شوهرم با عشق قدیمی اش به من خیانت کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
فکرشو نمی کردم که شوهرم آن موقع روز به خانه بیاد و مچم را هنگام...!
من همسرم را خیلی دوست داشتم و اصلا فکرش را نکرده بودم که وسط روز به خانه بیاید و مچم را موقع خیانت بگیرد. وی ادامه داد: همه چیز خوب پیش می رفت تا این که همسرم شاگرد مجردی را برای فروشگاه استخدام کرد. او جوانی 30ساله و خوش چهره بود و در مدت کوتاهی توانست اعتماد همسرم را به خود جلب کند به طوری که گاهی به همراه مهدی به منزل می آمد رابطه ما با یکدیگر در همین رفت و آمدها آغاز شد. ...
خیانت شوهرم با زن زشت را با چشمانم دیدم !
وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب ...
عکس/ شما می توانید چهره مهرانه مهین ترابی را از خواهرش تشخیص دهید!
به گزارش سرویس آموزش و سرگرمی وقت صبح، مهرانه مهین ترابی یکی از بازیگران معروف ایرانی است که توانست با بازی در فیلم خانه سبز و همسران معروف شود. بازی خوب و طبیعی این خانم بازیگر در بیشتر فیلم ها او را به یک چهره محبوب در بین مردم تبدیل کرد. حتی عشق عمیق مهرانه مهین ترابی به بازیگری باعث شد که او از ازدواج و فرزند داشتن بگذرد. مهین ترابی فرزند چهارم یک خانواده هفت ...
فیلم / باران کوچولو نفس می کشید که داخل یخچال زنده به گورش کردند ! / مادر و دوست پسرش قاتل بودند !
به تو کمک می کنم.اما حالا که چند ماه گذشته به خاطر دخترم می خواهم از افشین شکایت کنم و برای همین حقیقت را گفتم. قتل باران 7 ساله در شهرری از گذشته ات بگو. شنیده ام بچه درس خوان بودی! شاگرد زرنگ بودم و سرم در درس بود.در ایران نفر دوم المپیاد ریاضی بودم و برای شرکت در المپیاد جهانی انتخاب شده بودم.اما بعد از مرگ پدرم انگار همه خانواده ما هم مرد! هر روز در خانه مان ...
روزگار تلخ زن 30 ساله در کنار شوهر
زن 30 ساله درباره سرگذشت خود گفت: آخرین دختر خانواده هستم و تنها یک برادر دارم. پدرم که غده های خوش خیم سرطانی دارد، موادمخدر سنتی مصرف می کرد و من هم از همان دوران کودکی با شیره و تریاک آشنا بودم. تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کردم ولی در خانواده ما کسی به تحصیل دختران اهمیت نمی داد؛ به همین خاطر من هم درس و مدرسه را رها کردم و خانه نشین شدم . سال 94 بود که زن همسایه مرا برای پسرش ...
تغییر چهره عجیب نیوشا ضیغمی از وقتی دختر توی خونه بود ! / بعد بازیگری از این رو به اون رو شد ! + بیوگرافی
... وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با ...
(تصاویر) بیوگرافی و عکس های شخصی حسین سلیمانی
بود . به قول خودش این حجم پول را تاکنون هیچ جا ندیده بود. او در این رابطه می گوید: با خودم فکر کرده بودم با آن پول می توانم هفت تا موتور بخرم اما در نهایت بخشی از آن را برای مادرم خرج کردم و یک تلویزیون رنگی و یک فرش سبز 24 هزار تومانی خریدم. بعد با جایزه ای که برای مهر مادری گرفتم توانستم برای مادرم خانه هم بخرم. حسین سلیمانی در سال 1377 دومین تجربه بازیگری خود را در ...
ای کاش می گفتم خداحافظ!
: فرحِ عزیزم، من قول دادم تو را خوشبخت کنم. تو با هزار امید و آرزو آمدی خانه ی من اما پیمانکار امروز اخراجم کرد. یعنی اخراج که نه. پروژه تمام شد. من هم فقط یک کارگر ساده ی روزمزد بودم. دیگر نیازی به من ندارند. دلم هُری ریخت اما به روی خودم نیاوردم. سرش را بوسیدم: آقا منصور یعنی شما من را اینطور شناختی؟ دست مریزاد. فرحی که کوهی مثل منصور پشتش باشد همیشه خوش بخت است منصور با تعجب نگاهم کرد ...
این عشق گچ و سنگ را کیمیا کرده است
به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان ، غلامعباس قائمی کریم آبادی نیمه تیرماه سال 1336 در کوچه عباسقلی خان مشهد نزدیک محله عیدگاه به دنیا آمده است. خودش می گوید: خانواده ام معمولی و پرجمعیت بودند. از کودکی خانه ما نزدیک حرم بود و عادت کرده بودم که هر صبح قبل از شروع کار به امام رضا(ع) سلامی بگویم و عرض ادبی داشته باشم. از همان کودکی میدانستم که ما هرچه داریم از امام رضا(ع) است، اصلاً ...
ترجمۀ رویای فریدا به عنوان تجربۀ اول شیرین بود
از دست دادن ها. در دوران خانه نشینی کرونا بهترین سرگرمی برای من بود و غرق آن شدم. دو سال طول کشید چون با تجربه نبودم؛ ترجمۀ کتاب جوری بود که انگار من به ترجمۀ کتاب پناه بردم. این که ساعت ها درگیر پیدا کردن واژه ها می شدم باعث می شد از آن دوران کنده شوم. ترجمۀ کتاب برای من نجات بخش بود ؛ همۀ مراحل ترجمه برایم جالب بود، استرس های ترجمه، دودلی ها، شک ها و پیدا کردن کلمه ها؛ می رفتم مصاحبۀ مترجم ها ...
تنهایی درخت ها روی بوم نقاشی | گفتگو با حسین خوش رفتار، به بهانه برپایی نمایشگاه آثارش در مشهد
...> (خنده) آن قدر که درخت ندیده بودم، درخت برایم یک سوژه جذاب شد... واقعا به طبیعت علاقه دارم. از کجا به نقاشی علاقه مند شدید؟ از دوره ای بگویید که تا اینجا طی کردید. از دوره ابتدایی به طراحی و نقاشی علاقه داشتم. برادرم گاهی در گوشه دفترهایش طراحی می کرد و بیشتر یک تک درخت می کشید. آن نقاشی های برادرم برایم خیلی جذاب بود. شاید هم علاقه من به درخت از همان جا شروع شده باشد. در دوره ...
قالی بافی بانوان کار پر سودی است؟ | ظرفیت بازار فرش دست باف از زبان بانوان
دارم عصمت مربی عاشق کار های هنری بودم مثل نقاشی و به ویژه قالی بافی، آن هم از بچگی. مثل دیگر کار های هنری آموزش دیدم و شروع کردم. حدود 21 سال پیش. اما به همان اکتفا نکردم، چون عاشق این کار و به ویژه آموزش دادن این حرفه بودم. زیرزمین خانه پدرم مکان مناسبی برای جمع کردن خانم ها و آموزش آن ها بود. همین کار را هم کردم. چیزی نگذشت که آموزش بافت قالی را به طور ثابت آغاز کرده بودم ...
راهزنی مرگبار باند مخوف در جاده
آنها سرقت کرده اند، آمده اند و می خواهند من را ببینند. با آنها صحبت کردم و رد چاقوی سارقان روی پا و بازوی شان را نشان دادند . خوشحال بودم که مانند راننده نیسان جان شان را از دست نداده اند. از سوی دیگر دلم برای راننده نیسان، همسر و فرزند کوچک شان می سوخت.
در لابلای عطر و بوی ادویه جات
و مخلوط می کرد و با آنها غذاهای خیلی خوشمزه درست می کرد و به بقیه هم ادویه می داد. من عاشق این ادویه ها بودم و همین موضوع باعث شد از قبل از شش سالگی آشپزی کنم، آن هم روی شعله چوب و آتش. فراز و نشیب های ادویه ای خلاصه روزها گذشت تا بزرگ تر شدم و پس از دیپلم، سراغ هنر خیاطی رفتم و از همان ابتدا کارگاه زدم، آن هم با عشق و علاقه شدید حدود هفت سالی خیاطی کردم سه سال ...
دانشمند نانوفناوری و قاری قرآن
خانواده فرهنگی و قرآنی به دنیا آمدم، مادرم خانه دار و پدرم از شخصیت های قرآنی و خیر استان است و ما را از زمان دوران کودکی به این سمت هدایت کرده، در طول زندگی همراه مان بودند. زمانی که چهار ساله بودم همزمان با سال 57 و پیروزی انقلاب بود، وقتی تظاهرات می شد به خاطر اینکه خانه ما در مسیر تظاهرات مردم بود به محض هجوم ماموران به سمت مردم، در خانه را باز می کردیم و به مردم پناه می دادیم، حتی ...
هنر دروغ گفتن!
به تنهائی نمی توانستم با خودم حمل کنم) و نگران بودم که آن ها به بیراهه بروند و به مقصد نرسند. آن ها را با باربری به خانه ارسال می کردم. پست هوائی بسیار گران بود، و من اغلب ماه ها قبل از اینکه آن ها به خانه برسند به منزل می رسیدم. اما هر بسته بموقع تحویل داده می شد. بایگانی من رشد کرد و رشد کرد تا مجبور شدم آن ها را به صورت بسته هایی زیر تخت خواب خودم برای سال ها نگه دارم تا زمانی که اسکات لوکاس ...
تجاوز پسر ثروتمند به دختر جوان در پنت هاوس خانه اش در شمال تهران / حکم اعدام شکسته شد
نیمه بیهوش شدم. این دختر ادامه داد: من نیمه بیهوش بودم که پسر جوان به من تجاوز کرد. در همان حالت که قدرت مقاومت نداشتم خواهش کردم رهایم کند اما فایده ای نداشت و زمانی که به هوش آمدم حسابی کتکم زد و از خانه به بیرون پرتم کرد. با توجه به اینکه پزشکی قانونی آثار تعرض به دختر جوان را تایید کرده بود جوان ثروتمند بازداشت شد. او گفت: من اتهام را قبول ندارم، تجاوزی در کار نبود و دختر ...
یوسف لشکر انصارالحسین(ع) همدان
شهید شوم. تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند! دعا کن به آرزویم برسم . داشت به من التماس می کرد . بغض کردم. فهمید ناراحت شدم. خواست از دلم در بیاورد. نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت: اگر زحمتی نیست؛ دعا کن اسیر نشوم . دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم. انگار از ته دل راضی شده بودم. راضی به رضای خدا. پسرم بود؛ جگر گوشه ام؛ پارۀ تنم، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم؛ یاد لحن صدایش می افتادم ...
بی توجهی کارفرمایان در بیمه کردن کارگران معدن | زنده به گور شدن کارگران معدن شازند
برایم هیچ کاری نکرد. الان با این وضع یک دختر در خانه دارم. آن موقعی که روی تخت بودم، بدون اطلاع من بیمه ام را قطع کردند. آن موقعی که می توانستم شکایت کنم، دیگر فرصت شکایت به اداره کار را از دست داده بودم. دستگاه ها را از کجا آوردید؟ آن آقایی که آنجا بود، دانش کافی را نداشت. کسی نیست که جوابگوی جان یک پدر باشد. کارگر جماعت همیشه ضعیف است. یک مهندس با دانش نمی آورند. این بخشی از ...
فال حافظ امروز چهارشنبه 30 خرداد 1403/ بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
. متولدین دی در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه ا کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد تعبیر: فال حافظ امروز شما می گوید ای صاحب فال! دل خرم دار که به زودی به وصال خواهی رسید و مدعیان ساکت خواهند شد و تو به مراد خود خواهی رسید ان شاءا... متولدین بهمن ...
روزگار سپری شده خبرنگار سالخورده
ارگر منتشر کرده بود را خط کشید و روی دسته روزنامه ها گذاشت. اگر از مطالب آخری که نوشته بود می پرسیدند، روزنامه را به آن ها نشان می داد، حرفی هم نمی زدند بهتر. بعد از اینکه سال ها برای دیگران خبر نوشته بود، تصمیم گرفته بود یک بار هم از خودش بنویسد؛ از زمان تولد و مادری که در خردسالی از دست داد تا ازدواج مجدد پدر و نامادری که پاداش محبت هایش را با شهادت در خانه امن خدا گرفت و ناملایمات ...
زلزله در سالروز زلزله
توانست خواهر، مادر و برادر خودش را نجات دهد، تصمیم گرفت به یاری مردم دیگر روستا برود و از همان زمان عضو هلال احمر شد. چون لحظات نجات برایش لذتبخش بود. او نیز می گوید: آن زمان داشتم فوتبال نگاه می کردم که زلزله آمد. من در ایوان بودم که دیدم خانه مان آوار شد. مادرم، خواهرم و برادرم را از میان آوار نجات دادم. صدای مادربزرگم را می شنیدم. زیر آوار مانده بود. ولی نتوانستم کاری کنم. بعد از آن به سراغ همسایه ...
در گفت و گوی اختصاصی با یک نخبه قرآنی و علمی همدانی عنوان شد: دوران کودکی و نوجوانی؛ بهترین زمان یادگیری ...
1399 با پنج سال وقفه توانستم قرآن را به طور کامل حفظ کنم. چه عاملی باعث شد که به سمت قرآن بروید؟ از همان دوران کودکی که همراه مادرم به جامعه القرآن می رفتم، به کلاس های آموزش قرآن علاقه مند شدم، فضای معنوی آنجا برایم جذاب و دلنشین بود، همین باعث شد تا دوستان زیادی پیدا کرده و به سمت کلاس های قرآنی بروم. رشته تحصیلی تان چیست و در کجا مشغول به تحصیل هستید؟ ...
عباس کیارستمی و انتشار کتاب آتش
می داند چگونه به آن نگاه کند. شاید این همان پدیده نور لو میر یعنی قدرت بازیابی شده زاویه دیدی که مخترعان سینما بدون آنکه حواسشان باشد کشف کرده بودند. عباس کیارستمی با آثار خود نشان داد چگونه می توان با بهره گیری از سادگی و زیبایی های نهفته در زندگی، جهانی از معنا و احساس را خالی کرد. گویی او نمادی از پیوند بی پایان میان هنر و زندگی است که هر لحظه از آفرینش هایش، تجسمی از زیبایی و عمق ...
روایتی از زندگی زنده یاد علی شریعتی برای کودکان ایرانی
. دومین معلم من، که معلم اخلاق و عشق ورزی من بود، مادرم بود. نامش زهرا بود و او بود که من را با فاطمه (س) آشنا ساخت، تا بعدها کتابی بنویسم، به نامِ فاطمه، فاطمه است ، سومین معلم من، ملازهرا، مکتب دار کاهک، از دوستان مادربزرگِ مادری ام بود. ملازهرا، دور تا دورِ اتاقی از خانه اش را با پوست، فرش کرده بود و درخت سنجدی در وسط حیاط خانه اش کاشته بود. من وقت و بی وقت از آن درخت بالا می رفتم و به مانند همان ...
(ویدئو) واکنش احساسی این زن 28 ساله به نامه قاتل پدر و مادرش!
(توییتر) که ویدیوی جونز را در 7 ژوئن بازنشر کرده بود، ویدیوی دیگری را منتشر کرد که در آن این زن 28 ساله واقعه غم انگیز قتل والدینش را توضیح می دهد. قاتل چهار بار به پدرم شلیک کرد، اولین گلوله به ریه هایش اصابت کرد و او را کشت. سپس پنج بار به مادرم شلیک کرد؛ اولین گلوله به قلبش خورد. مارتین در ماه فوریه سال 1996 به قتل عمد سیفرت جونیور و هکنی اعتراف کرد و به حبس ابد محکوم شد ...
چگونه از طریق خواهرم با حزب کمونیست آشنا شدم/عبدالصمد کامبخش، شوهرخواهر کیانوری، که بود؟
اوایل دوران رضاشاه فعالیت کمونیست ها در ایران کمی بیشتر شده بود و اختر خواهرم تمایلاتی به چپ پیدا کرده بود. گرایش اختر به این سمت آنقدر که به خاطر دارم از راه شرکت او در تشکیلات زنانی بود که حزب کمونیست تشکیل داده بود. من یاد ندارم که خواهرم به چه صورت به این تشکیلات جلب شد، تنها به یاد دارم که در تئاتری که این تشکیلات زیر عنوان عروسی اجباری نمایش داد، خواهرم نقش آخوند حقه باز را بازی می کرد و عزت الله سیامک (سرهنگ سیامک بعدی) هم در این تئاتر نقش داشت. خواهرم از این طریق با کامبخش و سیامک آشنا شد و تصور می کنم در حوالی سال 1304 بود که با کامبخش ازدواج کرد. ...
پدرم مچم را در خانه تیمی گرفت / در مهمانی شبانه سامان به سراغم آمد
و منتظر پیامی از سامان بودم. پدر و مادرم آن شب به خیال خودشان نقشه ها برای عروسی تک دخترشان می کشیدند اما خبر نداشتند که من و سامان حاضر نیستیم به همین راحتی همدیگر را از دست بدهیم. آن شب دوباره با پدرم بحثم شد چون به هیچ عنوان حاضر نبود از موضع اش کوتاه بیاید. وقتی داد و فریادها و خط و نشان کشیدن های پدرم تمام شد، منتظر ماندم تا زمان مناسب از راه برسد. نیمه های شب بود که با چند دست ...
14 سالگی سن مرد شدن نیست
...> چهارده سالگی تان را به خاطر می آورید؟ من از روز ملاقات با محمدمهدی هزار بار ذهنم را شخم زده ام، زیر و زبرِ حافظه ام را بهم ریخته ام و در تمام 365 روز 14 سالگی رسیده ام به یک خاطره، انگار که یک دست نامرئی آمده و همه ی خاطرات را پاک کرده، الا همین یکی تا در مواجهه با محمدمهدی بتوانم پیدایش کنم. من 14 ساله ام، کارنامه ام را گرفته ام، همراه مادرم از جلوی مغازه ی بابا رد می شویم. بابا خودش را می رساند به ...