سایر خبرها
روایت رشادت بهزاد کتیرایی که امشب به یاران شهیدش پیوست
کردند که می گفتند او از دانشجویان پیرو خط امام است که در تسخیر لانه جاسوسی نقش داشته و سابقه سیاسی هم ندارد. او شهید محسن وزوایی بود که ما با این شهید برای اولین بار در تاریخ 15 اسفند 59 به جبهه اعزام شدیم. محسن متولد سال 39 و از همه بچه ها بزرگتر بود. 14 اسفند به مادرم گفتم می روم کرج با دایی هم خداحافظ کنم. ساعت 3 راه افتادم که متوجه شلوغی های سمت دانشگاه شدم. جلو رفتم و فهمیدم بنی صدر در حال ...
سواری گرفتن شاهرخ ضرغام از اسرای عراقی
کارنامه خوبی نداشت اما با شنیدن پیام امام (ره) به راه انقلاب آمد. شاهرخ در جبهه شاهد سختی های جنگ بود و سعی می کرد با شوخی و خنده جنگ را پیش برد. افراد بسیاری با دیدن شاهرخ که روزی مرید او بودند، به جبهه رفتند. به مناسبت سالگرد شهادت شهید شاهرخ ضرغام خاطرات همرزمان وی را در ادامه می خوانید: برای مرخصی به تهران آمده بودم. روز آخر قبل از بازگشت به جبهه، نزد برادرم رفتم. او همیشه به دنبال ...
تنهاترین دختر کلاس چهارمی جهان
...، یکی از بچه ها مامور شد و به اتاق دبیران رفت و به انتخاب خودش دو تا از دبیرهایی را که با آنها راحت تر بودند، به کلاس آورد. بعد از گذشت چند دقیقه دبیر دیگری برای مصاحبه به کلاس آمد که بچه ها به او اجازه ورود به کلاس را ندادند؛ چون با او راحت نبودند؛ این هم جزو مواردی بود که کمی باورش برای من و همکارانم سخت بود. یادم می آید وقتی دبیرستانی بودم، یک بار از طرف صداوسیما برای ضبط برنامه ای ...
داور جنجالی بازی ایران و عراق سکوتش را شکست: در استرالیا مرا به قتل رساندند/ایرانی ها به صفحه شخصی ام ...
ادامه داد. چون به کارش ادامه داد بنابراین تصمیم گرفتم به آن بازیکن کارت زرد نشان بدهم البته شماره این بازیکن برای من مبهم بود. وقتی کارت زرد را دادم قصد داشتم به نیمه برگردم ولی بازیکن عراق به من اشاره کرد که این کارت زرد دومی بود که او گرفته است. من چک کردم و دیدم درست می گوید، چون قبلاً یک کارت زرد به او داده بودم. قوانین بازی هم کاملاً روشن بود بنابراین من باید کارت قرمز را به او نشان می دادم و ...
ثبت خاطرات جانبازان شیمیایی قبل از شهادت
. لوح موسوی در خصوص غرامت جانبازان عنوان کرد: یک تیم حقوقی شکایت جانبازان را در سطح بین المللی بزودی پیگیری خواهند کرد. محمدی: برای آشنایی با بمب های شیمیایی درس شیمی خواندم اسدالله محمدی عضو و راوی موزه صلح تهران اظهار داشت: 22 ساله بودم که در عملیات کربلای 5 شیمیایی شدم. سال 81 به جهت درمان برای اولین بار به آلمان اعزام شدم. پس از آن 8 مرتبه دیگر نیز برای ادامه ...
روز خواستگاری خبر شهادت دادند/ پیکر محمد جایی برای بوسیدن نداشت
...، معلوم بود این بچه را خداوند برای خودش نگه داشته است. وی ادامه داد: سال 62 جبهه رفت. فقط دیدم صبح زود در را باز کرد و برایم دست تکان داد و رفت. بعد فهمیدیم به جبهه رفته است. یواشکی سن شناسنامه اش را زیاد کرده بود. مدتی بعد در عملیات خیبر شهید شد. مارد شهید ابراهیم عاکفی افزود: در کوچه محل زندگیمان بچه های زیادی بودند که ابراهیم با هیچ کدامشان دوست نبود. عادل جباری چند ...
سنگ قبرم را هنوز دارم
اعزام به جبهه، اولین اسارت، اولین مجروحیت اوایل سال 61 همراه گردان فتح همدان به جبهه رفتم. محل آموزش ما در سرپل ذهاب در نزدیکی قصر شیرین بود. پس از آموزش مدتی در مناطق پدافندی بودیم و به همدان برگشتیم. یک هفته پس از آنکه به همدان برگشتیم، از ما دعوت کردند، در پادگان سپاه جمع شویم. خیلی رک و صریح گفتند اعزامی در پیش روی است که احتمال برگشت از آن خیلی کم است! هر که می ترسد، مشکلی ...
معلمان امیران و سرداران جنگ نرم هستند
جانشین فرماندهی سپاه فتح کهگیلویه و بویراحمد با بیان اینکه یادواره ها تجدید میثاق با شهداست، خاطرنشان کرد: شما معلم ها بودید که دانش آموز 12 ساله سیلاب کلواری را تربیت کردید تا در عین نداشتن جاده و امکانات وارد جبهه شده و شربت شهادت بنوشد شما معلم ها بودید که 500 هزار رزمنده تربیت کردید که 36 هزار نفر از آنها به شهادت رسیدند. ...
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه
لپ تاپ نداشتند و تازه دوربین خریداری کرده بودند و سرویس عکس تازه یک سی اف یک گیگ داشت. این بود که طاهرکناره می گوید: به بچه ها گفته بودم برای سفر نرفتن من را بهانه کنند و با این امکانات کم جایی نروند. حداقل امکان برای عکاس اعزامی این بود که لپ تاپی داشته باشد که بتواند عکس هایش را با آن بفرستد. آن روزها در سال 84 چند روزی بیمار بودم و در خانه استراحت می کردم که از خبرگزاری با من تماس گرفتند که ...
روایت فعالان سیاسی از دوران دانشجویی
سازمان جوانان حزب توده، احمد قندچی متولد 1312از طرفداران جبهه ملی و احمد شریعت رضوی برادر همسر دکتر علی شریعتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران به شهادت رسیدند. اگر چه فردای آن روز معاون رئیس جمهوری امریکا در دانشگاه تهران دکترای افتخاری گرفت، اما 16 آذر به تقویم سیاسی ایران راه یافت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 همواره این روز به عنوان روز دانشجو گرامی داشته می شود و البته فرصتی است برای بیان ...
حضرت آقا گفتند اجر شما کمتر از شهادت نیست
امامت آقا بجا آوردیم. رفتم پیش آقا، که به من گفتند شما چقدر جوان هستید. گفتم من 20 سال داشتم که ازدواج کردم. آقا گفتند حتما با پسرتان رفیقای خوبی برای هم بودین؟ گفتم هرجا باهم می رفتیم بهش می گفتم علیرضا داداشمه . به حضرت آقا عرض کردم من توفیق جبهه رفتن را داشتم و پس از شهید شدن دوستانم خودم هم خیلی دوست داشتم که شهید شوم اما متاسفانه شهادت قسمت ما نشد! من ماندم و الان با حسرت می بینم که بچه ...
یک تجربه شش ماهه ناکام/ زنده باد کار فردی!
دانشگاه خودمان و مشکلاتش صحبت کنند. گفته بودم آرمان گرایی باید از توی همین دانشگاه شروع شود و آرمانی که دست اول یقه رئیس دانشگاه را نگیرد به طرز اولی هیچ خطری برای مستر ترامپ هم نخواهد داشت؛ و خب آن قدر روی مخ شان رفتم تا قبول کردند. پاییز بود. آذر. هوا به سردی می زد. آن روز سالن پر شد. بحث بالا گرفت. کار بیخ پیدا کرد. جوری که همه بچه ها، این وری و آن وری، علیه رئیس دانشگاه و فضای خنثایی که ...
یادگار دفاع مقدس به هم رزمان شهیدش پیوست
به گزارش خبرنگار نارین ، محمد دهقانی احمدآبادی ، رزمنده سرافراز و یادگار مجاهد دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس به هم رزمان شهیدش پیوست. مراسم بزرگداشت مرحوم دهقانی با حضور جمعی از مسئولین، یادگاران انقلاب شکوهمند اسلامی، رزمندگان، جانبازان، آحاد و اقشار مختلف مردم انقلابی و ولایتمدار این شهرستان بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در محل هیئت رزمندگان اسلام اردکان برگزار شد. ...
آزاد شوم باز هم دزدی و جعل می کنم
کارهای مختلفی انجام می دادم. چه کارهایی؟ چون من در کار جعل خیلی حرفه ای بودم، می توانستم با مواد خاصی مشخصات این شناسنامه را پاک کنم. بعد مشخصات دیگری می نوشتم و عکس یکی از اعضای باند را روی آن می چسباندم. این می شد یک شناسنامه واقعی که متعلق به یکی از اعضای باندمان بود. با این شناسنامه هم حساب بانکی باز می کردیم و هم سیم کارت می خریدیم. با آن سیم کارت ها به شماره های مختلف زنگ می زدیم و به ...
یاراحمدی: انتظار داشتند با رباط پاره، باروز را شکست دهم/ مگر جنایت کرده بودم؟
بی مهری هایی در بعد از مصدومیت در حقش شده است، تصریح کرد: متأسفانه چند روز پیش از مسابقات جهانی فرانسه در اردوی تیم ملی مصدوم شدم و نتوانستم با آمادگی مطلوبی در آن مسابقات روی تشک بروم و نتیجه مطلوبی بگیرم. یاراحمدی در پاسخ به این سؤال که چرا همان زمان زانویش را عمل نکرد تا 2 سال زمان را از دست ندهد، گفت: زانوی راستم را بعد از برگشت از مسابقات جهانی فرانسه عمل کردم، اما با توجه به ...
بازیکن اصفهانی گالاتاسرای ترکیه: ذوب آهن نقشی در لژیونر شدن من نداشت
، به چند باشگاه ترکیه ای رفتم. ارتباط برقرار کردن با آنها سخت بود و از مربی دروازه بان های هر باشگاه درخواست می کردیم تنها از من یک تست بگیرند. وی ادامه داد: بشیکتاش نخستین باشگاهی بود که در آن تست دادم و مورد قبول مربی قرار گرفتم، سپس به فنرباغچه رفتم و در نهایت در تست باشگاه گالاتاسرای شرکت کردم. البته سال گذشته با فنرباغچه قرارداد داشتم، اما به دلیل اینکه سن من کمتر از 18 سال بود و ...
باحجاب شدن خانم های سازمانی به خاطر ابهت احمد
بازخواست می شویم. گاهی بعد از نماز دست هایش را بالا می برد و بعد از 10 بار الله اکبر از ته دل دعا می کرد خدابا تا من را نیامرزیدی از دنیا مبر. یکی از همرزمان شهید روایت می کرد: سومین روز جنگ بود. من در مراغه بودم و پشتیبانی عملیات کردستان را داشتم، دستور دادند باید سریع بلند شویم و خود را به غرب برسانیم. کشوری و شیرودی زودتر به پایگاه یکم کرمانشاه اعزام شده بودند. بعد از اعزام ...
مذاکره با رئیس جمهور و نخست وزیر
یکشنبه 12 دی سال 1361: تا ساعت 9 در منزل بودم. دختر آقای وافی که قرار بود عقد ازدواجش را امام بخواند با اخوی زاده آقای دعائی به منزل ما آمد؛ به انتظار فرصت و نوبت. فاطی برای پذیرایی او ماند. بچه ها با سعید برای مراسم افتتاح تله کابین توچال به کوههای البرز رفتند. من هم به منزل امام برای شرکت در مراسم ملاقات ائمه جمعه و جماعات و شخصیت ها در ولادت پیغمبر (ص) و امام صادق(ع) رفتم. در ...
وقتی یک خبر فوق سری در سخنرانی لو رفت
عراق فلان می کنیم، بهمان می کنیم. کاری می کنیم که بمب هایشان عمل نمی کند ! از آن به بعد این اتفاق عمل نکردن، نیفتاد. دیگر پین بمب ها رویشان نبود. سه چهار ماه بعد، پالایشگاه اصفهان را بمباران کردند. بچه های ما هم یک میراژ اف 1 عراقی را زدند. دیدم خلبانش هم با صندلی اِجکت کرده. (به بیرون پریده) هواپیما از شعیبیه آمده بود. کنجکاو شدم بروم و آن خلبان عراقی را ببینم. به مترجم گیر ...
وقتی جذب بسیج دانشجویی شدم/ یک غافلگیری واقعی!
دانشگاه شدیم و رفتیم سمت قم. حالا هم مهدی بود و هم محمد و هم امیر و هم علی و هم پوریا. تقریباً تمام شورای مرکزی بسیج آن سال بودند. این را چند روز بعد فهمیدم. آن روز، همه ی آن ها فقط چند رفیقِ سال بالایی بودند که می دانستیم توی بسیج هم فعالیت می کنند. بچه ها نمی خواستند از همان روزهای اول، درگیر عناوین و منصب ها باشیم. شب پنجشنبه رسیدیم قم، نشستیم پای صحبت یکی از مسئولین قدیمی بسیج و بعد ...
دچار گسستگی نسلی شده ایم/ بانوان راه حضرت فاطمه زهرا را ادامه دهند
خود را بالا کشیدم و مدتی در خارج از کشور مشغول فعالیت شدم، با بازگشت به ایران برای پدرم کارهایی کردم تا در رفاه باشد اما در فکر این بودم برای مادرم چه کنم؟ وی افزود: از مادرم پرسیدم تاریخ تولدش چه روزی است، شناسنامه اش را نشانم داد و به مناسبت تولد او یازدهم مهرماه بنیاد مادر را تاسیس کردم؛ بعد از آنکه مادرم را از دست دادم با خاتمه ی مراسم تدفین مستقیم راهی خانه شدم و آنجا بود که دیدم بدون مادر خانه چقدر سرد و بی روح است. ...
گفتگوی خواندنی با عمو های خاطره انگیز تلویزیون
؛ تا آن موقع من اجرا نکرده بودم و بیشتر بازی می کردم، اما تست دادم و از میان 40 نفر انتخاب شدم و آبان ماه سال 1369 اولین مسابقه محله ضبط شد. مجریان در دیگر برنامه های کودک یک نظم و مقرراتی برای بچه ها ایجاد می کنند که ما آن را در برنامه شما نمی بینیم و بچه ها آزاد و رها هستند؛ علت این تفاوت چیست؟ واقعیت این است که تا قبل از این برنامه، همیشه عمو ها و خاله هایی بودند که از بچه ...
هنگامی که به خانه رامین برای مصرف شیشه رفتم آن روی شیطانی اش را نشان داد
این که معتاد شوم از شر لباس های گشاد خلاص شده ام. با اصرار نسرین روز بعد به خانه او رفتم و با هم پای بساط نشستیم. او دوباره از بی خطر بودن آن گفت و یادم داد که چطور از این ماده استفاده کنم. زهرا که سیاهی زندگی خود را با یک باور غلط رقم زده است، می گوید: پس از اولین مصرف چند ساعتی حالت و احساس عجیبی داشتم و منگ شده بودم، بعد از آن تصمیم گرفتم هر چند وقت یک بار با نسرین به طور تفریحی شیشه مصرف کنم ...
دوستی خیابانی به بارداری دختر 15 ساله منجرشد
بازگو کند. وقتی آرامتر شد شروع به صحبت کرد: سن و سالی نداشتم. تازه 11 سالم شده بود که فهمیدم پدرم اعتیاد دارد. همین موضوع همیشه باعث درگیری او با مادرم بود و من هم که کاری نمی توانستم انجام دهم، در کنج اتاق گریه می کردم. این شرایط زندگی هر روزمان بود. تا اینکه پس از چند سال پدرم در اوج خماری تصادف کرد و از بین رفت. من ماندم و مادر و مشکلات تمام نشدنی زندگی... مادرم سنی نداشت و پس از چند ماه ازدواج ...
آموزش سرقت رادار جنسیس از سارق حرفه ای
زندان آزاد شده ام. فقط رادار خودروی جنسیس سرقت می کردید؟ بله. من برای این کار آموزش دیده بودم. برای همین اصلا سراغ سرقت های دیگر نمی رفتم. از چه کسی آموزش دیده بودی؟ منصور سردسته باند سرقت رادار خودروی جنسیس بود. اتفاقا او هم چند وقت پیش دستگیر شده بود. من چند ماه پیش سرقت را از او یاد گرفته بودم. او هم در مقابل پول این سرقت را آموزش می داد. چقدر پول ...
سرنوشت بازماندگان جنگ در حقیقت / تلویزیون تبلیغ تفلون برایش مهم تر است
این اثر به پایان رسید و بعد از آن در مراحل پس ازتولید و تدوین بودیم. این نویسنده و کارگردان ادامه داد: در جنگ سوریه، کمتر به مسائل خانواده شهدا پرداخته شده است. در 5 سال گذشته،التهاب ها به قدری زیاد بود که کسی فرصت فکر کردن به این مسائل را نداشت و عموما به سراغ موضوعاتی رفته اند که در خط نبرد اتفاق می افتد. ما کمی عقب تر آمده ایم. ظاهر شهر را هم که نشان می دهیم، می بینیم که شهر امنی است ...
سارق 33 ساله: من این جوری دزد شدم!
به عنوان شاگرد در یکی از تعمیرگاه های لوازم برقی خانگی مشغول به کار شدم. از آن روز به بعد سعی می کردم با کمک های مالی به خانواده ام برخی نیازهای آن ها را برطرف کنم تا دو برادر و خواهر دیگرم به تحصیلات خودشان ادامه بدهند. چند سال بعد زمانی که به استادکار ماهری تبدیل شده بودم و وضعیت مالی ام هر روز بهتر می شد خواستگار خواهرم زنگ منزلمان را به صدا درآورد. خلاصه خواهرم در حالی با خواستگارش ...
کیانی: باید پرسپولیس را ببریم
داشتم می رفتم. خدا را شکر که در این 11سالی که در تبریز بودم جوری زندگی کردم که همه به من احترام می گذاشتند. با مردم جوری رفتار کردم که همه مرا عضوی از خودشان می دانستند. نخستین نفری بودم که پای قرارداد رفتم اما خودشان گفتند که دیگر بازیکن سالاری نداریم. من بالاخره نفهمیدم بازیکن سالاری از کجا آمد. در این چند سال هیچ حاشیه ای در تراکتور نداشتم. نخستین نفر هم بودم که با تیم توافق کردم و گفتم قسمتی ...
روش ابتکاری برای نفس کشیدن
. شهریور 63 ازدواج کردم. قبل از ازدواج همه ی مشکلاتم را برایش شرح دادم. حتی به او گفتم که ممکن است وضعیتم بدتر شود و وضعیت شیمیایی ام سلامتی وی را هم تهدید کند. وی در جوابم گفت: افتخار می کنم در خدمت یک جانباز شیمیایی باشم و تا شهادت آماده ی فداکاری هستم. با همین وضعیت عازم ماموریت های چند ماهه در جبهه شدم. سعی می کردم با استفاده از داروهای مختلف از وخامت وضعم جلوگیری کنم. ...
به بهانه عروج جانباز و خبرنگار دوران دفاع مقدس
المقربون بوده اند. مجاهد پیشکسوت، پاسدار جانباز بازنشسته ، علی ذاکری احمد آبادی یکی از قافله سالاران خط سرخ جهاد و شهادت و تهذیب نفس بود که با حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، التزام عملی خود را به این راه که همانا صراط اسلام و ولایت است به اثبات رساند. روحیه عمو ذاکری را سرطان که هیچ، جراحی سنگین بدنش و خارج کردن معده و نابودی مری در کنار زندگی با شرایط سخت تغذیه ای هم تضعیف ...