سایر منابع:
سایر خبرها
پایتخت در پایتخت تکرار می شد اگر مدافعان حرم نبودند
طنز واقعیت های تلخ جبهه مقاومت را به تصویر کشید این چند روز خدا می داند چه بغضی داشتم اما هر طوری بود جلوی اشک هایم را می گرفتم که کسی نداند با دیدن این تصاویر در دلم چه می گذرد. خدا به داد فرزندان شهدا برسد، خدا می داند چه کشیدند در آن لحظات که آن پسر سوری پیکر پدر را می کشید و نتوانست از او دل بکند. این سریال نشان دادکه چقدر یک رسانه می تواند تأثیرگذار باشد. سریال پایتخت با زبان طنز ...
نقی گولم زد، هر روز من را کتک می زد
بود که در آغاز نوجوانی این پایگاه عاطفی را به ناچار از دست دادم. تنها چند ماه بعد از طلاق پدر و مادرم بود که با نقی آشنا و خیلی زود به وی وابسته شدم، در پی ابراز علاقه شدید نقی و در نهایت مخالفت خانواده ها با اینکه در سنی قرار داشتم که در واقع باید به بازی و سرگرمی و شیطنت های بچه گانه ام می پرداختم، اما خیلی زود وارد زندگی زناشویی شدم. نقی هرچند نخست به شدت به من ابراز علاقه می کرد ...
هنوز امید دارم زنده باشد
...، برادرم بود. خودش را در آغوشم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. دلم هُری ریخت پایین. یعنی چه شده؟ خدای ناکرده بلایی سر حاجی پدر بچه ها آمده بود؟ یا برای علی اصغر اتفاقی افتاده؟ تا برادرم شروع کرد به حرف زدن، دلم هزار راه رفت. بعد هم گفت: علی احمدزاده پسر عمه بچه ها شهید شده، اما اصغر زنده است و تا چند روز دیگر می آید. بچه ها را روانه مدرسه کردم؛ خودم بودم و برادرم. کم کم همه ...
شکست در پناهندگی، بهانه جدایی
راه انداخت تا مجبور شوم کارم را ترک کنم. بعد هم قفل آپارتمان محل زندگی مان را عوض کرد. وقتی به خانه پدرم رفتم دادخواست الزام به تمکین برایم تنظیم کرد. بعد از آن کم کم شروع به خراب کردن جهیزیه ام کرد و من ناچار شدم همه را به خانه پدرم برگردانم. چند وقت پیش هم که برای حرف زدن به خانه مشترکمان رفتم کیفم را گرفت و گفت؛ این کیف را من برایت خریده ام و حق نداری آن را با خودت ببری! از آن روز به بعد ...
باربد از تمام لحظاتی که در کنارش بودم با پست فطرتی فیلم گرفته بود! / اعتراف نسرین به قتل
حسادت کرده و روحیه ام روز به روز، خراب و داغون می شد. آن وقت فکر می کنید که با این شرایط ، هیچ حس و حالی برای درس خوندن، برام باقی می موند. این جمله آخری را که گفتم، بغضم ترکید با سر دادن گریه، دیگر نتوانستم به درد و دلم ادامه دهم. خودم خوب می دانستم که دلیل تجدید آوردنم، هیچ کدام از این حرف ها که زدم نبود و فقط برای این که مادر به پدرم حرفی نزند، این گونه فیلم بازی می کردم تا او را به هر ...
دعا خواندن کودکان، چگونه است؟
...> خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره گوی / 7 ساله) خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله) آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی هایی را که من جمع می کنم از من می گیرند و به بچه آنهایی می دهند که به من عیدی می دهند! (سحر آذریان ...
جامعه قرآنی یعنی نظم و ترتیب/ شهیدی که به حکم قرآن لبیک گفت
می توانستیم درچهره ها ببینیم. چهره محمد از همان لحظه ای که متولد شد، خاص بود و همیشه مطمئن بودیم که یک روز شهید خواهد شد. پدر شهید اینانلو تصریح کرد: محمد کلاس چهارم ابتدایی بود که یک روز من را از مدرسه خواستند. فکرش را نمی کردم که محمد کاراشتباهی در مدرسه انجام داده است. به مدرسه رفتم و مدیرش گفت، چند سالی است که می خواهم شما را ببینم، می خواهم بدانم پدر این پسر آرام، محجوب و باهوش چه ...
نوجوان 64 سانتی متری بوکانی آرزوی تحصیل دارد
...> افشین قادرزاده می گوید: مادرم مریض است و پای پدرم به علت ریزش دیوار دچار نقص شده و کشاورزی نیز کفاف زندگی مان را نمی دهد و از طرف دیگر خودم هم قادر به انجام کاری نیستم. وی که انسانی شاکر و قدردان است، اظهار کرد: از تمام نعمت های خداوند و غذاهای مادرم لذت می برم و هیچ میوه یا غذایی را بر دیگری ترجیح نمی دهم. پدر این نوجوان 16 ساله نیز به خبرنگار ایرنا گفت: پسرم سومین فرزند خانواده است و ...
روایت دانش آموز پایتخت از نجات پیکر ابومحمد از دست نیروهای داعش
مسئولان آموزش و پرورش داری؟ که سری تکان می دهد و ابراز می دارد: از مسئولان آموزش و پرورش درخواست دارم به من کمک کنند تا یک بازیگر حرفه ای شوم. *** حسن مهام 68 ساله، پدر موسی با من هم کلام می شود و برای دقایقی از خود و زندگیش صحبت می کند. او می گوید: 20 ساله بودم که همراه پدرم که در اصل ایرانی بودیم و چند سالی به عراق مهاجرت کرده بودیم، با بیرون رانده شدن توسط صدام ...
درس عبرتی برای نخبگان ایرانی مقیم خارج از کشور!
ازدواج سخت تر بود. چون تقریباً تمام دوستان خارج از کشورم و همکاران ایرانی خارج از کشورم در کشورهای دیگر مخالف بودند. پدر و مادرم که قاعدتا باید از بازگشت من به ایران خوشحال می شدند هم مخالف بودند. اکثر آدم هایی که با آنها صحبت می کردم گفتند تو دیوانه ای که این کار را می کنی. مادر و پدرم احساس می کردند که در حوزه ی سیاست و دولت، خیلی چیزها ممکن است متفاوت باشد. می گفتند ممکن است ظرفیتی که ...
آیدا پناهنده از نمایش فیلم های کوتاهش می گوید
نگاه شخصی فیلمساز تعمیم داد و خیلی وقت ها مناسبات حرفه ای و دلایل دیگر بیش از باورهای یک فیلمساز در مضمون فیلم های او نقش دارند... البته من نمی دانم آن موردی که شما درباره پایمال شدن حقوق زنان به آن اشاره کردید، در کدام فیلم من هست و حداقل این که من چنین مضمونی را در فیلم های کوتاه و بلندم سراغ ندارم. حداقل این که به این شدت که شما می گویید به چنین نگاهی نپرداخته ام. در کل می توانم بگویم ...
حجت چطور توانست بدون اِلِنا برود + عکس
تماس گرفتیم. ایشان به رغم شوکی که از شنیدن خبر شهادت همسرش داشت و شرایط روحی نامناسب پذیرای گفت وگوی مان شد. فصل آشنایی شما و شهید نوچمنی چطور رقم خورد؟ من و حجت الله نسبت فامیلی داشتیم. پسر خاله پدرم بود. ایشان متولد 57 بود و من متولد 68. سال 84 با هم ازدواج کردیم. ایشان در سال 89 به عضویت سپاه پاسداران درآمد. حاصل زندگی مشترک مان علیرضا شش ساله و النا سه ماهه است. با ...
گفت وگو با هوتن شکیبا ی برخاسته از تئاتر
مختلف تدریس هم می کنید. به نظرتان چرا سیستم آموزش عوض نمی شود تا یافته های بیشتری در دانشگاه ها عاید هنرجوها شود؟ شما و گروه تئاتر تازه چکار کردید تا به روز بمانید؟ ما باید خودمان را آپدیت نگه داریم و حتی بازیگرهایی که در کارشان خیلی خوب هستند هم باید خودشان را آپدیت نگه دارند وگرنه خیلی زود تمام می شوند. اینکه یک هنرمند وابسته به یک چیزی شود و همان را تکرار کند برایش مثل سم است. من سعی می ...
ازدواج 960 کودک زیر 10سال!
تر مناسب نیستند که این مسئله عوارض مختلفی به همراه خواهد داشت. کودکان علاوه بر این که از لحاظ فیزیولوژیکی آماده نیستند بلکه از لحاظ فکری و ذهنی نیز نمی توانند وارد زندگی زناشویی شوند. کودک، پیش از ازدواج تحت قیمومیت پدر و مادر بوده و ذهنیت وی از زندگی فقط به مسائل عادی محدود می شده اما حالا با عنوان جدیدی به نام همسر و بعدها مادر روبرو می شود که کودک در بلند مدت دچار عوارض روحی و روانی ...
از فرش به عرش رسیدم
این راه هر روز بیشتر از روز قبل شود. از عشق حاج غلامحسین ابراهیم پور دخانی پدر شهید هم محله ای و استاد کهنه کار فرش به اهل بیت(ع) و خاصه امام حسین(ع)، هرچه بگوییم کم گفته ایم. او که حالا 15سالی می شود زندگی اش میان راه ایران و عراق و حرم های نورانی اش خلاصه شده و در کسوت یکی از مسئولان کمیته فرش عتبات عالیات منشأ خدمات فراوانی بوده است. فرمانده بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: آقا مهدی ...
زندگی زلزله زده های کرمانشاه در قبرستان
سلامت نیوز :یکی از زلزله زدگان می گوید: روزهای اول خیلی می ترسیدیم، ما کی در قبرستان خوابیده بودیم؟ من که مدام گریه می کردم، حالتی از افسردگی به من دست داده بود، هنوز هم همان حالت را دارم، هر روزی یکی را برای دفن می آورند، بچه های مان هر روز شاهد مراسم خاکسپاری هستند، بعضی وقت ها در یک روز سه چهار نفر را برای دفن می آورند، صدای گریه های شان که می آید ما هم گریه می کنیم. روزی چند بار برای مرده ها ...
بیوگرافی پیتر دینکلیج کوتوله سریال بازی تاج و تخت/ازدواج و فیلم هایش + تصاویر
گروه موسیقی به نام Whizzy بعد از آن که رویای او در تشکیل یک سالن تئاتر در آپارتمان اجاره ای نیویورک بی نتیجه ماند، دینکلیج تصمیم گرفت که شانس خود را این بار در دنیای موسیقی بیازماید اما ژانری که وی برای فعالیت انتخاب کرد بدون شک باعث شگفتی دوستداران تیریون لنیستر خواهد بود. وی چند سال در یک گروه موسیقی پانک و جاز به نام Whizzy حضور داشته و علاوه بر نواختن ترومپت گاهی نیز شانسش را در ...
فرمان بده فرمانده.
ناخوشی های شهر، دل مان برای شما بیشتر از همیشه تنگ شده است فرمانده ... همیشه با خود می گفتیم کاش بودید . این روزها نمی دانم این آرزو چقدر از ته دل است وقتی می بینیم هم قطاران و همسنگرانتان بدجور دل به دنیا بستند و یادشان رفت همه آن روزهای عاشقی با خدا در سنگرهایی که بوی عشق می داد و حالا این روزها در مسیر اَملاک ، مِلاک شان را گم کرده اند... بی هوا دلم هوایتان را کرد مثل تمام این سالهایی که گذشت ...
بچه های کار به سینما آمدند
آفتاب سوخته ای که قدی نسبتا بلند دارد لبخند می زند. کنارش می روم و از او می خواهم از خودش بگوید. با خجالت می گوید: قبل از این که به مدرسه انجمن کودکان کار بیام خیاطی کار می کردم. قبلش هم دستفروش بودم. مدرسه که اومدم از طرف مدرسه سینما میام، اما فیلم کارتونی زیاد دوست ندارم. فیلمای بازیگرا رو بیشتر دوست دارم. دلم میخواد بیشتر به ما برسن که بتونیم وسایل بیشتری داشته باشیم. پسربچه تپل و بامزه ...
حسادت آفت سینما است
سینما بودند و شرایط سینما را می دیدند. قطعا دلیل شان بحث اخلاقی نبود که مثلا سینما فاسد است، پس نیا در این کار. اما همیشه مثل همه پدرها دلسوزی کردند و این دلسوزی و نظرات شان به شدت برایم قابل احترام و با ارزش بود. منظورتان شرایط سخت کاری در حرفه سینما است؟ هیچ پدر و مادری دوست ندارد بچه اش در شرایط سخت کاری قرار بگیرد و آینده اش غیرقابل پیش بینی باشد. ایشان سختی کار سینما را از نزدیک ...
امیرعلی نبویان: مثل بمب ساعتی هستم
تو گفتند درست است و غلط، در دوره ما از 18سالگی که می خواستیم انتخاب رشته بکنیم اتفاق نمی افتاد. ما به ناچار پا در راهی می گذاشتیم که آرزوهای دست نیافته پدر و مادر های مان بود. آنها دوست داشتند دکتر و مهندس شوند، ولی نشدند، پس فشارش را به بچه های شان می آوردند. این سرنوشت محتوم متولدین اواخر دهه 50 و اویل 60 است. در آن سن به ما می گفتند کنکور و انتخاب رشته سرنوشت شما را می سازد. این جمله میلیون ها ...
داستان غم انگیز فرش بیجار؛ از تزئین کاخ های اروپایی تا تحریم در بازارهای جهانی
بزنم و در زوایای مختلف این کار را کردم. بعد با تعجب گفتند شما طراح فرش هستید ولی خودتان نمی دانید. توی اتاق یک پوشه آورد که پشتش نقطه چین بود و بعد طرح ها را نقطه چین کردیم. بعد از این آزمون های اولیه نخستین طرح را چند ماه بعد به اتمام رساندم و ده تخته از آن تولید کردیم. خدابنده لو هنوز طرح های آن روز را پشت برگه مرخصی کارخانه و پوشه های نقطه چین را نشانمان می دهد. او حالا درگیر این کار شده و مثل ...
محمد حسین میثاقی: به طرز مسخره ای هیجان زده ام
...، چهارشنبه آیتم فان فوتبال 120 را آماده می کنم، پنجشنبه 120 اجرا می کنم و جمعه رکورد. خرده روایتی درباره پدر شدن، سرشلوغی، انتخاب لباس و ... زندگی خصوصی آقای میم سال 96 محمد حسین میثاقی را زیاد روی آنتن دیدیم؛ طوری که بعضی وقت ها رکورد را زنده در شبکه سه داشت و همزمان بازپخش فوتبال 120 از شبکه ورزش پخش می شد. بخشی از مصاحبه را به سرشلوغی این مجری و البته چالش سخت انتخاب ...
آن شب که خانه خراب شد
مهتاب جودکی- شهروند| صدای لودر در آن نیمه شب، نعره یک دیو سیاه بود. دیو نعره می زد و خانه صدساله در آبادان می لرزید. دو مرد بساز و بفروش تا صبح نشده کلک خانه را کنده بودند و فردا سایت ها پر می شد از عکس خانه ای در خیابان دبستان که آجر به آجر شده. آنها یک روز پیش از تخریب، پیرمرد ساکن طبقه بالا را بیرون کردند و پیرزن طبقه پایین را چند ماه پیش با 10 میلیون تومان خام کردند تا رفت. آن شب فقط لیلا ...
کاوه مدنی؛ عجیب آمد، شگفت رفت!
انتخاب شد. بعدتر دو جایزه معتبر آرنه ریچتر و والتر هوبر را به خاطر تلاش هایش در حوزه مدیریت آب کسب کرد. افتخاراتی رشک برانگیز برای ایرانیان که مشتاق محترمانه دیده شدن و تحسین های جهانی هستند. قد بلند، با موهای کوتاه و چهره ای بشاش که انگلیسی را بدون لکنت حرف می زد. چند بار در شبکه های فارسی زبان خارج از کشور حاضر شد و به عنوان یک متخصص حرف زد. اتفاقی که به عنوان یک پاشنه آشیل، هنگام بازگشت ...
خاطره خواندنی از دشواری تبلیغ دین
...! موقع خداحافظی ناگهان مادر آن دختر خانم شروع به پرتاب سنگ به طرف جوانانی که در کوچه بودند، کرد! آنها پشت پنجره چه کار می کردند و چرا آن خانم به آن ها حمله کرد، برایم روشن نشد. همسرم به همراه مادر و دختری که همسایه مان بودند، پنجاه متری جلوتر می رفتند و من به همراه آن جوان بی خبر از همه جا حرکت می کردیم که چند جوان به طرفمان سنگ پرتاب کرده و فرار کردند. حدس می زدم آن ها همان جوان هایی ...
لطفا به ما زل نزنید!
احساس ضعف و ناتوانی در برابر جنگیدن با مشکلات می کنید... راستش در این سال ها سعی کرده ام خیلی قوی باشم و واقعا هم حس می کنم خداوند توانایی مضاعفی برای نگهداری از دخترم به من داده است، اما به هرحال بعضی وقت ها مشکلاتی هم پیش می آید که انتظارش را ندارم و خارج از محدوده توان من است. یک جاهایی پیش می آید که حس می کنم می شکنم، اما این احساس چند روز برایم بیشتر طول نمی کشد و دوباره بلند شده و به ...
شیشه برمی گردد
خواب مان نسبت به چند سال قبل زیاد شده؟ چون خانواده هوشیار شده که اگر فرد معتاد را از خانه بیرون بیندازد، نظامی برای نگهداری او وجود دارد. شاید هم آستانه تحمل خانواده پایین آمده. - و آستانه تحمل شان هم به دلیل مشکلات اقتصادی و فشارهای روانی پایین آمده و این اتفاق ناشی از فقدان نظام حمایت روانی و اجتماعی است. البته از تاثیر نوع مواد مصرفی معتادان هم غافل نیستیم چون معتادان ...
ابراهیم فیاض در گفت وگو با فرهنگستان فوتبال:با سه شکست مفتضحانه جام جهانی را ترک می کنیم
...> من در دورۀ نوجوانی در کازرون بودم. قبل از انقلاب. من و دوستانم طرفدار تیم هما بودیم. گلزن اصلی تیم هما ابراهیم مشدی عوض بود. البته مشدی عوض اسم پدرش بود ولی همه او را به این اسم صدا می کردند. بعداً هم رفت معلم شد و بعد از انقلاب نوحه خوان هم شد. تیم هما در چه سطحی بازی می کرد؟ در سطح فوتبال کازرون. همای کازرون بود و چند تا تیم کازرونی دیگر. فکر کنم در مجموع شش تیم بودند ...
بحران خشکسالی در سیستان وبلوچستان
پیرزنی بودند که بر سر مزرعه شان گریه می کردند و می گفتند تمام امید ما همین محصولات بوده که حالا از دست رفته است؛ نه بچه ای داریم که از ما نگهداری کند نه کفیلی. همه زندگی مان را از دست داده ایم . به نظر می رسد این شرایط بحرانی فقط برای کشاورزی نیست به طور کل اوضاع زابل خوب نیست؛ همین چند روز پیش در نامه ای ده صفحه ای به رئیس جمهور نوشتم که اگر دیر بجنبیم ممکن است خدای نکرده در آن ...