عکس بازیگران خردسالِ "بچه های آسمان" بعد از 27 سال
سایر منابع:
سایر خبرها
زن 33 ساله: 15 ساله بودم که بهم تجاوز کردند
درون خانه کشید و مورد آزار قرار داد. اگرچه خیلی گریه می کردم اما جرات نکردم به کسی چیزی بگویم و این راز را پنهان کردم. یک سال بعد زمانی که 16سال بیشتر نداشتم عاشق پسری شدم اما وقتی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد، شبانه وسایل شخصی ام را برداشتم و طبق قراری که با غلام احمد گذاشته بودم به همراه او رفتم و نامه ای برای خانواده ام نوشتم که از گناه من بگذرند! آن زمان نمی دانستم به خاطر عشق خیابانی ...
لگد زن صاحبخانه، بچه زن صیغه ای را سقط کرد / زن صاحبخانه به قتل رسید
به رباط کریم رفته اند. بنابراین تحقیقات برای یافتن این زوج در این محدوده آغاز شد و در نهایت زوج تحت تعقیب دو روز پیش در خانه ای اجاره ای در حوالی رباط کریم شناسایی و بازداشت شدند. دو مظنون به دخالت در مرگ زن 65ساله و سرقت اموالش اعتراف کردند. مرد سرایدار گفت: سه سال قبل با همسرم آشنا شدم و ازدواج موقت کردیم. بعد به آن ساختمان رفتیم و آنجا محل کار و زندگی ما بود. در این مدت با کسی اختلاف ...
فیلم های سیاه مرد بقال از زن متاهل / خودکشی در ایستگاه آخر + عکس و نظر کارشناسی
به گزارش رکنا، فریبا زنی 41 ساله است که با صورتی برافروخته وارد کلانتری شد و مشکلش را اینگونه بیان کرد : در خانه پدرم هیچ وقت پدرم رفتار خوبی بامن نداشت. 17ساله بودم که مرا بدون اینکه نظر من اهمیتی داشته باشد مرا به زور به عقد ایرج درآوردند او 15سال ازمن بزرگ تر بود هیج علاقه ای به او نداشتم بیشتر روزهای زندگی با ایرج نه تنها به نیازهای من توجهی نداشت بلکه مدام مرا سرزنش میکرد وقتی بچه دار شدم هم ...
سرنوشت وحشتناک زن جوان در مسیر عشق خیابانی به مرد خارجی / شوهرم را تا می توانستم کتک زدم!
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات زن 43 ساله ای است که با سر و صورتی خون آلود و به همراه دو فرزندش وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن که مدعی بود شوهرش او را کتک زده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من [...]
زن صاحبخانه،با لگد ،به همسر صیغه ای ام حمله کرد و بچه اش سقط شد/من هم گلوی او را فشار دادم و مرد
به گزارش زیرنویس با گزارش این خبر، بازپرس محمدجواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. در یکی از خانه های میدان شوش آنها جسد زن 65 ساله را در حالی پیدا کردند که خفه شده بود. روزنامه ایران نوشت:پسر مقتول در تحقیقات گفت: امروز چندین بار با مادرم تماس گرفتم و از آنجایی که [...]
شوهرکشی ناخواسته در دعوا به خاطر بچه دار نشدن!
در دهانش فرو کردم. دو دقیقه صبر کردم و او ساکت شد. من هم رهایش کردم و رفتم خوابیدم. فکر نمی کردم شوهرم مرده باشد. وقتی بیدار شدم و فهمیدم فوت شده است، صحنه سازی کردم و با پلیس تماس گرفتم و همسرم گفتم خودکشی کرده است. با این اعترافات زن جوان بازپرس جنایی دستور بازداشت او به اتهام ارتکاب قتل همسرش را صادر کرد. ...
قتل پدر با 18 ضربه چاقو | دختر 22 ساله: دیگر خسته شده بودم!
روز حادثه مادرم را برای خرید بیرون فرستادم و بعد دو کارد از آشپزخانه برداشتم و بالای سر پدرم رفتم که خواب بود و همان لحظه چند ضربه به او زدم که اصلاً متوجه تعداد ضربه ها نشدم و فقط وقتی پزشکی قانونی اعلام کرد که مقتول 18 ضربه چاقو خورده، فهمیدم چند ضربه زده بودم. با پایان دفاعیات متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی وی را به 5 ماه حبس محکوم کردند که با احتساب ایام بازداشت از زندان آزاد شد. ...
محمدی: انتخابی ام با رضا یزدانی لغو شد، آقای پیشکسوت خرابم کرد/ به هند می روم
به گزارش یزدفردا: امیر محمدی که به تازگی در مسابقات پهلوانی کشور، قهرمان وزن 100- کیلوگرم شده، درباره اینکه بعد از حضور در این رقابت ها چه برنامه ای دارد گفت: پیش از این رقابت ها در لیگ دسته اول، لیگ برتر و مسابقات قهرمانی کشور کشتی گرفتم که آنجا سوم شدم. با 33 سال سن هنوز هم پرکارترین کشتی گیرم، از یک شهر و منطقه محروم که 16 سال در کورس رقابت بودم. وی ادامه داد: همیشه به انتخابی ها ...
قفل و ایست قلبی در زمین: فکر کردم همان جا بمیرم!
من آن روز کاملاً احساس خوبی داشتم. از آن زمان به دنبال پاسخ چرایی آن اتفاق بوده ام اما نتوانستم جوابی پیدا کنم. وقتی به زمین افتادم فکر می کردم یک ثانیه دیگر خوب می شوم، اما نشدم. بیهوش شدم و بعد که از خواب بیدار شدم، امدادگران آنجا بودند. انگار از نیستی بیدار شدم. می دیدم که وحشت در اطرافم بیشتر شده و کمی سرگردان بودم. نمی توانستم صحبت کنم. نمی توانستم حرکت کنم. داشتم سعی می کردم بفهمم چه ...
شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا به روایت همسر/ چند دقیقه قبل از شهادت گفته بود حالم بهتر از این نمی شود/ ...
تأکید داشت که من شغلم سخت است و حتی گفت که احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر آیه 37 سوره نور دلم را گرم کرده بود و تصمیم گرفتم پای همه سختی هایش بایستم. ما اصالتاً رودسری هستیم. پدرم که بازنشسته شد، چون خیلی به تربیت بچه ها اهمیت می داد و دوست داشت بچه ها در یک شهر مذهبی تربیت شوند، سال 80 به قم آمدیم. خود من هم دانشگاه آزاد قم رشته فقه و مبانی حقوق قبول شدم. قبل ...
بخشش دختر جوان که پدرش را به خاطر کینه عمیق کشت
ماموران خبر داد پدرش در خانه کشته شده است. وقتی پلیس به محل رسید، متوجه شد مرد میانسال با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، موژان، دختر مقتول، تحت بازجویی قرار گرفت. او گفت: می خواستم برای گربه هایم غذا بخرم. به همین دلیل از خانه بیرون رفتم و وقتی آمدم، متوجه شدم مردی نقابدار از خانه خارج شد و بعد هم با جسد پدرم روبه رو شدم. پدرم در فضای مجازی کارهایی کرده بود که ...
عقیل کعبی : من برای اولین بار لژیونر شدم و به لیگ عراق آمدم
عقیل کعبی که در نیم فصل اول در استقلال خوزستان بازی می کرد در گفت و گو با خبرنگار ما گفت: نیم فصل اول به چند دلیل برایم هم خوب بود هم بد من در نیم فصل نزدیک به هشت بازی فیکس بودم و عملکرد بدی نداشتم اما در این چند بازی فقط یک برد آوردیم ولی فوتبال خوبی بازی کردیم . بیشتر بازی نکردم چون من از ناحیه کشاله ران مصدوم شدم و یک ماه بیشتر با تیم نبودم و نتوانستم به تیم کمکی کنم . بعد از ...
روایت شهید تقوی از سلحشوری تخریبچی ها در کربلای 5
پس از اتمام جنگ تحمیلی در کسوت روحانیت به ادامه راه جهاد و ایثار مشغول بود و در نهایت به آرزوی دیرینه خود رسید. در ادامه بخشی از خاطرات این شهید را از حضورش در عملیات کربلای 5 و مجروحیتش می خوانیم. بعد از اینکه سال دوم دبیرستان را قبول شدم به سرکار رفتم، بعد از 45 روز کار را ترک کردم و به جبهه رفتم و، چون متولد 1349 بودم، اجازه حضور در جبهه ها را نمی دادند، برای همین فتوکپی شناسنامه را ...
جمله معروفش این بود که کفن جیب ندارد
فیروزگر بستری بودند و من به پرستاری از پدر مشغول بودم. یک بار که صورت ایشان را شستم و بوسیدم، به من گفتند که تو می دانی که من شرایط اقتصادی خوبی ندارم و تو هم وقت خودت را برای پرستاری از من گذاشتی، فقط می توانم یک نصیحت به تو داشته باشم. بعد به من گفتند که جاوید، من حداکثر چند ماه دیگر زنده هستم و الان که آماده رفتن از دنیا شدم، در پرونده خودم لکه های سیاه کم می بینم. این اتفاق هم فقط به خاطر محبت ...
آدم های پررنگِ چهارراه های زندگی
سکینه تاجی /در کلاس مهارت های زندگی و شناخت احساسات، درباره همدلی حرف زده اند، اینکه همدلی دقیقاً چیست، چه کاربردهایی دارد، چطور همدلی کنیم و از این حرف ها، این ها را خودش تعریف کرد و بعد گفت مربی شان خواسته برای جلسه بعد یک نقاشی با موضوع همدلی بکشند. همین طور که داشتم به حرف هایش گوش می دادم ناگهان چشم هایم را نازک کردم و قیافه مهربان تری به خودم گرفتم و منتظر بودم پسرم یکی از هزاران مواردی که ...
ماجرای مجروحیت رحیم صفوی در جریان قیام 29 بهمن تبریز
از آن مرا به سمت تهران حرکت دادند. در تهران وارد منزل یکی از دوستان دانشجو به نام مجیدی شدم و مدتی در آنجا اقامت داشتم. بعد به منزل حجت الاسلام حاج شیخ محمد آل اسحاق رفتم و یک ماه در خدمت ایشان بودم. در همین مدت آقای آل اسحاق، پزشک جراحی را به نزد من آورد تا گلوله را از پایم بیرون بیاورد. جراح مزبور هم عملش را با موفقیت انجام داد؛ گلوله را داخل باند گذاشت و به شوخی گفت: این هم هدیه ...
مرگ هولناک در نخستین سرقت
رانندگی بودم که در ترافیک گرفتار شدم. از سوی دیگر شیشه ماشینم پایین بود و در حال صحبت با گوشی موبایل آیفون 13 پرومکس خود بودم. ناگهان یک دستگاه موتور سیکلت به ماشینم نزدیک شد و در یک چشم بهم زدن ترک نشین موتور، گوشی ام را قاپید و هردو فرار کردند. آنها وارد کوچه ای شدند و من هم تصمیم گرفتم به تعقیبشان بپردازم تا گوشی ام را از آنها پس بگیرم. به همین دلیل وارد کوچه شدم و دنبالشان رفتم. وی ادامه داد: کوچه دومی که آنها داخل آن پیچیدند بن بست بود اما سرعتشان آنقدر زیاد بود که ناگهان تعادلشان را از دست دادند و موتورشان واژگون شد. ...
دختر جوان پدرش را با 18 ضربه چاقو کشت / قتل خونین بخاطر کینه از پدر + جزییات
غذا می خرید و آنها را به تنهایی در پشت بام می خورد و به خانه می آمد. از رفتارهای او خسته شده بودم. به همین خاطر از چند ماه قبل تصمیم گرفتم کاری کنم تا همگی از دست او خلاص شویم. وی در تشریح جزییات جنایت گفت: آخرین بار مادرم را به بهانه خرید گردن مرغ برای گربه هایم از خانه بیرون فرستادم .از برادرم خواستم تا صدای ضبط را زیاد کند. سپس با 2 کارد آشپزخانه بالای سر پدرم که خوابیده بود رفتم و چند ...
گپ وگفت صمیمی با استاد حسینی گرگانی/ اکثر شب ها در خواب مباحثه می کنم
. آقای میبدی به من گفت: بیا به منزل ما برویم. شب اول طلبگی به منزل آقای میبدی رفتم و ایشان به من شام داد و یادم هست که آن شب کشک بادمجان خوردیم. * چه سالی بود؟ سال 1345؛ بنده سال 1339 به مدرسه رفته بودم و بعد از اتمام کلاس ششم، در سال 1345 وارد حوزه شدم. در مدرسه سردار، یک پیرمردی به نام شیخ حسن خسروی حضور داشت که وضعیت اقتصادی مناسبی نداشت و آقای میبدی یک ...
تا دیروز پدرش بودم، حالا شدم برادرش!
سیگارش را روشن کرد. از تصمیمم منصرف شدم. بچه ها تعجب کرده بودند که این نیروی تازه وارد دارد سیگار می کشد! یکی از بچه ها که پدرم را می شناخت و جلوی صف ایستاده بود، با طعنه گفت: ظاهراً کسی که پسرش فرمونده گروهانه ایرادی نداره سیگار بکشه! بغل دستی هایش زدند زیر خنده. قیافه جدی گرفتم و گفتم: برادر نظرزاده! سیگار کشیدن توی این گروهان ممنوعه. پدرم که انتظار چنین تذکری را ...
اعتراف تلخ پسر جوان به بدرفتاری با پدرش در باغ پسته
دیدم درختان پسته بعد از گذشت سال ها هنوز به ثمر ننشسته اند،از پدرم خواستم تا باغ پسته را تخریب کند و به جای آن صیفی جات بکاریم ولی پدرم با این پیشنهاد مخالفت کرد و من هم که خیلی عصبانی بودم کار کشاورزی را رها کردم و با حالت قهر به تهران رفتم. پسر خاله ام در تهران فروشگاه داروی گیاهی داشت و مدعی بود درآمد مناسبی دارد. من هم حدود 3ماه درکنار او به فروش این گونه داروها مشغول شدم و زمانی که ...
نبض انقلاب با 29 بهمن به تپش افتاد
و سپس از وقایع سال 1342 و تبعید امام و بقیه حوادث گفت، نگو زمانی که پدرم عراق بوده با امام دیداری هم داشته و به خاطر آن از طرف پلیس عراق بازداشت و اذیت شده است و از آن اتفاق به بعد من هم همراه خانواده وارد جریان انقلاب شدم و با حادثه 19 دی شهر قم پدرم گفت: آنچه انتظار می رفت آغاز شد. وقتی مردم تبریز قیام کردند بعد از گذشت 40 روز ار حادثه قم، مردم تبریز تصمیم گرفتند چهلم این ...
من هم به دنبال شهادتم!
. بچه ها به سختی بزرگ شدند. من برای اینکه شکم آن ها را سیر کنم، می رفتم میوه های کال درخت خرما (خارک) را می کندم و برای بچه ها می آوردم. پوست شان را می کندم و آن ها را داخل آب می انداختم تا کمی زبری شان را بگیرم. آن ها را به بچه ها می دادم که بخورند. گاهی آرد توزیع می کردند که من هم می گرفتم و با آن برای بچه ها نان و غذا تهیه می کردم. گاهی هم از شیر گاو های عمو برای سیر کردن شکم بچه ها استفاده می ...
سوار بر اتوبوس کتاب تا پلاک 140
این تولیدات کار به جایی رسید که من شیفتۀ نوشتن شدم. حتا در خیابان هم که راه می رفتم فکر و ذکرم شهدا بود و از این طرف و آن طرف ایده می گرفتم. ایدۀ داستان برادرها از همین دل مشغولی و دغدغۀ من شکل گرفت و توسط نشر افق بی پایان به چاپ رسید. من روی تابلوی خیابان ها و در جمع بچه رزمنده ها کسانی را می دیدم که بدون پیوند خونی رابطه برادری باهم داشتند. این رابطۀ برادری فکر نوشتن برادرها را به ذهن من انداخت ...
دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛ روایت خانواده های شهدای ترور از جنایت های فرقه نفاق
شیرازی شخصیتی با خصوصیت های ویژه است؛ جنبه های علمی و نظم وی و همچنین اعتقادات و معنویتش محفوظ است؛ وی تلاش ها و مجاهدت های زیادی در بازه های زمانی قبل و بعد از انقلاب به ویژه در دوران دفاع مقدس داشت و این مجاهدت ها تا زمان شهادت ادامه داشت. مهدی صیاد شیرازی درباره واقعه ترور شهید صیاد شیرازی، توضیح داد: در سال 1377 زمانی که 17 ساله بودم، پدرم به شهادت رسید؛ خاطرات زیادی از وی دارم، اما آن ...
می گفت مسئولیم پس خواب بر ما حرام است
قرار داشت و داشتند آن را می بردند، دیدم که شبیه آقا جانم است. با دیدن این عکس از حال رفتم. زمانی که به هوش آمدم دیدم مدیر و معلمان مدرسه دورم هستند و تلاش می کنند که حالم را جا بیاورند. آن سال ها ما شبی را بدون اینکه فکرمان در گیر پدرمان نباشد، نخوابیدیم. پدرتان از فرماندهان شناخته شده بودند، اما خود شما از جهاد ایشان چه مطالبی به یاد دارید؟ آقا جان در طول سال های جنگ، اغلب ...
گمشده ها
و درگیری داشت. من هم برای اینکه در زندگی تنش و درگیری نداشته باشم ارتباطم را با خانواده ام قطع کردم. در همه این سال ها از آنها بی خبر بودم تا اینکه متوجه شدم خواهرم در جست و جوی یافتن نشانی از من است. حالا خوشحالم که بعد از گذشت این همه سال خواهرم را ملاقات کرده ام.
صیادمنش: از بچگی رویای بازی در تیم ملی ایران را داشتم
باشگاه مختلف بازی کرده است گفت: شش باشگاه ممکن است زیاد باشد اما من مطمئناً این را یک نقطه ضعف نمی دانم. من همه جا چیزی یاد گرفته ام. در فنرباغچه، جایی که در 17 سالگی قرارداد امضا کردم چیزهای زیادی یاد گرفتم. با مکس کروزه و لوئیز گوستاوو کار کردم و پیشرفت کردم. صیادمنش دو سال پیش که هال سیتی را انتخاب کرد، در رادار کلوب بروژ و اندرلخت هم بود. بازیکن ایرانی درباره نرفتن به لیگ بلژیک گفت: من ...