سایر منابع:
سایر خبرها
روایت دیدار با مادری که با خاطره پنج شهید و یک فرزند مفقودش زندگی می کند
آن خالی از لطف نیست . وقتی مادری فرزندش را خود به جبهه ثبت نام می کند و یا پنج نفر از نزدیکان خانواده اش را تقدیم به نظام جمهوری اسلامی می کند، لحظه ای است که قطعاً تحمل این درد و سختی و دوری و داغ او برای هر شخصی قابل تحمل نیست؛ به هرحال دوری از عزیزان سخت است و حال اینکه یکی از فرزندان او نیز هنوز مفقود است و چشم انتظار آمدن پسر دیگر خویش است اما هیچ توقعی نه از نظام دارد و نه از ...
کوچک ترین عضو تیم ملی آلیش بانوان: حضور در اردوی تیم ملی یک فرصت طلایی است
زهرا یزدانی در گفت وگو با ایسنا، با اشاره به این که تصور نمی کرده به اردوی تیم ملی دعوت شود، اظهار کرد: زمانی که در مسابقات کشوری مقام چهارم را به دست آوردم تصور نمی کردم به اردوی تیم ملی دعوت شوم، زمانی که به اردو دعوت شدم هدفم بسیار بیشتر شد و برای آینده بسیار برنامه دارم، این یک فرصت طلایی است. یزدانی با 17 سال سن برای اعزام به رقابت های جهانی امیدوار است و بیان کرد: توکل من به خدا ...
کارگر عین دویی که رزمنده لشگر فاطمیون شد/ به اسم سفر مشهد رفت اما سر از سوریه در آورد/ روایت دفن ...
شاید در راه ماشین تصادف کرد و مُردم؛ دوست دارم حلالم کنی. گفتم نباید بروی. نمی دانم چرا گریه کردم لباسش را گرفتم و می گفتم نرو؛ ولی احساس عجیبی می گفت این رفتن آمدنی ندارد. عشق عجیبی بین من و منصور بود. خیلی ها حسرت این عشق و محبت را می خوردند. با اینکه شرایط زندگی شان از ما بهتر بود و همان عشق اجازه نمی داد از منصور جدا شوم، اما گوش نکرد. بچه ها را یکی یکی بوسید، وسایلش را جمع کرد و رفت ...
درد دل مادرانی که کودک مبتلا به اچ آی وی دارند/ ایدز ما را نمی کشد، انگ و تبعیض می کشد
.... من هم از شوهرم گرفتم. معتاد هم نبود. دو سال است رفته. وقتی فهمید ما ایدز داریم گذاشت رفت که رفت. الان خیاطی می کنم عاشق کارم هستم. بچه های مهسا و آیدا هر دو دارو می خورند و تحت نظر پزشک هستند. مهسا در یک آرایشگاه کار می کند: دستکش می اندازم. باور کن خیلی مراقبم اما به صاحبکارم نگفتم ایدز دارم. ترسیدم. ماهی 300 تومن می گیرم همین هم بهتر از هیچی است. مهسا و آیدا هر دو با ...
تاریک و روشن وزنه برداری از زبان کیانوش رستمی
سالن بروم و به بچه های کوچک آموزش دهم. حتی اگر یک ساعت در آنجا هستم برایشان صحبت کنم و چیز هایی که بدانم به درد وزنه برداری استان می خورد را در اختیارشان بگذارم اما چنین فضایی برای من فراهم نشده است و ان شاا... به مروز زمان اتفاقات خوبی می افتد. همه چیز را به صبر سپرده ام و در زندگی خیلی صبور هستم و این یکی از رمز های موفقیت من بوده است. -کلا کیانوش رستمی آنطور که باید دیده نشده است مانند سال ...
چرا نوجوان ها فکر می کنند، بزرگترها احمق هستند؟
یک پدر یا مادر وقتی که جایگاه تان از مقام یک قهرمان به سطح یک ابله ملال آور تغییر می کند به نقطه ای در زندگی رسیده اید که دیگر قابل برگشت نیست. به شما تبریک می گویم! تا حالا این اتفاق دوبار برای من افتاده است. پسر بزرگ من 14 ساله است و برادرش تنها 12 سال سن دارد اما به خاطر بلوغ زودرس بچه های دوم، او خیلی زودتر در هنر احمق خواندن من استاد شده است. هر دوی آنها در وسط امتحان هایشان هستند ...
کلاس های تابستانی سازنده یا بی ثمر؟(گزارش روز)
چالش های اساسی والدین تبدیل شده است چرا که از سویی می خواهند فرزندشان اوقات فراغت خوبی داشته باشد و فقط به اتلاف وقت و انرژی منجر نشود و از سوی دیگر در پی آن هستند که از ایام تعطیلات برای آموزش و بهره گیری از برخی هنرها، فنون و دروس استفاده شود و در انتهای تابستان فرزندشان با روحیه ای خوب و پرانرژی سال تحصیلی را آغاز کند. یک خانم خانه دار که در مقابل ورودی یکی از آموزشگاه های زبان انگلیسی ...
فصل تمشک چینی برای بچه های کار
. مسافرها همه تمشک ها را چیده اند. آن طرف بهتر است. سر راه نیست. بچه ها می دانند تا کی کجا باید کار کنند. روستاهای اطراف زندگی می کنند. دو نفرشان مال بلوچ آباد هستند. بقیه اسم یکی دو روستای دیگر را می آورند. گلستان پر از تمشک است. این را اهالی و مسافران خوب می دانند اما تمشک چیدن، آن هم این طور حرفه ای، کار هرکسی نیست. باید تحمل خارهای تیز را داشت. بچه های اینجا در این فصل همه تمشک می چینند. مسافرها ...
نیایش شهید دکتر مصطفی چمران قبل از شهادت
به گزارش خبرگذاری بسیج ، درد دل آدمی را بیدار میکند ، روح را صفا می دهد ، غرور وخود خواهی را نابود می کند .نخوت وفراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند . انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف وناتوان که، در مقابل عالم وزمان کوچک وناچیز وآسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست ، وچند صباحی بیشتر نمی پاید ، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود ، لذا این انسان احساس ابدیت ومطلق ...
تام هاردی:نمی گذارم پسر فیلم مکس دیوانه را تماشا کند
نمانده-این که مثلا می خواهم چه کار کنم یا چه چیزی دوست دارم-چون کس دیگری هم روی کره زمین هست که حالا به من نیاز دارد و من باید خودم را جمع و جور کنم و روی چیزی تمرکز کنم که واقعا در زندگی ام اهمیت دارد. وقتی به خانه می روم، دیگر تامی بازیگر نیستم، تامی پدر هستم، علت اصلی اش هم این است بچه ها اجازه ندارند همه فیلم هایم را بببینند. پسر بزرگم خیلی دوست دارد مکس دیوانه را ببینند اما به او گفتم که اجازه ندارد. اول باید فیلم های هری پاتر را ببیند، بعدا! /آ ...
خماری پدر؛ زخم های عمیق بر تن پسر / قاضی گفت اشتباه کردم!
هایش زیاد است و هنوز هم ناباوارانه از آن شب نفرین شده حرف می زند؛ همان شبی که دست های نامهربان پدر روی صورت و بدن کودک پنج ماهه زخم های عمیق گذاشت و او را راهی بیمارستان کرد. می گوید: مگر می شود پدری اینطور وحشیانه بچه اش را کتک بزند؟! یاد چهره معصوم و نگاه کودکانه علی که می افتد، هقهق گریه هایش بالا می رود و از کابوسی حرف می زند که بلای جانش شده است: الهی بمیرم بچه ام را کتک می زد و من ...
مامایی در خانه
زهره قندهاری از 15 سال پیش تا کنون 5 پسر و 3 دختر در دست های شاجان متولد شده اند. زن 47 ساله افغانی از وقتی که به ایران آمده است بدون آموزش و تخصص قابلگی را آغاز کرده و می گوید: دستم خوب است همه بچه ها را سالم به دنیا آورده ام. مثل الان نیست که خانوم های ماما ناخن بلند می گذارند و پلک بچه ها را زخمی می کنند .درب خانه باز است دستم را روی زنگ می گذارم و به محض فشار دادن زنی در مقابلم ...
سهم من از جهاد همسرم حفظ حجابم است
.... میثم متولد 13 خرداد ماه سال 1383است و یاسر هم متولد 23 بهمن ماه سال 1388. دوست دارم در آینده فرزندانم شهید راه ولایت شوند. شهید از قصدشان برای رفتن به جمع مدافعان حرم به شما حرفی زده بود؟ یک روز متوجه شدم که به دنبال شناسنامه و کارت ملی اش است. دلیل کارش را پرسیدم گفت می خواهم بروم مأموریت شمالغرب. چون دو، سه سالی بود که در مبارزه با پژاک در این منطقه حضور داشت. گفتم چرا قبلاً لازمت ...
خانم بازیگر: بازیگری مگر تیپ و قیافه است؟
... وقتی می خواستید وارد دنیای هنر شوید نظر خانواده تان چه بود؟ آیا مخالفتی داشتند؟ نخیر، نظر خانواده ام مثبت بود، خوشبختانه پدر من آدم خیلی روشنی بود و یکی از مشوق های اصلی من در زندگی پدرم بودند. طی این سال ها کدام کارهایتان را بیشتر از همه دوست دارید؟ بازی هایی را که در تئاتر انجام دادم، خیلی دوست دارم حالا نمی گویم همه آنها برایم به یک اندازه دوست داشتنی ...
زاپاس دست کم در 22 سکانس می خنداند
تصمیم گیری نظر واحدی از اطرافیان دریافت نمی کند. سینما در کشور ما دلی است. شما آثار سینمایی کشور را در چند سال گذشته نگاه کنید. آدمها آنجایی که دلشان هست، بار دراماتیک قصه هایشان را می سازند. عقل شاید در کارها وجود داشته باشد؛ ولی همه کارهای به وسیله دل انجام می شود. روایت این پسر بچه پاکی ای دارد که در هیچ آدمی نمی توانید پیدا کنید. به نظرم بهترین راوی برای این فیلم همان پسر بچه بود، هم ...
پاسخ به متداول ترین سوالات پزشکی زنانه
سلام ترا خدا به من جواب بدید من پریدم خیلی درد ناکه همراه با استفراغ تقریبا این درد 5 ساعت طول می کشه سونوگرافی سالم بود و متخصص گفت مفنامیک بخور اما مشکل اینه توی این حالت همش استفراغ می کنم الانم امتحان دارم ترا خدا راهنمایم کنید که درد و استفراغ نداشته باشم در این دوران ویتامین b6 , قرص ضد تهوع مصرف بشود مناسب است باسلام من 20 سالمه وتقریبا 9 ماه میشه که برای بارداری ...
چشم های کودکان معلول ذهنی خرمشهر به در است
انگار جذامی هستیم کسی در این مرکز را نمی زنه. این مرکز الان 15 ساله که دایره اما تا الان هیچ خیر و مسئولی حتی برای بازدید نیامده حال و روز این بچه ها رو ببینه این را آل علی مسئول فنی مرکز آموزش و نگهداری معلولین ذهنی زیر 15 سال مختلط ستاره می گوید در حالی که با اندوه به چشم های ندا دختر یتیم اما مستعد رده متوسط چشم دوخته است، ندایی که از درد دندان به خود می پیچید. آسمانی با 31 ستاره ...
اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا (ع)
... بار عشق رسول را باید یک نفر مثل "حمزه" بردارد حمزه ی عاشق و علی باشند مصطفی لشکری قدَر دارد حمزه را سید شهیدان کرد عاشقی اینچنین هنر دارد جگر پاره پاره اش فهماند عاشقی کار با جگر دارد گرچه جسمش جدا جدا شده است باز شکر خدا که سر دارد خواهرش خوب شد نبود و ندید فقط از ماجرا ...
دعا نکن درد نکشم ، دعا کن کم نیاورم
لحظه آخر نیز کسی متوجه ضعفش نشد . دردهایی پنهان عوارض شیمیایی در حدود 15 سال شهید نجفی را آزار می دادند. دردهای او گاه طوری بود که همسرش مجبور می شد برایش زبان گیر تهیه کند تا مبادا از شدت درد به خودش آسیب برساند. همسر شهید می گوید: حاجی گاهی از شدت درد، زبان و لثه هایش را گاز می گرفت. وقتی دردش شروع می شد، تمام عضلاتش منقبض می شد و دست و پا می زد. اواخر دوز قرص هایش را بالا ...
تک تیراندازی که در 40 روز 40 داعشی را به درک فرستاد
59 در خرمشهر جانباز شد. در خانواده نماز و روزه و مسائل اعتقادی سر جایش بود. علی بیشتر از 10 سال عضویت فعال بسیج را داشت و در کل خیلی بچه فعالی بود. تحصیلات دانشگاهی داشت و مهندسی برق قدرت خوانده بود و در شرکت توربین از زیرمجموعه های شرکت نفت در مناطق نفت خیز اهواز کار می کرد. شکر خدا وضع مالی خوبی داشت. با توجه به تحصیلات و شغل شان چرا تصمیم به رفتن گرفتند؟ می گفت به خاطر ظلمی که ...
یکی آن بالا ما را می بیند
است؟ یعنی آنچه را خودتان می فروشید دوست دارید که دیگران هم با همان قیمت و کیفیت به شما بفروشند؟ با لبخندی از سر رضایت، پاسخ می دهد: خیلی برکت توی زندگی ام داشتم. احترام دارم، سالم هستم، آبرو دارم، آشنایان و دوستان قبولم دارند، جان و تنم سلامت است، عزتم هست، دیگر چه می خواهم. شهر ما کوچک است و همین نام و اعتبار برای ما می ماند. مغازه کوچک و دلی بزرگ نمی داند که عکس میوه فروشی ...
چگونه دیگر از ورزش متنفر نباشید؟
...، اما اگر لفتش دهم، بعدا غیر ممکن خواهد شد . اگر من انرژی را همین حالا مصرف نکنم، بعدا همه چیز فقط سخت تر خواهد شد. و حالا، از اینکه می دانم 30 سال دیگر هم قادرم راه بروم، لذت می برم. جنیفر گودفلو، 54 ساله: مادر من در 50 سالگی، یک حمله قلبی داشت، و کمی بعدتر بعلت نارسایی کلیه فوت کرد. پدرم، درون عروق قلبش بالون داشت. من یک برادر و یک خواهر مبتلا به دیابت و یک پسر عمو داشتم ...
عاشورزاده : جرقه تکواندو را مادرم زد!
.... * برای المپیک چقدر آماده ای؟ در حال حاضر 70 درصد آماده ام اما تا شروع مسابقه خودم را به فرم ایده آل می رسانم. من نماینده وزن اول ایران در المپیک محسوب می شوم و قطعاً کار بسیار سختی برای حضور در این رویداد مهم دارم. تمام تلاشم این است که در ریو نماینده شایسته ای برای وزن 58- کیلوگرم باشم به همین خاطر از همه برد و باخت هایی که در سال های اخیر داشته ام تجربه به دست آورده و از این ...
سینمای بچه ها؛ تعطیل
اکران زانو بزنم. و رویم کم شود و دیگر نای حرف زدن نداشته باشم. زانو زدن فیلمساز یعنی مرگ او؛ کسی که روزی کودک بوده! فقط از خدا می خواهم روزی فرا برسد که سینمای کودک چند سینمای تمام سانس داشته باشد تا من دوباره توان پیدا کرده و دست روی زانوهایم گذاشته، بلند شوم و دوباره فیلم بسازم تا کودک و نوجوان کشورم را با قهرمانان کشورم آشنا کنم و به آنها گوشزد کنم. آهااااای کودکی که روزی بزرگ می شوی ...
هویتم را عوض کردم تا پسرانم به سوریه بروند
بعد از ازدواج که مصطفی هم به دنیا آمده بود در منطقه گلشهر مشهد ساکن شدیم. حاصل ازدواجمان سه پسر و یک دختر بود که اولین و آخرین فرزندم سال گذشته در سوریه هم زمان به شهادت رسیدند. *قدم خیر برای انتخاب نام بچه ها معمولا اسمی که مطرح می شد همه موافقت می کردند. قبل از به دنیا آمدن فرزند اولمان ما همسایه ای داشتیم که اسم پسرشان مصطفی بود و من او را خیلی دوست داشتم به ...
در رثا و سوگ استاد پروفسور باسامی / یادداشت اختصاصی
وت پارس - ایمان سلامتیان در یادداشتی زیبا که برای وت پارس ارسال کرده است ، از غم خود در از دست دادن استاد ممتاز رشته دامپزشکی پروفسور محمد رضا باسامی می گوید.ناگهان چقدر زود دیر شد. به گزارش ، ایمان سلامتیان در یادداشت خود برای وت پارس آورده است : بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود ... پس از گذر سه روز فروماندن در بهت سنگین و سرگردانی طاقت فرسای نبودنت می خواهم با تو درد ...
اشتغالزایی بانوی خلاق بهابادی با فروش شیر شتر
؛ اکنون وضع فروش خوبی دارم و عمدتا در تأمین نیاز مشتریان شیر شتر به علت تعداد اندک شترهایمان با مشکل رو به رو می شوم که این نشان می دهد بازار این شیر از آینده خوبی برخوردار است. وی افزود: امسال نیز دو نفر شتر بالغ خریداری کرده و به قبلی ها اضافه کرده ایم که در صورت وجود امکانات علاوه بر تولید شیر شتر می توانستیم فروش گوشت شتر را نیز آغاز کنیم. اشتغالزایی برای تمام خانواده ...
ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم؟
ها با او همراهی می کنند. تعبیر یک خواب کنج یک خانه کوچک در محله چهل اختران قم که جایگاه ساداتی از فرزندان امام موسی کاظم(ع) است، یک خانواده کوچک و خوشبخت خوابیده اند. حسین، پسر بزرگ خانواده فقط 15 سال دارد. وقتی نیمه شب از خواب می پرد نفس هایش به شماره افتاده و زبانش بند آمده است. مادر از صدای نفس نفس زدن پسربزرگش بیدار شده و وارد اتاق می شود. عرق بر سر و روی حسین نشسته و ...
از گروه بازی و خیانت به خون شهدا باید دست برداریم
ما کم بود و بیشتر آن را در منطقه بودم؛ از شما معذرت می خواهم اما از این خوشحال هستم که مهم ادای تکلیف و رضایت خداوند بود که باید انجام می دادم از شما می خواهم که بعد از من همچون زینب محکم و استوار باشید. اگر خداوند به من فرزندی داد در بزرگ کردن آن سعی و تلاش کن و در تربیت آن جدی باش. اگر خداوند به من دختر داد آن را یک مسلمان واقعی و اسلام شناس خوب بزرگ کن و اگر پسر داد آن را طوری بزرگ کن که نان را ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
. گفت من مشکل سختی داشتم که پسر شما حاجتم را داد. من فقط یک بار خواب مجید را دیده ام. خواب دیدم یک لباس سفید پوشیده است. ریش هایش را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش کردم و تا می توانستم بوسیدمش. با گریه می گفتم مجید جانم کجایی؟ دلم می خواهد بیایم پیش تو. حالا هم هیچ چیز نمی خواهم اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر دخترهایم است؛ اما دلم می خواهد بروم پیش مجید. بدجوری دلم برایش تنگ شده ...