سایر منابع:
سایر خبرها
شاگرد ممتازان مبارزات انقلابی در بیرجند
قرار می گیرد به دنبال من می گردد تا مرا به خانه ببرد که همه اقوام، آشناییان، همسایگان و دوستان برای تعزیت گویی به خانه ما آمده بودند اما من از همه چیز بی خبرم بود وقتی عموی علی بعد از پرس و جوی بسیار مرا پیدا کرد می گفت: کاش مرا می کشتند چرا آن طفل معصوم را کشتند من هم با نگران می گفتم چه اتفاقی افتاده محمد کاریش شده یا علی، یا مجید اما عموی علی می گفت هیچ کدام هیچ کارشان نشده فقط علی کمی زخمی شده و ...
ناگفته های پرونده شهلا جاهد | شهلا در آخرین جلسه بازجویی چه گفت؟
تا ببیند سرنخی از او به دست آورده ایم یا نه. تا اینکه یک روز پسر کوچک معصومه و برادر بزرگش به اداره آگاهی تهران آمدند و پیگیر وضعیت مادرشان شدند. آن روز پسر کوچک معصومه توجهم را جلب کرد. او به مواد مخدر اعتیاد داشت و رفتارش به نظرم مشکوک بود. برای همین به او شک کردم. او تا پیش از این گفته بود که وقتی مادرش گم شد، برای خرید سیگار از خانه بیرون رفته بود. اما چون آن روز به او شک کرده بودم ...
ماجرای بوسه رهبر انقلاب بر لباس خادمی شهید حدادیان
گرفتند منزلمان که عده ای از ائمه جمعه قرار است شب مهمانتان شوند. همراه با آقای خاتمی یا صدیقی. به فرهاد زنگ زدم. جواب نداد. ظهر که آمد خانه بهش گفتم مهمان داریم. گفت: کاش قبول نکرده بودی! گفتم: چرا؟ گفت: رفقای محمد حسین که توی گلستان هفتم با هم بودن زنگ زدن بعد از نماز مغرب می یان خونمون. میان بوی گلاب و حلوا و صدای قرآن بساط چای را راه انداختم. می خواستم وقتی مهمان ها رسیدند، خوب دم کشیده باشد ...
دشمن بیشتر از تربیت انسان هایی مانند شهید باقری می ترسد تا از توپ و موشک
بیان اینکه شهید باقری تا قبل از جنگ، گزارش های بسیار خوبی از میان دانشگاه ها و جاهایی که منافقان می رفتند، می آورد، ابراز داشت: در دانشگاه تهران اسلحه خانه درست کرده بودند. یک روز شهید باقری آمد و گفت برادر محسن، منافقین در دانشگاه تهران یک اتاق گرفتند و در آنجا آر.پی.جی و تیربار گذاشتند و یک نگهبان هم دارد که من گفتم مگر رئیس دانشگاه چیزی نمی گوید که او گفت نه چراکه آنها خلاف قانون نیستند و آزاد ...
تصویر شهید حسن باقری در خاطرات و کتاب ها
موسسه شهید حسن باقری است، فصول چندگانه زندگی این فرمانده شهید، از تولد تا شهادت بازخوانی می شود. علامیان با تکیه بر حدود پانزده هزار صفحه دست نوشته و گزارش و خاطرات، در روایت خود بر سال های نوجوانی و جوانی شهید باقری درنگ می کند و سیر زندگی او را در گذر از انقلاب و جنگ به تصویر می کشد. به تعبیری نویسنده این کتاب شهید باقری را از زمره بنیانگذاران اندیشه دفاعی نظامی انقلاب اسلامی و جوانی معرفی می کند که ...
شهید سیدرضی موسوی به روایت همسرش؛ وقتی خواست خدا و خواست بنده یکی می شود
و متدین بود و در همان سن دنبال خودسازی خودش بود. تازه هنوز پایش هم به سپاه باز نشده بود. خلاصه با این وصف از شخصیت او، مهرش به دل من نشست و در دلم گفتم: خدایا می شود یک روز او را قسمت من کنی؟ البته اگر لیاقت زندگی با او را داشته باشم؟ حتی چند باری وسوسه شده بودم که به سید بگویم دوستش دارم. اما بعد می گفتم خدایا چه بگویم؟ بگویم پسرخاله من تو را دوست دارم؟! اما نمی توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
2شبکه داشت، در سریال آسانسور که خودم کارگردانش بودم، در نقش فردی به نام امیر نجاتی بازی کردم، تکیه کلامم این بود که هر جا می رفتم می گفتم نجاتی هستم... امیر نجاتی . یادم هست از فردای آن روز همه در خیابان به من می گفتند امیر نجاتی. اما اوج این قضایا به شعر رسم زمونه باز می گردد. پس از پخش این شعر و آهنگ بود که همه با آن انس و الفت گرفتند و حتی در روستاهایی که اسم رسول نجفیان را نشنیده بودند، شناخته شدم ...
رئیس سازمان سینمایی: شب نمایش قلاده های طلا در سینمای ایران یکی از بحرانی ترین شب ها برایم بود / بعضی ...
...، یک اتفاق دیگر هم افتاد و بدون اینکه بدانم جریان تعطیلی خانه سینما پیش آمد. ما فراخوان جشنواره را منتشر کرده بودیم و مشغول انجام کارها بودیم که بحث تعطیلی خانه سینما مطرح شد. یادم است همان شبانه که این تصمیم گرفته می شد، سراغ آقای شمقدری رفتم و گفتم در این برهه از زمان چنین تصمیمی درست نیست. شما طبیعتاً مرا وارد یک بحران بسیار بزرگ می کنید. اگر قرار بود خانه سینما تعطیل شود چرا به من نگفتید ...
مشکی نپوشیدیم، چون عادل عاقبت بخیرشد
داشتند؟ همیشه عادل می گفت: من فرزند انقلاب هستم. عاشق امام (ره) بود و هر وقت به تهران می رفت، می گفت: حتما باید بروم حرم مرقد امام (ره) را زیارت کنم. من با امام (ره) یک انس دیگری دارم. با زیارت ایشان حالم بهتر می شود. تا آنجا که به یاد دارم از قدیم تا کنون در خانواده ما مراسم عزاداری اهل بیت (ع) برگزار می شد. سفره های حضرت زهرا (س)، سفره های ام البنین (س) و سفره های اباعبدالله (ع) در خانه ...
مصطفی مهرآیین: هدفِ بچه های امروز زندگی کردن است/ به جای پذیرش واقعیت توهین می شود، می گویند این ها اهل ...
کتاب می خوانند، قبول دارم که به روانشناسی زرد نقدهای زیادی وجود دارد اما اگر به تیراژ این کتاب ها توجه کنیم متوجه می شویم این کتاب ها در جامعه خریده و خوانده می شود، از همین طریق یک خودفهمی از انسان اتفاق می افتد، البته همان طورکه گفتم این خود فهمی می تواند زرد و ساده باشد، اما به هر حال دارد مطالعه می شود. نکته بعدی این که ترویج علم گسترده شده است. یعنی بچه هایی هستند که فیزیک کوآنتوم ...
خاطره های خزاعی از دوره های مختلف فجر / من آن محمد خزاعی نیستم!
زمان چنین تصمیمی درست نیست. شما طبیعتاً مرا وارد یک بحران بسیار بزرگ می کنید. اگر قرار بود خانه سینما تعطیل شود چرا به من نگفتید؟ بعد خیلی سریع با بچه های صنف جلسه گذاشتم. خدا رحمت کند آقای یدالله صمدی شب ها زنگ می زدند تا نصفه شب صحبت می کردیم و می گفت تنها کسی که می تواند به این وضعیت کمک کند شما هستی. خیلی دیگر از بزرگان سینما هم به دبیرخانه می آمدند و می گفتند به ماجرا ورود کنم. من ...
گزارش "اعتماد" از ماجرای حمله ناظم به دختر 11 ساله در مدرسه
سرکار بودم که دیدم دخترم چند بار با من تماس گرفت. دیدم حرفی نمی زند و مرتب من من می کند. به دخترم گفتم اگر با من کاری نداری جلسه هستم. وقتی رسیدم خانه دیدم معلم دخترم دارد با من تماس می گیرد. به دخترم گفتم چیزی شده معلمت با من تماس گرفته! یک دفعه دخترم دستش را از روی گردنش برداشت. شوکه شده بودم. یک طرف گردن دخترم زخم و کبود شده بود. از او پرسیدم چی شده؟ که ماجرا را برایم تعریف کرد. بعد هم معلم ...
نابغه اطلاعات و مغز متفکر جنگ/ شهیدی که ثابت کرد ما می توانیم
رامهرمز در بخش غربی شهر قرار داشت. آن روز ها بچه های واحد اطلاعات برگه ای را روی یکی از دیوار های این پادگان چسبانده بودند به این مضمون که 20 درصد اطلاعات، 80 درصد عملیات، 100 درصد موفقیت باقری این برگه را از روی دیوار کند و دور انداخت! شاهد این ماجرا، سردار محمدجعفر اسدی فرمانده لشکر 33 المهدی در دفاع مقدس بود. او در بیان خاطرات خود از شهید باقری می گوید: اولین بار شهید حسن باقری را زمانی ...
قتل فجیع شوهر با ضربات چاقوی زن 24 ساله
شد و درگیری هایمان بالا گرفت. چون هر بار با همدیگر بحثمان می شد امید سراغ بچه می رفت و او را با زور از من می گرفت.بچه می ترسید و گریه می کرد و امید می گفت می خواهد بچه را بگیرد و من را بیرون بیندازد.در واقع نقطه ضعفم را پیدا کرده بود.من به او می گفتم دست به بچه نزن اما گوشش بدهکار نبود. از علت حضور دوستت در خانه تان بگو. شیما دوست دوران مدرسه من است.مدتی قبل با شوهرش به ...
سعید محمد: آنها که در مقابل فسادشان ایستادم، هرجا بخواهم ورود کنم جلوگیری می کنند /به وزیر اقتصاد فشار ...
کردند که دور و بر من را خالی کنند، مثلا در همان شب های آخر نزدیک به ثبت نام حدود 300 پیج اینستاگرام که بچه ها خودشان دلی درست کرده بودند را زدند، ما ابتدا فکر کردیم از خارج کشور بوده اما بعد متوجه شدیم از داخل کشور اینها را زدند. نمی خواهم وارد این موضوع شوم، اما موضوع دیگری که وجود داشت این بود که وحشتی درباره من به راه انداخته بودند درحالی که من فقط از روی وظیفه آمده بودم چون آن زمان بحث ...
آن روی زندگی نابغه جنگ | نامه طنز شهید باقری به خواهرش
و یک لحظه از جنب وجوش نمی افتاد؛ از مدرسه به خانه، از خانه به مسجد، از مسجد به کتابخانه؛ خلاصه آرام و قرار نداشت. گاهی اهل خانه از دست او کلافه می شدند. پدرم به او می گفت یک قران می دهم، برای 5 دقیقه آرام بنشین. او هم می گفت که نه پول را می گیرم و نه آرام می نشینم. اهل یک جا نشستن و مشق نوشتن نبود. مادرم خیلی به درس خواندن ما اهمیت می داد و مرتب می گفت: غلامحسین درست را بخوان، مشقت را بنویس. حتی ...
همسر شهید سیدرضی موسوی: روز خواستگاری گفت شما زن سومم هستی...
...! اما نمی توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه خودمان. خبر مرتبط تصویری از خانواده سردار شهید رضی موسوی در کنار رهبر انقلاب+ عکس رهبر انقلاب با تسلیت به خانواده شهید و قدردانی از جهاد خستگی ناپذیر شهید سیدرضی موسوی برای این شهید همنشینی با اوصیاء و اولیاء الهی و علو درجات مسئلت کردند. -من تا به حال هر چه از خدا خواسته ام به من داده و گویا این بار هم نجوای درونی ...
تو که این همه پدر ما را درآورده ای، این هم رویش!
خانواده ها دعوت کرده بودند، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم. آن ها جنوب زندگی می کردند. دیگر نمی توانستم بمانم تهران. خسته بودم از این همه دوری منوچهر. 32 روز آمده بود ماموریت، بهش گفتم: باید ما رو با خودت ببری. قرار شد برود خانه پیدا کند و بیاید ما را ببرد. شروع کردم اثاث ها را جمع و جور کردن. منوچهر زنگ زد که خانه پیدا کرده. یک خانه 2 طبقه در دزفول. یکی از بچه ...
مردی شده ام برای خودم
.... گفتم: امشب شب عیده. در دلم رفع القلمی گفتم و همزن را روی میز گذاشتم. زرده و سفیده های تخم مرغ ها جدا شده بودند؛مثل ما و مردهای خانه مان. محمدحسین را بلند کردم و دست های کوچکش را که دور پاهایم حلقه زده بودند، زدم توی کیسه آرد. دست هایش را بلند کرد و آرد پاشید روی گل های رومیزی. خندید. این بار محکم تر کوبیدشان توی آردها. همزن بین دست های دخترها دست به دست می شد. باز هم قوانین را دور زده ام. روی کیک پر شده از شکلات چیپسی. از همان هایی که فاطمه جانش برایشان درمی رود. حالا من مانده ام با فاطمه و زینب و محمدحسین، تنها مرد خانه مان، که تازه راه افتاده است. ...
علیرضا دبیر: ضد انقلاب حرف های من را می بُرَد | در دولت احمدی نژاد کتک خوردم | کشتی گیر مگر کارشناس است ...
از قهرمانان صحبت کردند و گفتند کشتی در المپیک 2-3 طلا می گیرد خواهشم این است از این حرف های غیرکارشناسی نزنید. کلا کشتی آزاد بعد از انقلاب سه طلا گرفته، حالا کمیل قاسمی هم هست می شود چهار تا، چطور قرار است در یک المپیک 2-3 طلا بگیریم؟ کشتی آزاد و فرنگی یک طلا بگیریم هم خیلی هنر کردند. ما خیلی مشکلات داریم، ضرب خورده داریم. خواهش می کنم حرف های من را نگذارید ببرند، ضد انقلاب حرف من را می برد، سه تا ...
علیرضا دبیر: به آن ها پاداش دادی به ما ندادی، حرف خوبی نیست/ توقع من پاداش 25میلیاردی برای هر طلاست/ چرا ...
... وی ادامه داد: دیدم برخی از قهرمانان صحبت کردند و گفتند کشتی در المپیک 2-3 طلا می گیرد خواهشم این است از این حرف های غیرکارشناسی نزنید. کلا کشتی آزاد بعد از انقلاب سه طلا گرفته، حالا کمیل قاسمی هم هست می شود چهار تا، چطور قرار است در یک المپیک 2-3 طلا بگیریم؟ کشتی آزاد و فرنگی یک طلا بگیریم هم خیلی هنر کردند. ما خیلی مشکلات داریم، ضرب خورده داریم. خواهش می کنم حرف های من را نگذارید ببرند، ضد ...
خشم علیرضا دبیر: مگر اینجا طلافروشی است!
محترم هم گفتم. این چیزی نیست ولی انگیزه می دهد. ما خودمان هم بعد از عید اعلام می کنیم که چقدر به قهرمانان کشتی خودمان می دهیم. کشتی آزاد بعد از انقلاب کلا 4 طلا گرفته دیدم برخی از قهرمانان صحبت کردند و گفتند کشتی در المپیک 2-3 طلا می گیرد خواهشم این است از این حرف های غیرکارشناسی نزنید. کلا کشتی آزاد بعد از انقلاب سه طلا گرفته، حالا کمیل قاسمی هم هست می شود چهار تا، چطور قرار است در ...
دبیر: من در دولت احمدی نژاد کتک خوردم / به آدم خودتان رأی بدهید؛ در انتخابات نمی شود تقلب کرد
میلیارد تومان بود. به وزیر محترم هم گفتم. این چیزی نیست ولی انگیزه می دهد. ما خودمان هم بعد از عید اعلام می کنیم که چقدر به قهرمانان کشتی خودمان می دهیم. وی ادامه داد: دیدم برخی از قهرمانان صحبت کردند و گفتند کشتی در المپیک 2-3 طلا می گیرد خواهشم این است از این حرف های غیرکارشناسی نزنید. کلا کشتی آزاد بعد از انقلاب سه طلا گرفته، حالا کمیل قاسمی هم هست می شود چهار تا، چطور قرار است در یک ...
روایت رسول نجفیان از برو برو گفتن نوه ناخلفش
های یلدایی را اجرا کردم. یادتان هست از چه زمانی مردم شما را شناختند و به اصطلاح معروف شدید؟ سال 1364 که تلویزیون فقط 2 شبکه داشت، در سریال آسانسور که خودم کارگردانش بودم، در نقش فردی به نام امیر نجاتی بازی کردم، تکیه کلامم این بود که هر جا می رفتم می گفتم نجاتی هستم... امیر نجاتی . یادم هست از فردای آن روز همه در خیابان به من می گفتند امیر نجاتی. اما اوج این قضایا به شعر رسم ...
روایت یک مادر مبارز از روز خونین انقلاب بیرجند/ قصه 13 امامی ها
خبرگزاری مهر، گروه استان ها: برخی ایام تنها یک روز در تقویم نیست. روزی که با مرور زمان گرد و غبار فراموشی گرفته و از خاطره ها برود. برخی از روزها تاریخ ساز و ماندگارند. مانند هفتم بهمن 57 بیرجند که در آن روز خیابان های شهر از خون جوانانی که برای وطنشان استقلال، حاکمیت دین و آزادی را می خواستند رنگین شد و جاودان در یادها ماند. نام یکی از شهدای هفتم بهمن 57 بیرجند شهید علی ...
محسن هاشمی: در سال 92 آقای مصلحی علیه آیت الله هاشمی کار ناجوانمردانه ای کرد/ هنور حاکمیت نتوانسته فوت ...
به گزارش جماران؛ روزنامه شرق نوشت : شاید اغلب کسانی که خط مشی پدران و پسران را در دنیای سیاست دنبال می کنند، با نیم نگاهی به کتاب پدران و پسران نوشته ایوان تورگنیف روسی اغلب بر این سنت متمرکز می شوند که فرزندان خلاف مسیر پدران را دنبال می کنند! اما داستان زندگی سیاسی فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی به گونه ای دیگر است. در گفت وگو با محسن هاشمی رفسنجانی که در مجموعه گفت وگوهایی با عنوان کلی آنچه از من نمی دانی که هم به شکل تصویری و هم مکتوب منتشر می شوند، حتما متوجه می شوید که او دقیقا تمایل دارد مسیر پدر را ادامه دهد. به قول خودش پدر همیشه در مسیر میانه روی و اعتدال حرکت می کرد؛ هرچند زمانه پدر و پسر یکی نیستند؛ اما محسن هم در کنار پدر کار را آغار کرد و حالا که در ابتدای 60 سالگی بدون حضور پدر زندگی می کند، توصیه اش این است که سیاست مداران مشی پدر را اجرا کنند. البته زیر سایه پد ...
شرح سوز معلمی از خانه مشیری نی ریز تا بالاده کازرون
ها را باز کرده و امتحان ریاضی و املا را به آن ها گفته باشیم؛ انشا چطور! آیا انشا را هم ما گفته ایم؟ به هر ترتیبی بود قبول کردند. - بالادهی ها مردم خیلی خوبی بودند و بچه ها هم خیلی باهوش بودند. مردم با من رابطه خوبی داشتند و هنوز هم تماس ها قطع نشده و مرا دعوت می کنند. پارسال برای ایام عید قرار بود دو روز به آنجا بروم، ولی وقتی رفتم 8 روز مرا آنجا نگه داشتند. وقتی ...
واکنش آموزش و پرورش به حمله ناظم به دانش آموز 11ساله به خاطر افتادن مقنعه
توضیح می دهند و گردن دخترم را به مدیر مدرسه نشان می دهند. مدیر مدرسه هم ناراحت می شود و پماد ضد التهاب به گردن دخترم می زند و ساعت 12 او را با سرویس مدرسه راهی خانه می کنند. او در ادامه می گوید: آن روز سرکار بودم که دیدم دخترم چند بار با من تماس گرفت. دیدم حرفی نمی زند و مرتب من من می کند. به دخترم گفتم اگر با من کاری نداری جلسه هستم. وقتی رسیدم خانه دیدم معلم دخترم دارد با من تماس می ...
ماجرای حمله ناظم به دختر 11 ساله به خاطر افتادن مقنعه
. دیدم حرفی نمی زند و مرتب من من می کند. به دخترم گفتم اگر با من کاری نداری جلسه هستم. وقتی رسیدم خانه دیدم معلم دخترم دارد با من تماس می گیرد. به دخترم گفتم چیزی شده معلمت با من تماس گرفته! یک دفعه دخترم دستش را از روی گردنش برداشت. شوکه شده بودم. یک طرف گردن دخترم زخم و کبود شده بود. از او پرسیدم چی شده؟ که ماجرا را برایم تعریف کرد. بعد هم معلم دخترم با من صحبت کرد و از طرف ناظم مدرسه از من ...