سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته هایی از ترک اعتیاد در ماه عسل
خبرگزاری میزان: برنامه امشب ماه عسل با اجرای احسان علیخانی و با حضور اعضای یک خانواده درگیر اعتیاد روی آنتن شبکه سه سیما رفت. در ابتدای این برنامه مادر، خواهر و پسر کوچکتر خانواده مقابل دوربین حاضر شدند و خواهر با اشاره به مشکل اعتیاد در خانواده شان گفت: متاسفانه پدرم مصرف کننده بوده و بچه ها شاهد مصرف ایشان بودند و همین موضوع باعث شد پس از مرگ پدرم، برادر بزرگم علیرضا به شکل خیلی جدتی ...
روایت بازگشت یک معتاد به زندگی
: متاسفانه وضعیت مصرف علیرضا به اندازه ای بد شده بود که یک روز او را از خانه بیرون کردم اما بعد از آن بسیار پشیمان شدم و شب ها که می خوابیدم با خود می گفتم الان علیرضا در چه حالی است اما چاره ای جز این کار برای من نگذاشته بود. احسان علیخانی از خواهر و مادر با عذرخواهی سوالی مبنی بر اینکه آیا آرزوی مرگ او را هم کرده بودید، پرسید و گفت: بله، از خدا می خواستیم یا او دوباره به زندگی برگردد ...
راز 2 سال ازدواج سفید با شاپور / ناگفته های دختری در لانه فساد
که دیگر سراغی از برادر تنهایم نمی گرفتم بیماری او بدتر شده بود و مادرم نیز مدام با دوستان معتادش سرگرم بود. مدتی بعد و در سپیده دم یک روز حزن انگیز با تماس تلفنی مادرم در جریان مرگ برادرم قرار گرفتم. مرگ او برایم خیلی درد آور بود، اما من هم با شرکت در پارتی ها و میهمانی های شبانه به سوی مصرف مشروبات الکلی کشیده شده بودم و سیگار پشت سیگار روشن می کردم و خیلی زود خانواده ام را فراموش کردم و تنها ...
قاتل خواهر، مادر و پدر روانی است
بازپرس پرونده گفت:چند سال بود عاشق یک دختر شده بودم، اما خانواده ام به خواستگاری نمی رفتند. بعد هم برادرم جانش را در یک نزاع از دست داد و به بهانه عزادار بودن هیچ کس به خواستگاری نرفت. روز حادثه باز حرف خواستگاری شد که پدرم گفت آن دختر را به من نمی دهند. من هم عصبانی شدم و با چاقوی بزرگ آشپزخانه ضربه ای به تلویزیون زدم. پدرم گفت حامد دیوانه شده، زنگ بزنید بیایند او را ببرند امین آباد. من دیگر کنترلی ...
قتل بادیگارد مست در پشت بام
مجرد هستیم و همراه خواهر، مادر و پدر سالخورده ام در این خانه ویلایی زندگی می کنیم. او در خانه مشروبات الکلی نگهداری می کرد به همین دلیل چند بار با هم درگیر شدیم تا جایی که یک بار او با ساطور چشم مرا زخمی کرد. وقتی با کارهایش مخالفت می کردم، مرا تهدید به قتل کرد. علت درگیری وی درباره علت درگیری گفت: ساعت 3 بامداد بود که برادرم در حالی که خیلی مست بود، وارد خانه شد. همه خواب بودیم که ...
به خاطر نامزدم خلاف می کردم
رفتم و مدتی آنجا بودم، اما بعد از مدتی دوباره به تهران برگشتم و با کامران آشنا شدم. چرا از خانه بیرونت کرد؟ پدرم که فوت کرد، او مرا از خانه بیرون کرد. مادرت کجاست؟ نمی دانم، دنبال زندگی خودش. هفت سال پیش از پدرم جدا شد و بعد از آن دیگر ندیدمش. سواد داری؟ نه. بی سوادم. حتی نمی توانی اسمت را بنویسی؟ خیر نمی توانم ...
رضا کیانیان: پدرم کله پز بود و شکم یکی از لات های مشهد را پاره کرد!
آن طرف را کشف کنم خب ما خانواده مذهبی هم بودیم ولی من به صورت مشخص رفتم دنبالش و صبح تا شب در مساجد بودم و مرید این و آن شدم تا ببینم این رازها چه هستند. یک دوره ای هم به همین دلیل درس طلبگی خواندم. *من پیش مرحوم سید حسن ابطحی درس می خواندم. یک روز گفت که فردا روز عمامه گذاری توست؛ وقتی شنیدم که فردا روز عمامه گذاری ام است وحشت کردم و تا صبح نخوابیدم. دعا خواندم. نماز شب خواندم. هر چه ...
قاتل پدر ، مادر و خواهر بخاطر جنون در بیمارستان بستری شد + عکس
پسر جوانی که سه نفر از اعضای خانواد ه اش شامل مادر، پدر و خواهر خود را به قتل رسانده بود، پس از تأیید جنونش در بیمارستان روانی تحت نظر بستری شد. به گزارش ایران ؛حدود ساعت 20 بیست و یکم مرداد ماه سال گذشته وقوع جنایتی در طبقه چهارم یک ساختمان مسکونی در خیابان بهار منطقه شهرک غرب از سوی مأموران کلانتری 134 شهرک غرب به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. دقایقی بعد سعید احمدبیگی ...
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه
باز دارد فایده ای نداشت و به یکباره در بین دوستان دانیال و دوستان فرهام بر سرمن، درگیری شدیدی به وقوع پیوست تا این که یکدفعه من که در اثر ضرب و شتم در خون غوطه ور بودم با ناله ناگهانی فرهام، چشمانم به سوی او خیره شد و دیگر ضربات دست او راحس نکرده و از حال رفتم. چند روز بعد پس از این که از بیمارستان ترخیص شده وبا مادرم به خانه بازگشتم با دیدن پارچه های مشکی و نصب آگهی فوت برادرم بر سر در ...
حضور پهلوان 100 ساله در ماه عسل
من است. فقط به شرطی به شهر می روم که برای گاوهایم طویله درست کنند. زندگی در اون روستای دورافتاده را دوست دارم؛ چون صدای ماشین نمی آید. کسی نیست که غیبت کنیم و برای دنیا و آخرت خود راحت هستم . دختر بی بی گفت: مدت بیست روز در خانه ما بود اما راضی نشد بمونه و نهایتا بی بی جان گفت: همین الان که اومدم اینجا دلم برای روستایم تنگ شده. و برنامه ماه عسل با دعای بی بی که از خدا خواست همه مردم مشکلات شان حل شود، پایان یافت. ...
نور چشمی های شهید مطهری در روزه داری
.... مطهری اظهار کرد: اوایل انقلاب که کمی بزرگ تر شده بودم و روزه برایم واجب بود، تجربه ماه رمضان را در فصل تابستان داشتم که بسیار سخت بود اما بنا به زمینه هایی که از کودکی، پدر در ما ایجاد کرده بود، این سختی را به جان می خریدیم. وی در خصوص تشویق های پدر به ازای روزه های فرزندان گفت: من به دلیل آنکه فرزند ارشد خانه بودم، پدرم بیشتر برای خواهر و برادرانم به ویژه خواهرانم به ...
سرنوشت نوجوان متهم به قتل در گرو نظر روان شناس
با هم اختلاف داشتیم و دعوا کردیم. برادرم به هواخواهی من آمد و بعد هم با واردکردن ضربه شیشه او را زخمی کرد. زمانی که این اتفاق افتاد، ما سعی کردیم به بابک کمک کنیم اما برادرم ترسیده بود و فرار کرد. چند روز بعد، مأموران پدرام را بازداشت کردند. این جوان به قتل اعتراف کرد و گفت: من اهل درگیری نیستم؛ نزاع را بابک شروع و با برادرم دعوا کرد، من هم تازه بینی ام را عمل کرده بودم و روی بینی ام چسب ...
برادرکشی با فرمان 5 مرد و زن خیالی
: برادرم بیماری اعصاب داشت و مرتب تهدیدم می کرد. دست بردار نبود تا جایی که من هم عصبانی شدم و با چاقوی میوه خوری درحالی که مادر و خواهرم هم در خانه بودند، او را کشتم. با اعترافات این مرد، پرونده او پس از بازسازی صحنه جنایت و صدور کیفرخواست، به شعبه 74 سابق دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این مرد در این شعبه محاکمه و با حکم دادگاه به قصاص محکوم شد. این حکم در شعبه 17دیوان عالی کشور مهر ...
با همسران معتاد چه کنیم؟
عصبانی و منکر همه چیز شد، اما وقتی گفتم می دانم چه قراری با برادرها و اقوامت برای مصرف موادمخدر گذاشته ای، اعتراف کرد که به طور تفننی مواد مصرف می کند، اما این چه مصرف تفننی بود که سه روز پشت سر هم ادامه داشت. این تفننی نبود. اگر در این مدت ذره ای علاقه به شوهرم پیدا کرده بودم، با برملا شدن این راز، همان را هم از دست دادم. مساله اعتیاد شوهرم را به هر دو خانواده گفتم. خانواده شوهرم که آبروی ...
قتل برادر به دستور آدم های خیالی
مطرح کرد. او گفت: من و برادرم مدام با هم درگیر بودیم. دخالت های خواهر و برادرهایم هم وضع را بدتر کرده بود. وقتی می دیدم همه اعضای خانواده از رفتارهای حسین خسته شده اند و مادر پیرم ناچار است مدام مراقب او باشد به فکر قتل او افتادم تا همه را خلاص کنم. پنج ماه بود که صداهای عجیبی می شنیدم. چهار مرد و یک زن شبانه روز در گوشم زمزمه می کردند که باید برادرم را بکشم. آنها آرامش را از من گرفته بودند ...
برادرکُشی در خیابان مدنی شمالی
قوی هیکلش را در پشت بام خانه ویلایی دو طبقه آنها با ضربات متعدد چاقو به گردنش به قتل رسانده است که مراتب این قتل به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. دقایقی بعد قاضی مرادی؛ بازپرس ویژه قتل پایتخت در محل وقوع جرم حاضر و تحقیقات درباره علت وقوع این برادرکُشی از خانواده مقتول آغاز شد که برادر مقتول در اظهاراتش به بازپرس گفت: حدود ساعت سه بامداد امروز برادرم رامین در حالیکه مست بود، وارد خانه ...
کوهستان؛ قهوه خانه ای سنگی زیر سقف آبی آسمان! / قلیان معضلی خطرناک تر از شیشه
، بیرون آمدم . خانواده بلاخص پدرم از این موضوع خیلی ناراحت شد در همان روزها بود که پسر همسایه مان هم به خواستگاری ام آمد ، با اینکه خانه و شغل داشت اما اهل قلیان بود البته چیزی که بیشتر از همه در این مورد متأثرم کردظاهرش بود ؛ در نگاه اول برای من نه یک جوان بلکه پیر بود (جوانی سی و سه ساله که جسم و جانش در اثر کشیدن مداوم قلیان فرسوده شده و او را به فردی سی و هفت الی سی و هشت ساله تبدیل کرده بود ...
حرفهای تلخ دو سارق مسلحی که به بانک دستبرد زدند
خانواده ات زندگی می کنی؟ نه از اونها جدا شدم. برای چی ؟ به خاطر به دست آوردن دختر مورد علاقه ام. تعریف کن؟ وضعیت مالی پدرم بسیار خوب است و شرایط خوبی داریم. پدرم دو مغازه دارد که یکی میوه فروشی است و دیگری الکترونیکی. ولی خب بعد از تصمیمی که برای زندگی ام گرفتم دیگر پیش آنها جایی نداشتم. به چه علت؟ دختری را که من برای ازدواج انتخاب کردم مورد قبول ...
خلاصه برنامه ماه عسل قسمت 12 + عکس
داشتم اما از آنجایی که پدرم ناظم مدرسه بود زیرپوستی شیطنت می کردم. کلاس اول به خاطر اینکه خطم خوب نبود پدرم من را به یکی از سخت ترین معلم ها سپرد و در هفته اول خیلی چوب خوردم. آرش رزقی و همسرش در ماه عسل علیخانی در بین صحبت های آرش از شیطنت ها و شلوغی های خود در مدرسه گفت:من را در دوران تحصیلم آنقدر بعضی اوقات کتک میزدند که خودشان خسته میشدند و میرفتند. من بچه شیطونی بودم اما ...
دوباره زنده شدن جسم و قلب
. من نیز که شستشوی مغزی شده بودم، درست مانند یک طوطی سخن گو، حرفهایی را که بهم یاد داده بودند، مثل یک نوار به خانواده ام گفتم تا آنها را از رفتن به زیارت منصرف کنم و... اما هنوز حرفهایم تمام نشده بود که دست زحمتکش و قاچ خورده ناشی از کار کشاورزی پدرم بالا رفت و سیلی محکمی توی صورتم زد که برق از سرم پرید! و بعد رخ به رخ من ایستاد و گفت: فرستادمت دانشگاه که دکتر بشی و بیای به این مردم ...
گفت و گو با دزدان مسلح پشت میله های بازداشتگاه
.... مصطفی گفت: مدتی از خانه بیرون نیا! من هم همین کار را کردم ولی چند روز بعد دوباره نزدم آمد و گفت: ما دیگر آلوده شده ایم باید برویم و برای آخرین بار یک پول درست و حسابی سرقت کنیم. ابتدا قبول نمی کردم ولی آن قدر پافشاری کرد و تماس گرفت که من به خانه اش رفتم شب نقشه سرقت را کشیدیم و صبح روز بعد وارد بانک سینا در بولوار معلم شدیم. من از انتهای کوچه پیاده شدم وقتی موفق به سرقت نشدم از بانک بیرون ...
- دکتر محمد مصدق - آنگونه که من دیدم....
سرویس اندیشه جوان ایرانی به نقل از تبیان؛ بخش تاریخ: برای ام شکلات می آورد. یک روز هم یک عروسک زیبا به من داد. روزی در راهرو بودم که می شنیدم پدرم با محمدخان به خشونت حرف می زند. می گفت: وطن ما به شما احتیاج دارد. این همه درس خواندید برای کجا؟ برای سوئیس؟ محمدخان هم چیزهایی می گفت که من نمی فهمیدم. به خودم جرئت دادم و داخل اتاق شدم و به طرف محمد خان رفتم. او مرا بغل کرد و روی زانوی اش ...
قاتل سپهرکوچولو مجنون است
پرونده دوم نیز جوان 35ساله ای که سابقه بستری شدن در بیمارستان روانی را داشت، متهم به قتل خواهر 33ساله، مادر 58ساله و پدر 66ساله اش با ضربات چاقو است. این جنایت 21مرداد سال گذشته رخ داد. حامد که عامل این جنایت بود، پس از دستگیری عنوان کرد به این دلیل دست به جنایت زده که پدر و مادرش به خواستگاری دختر مورد علاقه اش نرفته بودند. وی گفت: سال86 عاشق دختری شدم اما درست همان موقع برادرم در یک ...
ای کاش به حرف پدرم گوش می کردم
همکاری با مشاوران کلانتری شده است. او گفت: هفده سال دارم و در یکی از شهرستان های استان آذربایجان زندگی می کنم. حدود دو سال قبل با پسر همسایه مان آشنا شدم. تنهاکسی که از این ماجرا خبر داشت، هم کلاسی ام بود. دوستی مخفیانه من و برزو، چهار ماه و یک روز به طول انجامید تا اینکه یک روز سوار بر موتور سیکلت برزو در راه خانه خواهرم بودیم که پدرم ما را دید. بعد از آن، پدرم برایم خط ونشان می کشید و من هم از ترس ...
عشق یک خانم معلم به مرد محکوم به اعدام
قاب نهم ماه عسل تصویر زنی را نشان داد که حاضر شده با یک مرد محکوم به اعدام ازدواج کند. به گزارش خبرآنلاین، محمد مهمان برنامه درباره قصه زندگی اش گفت: به خاطر اتهام به قتل به زندان رفتم و تنهایی های زیادی را تحمل کردم. در کنار آن یک پرونده بدهکاری مالی هم داشتم. در یک جایی مثل ناکجاآباد گیر افتاده بودم و چهار سال از بهترین روزهای زندگی ام را پشت دیوارهای چهارمتری بودم. درگیر ماجراهای ...
34 سال چشم انتظاری برای پدری مهربان
نامعلومی انتقال دادند. فرزند شهید مفقودالاثر ادامه داد: سخت ترین روزهای زندگی من متعلق به سال 1361 است که تمامی مردان خانواده من یعنی پدرم، همسرم، برادرم و برادر همسرم در جبهه جنگ حضور داشتند. وی با بیان اینکه همسرم بعد از چندماه به خانه برگشت، اضافه کرد: در آن سالها پدرم مفقودالاثر، برادر همسرم شهید و برادرم نیز 9سال اسارت کشید. فاطمه صغری رضایی مقدم خاطر نشان کرد: مادرم بعد از گذشت 34 ...
پهلوان 100 ساله / حضور بی بی تنها در روستا
علیخانی داشت اظهار کرد: بنده خوشحالم که پهلوان ذاکری را به برنامه ماه عسل دعوت کردید ایشان مردی است که 75 سال در ورزش باستانی بوده و با اینکه بنده مهمان دارم ولی از نزدیک برنامه شما را نگاه می کنم. عمو حیدر در پایان گفت: بنده تمام عمرم ورزش کردم و عمر طولانی بنده مبنی بر این ورزش است و تنها از چیزی که دوست ندارم همین مسائل مادی است. در بخش دیگر برنامه میهمان دوم برنامه ماه ...
رهبری فرمودند: چمران را از برادرم بیشتر دوست دارم
نیروهای نظامی در کردستان بود، بسیار سرد رفتار کردم و در مجموع علاقه ای به اینکه با ایشان همکاری کنم، نداشتم! دو ماه بعد به لبنان سفر کردم و در این سفر همسر دکتر چمران هم همراهم بود. در لبنان مخصوصاً در مورد حرکه المحرومین به اطلاعاتی دست پیدا کردم که متوجه شدم آن فرد چه دروغ هایی را درباره دکتر چمران سر هم کرده است، چون مردم جنوب لبنان، مخصوصاً کودکان یتیم بعد از امام موسی صدر، هیچ کس را به اندازه ...
کاش پسرم این روزها را می دید
. همسرم گفته بود که هیچ کس به ما شک نمی کند. اگر بپرسند از کجا آمده اید و به کجا می روید، می گوییم: همانجایی که همه خانواده ها می روند، برای تفریح و مسافرت! داستان اما جور دیگری ورق خورد. وقتی به مهریز یزد رسیدیم و پلیس محموله را در کیف من پیدا کرد، نگفتم مواد مال من نیست! شاید اگر آن روز دروغ نمی گفتم و حقیقت را به زبان می آوردم 26سال زندگی ام نابود نمی شد. می خواستم خوشبخت باشم و فکر می کردم ...
محاکمه قاتل 16ساله که در حمایت از برادرش آدم کشت
دادستان کیفرخواست را خواند و برای متهم تقاضای مجازات قانونی کرد. در ادامه پدر و مادر مقتول در جایگاه ایستادند و برای قاتل پسرشان تقاضای حکم قصاص کردند. پس از آن متهم که حالا 18 سال دارد، در جایگاه ایستاد و با ابراز پشیمانی از قتل به هیأت قضائی گفت: مرتضی دوست برادر کوچکترم بود. روز قبل از حادثه دیدم که برادرم با چشم گریان به خانه آمد و گفت که مرتضی او را کتک زده است. به شدت عصبانی شدم ...