سایر منابع:
سایر خبرها
چند روایت معتبر از سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد
نگارش این کتاب می پردازد. در یکی از این گفتگو وی عنوان می کند: در باب قهرمان زنده نوشتن دل می خواهد، آن هم قهرمانی همچون امام خمینی(ره). در سال 57 نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آید و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجت الاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد . وی همچنین ...
مردی در نقش یک زن با دوستان صمیمی وی ارتباط گرفت و ...
درپی شکایت خانمی جوان مبنی بر اخاذی و کلاهبرداری از مخاطبان گوشی او توسط فردی ناشناس، تیمی از کارشناسان فتای خراسان رضوی وارد عمل شد. شاکیه در اظهارات اولیۀ خود به کارشناس گفت: در هفتۀ گذشته چند نفر از دوستانم با من تماس گرفتند و عنوان کردند پولی را که چند روز پیش از آنان قرض گرفتم، برگردانم و این درحالی بود که من اصلا پولی از این افراد قرض نگرفته بودم. تماس های دوستانم روز به روز بیشتر شد تا ...
ماجرای شفای بازیگر معروف در حرم امام رضا(ع)
...: مهدی صباغی، بازیگر مشهدی که در فیلم های سینمایی، تلویزیونی، سریال ها و تئاترهای مختلفی از جمله آسمان هشتم ، زنان ونوسی، مردان مریخی ، کافه ستاره ، گل یخ ، صورتی ، سلطان و طوبی نقش آفرینی کرده است؛ به عنوان مهمان برنامه زنده ویژه برنامه افطار سیمای خراسان رضوی با نام سفره های همدلی مقابل دوربین قرار گرفت. وی در این برنامه با اشاره به ماجرای سکته خودش افزود: نیمه راست بدنم کاملا ...
راز زندگی رکورددار اهدای خون
انتقال خون در کانادا چطور است. مدارکم را با خودم برده بودم. وقتی آنجا کارتم را نشان دادم خیلی احترام گذاشتند و از من خواستند خون بدهم. آن زمان موقع خون دادنم بود، اما چون نیت داشتم به ایران برگردم و همزمان با روز 7 مهر که روز آتش نشان است، خونم را به آتش نشان ها تقدیم کنم، به من گفتند پس حتما دفعه بعد که آمدید خون بدهید. چون در کانادا باید پنج سال ساکن باشی تا خون بدهی، اما آنها از من خواستند دفعه ...
آخرین ساعات زندگی امام(ره) چگونه گذشت؟
من چیز دیگری است. من باید اینجا بر احساسات خودم غلبه کنم. گرچه این احساس را همه ملت ایران داشتند و من هم جزو ملت ایران بودم، اما باید وظیفه ام را آن گونه که درست است، انجام می دادم. بنابراین به هیچ وجه به اتاق فرمان نگاه نکردم و خبر را خواندم. (گفت وگو با روزنامه مردم سالاری، سال 1391) روایتی از محافظ امام(ره) حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. در ...
روایت رضا امیرخانی از رحلت امام خمینی(ره)
مانتوی سیاه پوشیده بود؛ زنش عینک آفتابی زده بود. مانتوی سیاه زن، گلی شده بود. چند مرد نزدیک به سی سال، پیرمردی هم با آنها بود. از بقیه تندتر راه می رفتند. دست هم را گرفته بودند و می دویدند. انگار تلوتلو می خوردند. دوتاشان لباس فرم سیاه پوشیده بودند. همه شان دور گردن چفیه انداخته بودند. مردی جوان با همسر و کودکش. کودک می خندید و منتظر نگاه محبت آمیز پدر و مادر بود. اما پدر و مادر حتی برای ...
پدیده جذاب فوتبال ایران: خیلی ها می گفتند به پرسپولیس رفتن اشتباه است/ اصلا اهل بازارگرمی نیستم
که از قدرت بالایی برخوردار بود و حسابی ما را تحت فشار قرار داد. از اینکه در جمع هشت تیم حاضر شده ایم واقعا خوشحالیم و امیدواریم به اتفاقات بهتری نیز دست پیدا کنیم. شاید 10 پاس گل ندهم اما آزادی عمل دارم خصوصیات تکنیکی من بیشتر به این موضوع برمی گردد که پیش از این هافبک و در فاز تهاجمی حضور داشتم. اکنون که در فاز دفاعی قرار گرفتم در حملات کمتری حضور پیدا می کنم و تمرکز اولم ...
مسئولان ما خیلی کم از ساده زیستی رهبری الگو گرفتند
رهبری موافق است بایستد اکثرا ایستادند. آقای هاشمی گفت حالا چه کسی رهبر شود از راست و چپ همه گفتند آقای خامنه ای، آقای هاشمی می خواست رای بگیرد که آقای خامنه ای گفتند رای نگیرید من حرف دارم. رهبری مسئولیت خطیری است اگر واقعا نظرتان به من است باید مرا کمک کنید. بودند کسانی مثل مرحوم خلخالی که گفتند کمکتان می کنیم. امام جمعه موقت تهران ادامه داد: فقط چند نفر رای ندادند بعد از رای اکثریت آقای ...
امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود
هوای آنکه من را می فرستد آنجا و بعد این سازمان را هم تعطیل می کند. من رفتم دیدم اینجا یکی از جاهای مفید و مهم و به دردبخور مملکت است. آمدیم خوب حفظ کردیم این سازمان را و امام هم خیلی کمک کرد. بنده شاید حدود 10 سال در سازمان محیط زیست بودم و بعد رئیس نظام پزشکی هم شدم. این جریان طرح ترافیک را ما آن موقع مطرح کردیم. من گفتم پزشکان را معاف کنید از طرح ترافیک، اما تأکید کردیم که ...
چهار آفت دین از نگاه یک پژوهشگر نهج البلاغه
؟ گفتم خیلی. این قدر که حاضر هستم جانم را فدایت کنم. گفت خب برو. رفتم به سوی خانه، به خانه نرسیده بودم که پیک خلیفه من را صدا کرد که خلیفه دوباره مرا کار دارد. دوباره رفتم خدمت خلیفه. سوالش را تکرار کرد که من را چقدر دوست داری؟ گفتم خیلی. این قدر که حاضر هستم جان خودم و خانواده ام را فدا کنم. گفت خب برو. بار سوم داستان تکرار شد. گفتم این قدر که حاضر هستم جانم را و مالم را فدا کنم. بازهم گفت برو ...
خاطره معاون پیشین وزیر دفاع از روز ارتحال امام
- تماس بگیرید". ناظران ازمون اجازه دادند که برای تماس اضطراری باتفاق ایشان، سالن را مؤقتاً ترک کنم،... از تلفن رئیس دانشکده، با "ستاد" تماس گرفتم؛ -کجائید؟ پس چرا جواب اینهمه پیج را نمی دید؟ - هر جا هستید، فوراً فوراً به دفتر من بیایید... همین الان، - در پاسخ گفتم، الان بعد یک سال، فقط چند ساعت از دفتر و کار، جدا شدم ، برای ازمون ، ...
افکار شیطانی یک زن شوهردار ، دختر 15 ساله اش را هم آلوده کرد / او با یک مرد به ییلاق رفت و ...
که سعی می کرد خیلی کم صحبت کند و مدام با خودش درگیر بود. ابتدا اهمیتی به رفتارهای خاص همسرم نمی دادم و از این که او زنی آرام و باطمأنینه است راضی بودم اما آرام آرام و با حرف هایی که دیگران تکرار می کردند تازه فهمیدم که همسرم بهره هوشی پایینی دارد و به اصطلاح شیرین عقل است ولی آن ها به بهانه خجالتی بودن همسرم، مرا در ازدواج فریب داده اند. دیگر حال و روز خودم را نمی فهمیدم، از سوی دیگر هم دلم به حال ...
سهیل روز تولدم مرا بیهوش کرد و ...
دیدار او محروم می شدم،ترک ناگهانی او به روح و روانم، سخت ضربه زد، به گونه ای که دیگرچندان به درس خواندن رغبتی نداشتم و دچار افت شدید تحصیلی شدم. به راستی به این نتیجه رسیده بودم که دیگر بدون سهیل نمی توانم به زندگیم ادامه دهم وگویی بدون او چیز گمشده ای در درونم بود که وجودم را هر لحظه سخت آزار می داد. سرانجام توانستم با سهیل ارتباط برقرار کنم و به او قول دادم که با او مهربان تر از گذشته ...
اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سرویس شعر آیینی عقیق :به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند: سید حمیدرضا برقعی : دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم ...
مرگ مرموز پسر دانشجو در بزم شبانه
.... با شنیدن این موضوع شوکه شدم و باورم نمی شد پسرم با آنها به مهمانی رفته باشد. به خانه برگشتم، اما خبری از پسرم نبود. وی افزود: از همسایه ها سراغ پسرم را گرفتم که متوجه شدم ساعاتی پیش دوستانش او را به خانه آورده اند، اما چون حال او خوب نبوده، وی را به یکی از بیمارستان های تهران منتقل کرده اند. با گرفتن نشانی بیمارستان، خود را به آنجا رساندم. او در بخش اورژانس بود. پزشکان و چند پرستار ...
زندگی یک زن و شوهر با ماهی 3 میلیون تومان در ماه نمی چرخد؟
مسکن کساد شد و همچنین دست هم زیاد شده بود. این شد که خیلی زود تغییر رویه دادم به صورت جدی تر وارد شغل پرورش گاو شیری شدم. وی می گوید:سوله پدری که در اختیارم بود، فقط باید یک برنامه ریزی مدون انجام می دادم تا گاوداری از نو راه بیفتد. شروع کارم فقط با 2 راس گاو بود. هم کار کابینت می کردم و هم کار گاوداری. اما با توسعه کارم در گاوداری و افزایش تعداد گاوها از 4 فرزند پسرم هم کمک گرفتم. الان با هم ...
به یاد آیت الله طاهری اصفهانی
فامیلی داشت و هم با او در قم و دوران تجرد، در یک مدرسه و یک حجره بودند. روابطی صمیمی و دیرینه داشتند. پدر یک بار در خانه برایمان تعریف کرده بود که روزی چند بسته گز از اصفهان رسیده بود و با چند نفر از رفقا قرار بر مسابقه گزخوری گذاشته بودند. پدر بعد از چند عدد، طاقت نیاورده بود و زودتر از همه کنار کشیده بود. اما آسیدجلال الدین، تا آخر مقاومت کرده و برنده مسابقه شده بود، اگرچه در پی این پیروزی، چند ...
"خوشبخت کننده" مورد نظر پاسخگو نمی باشد...
سختگیر بود تا جای که من بعد از دیپلم و تمام شدن درسم دیگر آزادی زمان مدرسه ام و ارتباط با دوستان هم سن سال را نداشتم و مادرم زنی خانه دار بیسواد آرام طوری که روی حرف پدرم اصلا حرف نمی زد. برای گذراندن اوقات فراغتم و رهایی از تنهایی و بی حوصلگی با کلی دردسر پدرم را قانع کردم که در کلاس خیاطی ثبت نام کنم. بعد از چند ماهی که رفت و آمد کردم اتفاق خوشایندی برایم افتاد برای من که از ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)/ حکایت جوان محصلی که سخت ترین شکنجه ها هم نتوانست ...
کار و زندگی پرداختم، بعد از انقلاب کمیته تشکیل شد و دوره های مختلف اسلحه شناسی و نظامی را آموزش دیدم تا اینکه کلاسم دوم دبیرستان بودم در حالی که در دبیرستان شریعتی تحصیل می کردم، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. در گام نخست باید به غرب کشور اعزام می شدم در سال 60 به سمت بوکان رفتیم، بوکان تازه آزاد شده بود و قرار بود ما به بوکان برویم و آن شهر را تحویل بگیریم من در آنجا مسئول برق شدم، در دوران ...
عکاسی به زندگی ام معنا می بخشد/ دلخورم از برخوردی که در رودبار بامن شد/ هنوز دوربین عکاسی خوب ندارم
در کاغذ ابر و باد چاپ شده بود را درون یک کاور قرار دادند و یک کارت هدیه 50 هزار تومانی به من دادند که بیش از یان را برای آمدن به رودبار کرایه داده بودم. این عکاس دارنده مقام های بین المللی با اشاره به مشکلات مالی و نداشتن یه دوربین حداقل خوب، از مسئولین خواست نگاه عادلانه به هنر داشته باشند و در تهیه حداقل لوازم مورد نیاز عکاسی یاریم کنند. وی بیان داشت: همه لحظه های دوران عکاسی برای من خاطرات خوب وشیرینی به ارمغان آورده است که به آن افتخار می کنم اما انتظار دارم در شهرستان رودبار به هنر و هنرمندان بها دهند. انتهای پیام/ ...
داستان انحلال یک حزب / چه عواملی موجب پایان کار حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرد؟
خبرگزاری تسنیم به دیده احترام نگاه می کنم و آن را در خط مستقیم انقلاب اسلامی کشورمان می دانم و از اینکه من را برای گفت وگو درباره سالروز حزب جمهوری اسلامی نشانه گرفته و مصاحبه می کنید تشکر می کنم. من در خردادماه سال 1357 دیپلم گرفته و همان سال در مدرسه عالی بیمه تهران به عنوان دانشجوی رشته تعاون و تأمین اجتماعی پذیرفته شدم و از مهرماه 1357 فاز جدید زندگی ام آغاز شد. همچنین در خانواده ای ...
ازدواج دوباره زن و شوهر طلاق گرفته پس از یک اسیدپاشی
ها مدعی شد که مدتی قبل از حادثه از همسرش جدا شده بود. وی گفت: گمان می کردم مرد مغازه دار به همسرم نظر سوء دارد و همین موضوع باعث اختلاف بین ما و در نهایت جدایی شد از این رو دنبال فرصت مناسبی بودم که از او انتقام بگیرم. روز حادثه با قصد و نیت قبلی به آنجا رفته و بر روی او اسید پاشیدم. بعد از این ماجرا بار دیگر با همسرم ازدواج کردم و از شیراز متواری شدیم. این مرد اسیدپاش و همسرش برای انجام تحقیقات در اختیار مأموران قرار گرفتند. ...
امام (ره)به ملکوت نزدیک شده بود/ اشک طلاب از دیدن من در قامت امام خمینی (ره)
هایم سخت بود وقتی در قالب چنین شخصیتی مقابل دوربین قرار گرفتم، دیدم که همه سکانس هایم سخت است. وقت هایی بود که باید چندین صفحه مونولوگ را از حفظ می گفتم و در فضایی هم جمله دو خطی باید می گفتم. طبیعی است که سخنرانی دو صفحه ای انرژی خاص خودش را می طلبد، از جمله سخنرانی درباره کاپیتولاسیون و نصیحتی که به شاه در مدرسه فیضیه می کنند، همچنین نمی توان گفت سخنرانی در مسجد اعظم و بیت امام و نوفل ...
بانوی ایرانی رکورددار اهدای خون از سوزن می ترسد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از خبرگزاری مهر، ماندانا حجاریان علاوه بر اینکه خودش رکورددار اهدای خون بانوان است، خانواده او نیز اولین خانواده اهدا کننده خون در کشور هستند. تاکنون چند بار خون اهدا کردید؟ تا الان 173 بار. اولین باری که خون اهدا کردید چه زمانی بود؟ 15 ساله بودم. اصلا سازمان انتقال خون وجود نداشت. پدرم از خیرین خوزستان بود و هرکس مشکلی ...
فقط دخترها بخوانند؛ همه چیز درباره دوستی پیش از ازدواج
اندازد و پاسخی نمی دهد. می گویم: چطور با هم آشنا شدید؟ می گوید: یک بار که به خانه دوستم رفته بودم با او آشنا شدم و پس از چندبار که او را دیدم، مرا به خانه اش دعوت کرد و به هم علاقه مند شدیم و قرار فرار و ازدواج گذاشتیم. نمونه دوم فریبا با وجود آن که به عقد پسرخاله اش درآمده، به هنگام گردش با چند پسر دستگیر شده است. او با یکی از این پسرها ارتباط داشته ...
خاطرات سومین زن ایرانی از سفر به قطب جنوب/ از تکانهای شدید کشتی تا بازار چینی ها که در قطب هم گرم بود
1٫5 تا 2 متر در میان برف ها درست کنیم و شب را در آنجا بخوابیم. توضیح داد اگر پنگوئنی به شما نزدیک شد یا از روی شما رد شد عکس العملی نشان ندهیم. یک جور استرس توام با هیجان مرا فرا گرفت. مردد بودم ثبت نام کنم یا نه!؟ عشق و علاقه به هیجان بالاخره کار خودش را کرد و ثبت نام کردم. فردا قرار بود برنامه کمپ اجرا شود. خیلی از همسفران که ثبت نام کرده بودند فردای آن روز انصراف دادند. ساعت حدود 9 شب بود و ...
حجت الاسلام مومنی: امام خمینی(ره) منیّت را از وجودش ریشه کن کرده بود+گزارش تصویری
پناه برد و کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله رفت و جز برای نماز از خانه بیرون نیامد و با خودش می گفت: اگر امام نکته مثبتی در تو می دید حتما تو را می پذیرفت. دعایی کرد. عرض کرد: خدایا، من از تو می خواهم که قلب جعفر بن محمد علیه السلام را به من معطوف نمایی و از دانش او مرا بهره مند کنی تا به صراط مستقیم دین تو هدایت شوم. و چون صبرم تمام شد و سینه ام تنگ گردید. عنوان بصری بعد از رفت و ...
علاقه به کار موجب صبر بر عطش روزه/ دغدغه دارم نان خوب به دست مردم بدهم نه لاستیک!
؟ اصلاً کار خود را تا چه اندازه سخت می دانید؟ به نظرم بعد از کار معدن، نانوایی سخت ترین شغل است. تا الآن هم چند بار اتفاق افتاده که افراد پزشک به نانوایی آمده و به من گفته اند که هفت هشت سال دیگر این حرفه را رها کنم. به علت اینکه مدت زیادی روی پا می ایستیم و رگ های پا اصطلاحاً مبتلا به واریس می شود و برای جلوگیری از این عارضه باید شب ها به هنگام خواب، پای خود را روی یک سطح بالاتری بگذاریم ...
نمی دانستم شوهردارد او هر شب مرا به خانه اش می برد تا اینکه...
غفلتم همه چیز زندگی را از من گرفت و نابود شدم. هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به زندان بکشد، آن هم با پرونده قتل. در تهران چه کار می کردی؟ اول کارگری می کردم. بعد در رستوران های مختلف کار می کردم. با گذشت دو سال توانستم در یک رستوران به عنوان کباب زن کار کنم. دیگر در این کار ماهر شده بودم. همین باعث شد کارفرمایم از من راضی باشد و در همان رستوران بمانم. از آشنایی ات با ...
منشی دکتر دور از چشم شوهرش چه ها که نکرد!
خیلی زود از کشور خارج شویم به همین خاطر همه پول هایی که داشتم را در اختیار پسر مورد علاقه ام قرار دادم و پس از چند روز به تهران رفتم تا از کشور خارج شوم اما آنجا بود که فهمیدم پسر جوان با همه پول ها به تنهایی از ایران خارج شده است. دیگر راه بازگشت نداشتم و تصمیم گرفتم در تهران بمانم و زندگی جدیدی را شروع کنم که دستگیر شدم. بنا به این گزارش، پزشک متخصص پس از دستگیری منشی اش با توجه به پس گرفتن وسایل و تجهیزات پزشکی مطبش، شکایتش را از زن جوان پس گرفت و رضایت داد اما این زن از نظر جنبه عمومی جرم روانه زندان شد. ...