نامه دخترم با شهادت بابایش برگشت خورد!
سایر منابع:
سایر خبرها
همسرم تحت تاثیر حرف های دوستش که مطلقه است، می خواهد زندگی مان را به هم بریزد
دانشگاه رسید و رفتیم خواستگاری و ماجرا رسمی شد الان تقریباً دو سال است که باهم ازدواج کردیم. اوایل زندگی مشترک همه چیز خوب بود و هیچ تضاد فکری ای بین ما وجود نداشت تا اینکه لیلا به کلاس های خودشناسی یک مؤسسه خصوصی رفت؛ در آنجا نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد که کم کم تغییر کرد. الان نزدیک 5 ماه است قهر کرده و رفته خانه پدرش و می گوید من باید تغییر کنم. مدام حرف های عجیب می زند. جناب قاضی من نه اهل مواد ...
سپهبدی که با وجود مشغله هایش در کنار کودکان استثنائی بود
شنیدن برخی از خاطراتی که از همرزمان او در جبهه های جنگ می شنویم برخی از ابعاد وجودی پدر برای ما روشن می شود. مریم که دارای مدرک دکتری روان شناسی است و اکنون به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا (س) مشغول تدریس است در زمانی که پدرش در قید حیات بود 24 ساله بود و 2 فرزند داشت، وی در خصوص برخورد پدر با کودکان می گوید: پدر بچه ها را خصوصا بچه های کوچک را ا بسیار دوست داشت. یک شب که همسرم ...
استمداد 3 خانواده دردمند از مومنین نیکوکار
. او درحالی که کار خانگی خود را که مربوط به مونتاژ وسایل الکترونیکی است انجام می دهد، روایت زندگی خود را آغاز می کند: سال 79 و در 19 سالگی ازدواج کردم، بعد از یک سال متوجه اعتیاد شدید او شدم، همه کار کردم تا درمان شود، 15 سال تحمل کردم که فایده ای نداشت و در نهایت جدا شدم و سرپرستی دخترم را هم به عهده گرفتم. این مادر ادامه می دهد: از بانک وام گرفته بودیم و من ضامن بودم، پول ...
گذری بر زندگی و خاطرات شهید صیاد شیرازی
فاش نیوز - همسر سپهبد علی صیادشیرازی بعد از ترور همسرش در خاطره ای وضعیت جسمی و روحی شهید یک روز قبل شهادت را اینطور روایت کرد: یادم هست شب قبل از شهادتش -20 فروردین 1378 - را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود. شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود... به گزارش خبرگزاری ایسنا نوشت: امروز 21 فروردین ماه بیست و سومین سالگرد ترور سپهبد علی صیادشیرازی در سال 1378 است. ...
شهید سیداحمد پلارک ؛ بوی بهشت می وزد از خون پاک تو...
سیداحمد پلارک شناخته می شود؛ در سال 1344 در تهران دیده به جهان گشود اما اصالت او تبریزی است. پدرش که عباس نام داشت، در سن 6 سالگی سید احمد، از دنیا رفت. در واقع سیداحمد به عنوان تک پسر خانواده، مسئولیت خانواده به غیر از تحصیل، را برعهده داشت و با کار کردن توانست به خواهرانش در امر ازدواج، کمک کند. محل زندگی شهید سیداحمد پلارک در خیابان ایران نزدیک به میدان شهدا بود و پناه گاه همیشگی او ...
حکم قصاص، فرجام دعوای خیابانی
دو عامل دیگر نزاع خواستار اشد مجازات شد. پس از آن برادر مقتول به جایگاه رفت و به قضات گفت: روز درگیری برای انجام کاری من، خسرو و دوست مان به خانه برادر بزرگترم رفته بودیم که متوجه شدم برادرم با همسایه شان دعوا کرده است. ما هم وارد دعوا شدیم که به یکباره شهرام و شاهرخ که داخل کوچه ایستاده بودند به ما اعتراض کردند. همان موقع به آنها گفتم موضوع به شما ارتباطی ندارد اما آنها با ما ...
داشتن فرزندان صالح از برکات حضور قرآن در زندگی است
مشاهده کرده ام که یکی از این برکات داشتن فرزندان صالح است، زیرا دختر 19 ساله ام حافظ کل قرآن است. یکی از معجزات قرآن که در زندگی ام رخ داد و آن را هیچگاه فراموش نمی کنم به سال 1392 بر می گردد. در آن سال من و همسرم برای سفر حج عمره انتخاب شدیم و فقط 2 ساعت وقت داشتیم هزینه سفر حج عمره را واریز کنیم. ما هیچ موجودی نداشتم و دلمان هم می خواست به سفر حج عمره برویم. بنابراین به قرآن متوسل شدم ...
خجالت می کشیدم بگویم من هم مادر شهید هستم!
پول میدن ها؟ بچه گول می زنی؟ پول نمی خوام. همین که گفتم؛ من راضی نیستم. با عصبانیت از سر سفره بلند شد و رفت مغازه. امیر خیلی دمق شد. گفتم مامان جان! نگران نباش بسپار به خدا، خودش همه چیز رو درست می کنه. *** کنار رجب در مسجدالحرام نشسته بودم. زل زدم به کعبه. اشک می ریختم و نجوا می کردم. رجب زد به پهلویم و در گوشم گفت: زهرا وای به حالت اگر امیر رفته باشه جبهه، اون وقت من می دونم ...
پسرم لحظات افطار توسط منافقین به شهادت رسید
، اما اوتمام تعلقات دنیای فانی را رها کرد و برای دفاع ازدین، ناموس وآب و خاک سرزمین مان ایران به جبهه رفت ودرجبهه سوماربه شهادت رسید. وقتی با عفت (سکینه) وفایی مقدم مادرشهیدان سید مجید وسید محسن میرشفیعی به گفت وگونشستم بعد از چهل سال هنوز داغ جوانان رعنایش دردلش سنگینی می کرد. اوبا بغض وآه از فرزندان شهیدش می گوید. خانواده ای که دوشهید تقدیم اسلام کرد حتما سابقه مذهبی ...
شهیدی که روز و ساعت شهادتش را می دانست!
این قدر سختگیر بودم یک هفته بعد جواب مثبتم را دادم. همه تعجب کرده بودند. واقعا خواست خدا بود. برادرم هم رفت تحقیق. پدر و مادرش هر دو فرهنگی بودند و در سطح شهر آدم های شناخته شده ای بودند. اما حیا و صداقتی که در حسین آقا دیدم واقعا برایم جالب بود. اتفاقا یکی از اعیاد بزرگ در پیش بود. مادرش گفت اگر جواب شما مثبت است ما برای همین عید تدارک ببینیم. من با تعجب به شهید بواس گفتم ...
شهید زرهرن، شهیدی که سعادت شهادت در راه حفظ حریم اهل بیت نصیبش شد
و پرسید تونستی عکس بگیری؟ گفتم: آره ولی نزدیک بود سرم رو به خاطر عکسای شما بچه های مهندسی از دست بدم. مرتضی گفت: نه بابا مگر ترکش ها تا اینجا اومد و ادامه داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه. روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت. دو روز بعد دشمن به خط ...
از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با زرهرن
داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه. روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت. دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم، آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و غیره نداشت ...
ارادت شهید سلیمانی به مادر شهید؛ حاج قاسم: ننه علی هیچ کسی را ندارد!
و تنگدستی اش را اینگونه روایت می کرد: همسرم 3 سال سرطان داشت و دخترم هم به بیماری حصبه مبتلا شده بود. بدهکار مردم بودیم و در یک خرابه زندگی می کردیم. علی هم مدرسه می رفت. من باید مخارج خانواده را تأمین می کردم. مرد بیرون و خانه بودم. همسرم و دخترم از دنیا رفتند. من و علی ماندیم. چیزی نداشتیم جز یک حصیر زیر پایمان. با علی شبها روی یک حصیر می خوابیدیم. لباس هایش را شبها درمی آوردم و می شستم و یک ...
ایستادگی شهید زاهدی و یارانش مانع سقوط مجدد خرمشهر شد/ حاج علی این اواخر عمل قلب باز کرده بود/ عرفا و ...
سال 1370 که ایشان فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) بود و فرمانده ما بود. بعد هم که فرمانده نیروی زمینی شد و در سال های بعد سمت های دیگری را برعهده گرفت، همچنان با هم ارتباط داشتیم. برخی وقت ها که ایشان از اصفهان به تهران می رفت، بین راه که از کاشان عبور می کرد با من تماس می گرفت و به منزل مان می آمد. خیلی صمیمانه برخورد می کرد و همیشه سعی داشت ارتباطش را با بچه ها و همرزمان دوران دفاع مقدس حفظ کند ...
اگر تمام دنیا را به من بدهند، برنمی گردم!
[شهروند] بیستم فروردین ماه سال 1372مصادف است با روزی که شهید محمدسعید یزدان پرست، همراه و همپای شهید مرتضی آوینی در منطقه عملیاتی فکه ، واقع در مناطق مرزی خوزستان به شهادت رسید. شهید محمدسعید یزدان پرست، فرزند یحیی، در هشتم تیر ماه سال 1346 در خانواده ای مذهبی در تهران متولد شد. بعد از اخذ دیپلم در رشته معماری هنرستان، به حوزه علمیه مجتهدی تهران رفت، اما چندی بعد عازم جبهه های نبرد شد. شهید یزدان ...
همه ازدواج های بابا پنجعلی سریال پایتخت ! / آخرین زن خیلی جوانتر از خودش+ بیوگرافی علیرضا خمسه ، عکس ها ...
... علیرضا خمسه بازیگر سینما وتلویزیون خمسه در سال 1357 به فرانسه رفت و یک سال و نیم در مدرسه ون سن، آتلیه اگوستوبوال و آتلیه سیته یونیور سیته پاریس، دوره های مربوط به پانتومیم، حرکات بدنی و بازیگری را فرا گرفت . ازدواج های علیرضا خمسه تجربه یک زندگی زناشویی ناموفق را دارد که حاصل آن یک پسر 36 ساله است. ازدواج دوم علیرضا خمسه اما بعد از ...
شهید صیاد به روایت خاطرات
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : خاطراتی که درباره اش روایت می کنند، گوشه ای از شخصیت پیچیده و ستودنی اش را نشان می دهد. روایت می کنند در سال های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده های ایثارگران در یکی از شهرک های تازه تاسیس تهران زمین می داد. دوستان صیاد شیرازی که از نزدیک وضع مالی او را می دانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی - که جانباز هم بود - قط ...
خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد
لشکر امام حسین (ع) را برعهده گرفت. من مدام با حاج احمد برای رفتن به جلسات و تردد ها بین 2 لشکر همراهش بودم و در این همراهی با حاج علی آشنا شدم. چند سال قبل که حالم بد بود و در بیمارستان بستری بودم، بعد از مرخصی وقتی به خانه آمدم حاج علی به عیادتم آمد، صحبت که می کردیم خیلی بی شیله پیله به من گفت مصطفی دخترت را به پسرم می دهی؟ خنده ام گرفت، گفتم حاجی دختر من هنوز محصله، گفت من نمیدونم، آخرین پسرم ...
خاطرات و زندگینامه سید شهیدان اهل قلم از زبان خودش
هم آقا صبور، سنگین و سرافراز غم فراق یکی دیگر از مرواریدانش را به جان می خرید. منبع : کتاب راز خون صفحه 30 راز چشمان سید مرتضی مرتضی دلخسته بود. این اواخر خنده های همیشگی اش را نداشت، در سال های بعد از انقلاب جز پس از رحلت حضرت امام (ره) هرگز او را اینچنین در پیله تنهایی و اندوه ندیده بودم، ما به حسب گمگشتگی در عادات عالم ظاهر، او را که اهل عادت نبود نشناختیم ...
روایتی از ملاقات ناگهانی شهید صیاد شیرازی با امام خمینی(ره) / گاهی راه سومی هم وجود دارد
درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظّم رهبری به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد؛ امیر شجاع ارتش اسلام شهریور سال 72 به حکم فرمانده معظم کل قوا، به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. سپهبد صیاد شیرازی شانزدهم فروردین 1378 از دست آیت الله خامنه ای، درجه سرلشکری را دریافت کرد و چند روز بعد یعنی روز بیست ویکم فروردین 1378 توسط دو نفر از اعضای ...
شهید زنده دلی که بر دل ها حکومت می کند
کرده از او گرفته و در جایی قرار داده است تا همه زندانیان از آن استفاده کنند . محمد، فرزند شهید : در موقع خاکسپاری پدر ، یازده ساله بودم و خوشحال و دیگران گریه می کردند . من به آنان گفتم چرا گریه می کنید . او باعث افتخار ماست که شهید شده است . گزیده ای از خاطرات همرزمان شهید: در سال 1362 در یک درگیری درون مرزی بیاد دارم که در کمین دشمن بودیم و چون درگیری در ...
فال قانون جذب امروز | خواسته هاتو جذب کن! | وقتشه به آرزوهات برسی! +تفسیر دقیق
شدم حدود سه سالی دورادور با هم ارتباط داشتیم تا این که یک روز ناگهان به من الهام شد که مائده می تواند جفت من باشد! همان موقع بود که شماره اش را گرفتم و گفتم: تو جفت من هستی و می خواهم با تو ازدواج کنم. فکرش را بکنید 5 صبح به وقت آلمان به مائده زنگ زده بودم و او از شدت تعجب فقط می خندید و فکر می کرد دارم با او شوخی می کنم! باید بگویم که مهریه همسرم فقط 5 سکه است! زوج های هنرمند بی حاشیه ...
روایت اصغرزاده از شاگردی حاتمی کیا و وابستگی به شهید آوینی
واقعیت این بود که چون من از اول دوران تحصیلم در دانشگاه به نحوی شاگردی ابراهیم حاتمی کیا را کرده بودم، طبیعی بود من هم نگاه مثبتی به آدمی که برای حاتمی کیا یک الگو بود داشته باشم. این امر اصلا ناخودآگاه در من شکل گرفت. یعنی انتخاب آگاهانه من نبود. من می دیدم حاتمی کیا در هر جایی که از آوینی حرف می زند حرف های او را سمبل اندیشه های ناب می داند و خب، این برای جوان بیست، بیست و یک ساله ای که تازه به دانشگاه آمده، یک ویژگی محسوب می شد یا اگر دلبستگی ایجاد نمی شد، لااقل به نحوی بین من و دنیای روحیات آقا مرتضی، وابستگی ایجاد می کرد. ...
بالای سر پیکر همسر شهیدم گفتم: خوش به سعادتت مهدی جان
محل کارم بیا و با هم فعالیت داشته باشیم. تمام عشق مهدی کارش در پادگان بود. سال 1359 بعد از هفت ماه زندگی مشترک، خدا احمدرضا پسرم را به ما داد. چند ماه بعد حادثه هفتم تیر و شهادت بهشتی و یارانش پیش آمد. مهدی از من خواست با هم در مراسم تشییع شهدا شرکت کنیم. با داشتن بچه کوچک بسیار برایم سخت بود. به همسرم گفتم اگر گرما به بچه مان بخورد، اذیت می شود، اما شهید عشق عجیبی به انقلاب داشت و می گفت باید ...
شهیدی که تمام خانواده اش گرین کارت داشتند!
وارد گردان قمر بنی هاشم(ع) شد. او متولد سال 1348در محله نیاوران بود و جالب است بدانید درحالی به جبهه رفت که به راحتی می توانست خودش را به آسایش و آرامش آن سوی آب ها پیوند بدهد، اما مردانه ماند و اعتقاداتش را رها نکرد. او در عملیات های والفجر مقدماتی، والفجر یک، دو، چهار و خیبر حضور داشت تا اینکه فرمانده گردان قمر بنی هاشم(ع)، شهید احمد ساربان چی، به شهادت رسید. بعدها از شهید شاه حسینی نقل کردند که ...
هر جا لازم است کسی فدایی رزمنده ها شود از ما استفاده کنید
آدم داشتیم؛ اما این مورد را تا آن موقع نشنیده بودم. چند نفر داشتیم که سن و سالشان از بقیه بیشتر بود، معلوم بود که روزگار خوبی داشتند، زندگی و رفاه آنها نسبت به بقیه بیشتر شد. یکی از آنها با من رفیق شد. شبی در سنگرهای خط مقدم با هم از گذشته صحبت میکردیم، آنجا فهمیدم این دوست ما از قاچاقچی ها و دستگیر شدگان اول انقلاب بوده گفتم خب تو چطور پات به جبهه باز شد؟ گفت: ماجراش طولانیه، من و شش ...
این داستان حقیقت دارد
... شوهر دیگری نعره زد: - تو جلوی زنت رو بگیر نسناس! - تو بگیر!- تو بگیر! با همین بگیر بگیرها یقه ی هم را گرفتند و وارد کارزار شدند..... آقا حالا نزن کی بزن. همسایه ها از پنجره ها مثل زرافه گردن کشیدند و سینمای مجانی تماشا می کردند. در این موقع همشهری های آن دو تا شوهر، با چوب و چماق از دو طرف رسیدند و مقابل هم جبهه بندی کردند! یک نفر یک تیر چوبی گرفته بود دستش و ...
(عکس) تغییر چهره زهرا فیلم بچه های آسمان پس از 28 سال
ها بعد فیلم بود. او با دوچرخه به خانه ما می آمد و بازی می کردیم. همانند خواهر و برادر بودیم، بعد از یک مقطعی منزل آنها تغییر کرد و خانه شان دور شد و این ارتباط کمرنگ شد و کلا چیزی از این رابطه باقی نماند. خانم صدیقی در سال 1390 دوباره در یک مستند درباره فیلم بچه های آسمای جلوی دوربین رفت و دیگر تا الان پیشنهاد یا تمایلی برای بازیگری نداشته است. مجله همشهری در سال 96 با پیدا ...