افتخار می کنم که فرزند یک کارگر هستم ...
گزیده ای از یک پژوهش درباره ناباروری
که فقدان یک چیز برای خودِ فرد، اساسی باشد می تواند به ادراک او آسیب برساند و موجد احساساتی نظیر ناامیدی، استرس، خشم، اضطراب و احساس شرمندگی و غیره شود. از این رو زنان نابارور به دلیل عدم موفقیت در اجرای نقش فردی و اجتماعی احساس بی کفایتی و گناه می کنند. تکتم: خیلی حس بدی بود، حس شکست بهت دست می دهد، اینکه نمی توانی یک کاری درست انجام بدهی. سارا: واقعاً بعد از چند سال خسته شدم، حس شکست ...
اعتراف تلخ پسر جوان به قتل هولناک پدر سالخورد ه اش در “شهرزیبا”
قاتل را دستگیر کنند؛ متهم نیز در همان تحقیقات ابتدایی گفت: پدرم خانه مجردی گرفته بود و دیگر با ما کاری نداشت؛ مادرم نیز به خاطر این موضوع ناراحت و غمگین بود؛ من تصمیم گرفتم برای تمام کردن مشکلات خانوادگی به خانه مجردی پدرم واقع در شهرزیبا بروم؛ هنگامی که رسیدم پدرم را جلوی درب دیدم اما ناگهان مشاجره لفظی میان ما رخ داد و در یک لحظه با 6 ضربه چاقو مرتکب جنایت شدم! با صدور قرار قانونی، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و جسد مقتول جهت معاینات دقیق تر به پزشکی قانونی منتقل شد. ...
فرزند خلف طالقانی؛ کسی که جانانه از میراث پدر محافظت می کرد
آمده نان بخرد و در صف ایستاده. نانوا او را شناخته بود و مادرم دیگر برای نان خریدن به آنجا نرفت، چون می گفت اینجا مرا می شناسند و خارج از صف می خواهند به من نان بدهند. بعد از فوت مادر خانه را فروختیم و نفری دوزار گیرمان آمد. تلاشی برای روایت صادقانه از پدر مهدی طالقانی در عین اینکه برای روایت شخصیت پدرش تلاش می کرد، در این روایت جانب صدق را نیز رعایت می کرد به همین دلیل نیز مورد ...
پدر و مادرم هیچ یک از آثارم را ندیدند
تئاتر پیشنهاد دادند و کارم را دیدند و پسندیدند، با من قرارداد بستند و سه چهار روز بعد عکسم را روی سردر زدند. با دیدن عکسم خوشحال شدم و بی اختیار اشکم سرازیر شد. او در پاسخ به سوال نجف زاده که پدر و مادرتان هم آمدند عکستان را روی سردر تئاتر ببینند؟ گفت: نه، آن ها اهل این چیز ها نبودند و هیچ کدام از کارهایم را ندیدند. یکتا درباره ورودش به عرصه سینما گفت: بعد از اینکه در پروژه های ...
درگیری خونین پدر و پسر برای هزینه درمان
تمام مراحل بازجویی گریه کرد و گفت به شدت نادم و پشیمان است. وی گفت: من قصد گرفتن جان پدرم را نداشتم و همه چیز در یک لحظه و به خاطر عدم کنترل خشمم اتفاق افتاد. این پسر جوان ادامه داد: پدرم صاحب یک املاکی است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. او حدود 10 سال قبل ما را ترک کرد و رفت. من و برادرانم کار می کردیم تا خرج زندگی تامین شود و همیشه از پدرم به خاطر این اتفاق ناراحت بودم تا ...
درگیری مرگبار پدر و پسر به خاطر هزینه درمان مادر
کمک مالی کند اما از من چند روز وقت خواست. من که تصور می کردم پدرم می خواهد به ما کمک کند خوشحال به خانه رفتم، اما بعد از گذشت چند روز خبری از کمک نشد. روز حادثه به سراغ او رفتم و پیگیر پول شدم اما او گفت پولی ندارد که با ما بدهد من هم عصبانی شدم و باهم درگیر شدیم؛ او ضربه ای با درفش به صورتم زد و من که خیلی عصبانی شده بودم، چند ضربه به او زدم. پشیمانم و اصلاً فکرش را نمی کردم که پدرم کشته شود. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. انتهای پیام/ ...
سرگذشت قلدر محله
آوردم و با برادرم به این کارهای خلاف ادامه دادم. در همین دوران بود که قلدری های من و برادرم شروع شد. هرکجا دعوایی به راه می افتاد من قمه برمی داشتم و با برادرم وارد درگیری می شدم. همه اهالی محل از رفتارهای خشن من وحشت داشتند. این ترس ها موجب می شد تا من بیشتر به خلافکاری هایم ادامه بدهم. کمی که بزرگ تر شدم پدرم یکی از طبقات ساختمان را در اختیار من وبرادرم گذاشت تا خواهرم در خانه راحت باشد ...
دست درازی شرم آور به دختری از نزدیکان برادر ! / مادرش فقط اشک می ریخت !
به گزارش زیرنویس، جوان 29 ساله ای که مدعی بود دیگر به آخر خط رسیده و از اوضاع تاسف بارش رنج می کشد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدرم روحیه ارباب و رعیتی داشت و مانند پدربزرگم در خانه حکمرانی می کرد؛ به طوری که من و برادرم از [...]
شهید زیبایی که زبان زد لشکر 25 کربلا بود
بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی دیدمش، دیوانه می شدم. شب آخری که داشت به جبهه می رفت، گفت: آبجی! من دارم می رم. با او روبوسی کردم و گفتم: احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می خواهی بروی؟! بچه پدر می خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. - نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به ...
از روستایی دورافتاده به تنها کتابفروشی شهر می رفتم تا با پس اندازم چند کتاب بخرم
ابتدایی بود که کتاب خواندن را به برنامه های ما اضافه کرد. - آیا خانواده نقشی در کتاب خوان شدن شما داشتند؟ نه، متأسفانه در محیط خانواده افرادی نبودند که برای کتابخوان شدن من کاری بکنند؛ چون پدر و مادرم مانند بسیاری از اهالی روستا بی سواد بودند اما پدرم همیشه دوست داشت من کتاب بخوانم و هر موقع می دید دارم کتاب می خوانم تشویقم می کرد که این کار را ادامه دهم. - به نظر ...
خواهی سعادت دو دنیا در احترام پدر کوش
نجات برای هر کسی وجود دارد. این کارشناس و مشاور مذهبی در ادامه به یکی از این احادیث و روایات اشاره کرده و می گوید: از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: هر کس بعد از مرگ پدر و مادرش به آنها نیکی کند و بدهکاری شان را بپردازد و به آنان بد نگوید، فرزند نیکوکاری خواهد بود، اگرچه در زمان حیاتشان مورد عاقشان واقع شده باشد. برای ایشان دعا و طلب آمرزش کنید؛ چراکه در روایت به آن تاکید شده است؛ بنابراین ...
درباره همت فاطمه سریر پور در کارآفرینی و احیای صنایع دستی منطقه اش؛ خودم را باور کردم
ن این کار را به خاطر مادر عزیزم شروع کردم چون مادرم سرپرست خانواده است. وقتی پدر یا همسر که نان آور خانه است را از دست می دهند امیدی داشته باشند و بر قدرت خلاقیت و خود باوری خود تکیه کنند تا بتوانند در خانه کنار فرزندانشان درآمد داشته باشند. از 10 نفر به هزار نفر در ابتدا 10 نفر را آموزش دادم اما در پایان کار متوجه شدم دو نفر از 10نفر باقی مانده اند. من در آموزش دادن شکست ...
گفت مادر زود می آیم و 40 سال دیر آمد
دیگر برادرهایم بزرگ تر بودم و سر کار می رفتم و کمک خرج خانواده بودم. خدا، قرآن و خمینی او در ادامه به فعالیت های انقلابی خانواده اشاره می کند: ما در دوران انقلاب بسیار فعال بودیم. پدرم از همان دوران قدیم مقلد امام خمینی (ره) و گوش به فرمان ایشان بود. در خانواده ما، پدر و برادر های شهیدم و من همیشه در صف تظاهرکنندگان حضور داشتیم. شعار مان هم این بود: خدا، قرآن و خمینی. گاهی هم در صف ...