خوابی که رهبر انقلاب درباره امام خمینی دید /پسرم مصطفی مرا نشناخت کد خبر: ...
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
به گزارش شهرآرانیوز، در سال 1342 شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با ...
امام خمینی به چه کسی گفتند: داری می روی، انگار با مصطفی وداع می کنم ؟
...، اجازه کتابت جلسات درس شان را به من دادند، پرسیدم: حاج آقا اگر به اشکالی برخورد کردم، چه کنم؟ ایشان مقرر کردند هر روز یک ساعت مانده به غروب به منزلشان بروم و به صورت خصوصی به رفع اشکال بپردازم. اینطور بود که هر روز در آن ساعت به تنهایی خدمتشان مشرف می شدم و سؤالاتم را مطرح می کردم. دست نوشته های قدیمی آیت الله ارومیان از سال 1343 تا اوایل 1352 در محضر امام بودم و جلسات درس ...
ناگفته های سرتیم حفاظت امام (ره) از روزهای انقلاب
زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، حدود 24ساله بودم. در دورانی که به تدریج نهضت اسلامی به انقلاب اسلامی تبدیل شد، طیف وسیعی از مردمِ دارای علقه های مذهبی، دغدغه یافتن یک ساختار مناسب مبارزاتی داشتند که بتوانند در چارچوب آن، دست به فعالیت علیه رژیم بزنند. من هم جزو همین افراد بودم و به دنبال فضاهایی می گشتم که زمینه فعالیت های انقلابی را برای من فراهم و مرا از لحاظ عقیدتی و فکری اشباع کند. ...
ای زاده زهرا خلف سید لولاک/ در بزم عزایت شده افلاک صد چاک
فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم. مأموری فرستاده شد تا موسی بن جعفر را از عیسی بن جعفر تحویل گرفته به بغداد ببرد تا در زندان فضل بن ربیع تحت نظر باشد. امام مدتی طولانی در آنجا بود. فضل مأمور شد امام را به قتل برساند، اما او امتثال نکرد. آنگاه هارون به فضل بن ...
حکایت تنوخی از تظلم خواهی ابونصر واسطی بر سر قبر موسی بن جعفر(ع) کد خبر: 914773 / دیروز, 09:51 / فرهنگ و ...
هدیه می کنم. وزیر هم از او قبول کرده و به وکیلش نوشته است تا مزارع مزبور را بگیرد، و حالا هم به تظلم خواهی من ابونصر رسیدگی نکرده است. چند روز بعد من وارد مشهد مقابر قریش شدم و قبر موسی بن جعفر را زیارت کردم. سپس به مصلای آنجا رفتم تا نماز بخوانم. دیدم ورقه شکایتی قصّه به خط ابونصر در آنجا بالای قبر موسی بن جعفر آویخته است. دریافتم که او روی برگه، شکایت خود را برای موسی بن جعفر (ع) نوشته ...
موهایم را تراشیدند و فلکم کردند/ شکنجه مبارزان برای لو دادن انقلابیون +عکس
، اما وقتی فهمیدیم وضعیت عادی است به خانه بازگشتم. بنابر گزارش ایرنا، وی اظهار داشت: سال 1351 از یک کوچه پر پیچ و خم در محله امین حضور در تهران در حال رفتن سر قرار بودم. وقتی متوجه شدم یک نفر مرا تعقیب می کند، فرار کردم، اما فردای آن روز ماموران ساواک در خیابان بر سر من ریختند و مرا به جرم مبارزه علیه طاغوت دستگیر کردند. حق گو توضیح داد: روش ساواک به این شکل بود که بعد از ...
مردی از بهشت
: جلو بابا پاشو و سلام کن. حسام زودتر پرید بغل بابا. بلند شدم و رفتم سمتشان. بابا سرباز آقا بود و خیلی دوست داشتنی. مرا بوسید. مامان را صدا زد و گفت: یک خبر خوش. چند روز دیگر به دیدار آیت الله خمینی می رویم. مامان از توی آشپزخانه گفت: تو رو خدا علی آقا؟! بابا خندید و گفت: به جان علی. من و حسام چشم هایمان گرد شده بود. گفتم: بابا من می آیم. حسام تقلیدکار ...
روایت حاج شیخ از تلخی ها و شیرینی های دوران تبعید پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به ...
ایشان با خبر می شدم. حاج احمدآقا همه حالات امام، نماز شب و ... را در بیمارستان ضبط کردند. چطور از ارتحال حضرت امام با خبر شدید؟ هنگام شنیدن این خبر چه حالی داشتید؟ روز پنج شنبه و شب جمعه تهران بودم و نمی خواستم برای اقامه نمازجمعه به شهرکرد برگردم، چون نگران حال امام بودم، اما حاج احمد آقا گفت "برو و به مردم بگو برای سلامتی امام دعا کنند". به شهرکرد رفتم و بعد از اقامه نماز جمعه ...
همدم اشک و لبخند زندانیان
می آیم. همانطور که قول داده بودم بعد از عید به زندان رفتم، با مدیر زندان ملاقات کردم و متوجه شدم که زندانی تبعه افغانستان است و به اتهام قتل همسرش 12 سال است که در زندان به سر می برد. او در یک نزاع خانوادگی همسرش را هل داده بود، سر همسرش به چرخ خیاطی خورده و او جان باخته بود. شرایطش را پرسیدم. رئیس زندان، معاون زندان و مسئولان دیگر زندان همگی از او راضی بودند. می گفت زمانی که به زندان آمده بود سواد ...
من شاه بدی بودم؟
مردمی قرار گرفتم و چون ممانعتی از طرف خانواده نداشتم و خیلی کنجکاو بودم، همان بار اول که جماعت معترض را دیدم، به آن ها ملحق شدم. جمعیتمان زیاد نبود. آن روز به سمت میدان مجسمه (شهدای فعلی) مشهد و مسجد کرامت حرکت کردیم و بعد به سمت عدل پهلوی (عدل خمینی فعلی) رفتیم. آن وقت ها در فلکه سوم اسفند، بین چهارراه لشکر و چهار طبقه، گروه های مردمی جمع شده و بعد از اینکه دسته بزرگی می ...
اجرای طرح شناسایی بیماران اچ آی وی مثبت در 6 مرکز تخصصی در مشهد
: به آرایشگاهی برای تتوی ابرو رفتم. با هر خراش تیغ تتو، احساس ناخوشایندی به سراغم می آمد. موقع برگشت با ابرو ها و پیشانی متورم روانه خانه شدم. در ایستگاه مترو خانمی دیگر که هم سن و سال خودم بود حالم را جویا شد. او من را از رفتن به آرایشگاه و تتو نهی کرد و آهسته کنار گوشم گفت: این تیغ ها ایمن و بهداشتی نیست خانم. بیشتر مواظب خودت باش. نترسی، من اچ آی وی مثبت هستم. واقعا نمی دانم چطور مبتلا ...
قهرمانی که شکنجه گران را خسته کرد!
سربه سر ساواکی ها می گذاشتم این مبارز خستگی ناپذیر روز های انقلاب و چهره شناخته شده زندان های ساواک درباره روز دستگیری اش می گوید: ساعت 2 ظهر بود. از حیاط یک خانه که ظاهرا لو رفته بود که من در آن جا هستم، بیرون آمدم. هنوز 4 قدم بیشتر نرفته بودم که من را به رگبار بستند. 7 تا گلوله خورده بودم و درد بسیار زیادی داشتم. یک دختر بچه 7 یا 8 ساله هم در کوچه بود که متاسفانه یک تیر به او خورد و شهید ...
من زن چهارم بودم و نمی دانستم ! / سرنوشت عروسی که ندانسته به جهنم رفت !
به گزارش زیرنویس، زن 54 ساله که به اتهام کتک کاری از شوهرش شکایت کرده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:در یکی از مناطق ترک زبان نیشابور و در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمدم. پدرم کارگری ساده بود و اعتقاد داشت دختر باید امور خانه داری [...]
احمد صادقی اردستانی: موتور محرّک وجود امام راحل، اخلاص بوده است
ما دو اتاق بیت امام بود که نزد ایشان می آمدیم که چه باید کرد؟ بعد از ظهرِ فردای حمله به فیضیه، خبر آوردند که به خانه مراجع می ریزند؛ مأموران شاه که فیضیه را کوبیده بودند به منزل مراجع هم حمله خواهند کرد. من جزء اعضای بیت امام بودم و در توزیع چای کمک می کردم. جمعیتی حدود 25 نفر در بیت امام حضور داشتند، آقا گفتند: افرادی که اینجا هستند بروند و درِ خانه باز باشد . افرادی که در بیت بودند رفتند که البته ...
زیارت خانه خدا شرط مادر برای بخشیدن قاتل دخترش
هشتم دامادش را بخشید اما وی در حالی که گریه می کرد، گفت: من فقط یک شرط دارم. می خواهم به نیابت از دخترم به خانه خدا بروم. دخترم آرزوی دیدن خانه خدا را داشت می خواهم از طرف او نایب الزیاره باشم. دامادم باید مرا به خانه خدا بفرستد. مرد میانسال نیز این شرط را پذیرفت و بدین ترتیب اولیای دم پای برگه آزادی او را امضا کردند.از آنجایی که مرد میانسال بیش از 12 سال در زندان به سر می برد و مجازاتی که ...
من زن چهارم بودم و نمی دانستم ! / سرنوشت عروسی که ندانسته به جهنم رفت !
. او هربار بعد از مصرف دچار توهم می شد و نه تنها تهمت های ناروایی به من نسبت می داد، بلکه به دلیل همین تهمت ها،مرا زیر مشت و لگد می گرفت و تا سرحد مرگ کتک می زد! حالا دیگر سرکار هم نمی رفت و همواره با دوستانش پای بساط استعمال شیشه وکریستال می نشست. دراین شرایط مجبور شدم برای گذران زندگی،خودم سرکار بروم، ولی احمد هرشب همه درآمدم را به زور می گرفت و راهی منزل خرده فروش مواد مخدر می شد ...
زنانی که ساواک هم نتوانست بی حجابشان کند
بسیاری از زنان و دختران خانه نشین شوند و برای انجام امور ضروریشان بیرون نروند و یا شبانه و از کوچه های فرعی و به دور از چشم مأموران بیرون بروند. اما همین زنانی که چندین سال خانه نشین شدند و به خاطر کشف حجاب نشدن توسط مأموران شاه از خانه بیرون نمی رفتند؛ توانستند نسلی را تربیت کنند که چندین دهه بعد، در زندان های مخوف ساواک حجاب شان را به هرشکلی حفظ کنند ومهم ترین مسئله ی آن ها حفظ آن باشد. ...
درباره شهری که در آن ستاره چیدم
خالصانه و پیوستگی آن دو به وجد می آمدند. مقاومت بابا برای ماندن کنار همسرش حتی در زمان احرام، روحانی کاروان را گرفتار و کلافه کرده بود. برای تغییر 24 اردیبهشت وقتی که هنوز هوای مشهد خیلی دلچسب است و فصل گردش در طبیعت شاندیز و طرقبه، عازم سفری پانزده روزه شده بودم که دنیای مرا در عالم واقعیت و خیال تغییر داد. حدود چهار ساعت طول کشید تا از راه آسمان مشهد، میهمان مدینه شوم. مثل همه ...
حکم دادگاه برای کارگردان تاتر به اتهام آزار هنرجویان
شرکت کنم. من هم پذیرفتم و به خانه کارگردان جوان رفتم. اما او پس از چند جلسه مرا آزار داد من از او شاکی هستم. با این شکایت تحقیقات پلیسی آغاز شد، اما چند روز بعد دومین شکایت از کارگردان جوان به پلیس رسید. این بار نیز دختر 23 ساله ای به نام سوفیا به تله شیطانی کارگردان تئاتر افتاده و مورد آزار قرار گرفته بود. سوفیا گفت: من در کلاس های آزاد بازیگری شرکت می کردم، اما پس از چند جلسه ...
بازجوی ساواک دوست بچگی من و از فرزندان علما بود!
حضرت آیت الله خامنه ای که از ابتدای شروع نهضت انقلاب اسلامی ایران در دوران طاغوت، در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی حضوری پررنگ داشته اند، انبوهی از خاطرات مستقیم از رویداد های این دوره ی تاریخی را ثبت کرده اند و در بازه های زمانی مختلف و فرصت های مقتضی بازگو کرده اند. بخش درس و عبرت رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام [... ...
حضرت آیت الله خامنه ای: بازجوی ساواک دوست دوران کودکی ام بود
علوم دینی و دانشجویان دانشگاه در مواقعی که به زندان می افتادم بیشتر دور مرا می گرفتند. شکنجه گری که زندانی شد! پنج شش ماه پس از پیروزی انقلاب، طیِّ ماموریتی از تهران به شهر خودم مشهد آمدم. در آن هنگام عضو شورای انقلاب و نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع و نماینده امام در تعدادی از سازمان های کشور بودم. مقامات مشهد از من خواستند تا از ساختمان کمیته مرکزی انقلاب بازدید کنم ...
سرگذشت غم انگیز زنی که در 11 سالگی به اجبار پدر معتاد ازدواج کرد
فرزند خانواده بودم که قربانی اعتیاد پدرم شدم. در همان روزهای کودکی همواره از نداشته هایم رنج می کشیدم اما نمی دانستم چرا با دیگر کودکان تفاوت دارم و نمی توانم مانند آن ها به خواسته هایم برسم. زمانی که فهمیدم علت همه بدبختی هایم اعتیاد پدرم به شیشه است، او مرا به جوانی از هم بساطی های خودش شوهر داد. آن زمان 11 سال بیشتر نداشتم. در واقع من قربانی اشتباهات پدرم در زندگی شدم و آینده ام را به تباهی ...
سرگذشت غم انگیز زنی که در 11 سالگی ازدواج کرد
پدرم که خودش درگیر آسیب های اجتماعی و مواد مخدر بود، زندگی و آینده مرا نیز تباه کرد به طوری که من هم پس از دواج با مردی معتاد به دام مواد افیونی افتادم و خیلی زود به یک مجرم حرفه ای تبدیل شدم چرا که .. این ها بخشی از اظهارات زن 20 ساله [...]
مقتول قصد داشت مرا آلوده به ایدز کند مجبور به دفاع از خود شدم
پس از آن مأموران به آپارتمان محمود در یکی از مناطق جنوبی تهران رفتند و با مجوز قضایی وارد خانه اش شدند اما با جسد وی در حالی روبه رو شدند که با ضربات جسم نوک تیز و برنده به قتل رسیده بود.شواهد نشان می داد که مرد 47 ساله قربانی یک میهمان آشنا شده است چراکه نه [...]
دکتر ابراهیم یزدی: به آقای خمینی گفتم نه شما ناصرالدین شاه هستید و نه من امیرکبیر
دکتر ابراهیم یزدی، از نزدیکان امام خمینی در نوفل لوشاتو، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، عضو شورای انقلاب و وزیر خارجه ی دولت موقت از جمله همراهان امام خمینی در پرواز انقلاب بود. او در جلد چهارم خاطرات خود شصت سال صبوری و شکوری از لحظه ی نشستن پرواز انقلاب تا دو روز بعد را این طور به خاطر آورده است: هنگامی که در صبح روز 12 بهمن هواپیمای ایرفرانس، حامل رهبر انقلاب و همراهان، در فرودگاه ...
■ نامه استاد قرائتی در آستانه ماه مبارک رمضان1403
تفسیر نمونه و نور بودم و بیش از چهل سال در صدا و سیما درسهایی از قرآن و برنامه های تفسیری داشتم، به خودم اجازه نمی دادم نسبت به اساتید بزرگوار توصیه ای داشته باشم. زیرا شما را از جهات گوناگون افضل و برتر از خودم می دانستم. ولی در همین روزهای مبارک ماه رجب، گزیده ای از کلام امام خمینی رحمهالله علیه در کتاب آداب الصلاه به دستم رسید که مرا تکان داد. لازم دیدم در آستانه ماه رمضان این نامه را برای اساتید ...
مروری بر خاطرات شهید بوشهری انقلاب
از نماز آیت الله اراکی در مدرسه فضیه قم شروع به تظاهرات و گفتن شعار کردند که در 17 خرداد ماه همان سال توسط کمیته ضدخرابکاری بازداشت و بعد از بازجویی توسط ساواک به زندان اوین منتقل شدم. وی در کنار بزرگان و رجال سیاسی در زندان اوین به سر می برد و شکنجه های زیادی را متحمل شدند و تا 2 ماه قبل از بهمن ماه 1357 از زندان آزاد شد و تا پیروزی انقلاب فعالیت او ادامه داشت. وی در سن 70 ...