سایر خبرها
تولد من در نجف شایعه است/ 16 سالگی در رشته ریاضی محض وارد دانشگاه شدم/ ماجرای حضور در جنگ بوسنی
نوه آقای بکایی هستم. آقای یزدانی معلم کلاس اولم بود که چند سال است قصد کرده ام به منزلشان بروم. یک بار در یک مسجد سخنرانی داشتم، بعد از سخنرانی آقایی جلو آمدند و من را شناختند و گفتند من معلم کلاس اول شما هستم. بعد دیدم خودش است. البته من قبل از اینکه بگوید، شناختمش. چون چهره اش حفظ شده. از بچه های مدرسه و هم کلاسی هایتان کسی بوده که وارد کارها و مبارزات انقلاب شود؟ بله؛ آقای جعفری جلوه ...
همسرم اهل تجملات نبود/ تا آخرین ساعات زندگی هم دست از کار نکشید
توان مالیش اجازه می داد. و می گفت این یاد آوری برای این است که روز تولد حضرت زهرا(س) را ارج بنهیم و سادات را گرامی بداریم. برای سادات اهمیت زیادی قایل بود و چون من هم از سادات بودم در زندگی احترام زیادی به من می گذاشت همیشه می گفت من افتخار می کنم خدمت شما را به عنوان نسل حضرت زهرا(س) دارم. می گفت احترام به سادات احترام به حضرت علی(ع) است. دو تا نوه های ما هم که از سادات هستند را خیلی ...
اربعین بازگشت به اسلام ناب محمدی است/ رابطه اربعین با موضوع ظهور
و ادامه این راه در زمان اسارت اتفاق افتاد. یعنی این مسیر از عاشورا آغاز شد و در اربعین به نهایت تکامل رسید. این استاد دانشگاه در خصوص اهمیت وقایع پس از عاشورا گفت: نبود یکی از اتفاقات از جمله شهادت امام حسین(ع) یا تبلیغات امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، این راه را ناقص می گذاشت. عبارت مشهور کربلا در کربلا می ماند اگر زینب(س) نبود، به همین موضوع اشاره دارد. حتی در روز اربعین عزاداری ...
زمانی استقلال را با 40میلیارد بسته من صبا را با 4میلیارد
...: اتفاقات بازی استقلال مقابل صبای قم و صعود آبی پوشان به مرحله بعد با وجود گذشت دو روز از برگزاری این دیدار هنوز به اتمام نرسیده و فیلم منتشر شده در صفحات مجازی پیرامون توصیه احمد صالحی به سید مهدی رحمتی (که البته واقعی به نظر نمی رسد) باعث حرف و حدیث های بسیاری شده است. از سویی گفته می شود وحید امرائی مخصوصا پنالتی را خراب کرده که این موضوع با واکنش های مختلفی روبرو شد و کادر فنی تیم فوتبال ...
سردار نقدی به روایت سردار نقدی
(آقای حجاریان و دوستانشان) پیش ما نبودند. آنها در اطلاعات نخست وزیری بودند. چند تا اطلاعات دیگر هم بود ولی اطلاعات اصلی، اطلاعات سپاه بود که به عنوان ستون فقرات اطلاعات بود. وقتی خواستند منتقل کنند، در ابتدا آقای لطفیان جانشین من بود که بعدا فرمانده نیروی انتظامی شد. بعد از ایشان، آقای ربیعی، وزیر کار فعلی - آن موقع اسمش عباد بود - به عنوان جانشین من بود. کارها را به ایشان سپردم و خودم، خودم را تودیع کردم چون اگر می ماندیم، باید می رفتیم آنجا و تکلیف می شد. قبل از آن که دست آنها به من برسد، رفتم در سپاه، چون آن اطلاعات دیگر اطلاعات اصلی نبود و دیگر کاری برای من نبود. ...
قصه حاج حسن ها و ماجرای شیخ حسن ها
اینجانب خواست که برای بررسی موضوع به ملاقات ایشان بروم که همراه آقای شایان فر نزد وی رفتیم. آیت الله شاهرودی بعد از شرح ماجرا تأکید کردند که این ماجرا نمی تواند صحت داشته باشد و توضیح دادند که بازگشت این اموال فقط با امضای من امکان پذیر است که چنین اتفاقی رخ نداده است. نامه امضاء شده ایشان را در میان اسناد دیده بودم. به شایان فر نگاه کردم، یعنی نامه چه شد؟ و مرحوم شایان فر لبخندی زد و نامه را به دستم ...
به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم - باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد
ازدواجمان زودتر فراهم شود اتومبیل گرانقیمتم را که هدیه پدرم بود به او دادم تا شب جمعه آینده مراسم خواستگاریم را به شادی برگزار کنیم. دقیقاً یک هفته به عروسی مانده بود به امین ساعت ده شب شب بخیر گفتم و به دلیل سردرد میگرنی که داشتم قرص خوردم و خوابیدم آن ساعت نمی دانستم که امین از اینکه من میگرن دارم و سردردم باعث شده که زودتر به رختخواب بروم چقدر خوشحال بوده است . نیمه های شب بود که با صدای ...
چریک انقلاب
مصاحبه ای گفته بود: در دوره دوم نمایندگی ام در مجلس شورای اسلامی، هر ماه مبلغی را برای کمک به چند خانواده نیازمند اختصاص می دادم. دوره نمایندگی که به پایان رسید، پول چندانی برایم باقی نمی ماند که به آنها کمک کنم. برای همین شب ها بعد از خوابیدن بچه ها و همسرم، با ماشین به فرودگاه یا میدان آزادی می رفتم و مسافرکشی می کردم. وقتی این خبر پخش شد، آقا (رهبری) خیلی ناراحت شده و فرمودند: خرج این سه خانه را ...
2 مرد با تهدید چاقو مرا پشت شمشادهای پارک زور آزار و اذیت کردند
کوچک ترم در تماس بودم. با او تماس گرفتم و گفتم به چه بیماری ای مبتلا شده ام. به زندگی دلگرمم کرد و گفتم به خاطر تو هم که شده داروهایم را مصرف می کنم. شروع به مصرف داروهایم کردم، اما از اعتیادم هم خسته شده بودم و دلم می خواست پاک شوم. اما راهش را بلد نبودم. یک روز که ساناز به پایگاه پزشکان بدون مرز رفته بود، دوستش به او گفت موسسه ای هست که از زنان کارتن خواب حمایت می کند و به آنها پناه می ...
زنان پای ثابت عاشقی در اربعین امسال
. اما حالا دل از موسسه خیریه و 6 نوه اش کنده و مقیم بیابان شلمچه شده و در موکبی در نزدیکی موقعیت استان فارس خادمی می کند . ثریا می گوید: یک بار وقتی صدام بود اما ناپدید شده بود به زیارت کربلا رفتم. الان همسر و فرزندانم در کربلایند اما خودم سه سال است که نمی روم. می مانم و خادمی می کنم . تند و تند غذاها را روی پیشخوان موکب می چیند به یکی دو نفر از آقایان خادم داخل ...
مجاهد خاموش
محمدهادی صحرایی سال گذشته و در همین ایام اربعین بود که شبی با دفتر روزنامه کیهان تماس گرفتم تا احوال مطلبی که برای بازگشت اربعینیان فرستاده بودم را بگیرم. بعد از کمی معطلی، حاج حسن گوشی را برداشت و مثل همیشه حال و احوال کرد. هرچند که بعد از کسالت چند سال قبل از آن، روزبه روز حالش نزارتر می شد و صدایش بی رمق تر، ولی باز هم می شد از او روح انقلابی گرفت و شور کارکردن. هنوز هم می شد گاهی ...
مرد جریان شناس فرهنگی درگذشت
مقابل حیرت ما به اربعین حسینی علیه السلام نیز اشاره کرد! خاطره دیدار با رهبر تقی دژاکام از همکاران روزنامه کیهان ماجرای دیدار حسن شایانفر و رهبر انقلاب را به نقل از خود مرحوم شایانفر اینگونه نقل می کند: می گفت روز شهادت امام سجاد (ع) به دیدار آقا رفتم در حالی که نوه جدیدم را هم برده بودم. ایشان تفقد و دعایش کرد. بعد به آقا گفتم: من دیگه خسته شده ام دعا کنید که دیگر بروم... اینجا ...
کربلا درس هدایتگری بود نه مذاکره/ مراجع با افرادی که به امام حسین علیه السلام دروغ می بندند، مقابله کنند
...، نقل شاذ و غیرقابل اعتماد و غیرقابل قبولی است. اصلاً برای چه نگاه دارد این اسرا را. در شام بعد از آن دو سه روز اول که این بزرگواران در یک ساختمان نیمه کاره به ظاهر مخروبه ای حضور داشتند، بعد نقل داریم که یزید مجبور شد آنها را در کاخ خودش سکنی دهد. حتی به امام سجاد (ع) آنقدر آزادی عمل مجبور می دهد بدهد که امام بیرون می آید و در بازار شام می رود و با مردم تماس دارد. به این ترتیب هر چه ...
عاشقان در راه، جامانده های عاشق
سال محرم برایم نذری بدهند. اما بعد.... کار من روزنامه نگاری است و از این کار نهایت لذت را می برم. اما چند روزی است حال مناسبی ندارم و لذت نمی برم. حالم دگرگون است. یادم است امسال هنگام نذری دادن از جان مایه گذاشتم و به خدا قسم ذره ای منت نمی گذارم. اما در هنگام نوکری با خود گفتم، امسال اسم من هم در روز اربعین به عنوان زایر در خواهد آمد. منتظر بودم. اتفاقی نیفتاد. هر چه به ...
زندگی چریکی یک زن
به گزارش سلام خبر، روزنامه شرق با این مقدمه نوشت: او در مصاحبه ای که گویا از تلویزیون هم پخش نشده، خاطره ای از همین حضور را تعریف می کند؛ خاطره ای که به گفته خودش وقتی سردار همدانی به خانه او سر زده بوده، در جمع تعدادی از فرماندهان سپاه هم طرح کرده است: برادرزاده خانم (همسر امام) آمده بود فرانسه درس بخواند، یک روز گفت که خانم را ببرم در شهر بگردانم. خسته شده از بس در یک اتاق مانده است. خانم با اجازه امام تشریف برد. فردای آن روز بعدازظهر قرار بود برگردد. امام که هیچ وقت از پشت نوشته های خودشان بلند نمی شد، یه وقت دیدم بلند شد و آمد دم در اتا ...
با دیگ امانی اولین نذری را دادم +تصاویر
.... این وضعیت اصلا خوب نیست. یک سال می خواستم نذری ندهم حاج محمد رضا از آن سال سخت می گوید که پولی در بساط نداشت و در ادای نذرش ناتوان مانده بود: همسرم نگران بود و خانواده به شدت تحت تاثیر که برای اولین بار نمی توانیم شب اربعین بساط نذری را پهن کنیم . به ظاهر برای اینکه ناراحت نشوند گفتم امسال نذری را تعطیل می کنیم.توکل به خدا و امام حسین (ع) سال بعد جبران خواهیم کرد. ...
مردی که الگوی جهاد در عرصه فرهنگ و رسانه بود
...: می گفت روز شهادت امام سجاد "ع" به دیدار آقا رفتم در حالی که نوه جدیدم را هم برده بودم. به آقا نشانش دادم و ایشان تفقد و دعایش کرد. بعد به آقا گفتم: من دیگه خسته شده ام دعا کنید که دیگر بروم... اینجا دیگر بغضش ترکید و من نفهمیدم که آقا چه جوابی به او داده بود. یاد بیماری هفت سال پیشش افتادم که در همین جا پسرش گفت: آقای حجازی زنگ زدند و گفتند رهبر انقلاب فرمودند الان ...
رضا هلالی: مقابل فشارها می ایستم
پایانی نشست خود که بر محتوای روایی اثر متمرکز بود از انگیزه های اعضای مجموعه هیات الرضا برای ساخت یک نماهنگ مذهبی با موضوع امام حسین (ع) سخن گفتند. آنها در این بخش از گفتگوی خود با بیان اینکه هیاتی ها از پرداختن به موضوعات روز جامعه در ساخت نماهنگ ها و آثار تصویری به شدت استقبال می کنند، از نبود حمایت و پشتیبانی های سخن گفتند که وظیفه اصلی هدایت آن بر دوش مدیران فرهنگی است. البته عبدالرضا ...
پاسخ سردار آزمون به همه شایعات؛ اگر پلیس از من بازجویی می کرد عکسم چاپ می شد
ممکن است با محرومیت مواجه شوید. من خیلی سکوت کردم چون نمی خواستم کاری که قانونی انجام دادم را توضیح دهم ولی الان می گویم چرا بدون اجازه یا با اجازه از روبین کازان رفتم؛ روز اول که به روبین کازان رفتم آنها با من جلسه گذاشتند و می دانستند در قراردادم ذکر شده می توانم به صورت قانونی پس از یک هفته حضور در اردو جدا شوم؛ بخاطر همین آنها جلسات متعددی با من می گذاشتند تا در روبین کازان بمانم و ...
چله دعای عهد؛ گره گشای شهید نجفی/ امضاء مجوز شهادت، با پیاده روی اربعین
برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) به سوریه بروم، اما من به دلیل اینکه تازه دخترم به دنیا آمده بود مخالفت کردم به وی گفتم، نرو تا بچه هایمان را با هم عروس و داماد کنیم و او فقط سکوت کرد . پیاده روی اربعین گره گشای شهادت همسر شهید نجفی در همین راستا ادامه می دهد: بعد از گذشت هشت ماه از این موضوع در قالب کاروان پیاده روی اربعین در سال 93 به زیارت امام حسین(ع) مشرف شدیم. وقتی از کربلا برگشتیم ...
کار زشت دختر مست با دو پسر جوان در پارک ملت / من در آن زمان حالت طبیعی نداشتم
زندگی خسته شده است. 16سال بیشتر نداشتم که متوجه ارتباط مادرم با جوانی غریبه شدم. با دیدن این صحنه ها دچار افسردگی شده بودم تا این که مادرم، من و برادرم را رها کرد و از پدرم طلاق گرفت. او مدتی بعد به عقد موقت همان مرد غریبه در آمد و زندگی دیگری را آغاز کرد. از آن روز به بعد، من و برادرم مجبور بودیم در کنار پدر معتادمان زندگی کنیم اما پدرم اهل کار و تأمین مخارج زندگی نبود، به همین دلیل، من و ...
رفتارهای وقیحانه دخترم خسته ام کرده است / آیدا شب ها دیر وقت به خانه می آید
این ها بخشی از اظهارات دختر جوانی است که به خاطر شکایت از مادرش در کلانتری حضور داشت او به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: مادرم مرا درک نمی کند. از زمانی که پدرم فوت کرده است سخت گیری های مادرم به شدت مرا آزار می دهد. من 25 سال دارم و دیگر بچه نیستم که همیشه برای رفتن به میهمانی و پارک از مادرم اجازه بگیرم. دختر جوان که از رفتار مادرش خیلی عصبانی و آزرده خاطر شده بود ادامه داد: من به ...
داستان پاداش خدمت به زائرین اباعبدالله الحسین علیه السلام
دوباره به من گفت زائری می خواهی برایت اذن دخول هم بخوانم و باز من به آن شخص گفتم پولی ندارم که به تو بدهم و بازهم آن شخص جواب داد از تو پولی نمی خواهم و اذن دخول را نیز خواند. زمانی که با آن شخص وارد شدم اعمال زیارت را انجام دادم و به محض اینکه آمدم به طرف دیگر بروم آن شخص به من گفت که اینجا نرو، چون اینجا جایگاه شهدا است و به آنها بی احترامی می شود، من با شنیدن این حرف به سمت ضریح بازگشتم و به ...
واکنش ها به درگذشت حاج حسن شایانفر
بسختی شنیده می شد خاطره دیدار چند روز قبلش را با رهبر عزیز انقلاب تعریف کرد. می گفت روز شهادت امام سجاد "ع" به دیدار آقا رفتم در حالی که نوه جدیدم را هم برده بودم. به آقا نشانش دادم و ایشان تفقد و دعایش کرد. بعد به آقا گفتم: من دیگه خسته شده ام دعا کنید که دیگر بروم... اینجا دیگر بغضش ترکید و من نفهمیدم که آقا چه جوابی به او داده بود. یاد بیماری هفت سال پیشش افتادم که در ...
آیت الله سعیدی در خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)
روز مرا برای ورود به این عرصه تشویق کرد. پرسش های سیاسی مرا گاهی خود پاسخ می گفت و گاه به طور مکتوب از حضرت امام پاسخش را می طلبید و کسب تکلیف می کرد. به عنوان مثال به یاد دارم که از او درباره ی رانندگی زنان سئوال کردم و گفتم که مایلم برای سرعت بخشیدن به بعضی کارها و فعالیت های سیاسی رانندگی کنم، خب در شرایط و مقتضیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن زمان حکم و نظر امام (ره) بر ممنوعیت بود. شهید سعیدی ...
نه زاهدی مزدور بود و نه سپهسالار خائن
دیگر اینکه بروم نقطه ذوب یک فلز را در خلأ اندازه گیری کنم، هیچ جذابیتی برایم نداشت؛ بنابراین تغییر رشته دادم. البته عده ای در ستاد انقلاب فرهنگی مخالفت می کردند، اما نهایتاً موافقت شد و رفتم. من وقتی دوباره به انگلستان برگشتم دیگر برای علوم انسانی رفتم. آن وقت تازه متوجه شدم که این انگلستان یک جهان است. قشنگ به خاطر دارم، وقتی گفتم می خواهم بروم علوم انسانی بخوانم، حجت الاسلام دکتر احمدی که الآن هم ...
سفر با کشتی نجات
عثمان رفتم و او فرمان داد تا دو بار شتر[خرما] به من بدهند. مردی آن جا به من گفت: وای بر تو! نزد حسین بن علی(ع)برو. نزد او رفتم و او را نمی شناختم. دیدم که مردی روی زمین نشسته و غلامانش نیز گِردش نشسته اند، کاسه بزرگی جلوی روی اوست و نان کلفت و گوشت در آن است. او می خورد و غلامان هم همراه او می خوردند. بر او سلام دادم و[با خود] گفتم: به خدا سوگند که نمی بینم این، چیزی به من بدهد! حسین(ع)فرمود: بیا و ...
فقط کافی است پا پس نکشی!/ آداب تبلیغ چهره به چهره
چندین نفر ارتباط بر قرار می کردم و شماره می دادیم و می گرفتیم. وقتی دفترچه را می خواندم با خودم گفتم من اصلا نمی توانم این کار را بکنم. بروم به مردم چه بگویم؟ از کجا شروع کنم و... . خلاصه خیلی غیرممکن می نمود. ولی خود به خود زمینه ارتباط پیش می آمد و حتی گاهی حوصله اش را هم نداشتم ولی مجبور می شدم که بروم. مثلا یک بار که خیلی خسته بودم یکی از افراد که در موکب بود به من گفت: حاج آقا من که ...
حجت الاسلام الهی فر: عمل صالح و بُریدن از غیرخدا؛ راه ورود به حیات طیبه
...> امام حسین علیه السلام به من فرمود: تو شمر هستی؟ خجالت کشیدم و سرم را پایین گرفتم از شرم و خجالت. حضرت فرمود: چرا خجالت می کشی تو شمر ما هستی نه عمر سعد. تو به قدری دل مادر ما را شاد کردی و مادر ما خیلی برایت دعا کرده است به خاطر اینکه از شیعیان ما اشک گرفتی، می شود کمی در نقش شمر برای ما تعزیه بخوانی؟ به حضرت گفتم: آقا پیر شده ام و صدا ندارم. اما حضرت عباس با یک لحنی فرمودند: امر امام است ...
مسئولان در مسیر اقدامات کارآفرینان سنگ اندازی نکنند/از مسئولان چیزی نمی خواهم!
اما ظرفیت تولیدمان محدود است این روز ها حس می کنم خیلی خسته شده ام و گاهی به رها کردن این کار فکر می کنم اما نمی خواهم تلاش و زحمت چند ساله مان نابود شود. وی با اشاره به اینکه دیگر به حمایت ها هیچ امیدی ندارم به استاندار مشهد هم گفتم ما در حد توانمان برای شما تولید می کنیم از آنجایی که توانایی بسته بندی این حجم از محصول را هم نداریم تولیداتمان را توی جانانی می گذاریم خودتان بیایید ببرید ...