سایر منابع:
سایر خبرها
نظر آیت الله منتظری درباره رهبر انقلاب/ مأموریت جهانگیری به نوبخت و سیف/ علت بازداشت شوهر مهناز افشار؟/ ...
عیب هایشان را بگوید که کجایش غلط است و کجایش درست است. من سرم نمی شد الان هم سرم نمی شود. من وقتی وارد شدم همان ذهنیتی را داشتم که ما طلبه ها داشتیم و همه چیز را حرام می دانستیم. از تنبک و ویولون بدمان می آمد و فعل حرام می دانستیم. وقتی دیدم آقا نشسته و این افراد هم دورش هستند، هیچ یادم نمی رود که گفتم چشمم روشن آقا. نشستیم و این ها شروع به نوازندگی کردند و یک ساعتی آهنگ ها مختلفی را نواختند و سپس ...
قصه گفتن بلد نیستیم
. به همین دلیل است که من در بعضی موارد، به قول شما، از روال واقعیت مستند تخطی کرده ام و به تخیل خودم میدان داده ام که داستان را ببرد جلو. البته با در نظر گرفتن همه ی آن ملاحظاتی که گفتم. نه بی هوا و دلبخواهی. در بهشت و دوزخ جاهایی نوعی طنز پنهان نهفته است، مثلا برخی رفتارهای مصدق یا لجبازی های او باعث به وجود آمدن این طنز در روایت شده است. نظرتان در این باره چیست؟ این رفتارها هم متکی است ...
شکسپیر، چخوف، فیروز و دیگران
است به آخرین سال های زندگی چخوف؛ سال هایی که او به مرگ قریب الوقوعش آگاه است و این فروپاشی اصلا از پیکر خودش دارد شروع می شود و به همه جهان پیرامونش تسری پیدا می کند. این تقارن هم به نظرم تصادفی نبود، ولی قالب بحث نظری برای این موضوع که در هنگام نوشتن واپسین نمایشنامه ها در ذهن چخوف چه می گذشته و البته تنها شاهد حقیقی موضوع هم صد و چند سال است در خاک خفته به اندازه قالب خلاقه و روایی مناسب نبود ...
گویا صداوسیما تقویم ایران را فراموش کرده است
، اگر پسرش شرایط دارد، استخدام شود. والله فرستادم و نامه مرا پس دادند. اشکالی ندارد. ولی شک نکنید چند سال دیگر قیامت هم می رسد. آن امام عزیز فرموده بود که اگر اینها را رها کنید، فردای قیامت نمی توانید جواب اینها را بدهید. خواهش من این است که اگر این قانون جامع ایثارگران الزامی است، پس اجرایش کنند. اما اگر نمی توانید اجرا کنید، اشکالی ندارد. ولی فردا هرکسی به پسرم می گوید که پدر تو برای این امتیازات ...
احمدرضا؛ سمبل 14 ساله مقاومت در اردوگاه "رُمادی"/ افتخار نماینده صلیب سرخ به کودک انقلابی
...، من هم که در عملیات شرکت کرده بودم اسیر شدم و همزمان 3 خبر ناگوار به سمت خانه ما روانه شد. او آغاز اسارت خود را این چنین تصویر کرد: موقعی که من را اسیر کردند چند روز بعد ما را برای مصاحبه به بصره بردند تا آن را برای تضعیف روحیه بچه های خودی پخش کنند، گویا متوجه شده بودند که چند روز دیگر عملیات خیبر انجام می شود و می خواستند با تصویربرداری از ما مانور سیاسی بدهند و بگویند علاوه بر ...
خدمتی که امام خمینی(ره) با قاطعیت انقلابی برابر منافقین به ایران کرد!
را به دست چنین فردی نسپارد. امام در آخرین نامه خود به منتظری و در پاسخ به نامه های پی در پی وی، حجت را بر او تمام کرد و نوشت: “ بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای منتظری با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می دانم؛ خدا را در نظر می گیرم و مسائلی را گوشزد می کنم. از آنجا که روشن ...
قول قرارهای پوچ ازدواج
رفت و من منتظر بودم که بر گردد در این دو سال ارتباطمان کمتر شد بود ولی هنوز قول خواستگاری را تکرار می کرد. خواستگاران بسیار خوبی داشتم که از همه لحاظ موقعیت بهتری نسبت به امیر داشتند، اما من به قولی که به امیر داده بودم پایبند بودم و همه آنها را با بهانه ای رد می کردم، خانواده ام مشکوک شده بودند. تا اینکه دو سال باقی مانده درسم تمام شد و به شهر خودم برگشتم، امیر هم سربازیش تمام شده بود، هر روز ...
خاطرات حجتی کرمانی از آیت الله خامنه ای /"اظهارات علم الهدی صددرصد خلاف نظر رهبری است"
.... به هر حال من جنگ را در آن مقالات زیرسوال برده بودم و با فرمان امام روند چاپ آنها متوقف شد. مقاله های من را برعلیه رئیس جمهور بهانه می گرفتند که ببینید فلانی که مشاور رئیس جمهور است چه چیزهایی نوشته است. وی در پاسخ به این سوال که آیا رئیس جمهور وقت هم به این مقالات شما واکنشی داشتند؟ نیز می گوید: خیر. ایشان واکنشی نداشتند. در آن زمان عده ای ایشان را به ملایم بودن و مدارا متهم می ...
من آزاده ام
...> آزادگی کاری دشوار وآزمونی سخت است، یعنی نباید به خاطر لقمه نانی و بالش آسایشی و سایه آرامشی، حرف حق را ناگفته بگذاری و سکوت کنی و سکوت تو موجب بقای باطل بشود. آزادگی یعنی تحمل همه سیاه چاله به امید روزهایی بهتر برای انسانیت. آزادگی کهنه و فرسوده نمی شود، رنگ نمی بازد نه در سالگرد ها ونه در روزهای تار یخی و نه در عرصه های جغرافیایی. آزادگی، همیشه زمان جاریست تا انسان را در درون ...
معجزه شهید زرین از زبان مالک اشتر جبهه ها/ دلاوری که 3000 بعثی را به درک واصل کرد
دشمن با تانک های تی 72 وارد عمل شده بودند و بچه ها نمی توانستند تانک ها را بزنند. در همان زمان یکی از فرماندهان پیش من آمد و گفت دستور عقب نشینی آمده شما هم بیا بر گردیم ما حالا حالا به وجود شما نیاز داریم. گفتم اگر عقب بیایم نیرو ها تماماً اسیر و قتل عام می شوند وقتی همه برگشتند اگر زنده ماندم بر می گردم و شروع کردم در گودالی که کنده بودم اول تیربارچی ها را زدم، بعد نیروهای اطراف ...
ماجرای فرار دیکتاتور پیشین ایران
حاکمه منجر می گردد. درست 63 سال پیش در چنین مقطعی فرصت مناسبی برای رهایی از جایگاه فراقانونی محمد رضا پهلوی فراهم آمده بود، رخدادی که به فرار شاه از ایران منتهی شده و متاسفانه به دلیل عدم وحدت موجود در میان جریان های ملی و مذهبی و در ادامه اشتباه های پی در پی دکتر مصدق به بازگشت دیکتاتوری پهلوی در کمتر از چند روز از گذر کودتایی نظامی منجر شد، امری که زمینه تداوم ربع قرن دیکتاتوری مشت آهنین ...
کیارستمی و دیگر هیچ/ آخرین سکانس یک فیلمساز از نگاه یک هنرمند
. زبان درخت و باد و آب را ترجمه می کرد و من شادمان از درک تازه ای از زیبایی جهان بودم. به خانه اش رفته بودم در یکی از روزهای آخر اسفند، سال ها پیش. با یک سبد گل پامچال، به قول خودش با همه آدابِ ادب. چند هفته قبل از آن در خانه دوست مشترکی مهمان بودیم. تازه از سفر برگشته بود. برایش مجله کارنامه را برده بودم که در آن شعرهایش را چاپ کرده بودیم. صحبت از کارگاه فیلمسازی بود. به گمانم ورک شاپ مراکش. گفتم ...
از اسارت در سومار تا فعالیت در جبهه اقتصاد مقاومتی
...، عدم توجه به فرمان آنها باعث می شد که بدنمان با کابل کبود شود. جنگ روانی آنها کمتر از شکنجه های جسمی نبود، هر روز ما را تهدید می کردند که قرار است امروز چند نفر را تیرباران کنیم، آمار ما در اختیار سازمان های بین المللی نبود، همین موضوع باعث می شد که به راحتی هر روز ما را تهدید کنند، اطلاعات اردوگاه ما را در اختیار نهادهای بین المللی نگذاشتند به همین دلیل بیشتر تحت فشار بودیم. ...
از همنشینی با سید آزادگان در زندان، تا رسیدن به محضر امام روح الله (ره)
کانتینری که تنفس درون آن سخت بود، خیلی ها همانجا شهید شدند، ما می خواستیم بمیریم، دیگر نمی شد نفس کشید. ما را بردند به یک مرغداری که خیلی کثیف بود، روز بعد از آنجا به بیمارستان انتقالمان دادند! رییس بیمارستان فحش می داد و می گفت بگذار اینها بمیرند! شما سرباز خمینی را آورده اید اینجا مداوا کنید؟! افسر عراقی جواب داد: اینها بسیجی هستند، پاسدار نیستند! رییس بیمارستان با فریاد گفت: همه بسیجی ها پاسدار ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
توصیف کرد: اگر کوچک ترین کشور جهان یکی از اینها را داشته باشد در عرض دو روز می تواند همه جهان را بگیرد . فرود یوفو در تهران! فکر کردم خلبان جعفری سقوط کرده است؛ چرا که هر چه از مهرآباد او را صدا می کردیم جواب نمی داد. ناراحت بودم و فکر می کردم ما موجب مرگ او شده ایم. از یک طرف هم نمی توانستیم بی خیال این اتفاق شویم. چیزی روی آسمان تهران آمده بود و ما باید گزارش می دادیم ...
گلایه یکی از آزادگان درباره فراموش شدن روز آزادگان در صدا و سیما
میلیاردی دارند. بلد نیستیم از این کارها کنیم. خاطره ای بگویم. وقتی آزاد شده بودم، به کرج رفتیم. یک نفر گفت: شهردار اینجا همشهری شماست و خیلی علاقه دارد شما را ببیند. گفتم هیچ علاقه ای ندارم ایشان را ببینم. چند بار دنبالم فرستاد. یک روز رفتم. والله وقتی ایشان را دیدم، نتوانستم خود را نگه دارم. لباس بسیجی پوشیده و چفیه انداخته و در دفتر کارش نشسته بود. به همکارم گفتم: برخیز که برویم. گفت ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار
ناز چشم هایم را به زمین دوختم و گفتم: شما لطف دارید. و در دل گفتم: خبر نداری که هیچ کدوم از ما تو خونه مون یک شکم سیر غذا نمی خوریم و گرنه من هم الان تپل بودم و اینطور شکمم به کمرم قفل نمی شد! مهسا خرامان خرامان مثل کبک به طرفمان آمد. لبخندی میهمان لب هایش بود. وا...! چرا شماها این گوشه وایستادین؟! چرا هیچی نمی کشین؟ این را گفت و با پشت دستش به آرامی مرا هل داد به طرف میز ...
پنجمین کنگره شعر فرهنگیاران پاسدار برگزیدگان خود را شناخت
همراه بابا ! پدر،آن روزها خیلی جوان بود، نگاهش چون همیشه مهربان بود برای ما زیارت نامه می خواند، میان صحن، هنگام اذان بود ! مسافرخانه نزدیک حرم بود از آن جا،فاصله،بسیار کم بود من و لیلا بلد بودیم آن را میان ما وآقا،یک قدم بود محمد ازهمه کم سال تربود همیشه حرف بابا،گل پسر بود کنارمرقد آقا که می رفت به روی دست یا دوش پدر بود ...
احمدی نژاد پیشنهاد داشت همه مواد غنی شده هسته ای را یکجا بدهیم و خودش با اوباما مذاکره کند!
داشت و از اورانیوم 20 درصد غنی سازی شده و از اراک گرفته و کاهش تعداد سانترفیوژها تا توقف “تحقیق و توسعه” (R&D) که بدتر از همه است. بنابراین باید اینها را جبران کنیم. اینکه می گویند اگر برجام را قبول نمی کردیم، جنگ می شد حرف بسیار بی پایه ای است؛ اتفاقاً الان دشمن در تعرض نظامی خوش اشتهاتر شده است. وقتی رئیس جمهور اسبق (رئیس دولت دوم خرداد) سر کار آمده بود آقای بهزاد نبوی می گفت که اگر ...
ما گفتیم نگرانیم و عده ای گفتند امیدواریم / هرگز به هاشمی بی احترامی نکرده ام/نامزد انگلیسی در انتخابات ...
آنها را خوانده باشید درباره اختلاف زبان ها صحبت کرده بودم. بدیهی است زبان ها با هم اختلاف دارند اما من پرسیده بودم آیا زبان ها در امری هم هست که با هم اشتراک داشته باشند؟ عجیب بود که اغلب معلمان در جواب این سوال مانده بودند. من به شهرستان ها و استان ها سفر می کردم که راجع به این کتاب توضیح بدهم. خاطرم هست همه می پرسیدند که در پاسخ به این سوال چه بگویند؟ من هم می گفتم خب شما فکر نکردید که وقتی ما می ...
روزهای اسارت در اردوگاه های بعثی، به روایت نمایندگان آزاده مجلس/ انتقاد از نگاه تکلیفی به ایثارگران پس ...
درخشیدند را از ماندگارترین خاطرات آن دوران می داند. وی افزود: روز مصاحبه با خبرنگار زن بی حجاب هندی که از من سوالی پرسید و در پاسخ به وی گفتم ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است... ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است ، نیز از بهترین خاطره زمان اسارت است. امیر خجسته 340 675 4/27/2016 3:26:57 PM http://media.icana.ir/Image/2016/04/201604105538112606_Orig.jpg http ...
گفتگوی خواندنی با آزاده سمنانی هشت سال دفاع مقدس
همگی لباسهای کردی به تنشان بود که همگی کوموله بودند که تسلیحات نظامی زیادی داشتند که از سوی عراق به آنها کمک میشد.که حدود 3ماه در یکی از خانه ها روستا خراسانه زندانی بودم که بعد از آن من را به صورت پیاده که حدود دو روز فقط تو راه بودیم انتقال دادند به زندان آلباتون که حدود 10کیلومتر با مرز عراق بود که در آن زندان حدود 50نفراز همرزمانم اسیر بودیم که حدود 5ماه نیز در آن زندان بودم.که سرجمع اسارتم ...
از خرمن سال ها صبر و استقامت آزادگان سرافراز خوشه ای برچینیم
در امنیت به سر می بریم و این امنیت نیز حاصل خون شهدای ماست. علرغم همه فشارها و تحریم و هدایت مقام معظم رهبری ، ایران کشور سربلندی است و جوانان بدانند که این آرامش و امنیت به راحتی بدست نیامده است. اکنون نیزجوانانی داریم که پای بند انقلاب هستند و در این مسیر شهدای حرم نشان دادند که مسیر جنگ و ارزشهای دفاع مقدس و شهادت همچنان استمرار دارد . در زمان جنگ دشمن در خاک ما ...
داستان: "یا ضامن آهو، کمکم کن تا ..."
دلیلی برای بی توجهی ها و بی مهری ها و بی وفایی ها آدم ها نسبت به... - حرف الان من، از بی مهری و بی وفایی نیست آقای عزیز؛ من دارم برای زندگی ناله می کنم و دست و پا می زنم؛ یه زندگی که فقط مال تو نیست و من و همه آدم ها، توش حق و سهمی داریم!... حسین این بار، با بی تفاوتی نگاهش را بر گرداند و می خواست به سمت در خروجی پارک حرکت کند که عکاس دست او را گرفت و مانع رفتن او شد:" شما هنوز ...
خاطراتی ماندگار از روزگاران اسارت /از مداحی تا مصیبت و شکنجه
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از شاهین پیام حاج ایوب شیرازی از جانبازان و آزادگانی است که خاطرات خود در ایام اسارت را در گفتگو با خبرنگار شاهین پیام بازگو کرد. خاطره آن دوران را از زبان حاج ایوب بخوانیم: یک روز بعد از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت در سال 1367 از چهار طرف بنده و همرزمانم در محاصره قرار گرفته بودیم تا اینکه بعد از مقاومت 48 ساعته نهایتاً به اسارت ...
روایت خاطرات حجت الاسلام ابوترابی از زبان آزادگان قزوینی
.... بعد از 4 روز همسر و فرزندانم به دیدارم آمدند و با آنها خداحافظی کردیم، اما به دلیل آغاز جنگ و درگیری هایی که به وجود آمده بود، بحث اعدام ها به تعویق افتاد تا این که پس از گذشت چند روز مسوولین زندان را خواستم و گفتم: برای من که یک خلبان ایرانی هستم خیلی زور دارد که عراقی ها بیایند و شهرهای ما را بمباران کنند، لذا من حاضرم به جای من زن و بچه ام را در زندان نگه دارید و من بروم میدان جنگ و ...
اینجا، جای یک نفر خالی است!
فکرش را نمی کردم که چند امتیاز بخواهد برایم دردسرساز شود. البته این را هم بگویم در هیچ مبارزه ای نبود که کم کاری کنم و امروز بگویم ای کاش در آن مسابقه تلاش بیشتری می کردم. به هرحال مصدومیت برای همه هست اما فکر نمیکنی برای تو باشد. در بحث سیستم رنکینگ، مدیریت بازی واقعا مهم است. خب من تنها بازیکنی بودم که در لیگ بازی کردم. اشتباه من این بود که اولویت بندی نکردم و از نظر اخلاقی به باشگاهم متعهد بودم ...
امروز دلواپس تر از همه دلواپسان خود آقای روحانی است/ هاشمی اجازه ندهد نزدیکانش مهم ترین آرمان های انقلاب ...
مشترک نیست. ولی اگر قدری فکر کنیم می بینیم که این پاسخ، پاسخ دقیق و درستی نیست. منتها ما عادت به غوطه ور بودن در اختلافات داشته ایم و به همین دلیل هیچگاه از اشتراکات حرف نزده ایم. من یک وقتی در یکی از کتاب های درسی دبیرستانی که حدود 30 سال پیش تالیف کرده بود و شاید شما هم آنها را خوانده باشید درباره اختلاف زبان ها صحبت کرده بودم. بدیهی است زبان ها با هم اختلاف دارند اما من پرسیده بودم آیا زبان ها ...
گفتگوی پرندپرس با خانواده شهید مدافع حرم/ سینه “عیسی” پر از عشق حضرت زینب(س) بود
تصمیم گرفت بود یک روز اومد سر کار گفت ثبت نام کردم فلان روز عازمم گفتم تو زن و بچه داری یه بچه دو سه ساله اونا رو چیکار میکنی؟ گفت اونا خدا رو دارن میسپارمشون دست خدا! خیلی صحبت کردم پسر عمو نرو! حتی با اقای رضایی اخوی بزرگشون تماس گرفتم گفتم اگه میتونی جلوی عیسی رو بگیر ایشونم باهاش صحبت کرد فردا که اومد سر کار گفتم چی شد گفت شاید نرم و نگران خانواده بود. زن و بچه اش رو خیلی دوست داشت اما این عشق ...