سایر منابع:
سایر خبرها
راز زندگی رکورددار اهدای خون
... 15 ساله بودم. اصلا سازمان( Organization ) انتقال خون وجود نداشت. پدرم از خیرین خوزستان بود و هرکس مشکلی داشت در خانه ما را می زد. سوم مهر 1354 بود؛ خانمی احتیاج به خون داشت، پدرم همه بچه ها را جمع کرد که پس از آزمایش، گروه خونی من و یکی دیگر از بچه ها که + Bبود به آن فرد می خورد. یادم هست از سوزن می ترسیدم. هنوز هم بعد از 173 بار خون دادن از سوزن می ترسم. خلاصه خدا را شکر آن خانم از مرگ ...
شفای بازیگر معروف در حرم امام رضا(ع)
خودش عنایت می کنه! صباغی در حالیکه بدنش می لرزید و قطرات اشک بر صورتش جاری شد، ادامه داد: در حال راز و نیاز بودم و هنوز آب نبات از گلویم پایین نرفته بود که احساس کردم بدنم دارد داغ می شود اول، احساس کردم دست راستم داغ شد و می توانم آن را حرکت دهم. چیزی نگذشت که پای راستم هم داغ شد. به همراهم که زیر پهلویم را گرفته بود گفتم؛ دستم را رها کن ... می خواهم راه بروم که همین طور هم شد و من با پای ...
شکافی در زمانه عسرت
دروغ نمی گوید، فهمیدم گریه ام شنیده و فهمیدم رضایت داده باز هم پیش ما بماند. باور داشتم مرگ برای این که او را ببرد، از خودش اجازه خواهد گرفت... و هنوز همین طور فکر می کنم. نزدیک 10 سال بعد از آن، تقریبا هر روز صبح، وقتی چشم باز می کردم، بی اختیار به این خیال می افتادم که مبادا دیشب... . بعد، وقتی می دیدم خبری نیست، خوشحال می شدم و آن روز را مثل یک هدیه گران بها تحویل می گرفتم ...
آخرین ساعات زندگی امام(ره) چگونه گذشت؟
من چیز دیگری است. من باید اینجا بر احساسات خودم غلبه کنم. گرچه این احساس را همه ملت ایران داشتند و من هم جزو ملت ایران بودم، اما باید وظیفه ام را آن گونه که درست است، انجام می دادم. بنابراین به هیچ وجه به اتاق فرمان نگاه نکردم و خبر را خواندم. (گفت وگو با روزنامه مردم سالاری، سال 1391) روایتی از محافظ امام(ره) حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. در ...
روایت رضا امیرخانی از رحلت امام خمینی(ره)
چادری مشکی که لکه های قوه ای خاک روی چادرش مشخص بود. جوانی که هنوز مو به صورت نداشت. با پیراهنی مشکی و شالی سبز. پیرمردی که به یک دستش عصا بود و با دست دیگرش به سختی عکس اما مرا بالا گرفته بود. کودکی کوچک که انگار پدر و مادرش را گم کرده بود. بی خیال و بدون توجه به جمعیت، و جمعیت هم بی توجه نسبت به او. کودک می خندید و در عرض جمعیت راه می رفت. سه چهار جوان با لباس سربازی. سرباز اولی به سرباز دومی ...
پدیده جذاب فوتبال ایران: خیلی ها می گفتند به پرسپولیس رفتن اشتباه است/ اصلا اهل بازارگرمی نیستم
کنم و من نیز تلاش کردم تا کیفیت بازی ام را نیز افزایش دهم. همه در پرسپولیس مدعی حضور در تیم ملی هستند پرسپولیس در فصل جاری تیمی بود که هر پست آن گزینه حضور در تیم ملی بود و این شرایط را برای بازیکنان خصوصا بازیکن جوان سخت می کرد. خیلی ها به من گفتند این تصمیم اشتباه است که بخواهم به پرسپولیس بیایم و البته دلایل آنها شاید در آن برهه منطقی بود اما من می خواستم خودم را اثبات کنم ...
مسئولان ما خیلی کم از ساده زیستی رهبری الگو گرفتند
رهبری موافق است بایستد اکثرا ایستادند. آقای هاشمی گفت حالا چه کسی رهبر شود از راست و چپ همه گفتند آقای خامنه ای، آقای هاشمی می خواست رای بگیرد که آقای خامنه ای گفتند رای نگیرید من حرف دارم. رهبری مسئولیت خطیری است اگر واقعا نظرتان به من است باید مرا کمک کنید. بودند کسانی مثل مرحوم خلخالی که گفتند کمکتان می کنیم. امام جمعه موقت تهران ادامه داد: فقط چند نفر رای ندادند بعد از رای اکثریت آقای ...
امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود
هوای آنکه من را می فرستد آنجا و بعد این سازمان را هم تعطیل می کند. من رفتم دیدم اینجا یکی از جاهای مفید و مهم و به دردبخور مملکت است. آمدیم خوب حفظ کردیم این سازمان را و امام هم خیلی کمک کرد. بنده شاید حدود 10 سال در سازمان محیط زیست بودم و بعد رئیس نظام پزشکی هم شدم. این جریان طرح ترافیک را ما آن موقع مطرح کردیم. من گفتم پزشکان را معاف کنید از طرح ترافیک، اما تأکید کردیم که ...
چهار آفت دین از نگاه یک پژوهشگر نهج البلاغه
حمید خویی، محقق و پژوهشگر نهج البلاغه یکی از مهمترین وجوه سلامت انسان را سلامت دین می داند و می گوید: جوانی که خودش را در میان زوار امام حسین(ع) در کربلا منفجر می کند و آرزو می کند که بتواند تعداد بیشتری از این زوار را اعم از زن، مرد و پیر و جوان بکشد، آدمِ بی دینی نیست بلکه آدم کج دین است و آفت کج دینی هزاران بار خطرناک و آسیب رسان تر از آفت بی دینی است. به عقیده دکتر خویی ما با دو ...
خاطره معاون پیشین وزیر دفاع از روز ارتحال امام
- تماس بگیرید". ناظران ازمون اجازه دادند که برای تماس اضطراری باتفاق ایشان، سالن را مؤقتاً ترک کنم،... از تلفن رئیس دانشکده، با "ستاد" تماس گرفتم؛ -کجائید؟ پس چرا جواب اینهمه پیج را نمی دید؟ - هر جا هستید، فوراً فوراً به دفتر من بیایید... همین الان، - در پاسخ گفتم، الان بعد یک سال، فقط چند ساعت از دفتر و کار، جدا شدم ، برای ازمون ، ...
روایتی از عشق دیرینه مردم اصفهان به امام (ره)
به گزارش جهان نیوز ، فکر نمی کردم حرف زدن با رئیس جمعیت پیشگامان انقلاب حسن حدادی اصفهانی با 93 سال سن به این راحتی باشد. می گفتند شاگردش بیشتر پاسخ تلفن هایش را می دهد، اما پس از تماس تلفنی با او چند بوق، وقتی صدای جا افتاده اش را شنیدم، متوجه شدم که مانند همه انقلابی ها بسیار متواضع است. در واقع تواضع او به حدی بود راضی نشد که در ماه رمضان مسافتی را طی کنیم و به حضورش برویم و او با همان یک تلفن ...
افکار شیطانی یک زن شوهردار ، دختر 15 ساله اش را هم آلوده کرد / او با یک مرد به ییلاق رفت و ...
آشنایان در این باره سوال کردم ولی هیچ کس از دخترم اطلاعی ندارد. وقتی همسرم را مشاهده کردم که بدون نگرانی در منزل نشسته و مقداری پول در دست دارد، تازه فهمیدم که او در قبال دریافت مبلغ اندکی پول دختر دسته گلش را به آن مرد ناشناس سپرده است و... حالا هم تلاش می کنم پس از پیدا شدن فرزندم آن ها را به مراکز امدادی مانند بهزیستی بسپارم تا این اشتباه دوباره تکرار نشود. شایان ذکر است به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) اقدامات قانونی و قضایی در این باره آغاز شد رکنا ...
سهیل روز تولدم مرا بیهوش کرد و ...
دیدار او محروم می شدم،ترک ناگهانی او به روح و روانم، سخت ضربه زد، به گونه ای که دیگرچندان به درس خواندن رغبتی نداشتم و دچار افت شدید تحصیلی شدم. به راستی به این نتیجه رسیده بودم که دیگر بدون سهیل نمی توانم به زندگیم ادامه دهم وگویی بدون او چیز گمشده ای در درونم بود که وجودم را هر لحظه سخت آزار می داد. سرانجام توانستم با سهیل ارتباط برقرار کنم و به او قول دادم که با او مهربان تر از گذشته ...
اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
خدیجه پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر تاریخ می گوید چهل نامرد ، در اصل ؛ آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر تقسیم شد درد دو عالم بین این دو سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد مادر به دختر میرود ، دختر به مادر از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال حالا رسیده یک گل پرپر به مادر ...
مرگ مرموز پسر دانشجو در بزم شبانه
به گزارش جام نیوز ، چند روز پیش زنی با حضوردر دادسرای جنایی تهران به خاطر مرگ مشکوک پسر 22 ساله دانشجویش از دوستان وی و مسئولان بیمارستانی در پایتخت شکایت کرد. شاکی به قاضی پرونده گفت: در خانه یکی از اقوام مهمان بودم که پسری که از دوستان پسر 22 ساله ام بود، با من تماس گرفت و اعلام کرد همراه پسرم و چند نفر از دوستانش به مهمانی شبانه رفته بودندکه حال او بد شده و وی را به خانه مان آورده ...
به یاد آیت الله طاهری اصفهانی
مشکلات زندگی آنها به عنوان فرد و نیز عضوی از جامعه باز کنیم. نمی توانیم وارد مجلس بشویم و تازه شروع به بررسی و مطالعه و برنامه ریزی کنیم. تا چشم به هم بزنیم، چهار سال این دوره مجلس هم به سر می آید، بدون اینکه گامی مؤثر برای حل مشکلات و معضلات کشور برداشته باشیم. به ایشان گفتم می دانید که تا چه اندازه برای جناب عالی احترام قائل هستم و تا چه حد رد دعوت شما برایم سخت است، اما نیک می دانم که ...
امام فرمود اگر خطا کنید، خودم بیرونتان می کنم!
علما و مردم نجف از امام و دید و بازدیدهای امام با علمای نجف در خدمت ایشان بودیم. پس از استقرار امام در نجف، دفتر مختصر و محدودی را در خانه ایشان تشکیل دادیم که البته دوام چندانی نداشت و من مجبور شدم بعد از چند ماه به ایران برگردم. ایشان دیگر دفتری گسترده ای نداشتند و باز بسیاری از کارها ازجمله پاسخ به نامه ها را خودشان انجام می دادند تا زمانی که به پاریس رفتند. من بلافاصله به هر شکلی که ...
حجت الاسلام پناهیان: وقتی حسادت باشد، هرشایعه ای علیه خوبان پذیرفته می شود+گزارش تصویری
، فرصت گیر می آوردند می زدند! چقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر آنها منت دارد! اگر عرب نمی خواست از اسم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به عنوان نردبان رسیدن به ریاست و وسیله برای رسیدن به قدرت استفاده کند، بعد از رحلت یک روز هم خدا را بندگی نمی کردند! پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که مرا به خاطر قرابت(به جهت پسرعمو بودن) به خودش نزدیک نکرد بلکه برای این بود که من اهل جهاد و اهل دلسوزی برای ...
"خوشبخت کننده" مورد نظر پاسخگو نمی باشد...
سختگیر بود تا جای که من بعد از دیپلم و تمام شدن درسم دیگر آزادی زمان مدرسه ام و ارتباط با دوستان هم سن سال را نداشتم و مادرم زنی خانه دار بیسواد آرام طوری که روی حرف پدرم اصلا حرف نمی زد. برای گذراندن اوقات فراغتم و رهایی از تنهایی و بی حوصلگی با کلی دردسر پدرم را قانع کردم که در کلاس خیاطی ثبت نام کنم. بعد از چند ماهی که رفت و آمد کردم اتفاق خوشایندی برایم افتاد برای من که از ...
10 خاطره از زندگی امام خمینی (ره) / دارایی حضرت امام هنگام رحلت چقدر بود؟
رفته بودم و آقای هاشمی هم از جبهه دیدار داشتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشکلی پیدا میکند و چون حاج احمدآقا - که حق بزرگی بر گردن همه ملت دارد و امام را در این چند سال حفظ کرد - همه وسایل را برای بهبود امام(ره) مهیا کرده بود، فورا به وضعیت جسمی ایشان رسیدگی شد و خطر برطرف گردید. وقتی در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم: چه قدر خوب شد که آن شب اصرار ما را برای ملاقات با مردم ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)/ حکایت جوان محصلی که سخت ترین شکنجه ها هم نتوانست ...
کار و زندگی پرداختم، بعد از انقلاب کمیته تشکیل شد و دوره های مختلف اسلحه شناسی و نظامی را آموزش دیدم تا اینکه کلاسم دوم دبیرستان بودم در حالی که در دبیرستان شریعتی تحصیل می کردم، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. در گام نخست باید به غرب کشور اعزام می شدم در سال 60 به سمت بوکان رفتیم، بوکان تازه آزاد شده بود و قرار بود ما به بوکان برویم و آن شهر را تحویل بگیریم من در آنجا مسئول برق شدم، در دوران ...
عکاسی به زندگی ام معنا می بخشد/ دلخورم از برخوردی که در رودبار بامن شد/ هنوز دوربین عکاسی خوب ندارم
در کاغذ ابر و باد چاپ شده بود را درون یک کاور قرار دادند و یک کارت هدیه 50 هزار تومانی به من دادند که بیش از یان را برای آمدن به رودبار کرایه داده بودم. این عکاس دارنده مقام های بین المللی با اشاره به مشکلات مالی و نداشتن یه دوربین حداقل خوب، از مسئولین خواست نگاه عادلانه به هنر داشته باشند و در تهیه حداقل لوازم مورد نیاز عکاسی یاریم کنند. وی بیان داشت: همه لحظه های دوران عکاسی برای من خاطرات خوب وشیرینی به ارمغان آورده است که به آن افتخار می کنم اما انتظار دارم در شهرستان رودبار به هنر و هنرمندان بها دهند. انتهای پیام/ ...
داستان انحلال یک حزب / چه عواملی موجب پایان کار حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرد؟
خبرگزاری تسنیم به دیده احترام نگاه می کنم و آن را در خط مستقیم انقلاب اسلامی کشورمان می دانم و از اینکه من را برای گفت وگو درباره سالروز حزب جمهوری اسلامی نشانه گرفته و مصاحبه می کنید تشکر می کنم. من در خردادماه سال 1357 دیپلم گرفته و همان سال در مدرسه عالی بیمه تهران به عنوان دانشجوی رشته تعاون و تأمین اجتماعی پذیرفته شدم و از مهرماه 1357 فاز جدید زندگی ام آغاز شد. همچنین در خانواده ای ...
طلبه ای که برای بچه ها قصه می خواند
دغدغه مند.انسانی که بچه ها به لحن کلامش که با اشتیاق برایشان قصه می خواند آشنا هستند، می گوید: پدر و مادرم بی سواد بودند، اما شوهرعمه ام در کتابخوان شدن من تاثیر زیادی داشت.من دانش آموز راهنمایی بودم و ایشان معلمی با بیست سال سابقه تدریس،هرگاه خانه ما می آمد از یک کتابی که خوانده بود حرف می زد و برای من هم کتابی می آورد، فرد دیگری که در کتابخوان شدنم تاثیر داشت آقای محمدرضا محبی فر بود که فامیل و هم ...
ازدواج دوباره زن و شوهر طلاق گرفته پس از یک اسیدپاشی
ها مدعی شد که مدتی قبل از حادثه از همسرش جدا شده بود. وی گفت: گمان می کردم مرد مغازه دار به همسرم نظر سوء دارد و همین موضوع باعث اختلاف بین ما و در نهایت جدایی شد از این رو دنبال فرصت مناسبی بودم که از او انتقام بگیرم. روز حادثه با قصد و نیت قبلی به آنجا رفته و بر روی او اسید پاشیدم. بعد از این ماجرا بار دیگر با همسرم ازدواج کردم و از شیراز متواری شدیم. این مرد اسیدپاش و همسرش برای انجام تحقیقات در اختیار مأموران قرار گرفتند. ...
امام (ره)به ملکوت نزدیک شده بود/ اشک طلاب از دیدن من در قامت امام خمینی (ره)
روزهای میانی خرداد سال 68 درتاریخ همه مردم ایران و حتی جهانیان به خوبی مانده است. شور و هیجانی که مردم را از کودک تا پیر و جوان به خیابان های تهران کشاند تا بنیان گذار کشورشان را بدرقه خانه ابدی کنند. امام خمینی (ره) با تمامی منش، ویژگی و منویات خاص خود در اذهان همه مردم جهان به یادگار مانده و هنوز هم زنده است. بازیگران بسیاری در نقش ایشان مقابل دوربین رفته اند، اما نوع و شیوه پرداخت به زندگی ...
بانوی ایرانی رکورددار اهدای خون از سوزن می ترسد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از خبرگزاری مهر، ماندانا حجاریان علاوه بر اینکه خودش رکورددار اهدای خون بانوان است، خانواده او نیز اولین خانواده اهدا کننده خون در کشور هستند. تاکنون چند بار خون اهدا کردید؟ تا الان 173 بار. اولین باری که خون اهدا کردید چه زمانی بود؟ 15 ساله بودم. اصلا سازمان انتقال خون وجود نداشت. پدرم از خیرین خوزستان بود و هرکس مشکلی ...
فقط دخترها بخوانند؛ همه چیز درباره دوستی پیش از ازدواج
: نمی دونم. مخفی شده، فرار کرده، نمی دونم کدوم گوریه و... تازه بغضش می ترکه و دست هایش را روی صورتش می گذارد و شروع می کنه های های گریه کردن. وقتی کمی آرام می شود، می گوید: سمانه چندبار رفته در خانه شان، من هم دو بار زنگ زده ام که پدرم و بهزیستی موافقت کرده اند که مرا به عقد او در آورند، ولی افشین خودش را آفتابی نمی کند و اصلا از او خبری ندارم. یک کلمه حرف حساب شما دختر جوان ...
خاطرات سومین زن ایرانی از سفر به قطب جنوب/ از تکانهای شدید کشتی تا بازار چینی ها که در قطب هم گرم بود
1٫5 تا 2 متر در میان برف ها درست کنیم و شب را در آنجا بخوابیم. توضیح داد اگر پنگوئنی به شما نزدیک شد یا از روی شما رد شد عکس العملی نشان ندهیم. یک جور استرس توام با هیجان مرا فرا گرفت. مردد بودم ثبت نام کنم یا نه!؟ عشق و علاقه به هیجان بالاخره کار خودش را کرد و ثبت نام کردم. فردا قرار بود برنامه کمپ اجرا شود. خیلی از همسفران که ثبت نام کرده بودند فردای آن روز انصراف دادند. ساعت حدود 9 شب بود و ...
حجت الاسلام مومنی: امام خمینی(ره) منیّت را از وجودش ریشه کن کرده بود+گزارش تصویری
پناه برد و کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله رفت و جز برای نماز از خانه بیرون نیامد و با خودش می گفت: اگر امام نکته مثبتی در تو می دید حتما تو را می پذیرفت. دعایی کرد. عرض کرد: خدایا، من از تو می خواهم که قلب جعفر بن محمد علیه السلام را به من معطوف نمایی و از دانش او مرا بهره مند کنی تا به صراط مستقیم دین تو هدایت شوم. و چون صبرم تمام شد و سینه ام تنگ گردید. عنوان بصری بعد از رفت و ...