اعضای بدن برادرم را می بریدند تا اطلاعات بگیرند!
سایر منابع:
سایر خبرها
حقایقی پنهان درباره سرطان به روایت دختر یک بیمار
هم کلیه ها. دیگر همین جا بود که درمان سرطان متوقف شد. این بیماری همه ما را تغییر داد. من در تمام این یک سال و هشت ماه با پدرم همراه بودم اما هیچ وقت پزشکش با ما صحبت نمی کرد و الان هم خیلی ناراحتم که خیلی چیزها را درباره سرطان پدرم نمی دانستم و درجریان کامل بیماری اش نبودم. پزشکش به ما می گفت سرطان بیماری خوبی است چون خانواده بیمار متوجه می شوند که او مدت زمان زیادی ندارد و همه کاری ...
یک ماه بعد از شهادتش پدر شد
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید بهروز دینوی زاده از شهدای شاخص شهر دزفول است که در زمان شهادت سمت جانشین معاون اطلاعات- عملیات لشکر 7 ولیعصر (عج) را برعهده داشت. وی که بار ها در جبهه مجروح شده بود، رزمنده دلاوری بود که چه در عرصه جهاد اصغر و چه در جهاد اکبر، حرف های بسیاری برای گفتن داشت. در گفت وگویی که با شهلا دینوی زاده خواهر شهید انجام دادیم، سعی کردیم تا گوشه هایی از خصوصیات اخلاقی ...
دختری که قربانی شکلات داغ شد
.... اگر به خانه بازمی گشتم نگران بودم که خانواده برای حفظ آبروی خودشان مرا طرد کنند. با اشتباهی بزرگ تر به خانه یکی از دوستانم رفتم که با مادرش به تنهایی زندگی می کردند. مادر او وقتی ماجرایم را شنید خیلی از من استقبال کرد و گفت: از تو مانند دخترم نگهداری می کنم. به همین خاطر چند روز بعد به همراه دوستم در یکی از مراکز تجاری مشهد به عنوان فروشنده مشغول کار شدیم. در این شرایط مادر دوستم ...
اخراجم از مدرسه باعث آشنایی ام با مسائل سیاسی شد/ مغازه های دزفول بدون مشتری باز بودند
کردیم که دشمن در حال ورود به شهر است. اتاقی در خانه داشتیم که درب مخفی داشت. برادرم در آنجا زمان انقلاب، اسلحه پنهان می کرد. پدرم از ترس سربازان عراقی، ما را در آن اتاق پنهان کرد. مادرم از شدت ترس، فکش می لرزید. یک دست زیر چانه و دست دیگرم را روی سرش گذاشتم و فشار دادم تا دندان هایش نشکند. لحظه ای بعد مادرم از شدت شوک، می خندید. هر لحظه دشمن را به خودمان نزدیک تر می دیدم. در این فکر بودم که اگر ...
روز 17 خرداد است و مطابق معمول نمایندگان وارد صحن مجلس شده اند، کار روزانه آغاز می شود؛ اما امروز با ...
نقلیه عمومی استفاده می کرد. در کنار ساده زیستی بسیار گشاده دست بود و اگر کسی مشکل مالی داشت همه جوره دستگیری و کمک می کرد. روز شهادت وی با اشاره به روز شهادت فرزندش بیان کرد: روز شهادتش من در خانه نشسته و در حال خواندن قرآن بودم. احسان هم نشسته بود و با گوشی کار می کرد. بعد هم آماده رفتن شد، رفت و برگشت، گفت کتم را بر نداشته ام، گفتم هوا گرم است، گفت می خواهم بروم مجلس... ...
یادداشت خبرنگار ایتالیایی از دیدارش با ادواردو در کنیا
.” و خانواده؟ “من خانواده ام را می ستایم. پدرم را خیلی دوست دارم. متاسفم که این پیش آمد بد برای من او را نگران خواهد کرد. چون اگر او نگران باشد، من هم نگران خواهم شد و این خوب نیست.” بعد به ما یادآوری کرد و درباره ی فیات به فکرمان انداخت. مسائلی هستند که حل آنها برایش راحت نیستند. برایمان درددل کرد: “یک هفته است که موفق نمی شوم با رئیس روابط خارجی گروه، پِشِتّو، صحبت کنم. همان داستان ...
حقیقتِ معنایی معیّت با صادقین
، دوست دارم اینها را به بقیع ببرم و نزدیک خانه مان دفن کنم تا هر روز سر قبرشان بروم؛ اما شتر تا اول میدان آمده و بیشتر نمی رود. رسول خدا(ص) به مردم فرمودند: شما از عمروبن جموح قبل از اینکه بیاید، چیزی شنیده اید؟ گفتند: یا رسول الله! وقتی خدا به او اجازه داد که بیاید، در مدینه می گشت و می گفت: اللهم لا تردنی الی اهلی خدایا! مرا دیگر به خانه و خانواده ام برنگردان. پیغمبر(ص) فرمودند: مادر؛ او دعایش مستجاب ...
دختر17ساله:مادر دوستم پول گرفت و مرا در اختیار یک جوان قرار داد
به خانه بازمی گشتم نگران بودم که خانواده برای حفظ آبروی خودشان مرا طرد کنند با اشتباهی بزرگ تر به خانه یکی از دوستانم رفتم که با مادرش به تنهایی زندگی می کردند. مادر او وقتی ماجرایم را شنید خیلی از من استقبال کرد و گفت: از تو مانند دخترم نگهداری می کنم به همین خاطر چند روز بعد به همراه دوستم در یکی از مراکز تجاری مشهد به عنوان فروشنده مشغول کار شدیم. در این شرایط مادر دوستم مرا با پسر ...
نجفی از بهشت تا جهنم (بروزرسانی)
شدنش به عنوان همسر دوم شهردار تا استعفای شهردار و قتلش به عمر بیشتر از یکسال نکشید. محمدعلی نجفی؛ شهریور سال 96 بود که به عنوان شهردار تهران انتخاب شد اما کمتر از 6 ماه بعد، به دلیل بیماری استعفا و در ابتدای سال 97 بهشت را ترک کرد. 98/3/19 16:31 *** قاضی رسیدگی به پرونده محمدعلی نجفی مشخص شد پرونده قتل همسر دوم محمدعلی نجفی که در پی صدور ...
رزمنده دفاع مقدس، کارآفرین همه فن حریف و بنده راضی خدا!
...! جابجا شد و شد مسئول آموزش و پرورش استان کرمانشاه. بعد از آن روزها کم کم هی می رفتم بسیج و درخواست عضویت می دادم. پدر و مادرم می گفتند تو خیلی کوچکی! با اینکه پدرم خیلی انقلابی بود ولی... بعد مرا به تهران فرستادند برای کار. چون در تهران هم خانه برادر بزرگم بود و هم عمویم. فاش نیوز: چرا درس را رها کردید و برای کار رفتید تهران؟ - تقریبا مجبور شدم چون در روستای ما مقطع ...
چارلی چاپلین؛ دیکتاتور غمگینی که می خنداند
قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار می کردند، مشغول به کار شدند. در سال 1928 مادر چارلی 7 سال پس از انتقال وی توسط پسرانش به هالیوود درگذشت. سال های پس از مرگ مادر و فقر و استیصال برادران چاپلین تأثیر زیادی بر فضای فیلم های چاپلین در سال های بعد گذاشت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه می شود به نام ویلر دریدن که بعدها این برادر به برادران دیگر در هالیوود و استودیو چاپلین می پیوندد ...
جهان پهلوان تختی؛ مالک ابدی سکوی اول محبوبیت
محدودیت هایی برای ورزش برقرار بود چرا که فدراسیون کشتی نمی گذاشت هر کسی در سالن دارالفنون تمرین کند مگر اینکه در این رشته عنوان داشته باشد. اما مسعودنیا با صحبت هایی که انجام داد در نهایت قبول کردند که من، برادرم و یکی از کشتی گیران به نام گلابی در سالن تمرین کنیم. یک روز مرحوم بلور که مربی دارالفنون بود از تمرین ما جلوگیری کرد و به ما گفت شما هنوز مقام تهران را هم ندارید آن وقت چطور می خواهید اینجا ...
علامه حیدر جوادی؛ چهره ای مقبول العامه در شبه قاره
میسپارم و برای تحصیل علم دین حوزه علمیه خواهم فرستاد. خانواده علامه جوادی یکی از با شرف ترین خانواده شهرک کراری، اله آباد بوده است که نسلا بعد نسل امور رهبریت دینی مردم کراری را به عهده داشت. خانواده ایشان هم از طرف پدر و هم از طرف مادر از تبار پاک حضرت امام جواد علیه السلام بوده اند. ایشان در سال 1378 قمری با دختر عمویش ازدواج نمودند. ایشان 3 پسر، "جواد العلماء حجه الاسلام ...
کمیل علاقه بسیاری به زیارت عاشورا داشت/حاضر هستم برای حجاب از درآمد شخصی خود هزینه کنم
! با ترس پرسیدم، چه شده؟ گفت، طی عملیاتی در همان محل ماموریت کمیل، تعدادی از پاسداران به شهادت رسیده اند. دعا کن کمیل سالم برگردد. اشک هایم سرازیر شد. به اهل بیت (ع) متوسل شدم. صبح روز بعد یکی از اعضای خانواده کمیل تماس گرفت و گفت، به منزل ما بیا! با خوشحالی پرسیدم، کمیل آمده؟ گفت، نه؛ اما قرار است بیاید. گفتم، همراه پدرم بعدازظهر می آیم. دوباره تماس گرفت و گفت، همین الآن بیا. این بار تلفن مادرم به ...
غم تک والدی و فرزندانی که فراموش می شوند
موضوع خانواده های تک والدی انجام شده است، پیامدهای منفی وضعیت نامطلوب اقتصادی بر روی کودکانی که دور از پدرشان زندگی می کنند به وضوح دیده می شود. این روانشناس تربیتی با تاکید بر جنبه های دیگر عدم حضور پدر در خانواده اظهار می کند: زیان فقدان پدر در خانواده های تک والدی که زن سرپرست آن است، تنها از دست دادن درآمد مرد نیست بلکه مشکلات عاطفی بسیاری برای مادر و فرزندش در پی دارد. ...
زندگی در سایه فقر/ نیازمندان چشم انتظار توجه متولیان
کلی خجالت و گاهی هم یواشکی از مقابل مغازه عبور می کنم. روزی چند مرتبه طلبکارها جلوی در خانه می آیند، دیگر خسته شده ام. اینها بخشی از صحبت های سعید است. پسری که هنوز 23 سالش تمام نشده با این حال از دو سال قبل که پدرش را در تصادف مرگبار از دست داد، سرپرستی مادر بیمار و خواهر معلولش را عهده دار شده است. وقتی که هم سن و سال های سعید در کلاس های دانشگاه درس می خواندند یا در ...
کنگره ملی 5400 شهید کردستان/روایت بریدن سر مادر باردار مریوانی توسط کومله
بردن جواهراتش سرش را نیز از پشت با سنگ می برند. صبح همان روز جسد خونین مادرم توسط مردم روستا پیدا شد و در سه راه حزب الله مریوان روستای مرگ به خاک سپرده شد. پدرم هم چهار ماه بعد از شهادت مادرم در حالی که در بسیاری از روستاها چرخانده شده و شکنجه های زیادی توسط گروهک ها متحمل شده بود، به شهادت رسید. خاطره تلخ شهادت مادرم سال ها بعد از این در تهران در حالی برایم بار ...
روایتی ناگفته از زندگی شهید سید ضیاء صدر
به جبهه رفت و آمد داشتند و قبل از شهادت هم یکبار مجروح شدند. مجروحیت شهید ضیاء از این قرار بود که ظهر که در حال اقامه نماز بود ترکش پدافندی دشمن کتف ایشان را از کار می اندازد و ایشان برای مداوا به بیمارستان امام اهواز منتقل می شوند. جالب اینکه پس از ترخیص برای آنکه خانواده متوجه نشود وارد خانه و اتاق خود می شود و می خوابد . آرزوی شهید برای جنگ با رژیم صهیونیستی مادرم وقتی ...
چرا زنان غربی محجبه شده اند از زبان خودشان
مذهبی بود که با کلیه مسایل با دید بسیار منطقی برخورد کرده بود و شاید بتوان گفت برخورد علمی اسلام با یک سری از مسایل برای شخصی مثل من که همه چیز را از بعد علوم اجتماعی نگاه می کرد، عاملی قوی برای مسلمان شدن بود. بدین شکل من اسلام آوردم. النی اکرام فلوتاکی(یونان): من در یک خانواده مذهبی و معتقد مسیحی بزرگ شدم و همیشه سؤالاتی داشتم که پاسخ آن ها را نمی یافتم، ولی در خلال این جست ...
روایت تسنیم از رفاقت 2 شهید مدافع حرم که با عشق به شهادت به آرزوی خود رسیدند
هستیم و پدرم سردار محمد باقر مداح از شهدای دفاع مقدس است، یک روز آقای مهدی آمده بود منزل مان تا مطالب شهید را جمع آوری کند. وقتی مادرم می گوید شهید محمد باقر مداح دو دختر دارد، همان لحظه آقا مهدی به خودش می گوید خدایا یعنی می شود این خانواده شهید من را به عنوان دامادی قبول کنند به این صورت شد که قضیه خواستگاری پیش آمد. در واقع شهدا واسطه ازدواج ما شدند. تاکید به نماز اول وقت و حجاب ...
نوای چرنوبیل
ناراحت می شم . بعد از فاجعه پس از فاجعه چرنوبیل مردم ساکن در آن منطقه برای همیشه تغییر کردند. آنها نه تنها مجبور شدند خانه و اسباب شان را ترک کنند بلکه تمام اجزای زندگی شان نیز تغییر کرد. در کتاب الکسیویچ و از زبان شهروندان چرنوبیل آمده است: می خوام شهادت بدم ... ده سال پیش اتفاق افتاد، اما برای من انگار هر روز تکرار می شه؛ دوباره و دوباره . در شهر پریپیات زندگی می کردیم ...
خدایا شهادت در راهت را عطایم فرما
زینب و اشکهایت به آرامی چون قطرات باران بهاری زمستانی بر دامنت می چکید و در همان حال صورت مرا که در دامنت قرار داشت نوازش می دادی. جهاد پسرت مرهون اشکهایت بخاطر زینب (س) است. اگر جنازه ام را آوردند و یا خبر مفقودشدنم را به تو دادند صابر باش. مادرم! از مادر وهب درس بگیر. مادرم! اینک نسیمی از طوفان سختی های زینب (س) به تو رسیده؛ مبادا که خدای ناکرده بیتابی کنی. و شما برادران عزیزم! سلاح من ...