8نفر ساواکی داخل خانه ریختند....
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
قبل از آن نداشت؛ ساعت 6 صبح می رفتم بیرون و حدود 12 یا یک شب به خانه برمی گشتم و خانواده تقریبا مرا نمی دیدند. این در حالی بود که پسرم چند روز بعد از پیروزی انقلاب و دخترم نیز سال 1359 به دنیا آمده بود. تیری که یک تنه ورزشکار جوان را زمین گیر کرد طولی نکشید که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و اوایل پاییز 1360 عازم جبهه شد. می پرسم با اینکه پیش از انقلاب اسلامی ...
دردهای ماندگار تاوان عاشقی سیدکاظم ؛ خانه ای که هنوز بوی جنگ می دهد
به گزارش ایرنا ، ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل است و روز جانباز؛ مهمان خانه ای شدم که دردها و زخم های دوران جنگ نه تنها در جسم که در روحش هم آرشیو شده است. سیدکاظم حسینی مطلق متولد سال 1346 است که سال 1365 وقتی 19 سال سن داشت برای دفاع از وطن، لباس سربازی به تن کرد و عازم جبهه های نبرد شد. حال و روز آقا سیدکاظم گویای این است که هنوز از جنگ برنگشته است، گاه و بی گاه موج انفجار او را از ...
گروگان شاکی به جرم تجاوز و آدم ربایی دستگیر شد! + جزئیات
جزییات 4 ساعت گروگانگیری و شکنجه را شرح بدهد. وی توضیح داد: برای رفتن به محل کارم از خانه خارج شدم، اما هنوز مسافتی طی نکرده بودم که سرنشین دو خودرویی سد راهم شدند. در ماشین ها باز شد و 4 نفر از ماشین پیاده شدند. آن ها مسلح بودند و با تهدید، مرا سوار بر خودروی خود کردند. سپس دست و پایم را با طنابی بستند و به دهانم چسب زدند. آن ها سرم را زیر ماشین بردند و حرکت کردند به سمت یکی از منطقه های ...
تمام اعضای بدنم فدای حضرت عباس(ع)
.... بچه ها را از پدر و مادرها جدا کردند. چشمانم نمی دید. کور شده بودم. آنقدر ترسیده بودم که فکر می کردم هر لحظه قرار است بمیرم. آرزو داشتم یک بار دیگر صدای پدر و مادرم را بشنوم. یکی دو روزی گذشته بود. چشمانم جایی را نمی دید. صدای پدرم را می شنیدم که با بغض و آه در راهروی بیمارستان فریاد می زد: شبنم، شبنم و من حتی توان یک کلمه حرف زدن نداشتم تا پدرم مرا پیدا کند. لحظه های بسیار سخت و تلخی بود ...
معلمی که در سنگر شهادت به تدریس مشغول شد
شفیعیه قرار دارد، بردند از لای در نیمه باز، هلم دادند داخل، بلافاصله بعد از وارد شدن در راهروی تاریک آنجا، باران مشت و لگد و فحش شروع شد. بعد از یک ربع ساعت، مرا به اتاقی انداختند و در را قفل کردند. به نظرم دیگر عصر شده بود. صدای قفل در بلند شد. ولی دوباره بسته شد. هنوز چشمهایم بسته بود و نمی دانستم چه خبر است، بیش از بیست بار این کار تکرار شد. برای من که از لحاظ روحی بی تجربه بودم، خیلی سخت بود ...
این زنان فراموش نمی شوند
است که بعد از انقلاب سال ها در سرویس های سیاسی و خارجی روزنامه کیهان فعالیت کرد. بعد از جریان های تجزیه طلبی که در کردستان و گنبد اتفاق افتاد همیشه دوربین عکاسی همراه داشت و تا ثبت هیچ واقعه ای را از دست ندهد. او از سال 1359 به غرب کشور رفت و همراه شهید چمران بود. او می گوید: دکتر چمران وقتی علاقه مرا به عکاسی دید که چگونه برای ثبت هر موضوعی مشغول کادربستن می شدم مرا به عکاسی تشویق می کرد ...
پوست کف پا را قیچی می کردند!
ضدخرابکاری ساواک شدیم. چشم هایمان را باز کردند. بعد اسامی مان را در دفتری یادداشت کردند و ما را به اتاق دیگری که انباری بود، بردند. لباس هایمان را درآوردیم و لباس زندان را به ما دادند. هنوز تن نکرده بودیم که اسامی مان را پرسیدند، اینکه از کجا آمده ایم و چطور ما را گرفته اند. همه را توضیح دادیم و بعد از بازجویی مقدماتی ما را به اتاق دیگری بردند که سرتاسر کمد بود، کمد های شماره دار. لباس هایی را که ...
مثل کوه صبور
...> نخستین بار کجا شیخ را ملاقات کردید؟ من شیخ را از سال 1355 می شناختم زیرا او و دیگران از دانشجویان برگزارکننده دوره ها بودند ولی او مرا نمی شناخت. من جزو مخاطبین دوره ها بودم. در آی وی سی که شرکت می کردم، برادران رده بالا مانند شیخ همه چیز را هماهنگ می کردند. من دوره متوسطه را در سال 1357 به پایان رساندم ودر آن زمان در یک کنفرانس بین المللی در شهر لاگوس شرکت کردم. آنجا بود که شیخ مرا ...
از سلول های ساواک تا سنگر شهادت: سرنوشت یک مهاجر الی الله
جوانان و افشاگری رژیم پرداخت. در سال 1352، ساواک به مدرسه فیضیه یورش برد و تعدادی از طلبه ها را شهید و عده ای را نیز دستگیر کرد؛ اما سیداحمد با تیزهوشی از معرکه گریخت. ساواک که او را خوب می شناخت، به تعقیبش پرداخت. از آن پس، او مخفیانه به فعالیت خود ادامه می داد. عوامل ساواک بارها با به کار بردن شگردها و حقه های مختلف، برای دستگیری اش به خانواده او و اطرافیان او سر می زدند؛ اما موفق نمی ...
بررسی ابعاد زندگی امام سجاد (ع)/ عالم شده سجاده و افتاده به پایت...
تداوم و بقای امامت باشد. اما پس از آتش زدن خیمه ها و اسارت خاندان عترت، تنها بازمانده از شجره پاک دودمان نبوت و فرزند و یادگار خون خدا، همسفر و همراه تمامی زجرها و مصائب واردآمده بر این کاروان اندوه شد و تا شام بلا، منزل به منزل در کنار عمه خود، ام المصائب، حضرت زینب کبری(س) پشت و پناه و چشم و چراغ گل های خزان زده ی باغ مصطفی(ص) بود. نقل است چون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر سعد پس ...
چرا شهید موسوی هیچ وقت به حرم امام حسین(ع) نرفت؟/ حاج قاسم گفت: سیدرضی! این طور شهید شوی به بهشت نمی روی!
ربع داخل حرم بود و فردا همان ساعت، حدود ظهر گم شد، تا دو روز بعد. در آن روزهای سخت، تکفیری ها عملیات انتحاری می کردند و یک قسمتی را می زدند و 500، 600 نفر را می کشتند. خلاصه تا شب دیدیم خبری از آمدن پسرم نیست. نگران شدم گفتم: حاج آقا! سید محمدرضا هنوز به خانه نیامده، بعد از چند ساعت به من اطلاع دادند. سید محمدرضا بعد از مدرسه که می آمدم راننده او را یکی دو ساعت می آورد که یک ناهاری بخو ...
عشق هوس آلود به زن مطلقه در خودرو مسافرکشی
زن جوان درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: آن روز که برای اولین بار عاشق شدم 20 سال سن داشتم اما من راه و رسم عاشقی را نمی دانستم و در واقع به هیجانات و آرزوهای جوانی ام نام عشق نهاده بودم. آن سالها با ایرج ازدواج کردم و صاحب یک پسر شدم اما این عشق خیلی زود فروکش کرد و اختلافات من و ایرج به جایی رسید که دیگر نتوانستم این وضعیت اسفبار را تحمل کنم. به ناچار مسیر قانونی را در پیش گرفتم و از او جدا شدم ...
محاکمه مادر و پسر به اتهام قتل فروشنده خودرو
با پسرم زندگی می کنم. مدتی قبل سوار خودرو مقتول شده بودم و از همین طریق با هم آشنا شدیم. او چندباری من را به محل کارم رساند. آخرین بار متوجه شدم که قصد دارد خودرواش را بفروشد و از آنجا که پسرم هم قصد خرید خودرو داشت با مقتول هماهنگ کردم تا یک روز به خانه ام بیاید و ماشینش را برای پسرم قولنامه کنیم.وی افزود: روز حادثه مقتول به خانه مان آمد. آنها درباره قیمت خودرو با پسرم صحبت می کردند که من برای ...
ضرورت نوشتن و خلق اثر از انقلاب برای مخاطب کودک و نوجوان
شکنجه گاه و زندان های شاه بودند و... همه این افراد خاطرات خیلی باارزشی دارند. وی تاکید کرد: نوشتن از امام خمینی و مبارزه ایشان چه در دورانی که قم بودند و چه زمانی که به تبعید رفتند و حدود 15 سال در عراق و بعد از آن هم چند ماهی در فرانسه حضور داشتند تا بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب، پر از اتفاقات و آدم ها و ماجرا هایی است که می توانند سوژه نوشتن باشند. حجم وسیعی از تاریخ و اطلاعات ...
دختری که شهادتش را از شهید آرمان علی وردی گرفت
، نمی خواست آنطور باشد که فقط واحد های درسی اش را در دانشگاه قبول شود و به ترم بالا تر برود. الان فقط افسوس می خورم که چرا من از این همه لوح و تقدیرنامه ها و مقام هایی که دخترم در مقاطع مختلف کسب کرده بود، بی اطلاع بودم و فرصتی نشد یک بار از او قدردانی کنم. بعد از شهادتش متوجه شدم فائزه 5/1 سال در کلاس های طرح ولایت شرکت یا در سفیر سعادت مشارکت داشته است. اگر دو ترم دیگر زبان می رفت، تافلش را هم می ...
ساواک؛ نفرت انگیزترین و مخوف ترین نهاد پهلوی
.... از زمانی که دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان شکل گرفتند و فعالیت خود را افزایش دادند، ساواک بیشتر توان و تلاش خود را به شناسایی و دستگیری فعالان این دو سازمان معطوف کرد و مداخله خود را در مسائل اداری به طور موثری کاهش داد. در واقع اندکی پیش از برگزاری جشن های 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350، ساواک تقریبا تمام کادر رهبری مجاهدین را شناسایی کرد و به زندان فرستاد. خود مجاهدین بعد ها ...
زندگی نامۀ شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور منتشر شد
آزادسازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا در سوریه مجروح شد و پس از تحمل چند ماه درد و رنج مجروحیت، هفتم شهریور ماه سال 1395 به شهادت رسید. در بخشی از این کتاب اینطور می خوانیم: خدایا، اگر از من راضی نشده ای مرگ مرا نرسان. ببخش که بندۀ گنه کارت غیر از رحمتت امیدی ندارد و تو خود می دانی که هرگز از رحمتت نومید نشده ام و نخواهم شد و به همه گفته ام: چه قدر خدای مهربانی دارم. می دانی که ...
جشنواره شعر فجر و حکایت یک دل بستگی
که هرچه می کشم از اشک مردم آزار است مرا به کار نیامد هزار فضل و هنر همیشه میوه برای درخت ها بار است بگو که مرگ مرا زودتر رقم بزند که عمر خواب عمیقی به من بدهکار است این غزل، از شعرهای آغازین کتاب دل بستگی است و وقتی از حسین دهلوی سراغ دوست داشتنی ترین شعرش را در این مجموعه می گیریم، این غزل را می خواند. وی درباره کتاب شعر دل بستگی می گوید: این کت ...
قرآن برای مردم نازل شده است و توسعه و پیشرفت با همت و تلاش مردم محقق می شود
. در همین ایام من به اتفاق همسرم سفری به شهر قم داشتیم من یک جلد قرآن خریدم که در صفحات آخر این قرآن آموزش تجوید ارائه شده بود و تجوید را من در کلاس خانم آخوندی و با این قرآن یاد گرفتم. یکسال بعد در سال 59 انجمن اسلامی پایگاه و سازمان عقیدتی سیاسی پایگاه نوژه از من خواست قرآن را در همان پایگاه تدریس کنم و آموزش دهم. روز های اول خیلی نگران بودم و ترس داشتم که نتوانم در امر آموزش قرآن موفق عمل کنم ...
بهائیت در حکومت پهلوی بالاترین حد نفوذ را داشت
پژوهش را در آثار دیگری منتشر سازد. در حقیقت اتصالات این سازمان با شبکه جهانی قدرت و یهود بین الملل موجب می شود که به رغم ضربه محکمی که به آن تشکیلات خورد، بخواهد خود را در دهه های بعد با برنامه های جدیدتری و متناسب با شرایط کشور بازسازی کند. مطالعه این کتاب که به شناخت ماهیت این تشکیلات پرداخته می تواند ابزار مناسبی برای درک و شناخت رویدادها و تغییرات جدید سازمان بهاییت در همین سال ها باشد. ...
ماجرای دستگیری و نخستین مصاحبه ی هویدا با انقلابیون/ هویدا: من تصمیم گرفتم خودم را تحویل دهم
این عده وارد هال آن جا شدند و دستور چایی دادند. آن آخوند شروع کرد به حمله به آقای هویدا، و ایشان خیلی خون سرد گفتند که ما در محاکمه نیستیم، فعلا ما داریم با هم چایی می خوریم. بعد خواستیم که حالا این راه را برگردیم چون ساعت طرف های هنوز روز بود چهار بعد از ظهر بود همه نگران بودند که توی خیابان واقعه ای بیفتد. این است که صلاح دیده نشد که داخل همان ماشین ها ما برگردیم. از جلوی یک... این ...
شکست عشقی و خیانت پایان عشق های خیابانی زن مطلقه / با 2 پسر از 2 پدر به خانه پدری ام بازگشتم
به گزارش زیرنویس، زن جوان که برای استرداد قانونی جهیزیه اش به پلیس مشهد مراجعه کرده بود، درحالی که به دلیل بی سر و سامانی زندگی اش اشک می ریخت، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت:آن روز که برای اولین بار عاشق شدم 20 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود [...]
قتل مرد جوان به دست پسر غیرتی / به مادرم نظر داشت او را کشتم + جزییات دادگاه
.... به همین خاطر برای معامله ماشین او را به خانه ام دعوت کردم. وی ادامه داد: پسرم و فرهاد در حال صحبت درباره قیمت ماشین بودند و من به سرویس بهداشتی رفته بودم که وقتی بازگشتم متوجه درگیری میان آنها شدم .پسرم سیمی را دور گردن فرهاد پیچید و او را خفه کرد. من که ترسیده بودم شبانه همراه پسرم جسد را به حاشیه پاکدشت بردیم و رها کردیم. به دنبال اظهارات این زن مرد راننده کشف و به ...
ارتش شاهنشاهی به محل پرورش انقلابیون تبدیل شده بود
سال 1350 در صنایع دفاع مشغول به کار شد. آنجا با چند نفر دیگر همراه شد و به اتفاق همدیگر کار های مذهبی را دنبال کردند. بار ها به او مظنون شدند و بازداشتش کردند، ولی هر بار این مساله به خیر گذشت و او آزاد شد. بالاخره یک روز برای بازرسی وارد خانه اش شدند و بعد از پیدا کردن چند کتاب و اعلامیه او را دستگیر کردند. او سپس زندانی شد و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت. زندان به غیر از شکنجه های دردناکش برای ...
نزاع خونین برادران؛ قاتل اصلی کیست؟
که مجروح شده بود به بیمارستان منتقل شد. او در شرایط وخیمی به سر می برد و دو روز بعد جانش را از دست داد.ماموران با بازجویی از برادر شروین به نام مهران متوجه شدند درگیری بین این دو برادر و چند دوست رخ داده است. مهران گفت: من به خانه پدرم رفته و در آنجا مهمان بودم، به اتفاق دوستم مقابل در خانه رفتم و متوجه شدم شروین با همسایه درگیر است. ما به سمت مرد همسایه رفتیم و من صدایم را بالا بردم و به او گفتم ...
حاج قاسم گفت به کسی نگو کجا می رویم!
[شهروند] چه کسی لباس من را پوشید روایت رزمنده ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمی آید و لباس هایش در محل اسارت جا می ماند؛ خاطرات آزاده جانباز، محسن فلاح. کتاب را دکتر محبوبه شمشیرگرها نوشته است و فرازهایی خواندنی دارد. بعد از اینکه فلاح به اسارت گرفته می شود، پیکر شهیدی به خانه آنها آورده شد کاملا شبیه به او؛ حتی لباس های او را به تن داشت، اما مدتی ...
خونی که برای یک ساعت و زنجیر طلا ریخته شد | برادرم سرش توی درس و کتاب بود ؛ اهل دعوا نبود
...> در ادامه متهم اصلی پرونده به جایگاه رفت و گفت: من می خواهم واقعیت را بگویم؛ آن روز با همسرم دعوا کرده بودم و دو خشاب قرص خواب خورده بودم که شهرام و شاهرخ به من زنگ زدند و از من خواستند برای گرفتن ساعت هوشمند و زنجیر طلایشان آنها را همراهی کنم. بعد هم گفتند شمشیر و قمه هایت را هم بیاور که اگر لازم شد بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. وی افزود: وقتی به آنجا رسیدیم هر 3 نفر شیشه های نوشابه ای که ...