سایر منابع:
سایر خبرها
عشق خیابانی مرد جوان را تا آستانه مرگ کشاند
همه بدبختی های من از یک عشق خیابانی شروع شد اما اختلافاتمان بعد از ازدواج به حدی رسید که به یک بیمار افسرده تبدیل شدم و چندین بار دست به خودکشی زدم. باآن که پدر و مادرم همه خواسته هایم را فراهم می کردند ولی آن روز شیشه در ورودی را شکستم و مقابل چشمان خانواده ام درحالی به خودزنی وحشتناک پرداختم که ... به گزارش روزنامه خراسان، جوان 24 ساله که با خودزنی های خونبار،صحنه رعب آوری را رقم زده ...
این چه نذری بود کردی مادرِ من؟!
4 اسیر شدم، مجروح شده بودم و هر دو پایم بر اثر اصابت تیر مستقیم مجروح و شکسته بود. در بیمارستان بغداد برایم پلاتین گذاشتند. من در اسارتگاه عصا داشتم و تنها کسی که در آسایشگاه که عصا داشت، من بودم. من که مجروح شدم، بچه ها نتوانستند به عقب برگردندند و نفهمیدند که اسیر شدم. به خانواده ام گفته بودند ما دیدیم کرامت سخت مجروح شده و گمان کردند شهید شدم! پدرم متأسفانه بعلت ناراحتی و فکر فراوان ...
سارق خوشتیپ با لباس مارکدار به سرقت می رفت
سریالی بازی هم کرده ای؟ در دوران کودکی و نوجوانی در یکی، دو سریال ترکیه ای بازی کردم. چرا ترکیه؟ پدرم تاجر است و من و خانواده ام مدتی در کشور آلمان زندگی می کردیم و بعد هم به ترکیه آمدیم و در آنجا زندگی می کردیم. البته هم در ایران و هم در ترکیه زندگی می کنیم و الان هم پدر و مادرم در ترکیه هستند. من از دوران کودکی علاقه زیادی به بازیگری داشتم و به همین خاطر پدرم آن زمان مرا به ...
اعترافات وحشتناک مردی که زنش را به آتش کشید
دست داده بود. او قبل از مرگ به فرزندانش گفته بود که شوهرش او را به آتش کشیده است. در این شرایط تیمی از ماموران جنایی پایتخت تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. یکی از فرزندان این زن به ماموران گفت: پدر و مادرم با شدت با هم اختلاف و درگیری داشتند. آنها روز حادثه می خواستند بروند برای طلاق اقدام کنند. آنطور که مادرم قبل از مرگ به ما گفت، روز حادثه سوار ماشین پدرم شده تا به محضر بروند ...
گفتگو با جوان دشتستانی که در 18 سالگی پدر شد؛/ مسئولین فقط شعار فرزند آوری می دهند
نامزد کردیم و 17سالگی عقد و ازدواج کردیم و اکنون خدا را شکر دو فرزند داریم. چه شد که در این سن ازدواج کردید؟ -اگر واقعیت را بخواهم بگویم من اولین دلیلم پدر و مادرم بودند، پدرم جانباز است و من تنها فرزند او هستم و به روایتی من تک فرزند هستم نه خواهری دارم و نه برادری و به همین خاطر که تنها بودم دوست داشتم سریع ازدواج کنم تا دورمان شلوغ شود بعد خیلی دوست داشتم این فضا را سریع تر ...
چگونه پدر را شاد می کنید؟
امیدهایی که داشتم، او را به تهران آوردم. وی برای این که گزارش روز پدر کمی هم حال و هوای طنز داشته باشد، خاطره ای از پدرش تعریف کرد و گفت: بعد از این که پدرم سکته کرده بود، می ترسید که مبادا دوباره اتفاقی برایش بیافتد و به همین دلیل شب ها خوابش نمی برد. ما پیشنهاد کردیم شب ها رادیو گوش کند که اتفاقا همان شب رادیو گوش کرد ولی برنامه ای که پخش شد درباره مرگ ملک الشعرای بهار بود. ...
اول با پدرم دزدی می کردم، بعد مستقل شدم
.... *تو بیشتر چه چیز سرقت می کنی؟ من بیشتر لوازم داخل خودرو سرقت می کنم. *پدرت چطور فوت شد؟ در یک سرقت فوت شد. وارد حیاط خانه ای شده بود که دزدی کند. صاحب خانه متوجه شده و فریاد زده بود، پدرم حین فرار از بالای دیوار پرت شده و فوت کرد. *چند سال است پدرت را از دست داده ای؟ حدوداً 16ساله بودم که پدرم فوت کرد. دادگاه هم گفت چون حین ...
انگیزه عجیب پسر پولدار برای عضویت در باند سرقت
ایستادم تا کسی به آنها شک نکند. در 10 سرقت حضور داشتم و در هر مورد هم بین 2 میلیون تا 2 و نیم میلیون تومان گرفتم. البته من سر مبلغ چانه نمی زدم و خود سرکرده، مبلغ را برایم واریز می کرد. این متهم در مورد نحوه دستگیری خود نیز گفت: یک شب برای سرقت منزل رفته بودیم و من کنار زاغ زن ایستاده بودم. پلیس ما را دید و من هم رنگ و رویم پرید، چون تا حالا پلیس را در چنین شرایطی ندیده بودم، خیلی ترسیدم و ماموران هم شک کردند و دستگیر شدم. اخبار مرتبط ...
اشک ها و لبخندها
قشنگی برای من بود. وی خاطرنشان می کند: کودک کاری که او را ترک دادیم، الان داماد شده، دو بچه دارد و به عنوان یک کارگر نیمه ماهر در شهرداری مشغول به کار بوده، یکی از خاطرات شیرین من است. ما هر روز شاهد آسیب هایی هستیم که واقعا برای ما ناراحت کننده است. اشک و لبخند دو واژه پرتکراری است که مددکار هر روز در رابطه با مددجویان خود تجربه می کند زهرا عنایتی، 35 ساله، در ...
استوری روز پدران آسمانی + متن، پیام و عکس پروفایل روز پدر از دست رفته
گردی روزت مبارک رؤیای بی تکرار من پدر! امروز روز پدر است و من به جای خالی تو خیره شدم. کاش بودی و می دیدی حس پدر مردگی چقدر دردآور است. شعری مرا به اوج خاطرات برد شعری که جانم را سوزاند: من که با هر بند انگشت تو در دستان خود ذکر می گویم پدر، تسبیح می خواهم چکار؟ در روزی که به نام توست، دستانت را کم دارم روزت ...
فتح سرزمین قدس، موجب اتحاد مسلمانان می شود
عفو نمایند. همسرم اگر من شهید شدم شما می توانید دوباره از فامیل ما شوهر اختیار نمایید و از همه مهم تر اینکه اگر برادرم زن نگرفته بود تا وقتی که من زنده بودم و اگر من شهید شدم حتماً باید شما را برای همسری خود اختیار کند و برادر عزیزم اگر می خواهی من راضی باشم از دستت حتماً این کار را بکن. شما همسر خوبم به زیارت سوریه هم برو و به جای من اگر شهید شدم مادرم می آید با شما و من ...
قصاص برای قاتل پسر جوان در جنوب تهران / برای دفاع از دختر تنها دست به قتل زدم
دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در دادگاه چه گذشت؟ در ابتدای جلسه پدر و مادر قربانی درخواست را مطرح کردند. وقتی متهم روبه روی قضات ایستاد اظهارات قبلی اش را تکرار کرد. متهم جوان گفت: من به هواخواهی از دختر جوان وارد دعوا شدم. اردلان چاقو داشت و می خواست مرا بزند. به همین خاطر در دفاع از جانم او را با چاقو زدم. من در دفاع از خودم مرتکب ...
شهدا و امیرالمؤمنین
کامران پورعباس به مناسبت فرا رسیدن ولادت امیرالمؤمنین علی(ع) و روز مرد، در این گزارش به جایگاه و نقش امام اول در زندگی و سیره برخی رادمردان دفاع مقدس و مدافعان حرم می پردازیم. *** تولد در سیزده رجب شهادت در بیست و یکم رمضان افتخارِ تقارنِ میلاد و شهادت با میلاد امام علی(ع) و شهادت امیرالمؤمنین(ع) نصیب شهیدان سید رضا موسوی و حمید عارف شده است ...
بهترین پیام های تبریک روز پدر، گلچینی از زیباترین متن های تبریک
پدر دنیا... *** پدرم هر کجا باشی آنجا بهشت من است روز پدر بر بهترین پدر دنیا مبارک *** پدر جان! کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت! چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر بگوییم؟ روزت مبارک بهترینم *** در تمام عمرم یک بار عاشق و وابسته شدم به کسی که برای ...
رونمایی از زندگینامه شهیدی که آدرس مزارش را به دوستش داد
به شهادت رسید. حقی ادامه داد: ما نمی دانستیم او شهید شده است. با ما تماس گرفتند و گفتند: اسد مجروح شده، رفته بیمارستان. ازش خبر نداریم. ما هم بیمارستان ها را می گشتیم تا پیدایش کنیم. همان شب مادرم خواب پدرم را که فوت کرده بود، دید. پدرم گفت: اسد اومده پیش من. مادرم وقتی بیدار شد، گفت: اسد شهید شده، من می دونم. اینا بی خود دارن دنبالش می گردن. سه روز بعد تابلوی اعلانات معراج شهدا را ...
مراسم رونمایی از کتاب شهید اسدالله حقی
مادرم خواب پدرم که فوت کرده بود، را دید که گفت: اسد اومده پیش من. مادرم وقتی بیدار شد می گفت: اسد شهید شده، من می دونم. اینا بیخود دارن دنبالش می گردن. سه روز بعد تابلوی اعلانات معراج شهدا را دیدم که اسم شهید اسدالله حقی را بر آن نوشته بود. برادر شهید اسدالله حقی تعریف کرد: چند وقت بعد از خاکسپاری اسد، ما رفتیم سر مزار شهید، دیدیم مرد ناآشنایی سر خاک اسد نشسته و بی تابی می کند. گفت: من ...
پسر جوان برای آشتی دادن خواهرش به مشهد رفت اما دامادشان را کشت / جنایت خونین قبل از طلاق + عکس
زندگی می کردیم اما دو خواهرم بعد از ازدواج به مشهد آمدند و در این جا ساکن شدند. مجردی؟ بله! با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ پدرم زمانی که در کلاس اول راهنمایی درس می خواندم به دلیل بیماری از دنیا رفت و مادرم نیز 45 روز قبل از حادثه قتل در گنبد فوت کرد. شغل پدرت چه بود؟ او کشاورزی داشت ولی چند گوسفند هم نگهداری می کرد. چند ...
اعتراف تلخ پسر جوان به قتل هولناک پدر سالخورد ه اش در “شهرزیبا”
قاتل را دستگیر کنند؛ متهم نیز در همان تحقیقات ابتدایی گفت: پدرم خانه مجردی گرفته بود و دیگر با ما کاری نداشت؛ مادرم نیز به خاطر این موضوع ناراحت و غمگین بود؛ من تصمیم گرفتم برای تمام کردن مشکلات خانوادگی به خانه مجردی پدرم واقع در شهرزیبا بروم؛ هنگامی که رسیدم پدرم را جلوی درب دیدم اما ناگهان مشاجره لفظی میان ما رخ داد و در یک لحظه با 6 ضربه چاقو مرتکب جنایت شدم! با صدور قرار قانونی، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و جسد مقتول جهت معاینات دقیق تر به پزشکی قانونی منتقل شد. ...
وسوسه ای که باعث بی آبرویی شد
جوان 30 ساله گفت: پدرم دام پزشک بود و من در خانواده ای مرفه بزرگ شدم. از همان دوران کودکی به سازه های چوبی علاقه مند بودم و همواره با چوب لوازم تزیینی می ساختم که در این میان به ساخت اسب چوبی معروف به تروا علاقه عجیبی داشتم و چندین اسب تروا ساخته بودم. در دوران نوجوانی با فرشید دوست صمیمی بودم و او برای اولین بار سیگار را لای انگشتانم گذاشت ولی در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرد و من در رشته صنایع ...
فرزند خلف طالقانی؛ کسی که جانانه از میراث پدر محافظت می کرد
قبل از انقلاب کار می کردیم و وضع مالی مان هم خوب بود. برادرم حسین مهندس کارخانه بود و بنده کار آزاد و مغازه توزیع لوازم یدکی داشتم. عشق ماشین هم داشتم و آخرین مدل های خودرو را همیشه سوار می شدم و آقا را هم می خواستم جایی ببرم، آقا می گفت تو را قرآن برو یک خودرو درست وحسابی بخر که ما بتوانیم در آن جا بگیریم! ولی بعد از انقلاب آنچنان شد که بنده از همان یک سال بعد از فوت آقا دیگر واقعا پول نداشتم که ...
سرگذشت قلدر محله
از دوران نوجوانی درحالی به تهیه و فروش مشروبات الکلی روی آوردم که به قلدرمحله معروف بودم. هرکجا دعوا می شد، بی درنگ قمه برمی داشتم و به همراه برادر بزرگ ترم به سوی طرف های مقابل هجوم می بردم تا این که.... به گزارش خراسان، جوان 29 ساله ای که مدعی بود دیگر به آخر خط رسیده و از اوضاع تاسف بارش رنج می کشد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهدگفت: پدرم روحیه ارباب و ...
پدر و مادرم هیچ یک از آثارم را ندیدند
تئاتر پیشنهاد دادند و کارم را دیدند و پسندیدند، با من قرارداد بستند و سه چهار روز بعد عکسم را روی سردر زدند. با دیدن عکسم خوشحال شدم و بی اختیار اشکم سرازیر شد. او در پاسخ به سوال نجف زاده که پدر و مادرتان هم آمدند عکستان را روی سردر تئاتر ببینند؟ گفت: نه، آن ها اهل این چیز ها نبودند و هیچ کدام از کارهایم را ندیدند. یکتا درباره ورودش به عرصه سینما گفت: بعد از اینکه در پروژه های ...
درگیری مرگبار پدر و پسر به خاطر هزینه درمان مادر
کمک مالی کند اما از من چند روز وقت خواست. من که تصور می کردم پدرم می خواهد به ما کمک کند خوشحال به خانه رفتم، اما بعد از گذشت چند روز خبری از کمک نشد. روز حادثه به سراغ او رفتم و پیگیر پول شدم اما او گفت پولی ندارد که با ما بدهد من هم عصبانی شدم و باهم درگیر شدیم؛ او ضربه ای با درفش به صورتم زد و من که خیلی عصبانی شده بودم، چند ضربه به او زدم. پشیمانم و اصلاً فکرش را نمی کردم که پدرم کشته شود. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. انتهای پیام/ ...
درگیری خونین پدر و پسر برای هزینه درمان
تمام مراحل بازجویی گریه کرد و گفت به شدت نادم و پشیمان است. وی گفت: من قصد گرفتن جان پدرم را نداشتم و همه چیز در یک لحظه و به خاطر عدم کنترل خشمم اتفاق افتاد. این پسر جوان ادامه داد: پدرم صاحب یک املاکی است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. او حدود 10 سال قبل ما را ترک کرد و رفت. من و برادرانم کار می کردیم تا خرج زندگی تامین شود و همیشه از پدرم به خاطر این اتفاق ناراحت بودم تا ...
شهید زیبایی که زبان زد لشکر 25 کربلا بود
بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی دیدمش، دیوانه می شدم. شب آخری که داشت به جبهه می رفت، گفت: آبجی! من دارم می رم. با او روبوسی کردم و گفتم: احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می خواهی بروی؟! بچه پدر می خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. - نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به ...
از روستایی دورافتاده به تنها کتابفروشی شهر می رفتم تا با پس اندازم چند کتاب بخرم
تنها کتابفروشی شهر که من جایش را یاد گرفته بودم می رفتم و آنجا بود که دیدن ردیف کتاب ها هوش از سرم می برد و مدت ها مجذوب عکس های روی جلد و عنوان کتاب های داستانی می شدم. سرانجام با پولی که پس انداز کرده بودم چند عنوان کتاب می خریدم و به روستا برمی گشتم و تا سفر بعدی من به شهر، همان کتاب های داستانی مونس و همراه من در خلوتم می شد. - مشوق اصلی شما برای کتاب خواندن چه کسی بود؟ یادم ...
زندگی این قاتل 12 میلیارد تومان می ارزید / عشق ممنوعه یک زن رنگ خون گرفت
تا برای دعوا همراه من بیایدند. وی گفت: من از رابطه پنهانی ام با فاطمه حرفی به آنها نزدم. برادرم و دوستانم فکر می کردند دعوا ناموسی است. ساعت 8 شب بود که ما مقابل خانه فاطمه رفتیم و فاطمه در را برایمان باز کرد. ما وارد خانه شدیم و من به تنهایی به اتاق خواب مهرداد رفتم. او خواب بود که گلویش را گرفتم اما بیدار شد و درگیری ما بالا گرفت. همان موقع برادرم و دوستانم وارد اتاق شدند. من خودم به ...
تلخ ترین خاطره شهید امینی در مبارزه با داعش
بعد از نماز صبح باهم صحبت می کردیم و از خاطرات آنجا تعریف می کرد که یکی از دوستانش جلوی چشم او اسیر شده و نتوانسته کاری کند. این را تعریف می کرد در حالی که بغضش را فرو می داد و خشمی که نسبت به داعش داشت در چهره اش نمایان بود. خواهر شهید درباره اولین اعزام برادر گفت: سال 1394 تصمیم به رفتن گرفت و اردیبهشت همان سال اولین بار به سوریه رفت. ما مطلع نبودیم و خبر نداشتیم کجاست. بعد از 40 روز ...
هنرمندی شریف از تباری اصیل
...> اثرات آن فشارها در ذهن شما یا زمان خلق و اجرای کار هنری به خصوص موسیقی هنوز هست؟ شاید... پس مانده هایی هنوز هست، خاطرات تلخی بودند اما واقعیت امر از آنها گذشته ام و دیگر چندان اهمیتی ندارد. در آن مقطع ناچار بودم به خاطر ذهنیتی که مردم به خاندان ما داشتند و همین طور رعایت حال پدر ملاحظات زیادی کنم و قاعدتا اذیت می شدم، اما مهم این است که موجب نشد هدفی را که داشتم دنبال نکنم. در نهایت به کاری پرداختم که دوست داشتم و به چیزی که خواستم رسیدم؛ برای همین دیگر چندان اهمیتی ندارد. منبع: sharghdaily-915659 ...