سایر منابع:
سایر خبرها
ویزیت 10ساله دکتر پوست و مو با مدرک جعلی/ بحران متقلبان پزشک نما
.... به موضوع مشکوک شده و بعد از بررسی پی بردم او دارای نظام پزشکی نیست. مأموران در ادامه این زن را دستگیر کرده و در بازرسی مطب او با اتاق عمل مجهزی روبه رو شدند. بررسی ها نشان داد، دکتر قلابی از 10 سال قبل در این مطب اقدام به کاشت مو می کرده است. اعدام شیطان سرانجام کارش، چوبه دار بود و سحرگاه یک روز زمستانی به دار مجازات آویخته شد. در پارک های تهران پرسه می زد و خود را ...
آتش زیر خاکستر
توانم کمک خرج خانواده ام باشم اما بدبختی من از زمانی شروع شد که با پیام پسر صاحب کارگاه آشنا شدم. پیام که مردی 30 ساله بود بعضی روزها برای دریافت کارهای خیاطی و بردن به فروشگاه به کارگاه می آمد من دو ماهی بود که در آنجا مشغول به کار بودم تا اینکه کم کم نگاه ها و حرکات پیام نظرم را جلب کرد تا اینکه یک روز که می خواستم به منزل بروم جلویم را گرفت و گفت: من به خاطر مشکلاتی که با همسرم دارم ...
ویزیت 10ساله دکتر پوست و مو با مدرک جعلی/ بحران متقلبان پزشک نما
به کاشت مو می کرده است. اعدام شیطان سرانجام کارش، چوبه دار بود و سحرگاه یک روز زمستانی به دار مجازات آویخته شد. در پارک های تهران پرسه می زد و خود را دکتری داروساز معرفی می کرد. با شناسایی طعمه خود از میان افراد بیکار، به آنها وعده ازدواج می داد و برای بررسی وضعیت زندگی طعمه ها به خانه شان می رفت. دکتر قلابی سپس به جای داروی تقویتی به آنها قرص خواب آور می داد. بعد از بیهوش ...
درامتدادتاریکی؛ وقتی معنای طلاق را فهمیدم
وقتی به همراه دوستم نقشه فرار از منزل را کشیدیم، تصورمان بر این بود که از این همه درگیری، مشکلات خانوادگی، سرزنش ها و زخم زبان ها رها می شویم و می توانیم در یک شهر دیگر به تحصیل و زندگی خودمان ادامه بدهیم. آن زمان از سرنوشت دختران فراری هیچ اطلاعی نداشتیم و فقط می دانستیم که مرکزی مانند بهزیستی از دختران فراری و آسیب دیده حمایت می کند و ما هم می توانیم به بهزیستی برویم اما ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد و ... ...
طلاق بخاطر دوستی اینترنتی شوهر با دختران نا آشنا
. اما صدافسوس که او راهی برای ادامه زندگی برایم نگذاشت. اگر از خودش بپرسید از عشقمان می گوید و این که چقدر او را دوست داشتم. با کم و کاستی های زندگی مان ساختم. زن جوان ادامه داد: همه چیز خوب پیش می رفت تا این که از چند ماه پیش متوجه تغییر رفتار او شدم. کمی دیر به خانه بازمی گشت. بهانه می آورد که در اداره جلسه دارد. زیاد با من حرف نمی زد. مدام سرش در گوشی تلفن همراهش بود. یک روز به طور ...
روایت تلخ گوشه ای از زندگی فرزند یک "جانباز شهید"
پدر که رفت دیگر خیلی سخت تر شد. با وجود اینکه می دانستم پدرم شهید شده است و دیگر نزد ما نیست، نمی دانم چرا قبول نبودنش، برایم مشکل بود. تا مدتی بعد از شهادت پدرم، انتظار آمدنش را می کشیدم. با وجود اینکه مراسم تشییع و خاکسپاریش را دیده بودم، ولی دوست نداشتم که باور کنم، دیگر به خانه نخواهد آمد. نزدیک به شش ماه، نبود پدر را با تمام وجود لمس کرده بودم، اما، باز هم امید داشتم که خواهد آمد. ...
زندگی تلخ جوان 33 ساله کهگیلویه و بویراحمدی/انجام 37 عمل جراحی بر روی صورت+تصاویر
و وقتی شنید تاکنون 37 عمل جراحی انجام دادم خیلی تعجب کرد و باورش نشد تا اینکه مدارکم را نشان دادم بعد بهم گفت این چند روز که تهران بودی چقدر هزینه کردی مبلغ را گفتم و همان مقدار را بهم داد وقتی می خواستم بیرون بروم بهم گفت می خواهی سروسامان بگیری و ازدواج کنی بعدش ما بهت بیشتر می توانیم کمک کنیم گفتم نه من شرایطشو ندارم اما سرآنجام قبول کردم و قضیه را به پدرم گفتم . در حالی که من تهران ...
راز دردناک دختر 15 ساله ای که به همراه یکی از دوستانش دستگیر شد چه بود؟
خانوادگی را با هم در میان می گذاشتیم. دختر 15 ساله ادامه داد: هنوز یک سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند، در این شرایط پدرم من و خواهر بزرگترم را به مادر بزرگم سپرد تا در کنار آن ها زندگی کنیم. آن زمان من چیزی از این مشکلات نمی فهمیدم تا این که وقتی بزرگ تر شدم آرام آرام با احساس کمبود محبت پدر و مادر، به معنی واقعی طلاق پی بردم این در حالی بود که هر روز باید زخم زبان ها و ...
متهم به قتل: صدایی به من گفت که خواهرم را بکشم!
جسد خواهرم در خانه است. زمانی که مأموران به خانه خواهر این مرد رسیدند، جسد او را غرق در خون پیدا و متهم را بازداشت کردند. با مشخص شدن موضوع و شکایت اولیای دم و تکمیل پرونده و صدور کیفرخواست، رسیدگی به اتهام مرد متهم به قتل در دستور کار شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار شد. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند ...
اگر گفتگو جواب ندهد باز دست به اسلحه نمی بریم/می خواهید موزه را تعمیر کنید یک تابلو بفروشید/منتظر تشکیل ...
؟ مشکلات ما این هاست. گلستان: چندی پیش در دانشگاه شهید بهشتی قرار بود ورکشاپی برای ترجمه برگزار کنم. اولین سوالم از دانشجویان مقطع فوق لیسانس این بود که چند نفر کتاب به زبان فرانسه می خوانند. فقط دو نفر بودند که کتاب به زبان فرانسه می خواندند و این فاجعه است. یک اتوبوس دختر جوان هم سال آخر دانشگاه الزهرا به گالری آمدند. من از صحبت های این ها با هم متوجه شدم این ها تا آن روز گالری نرفته ...
زندگی برباد رفته با ازدواج اجباری
رویداد شادی بخش که می تواند برای هر انسانی در زندگی اش اتفاق بیفتد ازدواج است. منزل می برد تا اینکه یک روز در پارک با پسر جوانی به نام ساسان آشنا شدم. از آنجاکه ساسان همسن و سال خودم بود و بسیار شوخ و آدم شادی بود، خیلی زود خودش را در دلم جا کرد و من که عاشق هیجان و جنب و جوش بودم دلبسته اش شدم و در زمان هایی که همسرم منزل نبود با او قرار می گذاشتم و همدیگر را می دیدیم چند ماهی ...
از آدم زنده باید ترسید نه اسکلت مرده!
...: اولین بار در شهر سوخته زابل دیدمش در حالی که در میان گوری باستانی در کنار اسکلت تازه کشف شده ای نشسته بود و مشغول بررسی وضعیت آن بود. تمامی صورتش را برای در امان ماندن از تابش مداوم آفتاب با کلاه آفتابگیری پوشانده بود، اما زمانی که سر بلند کرد تا برای خبرنگاران توضیحاتی در مورد آن گور باستانی بدهد تعجب کردم؛ بسیار جوان تر از آن بود که دکتر خطابش کنند. آن هم با عنوان تنها زن استخوان شناس در ایران که در حوزه انسان شناسی پزشک قانونی نیز فعالیت می کند. ...
روز جمعه قرار مصاحبه برای استخدام گذاشت وقتی رفتم با چاقو تهدیدم کرد و ...
نمی دانم با چه رویی به چشم های معصوم پدر و مادرم نگاه کنم. پدرم صبح تا شب کارگری می کند تا خرج زندگی مان را دربیاورد. او یک عمر با عزت و خوش نامی زندگی کرده و من آبرویش را به بازی گرفته ام. از چندی قبل با پیشنهاد همکلاسی ام دنبال کاری می گشتم تا کمک خرج خانواده باشم و هزینه های درسی ام را تامین کنم. به چند جا سرزدم. کارگر تمام وقت می خواستند. یک روز با شماره تلفن یک آگهی تماس گرفتم. مردی که خودش ...
این دختر 70 سانتیمتری، یک کارآفرین نمونه است
سفر به مشهد را مطرح کردم و چند روز بعد با پدر و مادرم به مشهد سفر کردیم. هیچ وقت روزی را که به زیارت بارگاه امام هشتم(ع) رفتم، فرامو ش نمی کنم. مادرم نمی توانست راه برود و پدرم در حالی که مرا در کالسکه قرار داده بود به مادرم کمک می کرد. در حرم به دلیل ازدحام نتوانستم وارد بخش بانوان شوم و پدرم سعی کرد تا از قسمت آقایان مرا برای زیارت داخل حرم ببرد اما خدام حرم اجازه ندادند. دلم شکست و به ناچار پدر ...
امید تازه دختر نوجوان برای نجات پدرش از قصاص
بیرون آورده شد و در بازجویی های دقیق نیز گفت: من قصد قتل نداشتم، اما از مدت ها قبل با همسرم اختلافاتی داشتم و مدتی قبل از قتل هم مبلغ 200 هزار تومان از او قرض کرده بودم که روز حادثه او برای چندمین بار موضوع پول را مطرح کرد و جروبحثمان شد و چند دقیقه بعد از درگیری درحالی که در خانه نشسته بودیم و من دستم را به سمت ظرف بردم تا شیرینی بردارم، به من پرخاش کرد و ماجرا بالا گرفت و من گردن او را فشار دادم ...
اقدام بی شرمانه یک مرد و معشوقه اش برای کشتن زنش که سرطان داشت / قاضی دادگاه تهران این راز را کشف کرد
وقتی عشق و دوست داشتن وسط بیاید مطمئناً یک درگیری عاطفی پیش می آید. ردیابی ناشناس در جنایت در ادامه رسیدگی به این پرونده پلیس تلفن همراه شوهر مقتول را بررسی کرد و پی برد شوهر مقتول با آن خانم (فردی که خودش را به مقتول داروساز معرفی کرده بود) با یکدیگر ارتباط داشته است. آنها ابتدا منکر آشنایی شدند اما بعد فهمیدیم خانم در همان شرکت کار می کند بعد از هر دو تحقیق کردیم که تحقیقات ...
جُل خود از آب بیرون کشیدن!
لب آورده بود، اما به خاطر سفارش های مادرم و پدرم که می خواستند او را به خانه برگردانم، باز هم تحمل کردم، تا اینکه یکباره به عنوان پیدا کردن کار راهی تهران شد و با خبر شدم با آشنایی با یک کارمند گرفتارتر از خودش در یک شعبه بانکی توانسته یک دفترچه چک دریافت کند و به عنوان اینکه می خواهد فیلم تهیه کند چند صد میلیون بدهکاری بالا آورده و طلبکارها هم مرا تهدید می کردند تا طلب شان را بپردازم... به ناچار ...
خواهرم را کشتم چون فکر می کردم در غذایم مواد ریخته است
کارآگاهان به تحقیق از دختر مقتول پرداختند که خبر قتل را اعلام کرده بود."چند سال قبل و به دنبال جدایی پدر و مادرم، من به همراه دو خواهر دیگرم در این خانه زندگی می کردیم. تا اینکه دو خواهرم ازدواج کردند و رفتند. دیروز دایی حسن که در شهرستان زندگی می کند تماس گرفت و گفت که به تهران آمده است. بعد هم به خانه مان آمد و با هم شام خوردیم. پس از شام من به خانه دوستم رفتم و صبح وقتی به خانه برگشتم با جسد ...
پزشکی همه عشق من است
کردید؟ یک زمینه ذهنی داشتم، یادم می آید یک متخصص هندی در تبریز بود که در بخش جزامیان قره باغی کار می کرد، من با بچه این پزشک هم بازی بودم و با او انگلیسی حرف می زدم که این دوستی به رشد زبان انگلیسی در آن سن و سال به من کمک شایانی کرده بود. آن پزشک هندی از مشتریان پدرم بود و پیش او تا روزی که بعد از چند سال ماموریتش به پایان رسید و از تبریز رفت احترام خاصی داشت که برای من خیلی جالب بود ...
بختیار بعد از انقلاب بازداشت شد؟
ای از مردم متوجه غیبت آقای طالقانی از تهران شده بودند اما کسی سراغ ایشان را از من نگرفته بود، با اینکه چند نفر مرا در خانه حاج خلیل رضایی دیده بودند. حدود ساعت چهار بعدازظهر آقای باقری کنی- برادر آقای مهدوی کنی- تلفن کرد و گفت آقای شاه حسینی، آقای طالقانی را کجا برده ای. من منکر ماجرا شدم و گفتم همسرم شاهد است که من بیشتر شب ها را در باغم واقع در کرج می گذرانم. پاسخ داد این طور نیست و همه چیز زیر ...
دختر جوان: پدرم قاتل است
می کند. صبح روز حادثه پدرم با مادرم درگیر شد، اما خیلی زود از خانه رفت تا اینکه چند ساعت بعد دوباره به خانه برگشت و با مادرم به خاطر خرید روز عید دوباره مشاجره کرد. وقتی درگیری آنها بالا گرفت پدرم مقابل چشمان من مادرم را به شدت کتک زد به طوری که مادرم از ناحیه قفسه سینه آسیب دید. در حالی که مادرم درد می کشید به اتاق رفت تا پدرم او را دوباره کتک نزند که پدرم دوباره به سمت اتاق رفت و در ...
زودتر اعدامم کنید تا از سرطان نمرده ام
.... به هم وابستگی عاطفی داشتیم . پدرم سالی که من عقد کردم سرطان گرفت و فوت شد. مرگ او ضربه سختی به من زد. مدتی افسرده بودم. طول کشید تا حالم بهتر شود. چند سال بعد حامی دیگرم که مادرم بود، فوت شد. مرگ او نیز بیماری سرطان بود. همین موضوع شوک شدیدی به من وارد کرد. عذاب وجدان داشتم . گمان می کردم شاید اگر من با توجه به مخالفت آنها ازدواج نمی کردم آنها اکنون زنده بودند. خودم را در مرگ آنها مقصر می ...
شهربانو وقتی خواب بود بالای سرش رفتم و ... / بعد از شام بدنم داغ شد و او خوابید به سراغش رفتم+عکس
دستگیری متهم وی در مراحل بازجویی با اقرار به جرمش در شرح ماجرا توضیح داد: شش سال به تریاک اعتیاد داشتم تا اینکه تصمیم گرفتم ترک کنم. در این مدت همسرم با داشتن سه فرزند جدا شد به همین دلیل به خانه مادرم در شمال برگشتم. مدتی که گذشت احساس کردم آنها داخل غذای من مواد می ریزند به خاطر همین به تهران آمدم. چند شبی را در گرمخانه بهشت زهرا و ترمینال جنوب گذراندم تا اینکه بعد از آنکه پول هایم تمام شد به ...
10 صبح وقتی به خانه آمدم در اتاق مادرم با صحنه زشتی روبرو شدم و
است اما چون اهل یکی از شهرستان ها است و چند روزی است به تهران آمده، نمی داند خانه خواهرش کجاست. از همان موقع بود که تحقیقات مأموران در این باره آغاز شد. مأموران منطقه ای را که این مرد در آن حوالی دستگیر شده بود را جست وجو کردند اما هیچ قتلی در آن حوالی اتفاق نیفتاده بود. با این حال اظهارات این مرد و شواهد موجود نشان می داد این مرد مرتکب قتل شده است. درحالی که 5 ساعت از این ماجرا می گذشت ...
در حصار غم غربت 30 هزار شیعه فوعه و کفریا را نشان می دهد
برایم راحت تر باشد اما برایم سخت تراست. به هم ریختم و ناراحت شدم تا مشکلی برای چشمم ایجاد شد. چشمانم را بسته بودم. بچه ها خط مقدم رفتند من دویدم با آنها بروم. گفتند جا نیست و نشد آنها را همراهی کنم و دوستم رفت. دلم شور افتاد که نکند اتفاقی برایش بیفتد. وقتی برگشت گفتم تازه فهمیدم همسرم چه می کشد و این برایم سخت ترین لحظه ای بود که فهمیدم همسران شهدا چه حالی دارند و چه می کشند. ...
تا ابد منتظر آمدنش خواهم ماند
پیکری نیست. داعش بعد از شهادت، پیکر ایشان را با خودش برده است. امروز سه سال از آخرین باری که از هم خداحافظی کردیم می گذرد، اما هنوز به خانه بازنگشته است. او رفت تا برای همیشه پاسداری از عمه اش را بر عهده بگیرد. همیشه می گفت: من تو و بچه ها را به زیارت حرم حضرت رقیه (س) می آورم. قول می دهم و به قولش هم عمل کرد. همسرم در تاریخ 9دی ماه سال 1392 در پنج راهی غوطه شرقی حلب به شهات رسید. بعد از شهادت، داعشی ها پیکر پنج تن از شهدا را با خودشان بردند و پیکر همسر من هم یکی از آنها بود. اما من همچنان منتظر آمدنش هستم و خواهم بود. ...
دختر دانشجو: پدرم بعد از کتک مفصلی که به مادرم زد، او را از بالکن به حیاط پرت کرد
ولی مادرم می گفت به خاطر شماها طلاق نمی گیرم. بیش از 20 سال مادرمان سختی کشید و حرفی نزد. روز حادثه از صبح پدرم دعوا راه انداخته بود و بعدهم از خانه بیرون رفت. چند ساعت بعد که برگشت به مادرم گفت چرا خودت را گرفتی.باهمین حرف ها جنجال به پاکرد و مادرم را به باد کتک گرفت. طوری او را کتک زد که احساس کردم صدای خرد شدن دنده هایش را شنیدم. با دیدن این صحنه در دومین روزعید عصبی شدم و از اتاق ...
گپ و گفت با آتوسا حجازی درباره پدرش
زیاد موافق ازدواج شما نبود. ابتدا کسی زیر بار نمی رفت به پدرم بگوید برایم خواستگار پیدا شده است آن هم سعید رمضانی بازیکن تیم خودش! من هم سنی نداشتم و اصلا به ازدواج فکر نمی کردم. وقتی ماجرا را نخستین بار اصغر حاجیلو کمک مربی بابام به او گفت خیلی ناراحت شد. پدرم وقتی اصرار سعید را دید بیشتر در رفتارش دقت کرد تا اینکه یک روز گفت من هم وقتی به خواستگاری مادرت رفتم روی پای خودم ایستاده بودم ...
شهید دکتر بهشتی به قلم خودش
یارانش به دست منافقان کوردل به شهادت رسید. دکتر بهشتی در ادامه این زندگینامه نوشته است: خانواده ام یک خانواده روحانی است و پدرم هم روحانی بود. ایشان هم در هفته چند روز در شهر به کار و فعالیت می پرداخت و هفته ای یک شب به یکی از روستاهای نزدیک شهر برای امامت جماعت و کارهای مردم می رفت و سالی چند روز به یکی از روستاهای دور که نزدیک حسین آباد بود و به روستای دورتر از آن که حسن ...
همسرم مثل دوست با وفا در کنارم بود/ دختر دو سال و نیمه شهید هنوز منتظر پدرش است/ همسرم، حجاب چادر ...
! ولی به نیت "محمد" صدقه دادم. بعداً که خبر شهادت محمد را دادند متوجه شدم لحظه خوردن ما به زمین و شهادت محمد ی یک زمان بوده است. محمد پیشاپیش من را فرستاد تا جایگاه ابدیش را ببینم/ در بهشت رضا پایم لرزید وی ادامه داد: صبح روز جمعه 30 مهر من دعای ندبه رفته بودم که اعلام کردند تشییع جنازه شهید مدافع حرم است و این شهید خواهر و مادر ندارد.با خودم گفتم امروز هرجوری است من تشییع جنازه ...