اقدام خداپسند راننده تاکسی در قم +عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
مجازات 400 ضربه شلاق برای شیطان ارابه سفید
یک سال قبل زن جوانی به نام سپیده به پلیس آگاهی تهران رفت و از راننده یک پژو پرشیای سفید، شکایت کرد. وی گفت : دیروز به عنوان مسافر در حوالی متروی ترمینال جنوب ،سوار یک پژو پرشیا شدم تا به سمت بهشت زهرا بروم. راننده تابلوی آژانس روی سقف ماشین نصب کرده بود که به او اعتماد کردم و با خیال راحت سوار ماشینش شدم، اما راننده جوان مرا به سمت بیابان های حاشیه بهشت زهرا برد و بدون توجه به التماس ...
نهر های اروند را با پیت حلبی لایروبی می کردیم
نمی دهم! ، چون سلطانی از نیرو های من به شمار می رفت از ماشین پیاده شدم. ایشان را کناری کشیدم و گفتم: منظور حاجی از حرفش این بود که در مسئولیتت محکم باشی نه اینکه ایشان را هم راه ندهی. سلطانی گفت: باشد... شما برو سوار ماشین شو. من که نشستم، سلطانی آمد کنار اتومبیل و رو به حاج قاسم گفت: من شما را می شناسم. این آقا (منظورش من بودم) را هم می شناسم، اما آن دو نفر را چه بشناسم و چه نشناسم اجازه عبور نمی ...
عبور از خط قرمز!
خدمت نیز در همان سازمان استخدام شدم. از آن روز به بعد مادرم به دنبال یافتن دختری برای ازدواج با من بود تا رخت دامادی را بر تنم کند اما من همه آن دخترها را رد می کردم چرا که اعتقاد داشتم باید با دختری ازدواج کنم که مرا از جان و دل دوست داشته باشد. بالاخره شبی خوابی درباره ازدواجم دیدم و همان زمان مادرم دختر دیگری را انتخاب کرده بود. به او گفتم اگرچه هنوز آن دختر را ندیده ام اما فقط با ...
نذری به نام قاسمعلی/ خانه ای برای شهدا
به روی من باز کرد . خودم را معرفی کردم و ساده و بی ریا مهمان آن خانه شدم. خانم تنها نبود ، دو پسر بزرگ داشت حدودا 42 و 40 ساله ، اما .... تصویر بزرگی از یک شهید بر دیوار خانه اویزان بود .با خانم صاحب خانه وارد صحبت شدم . خودش را بتول براتی همسر شهید قاسمعلی براتی و مادر مهدی و سعید براتی معرفی کرد. از نوع معرفی که داشت من به علاقه ی خاص او نسبت به فرزندانش پی بردم ...
تنها جایی که سردار سلیمانی دست ها را بالا می بُرد/ سه چیزی که شهید می خواست در قبر همراهش باشد/ کسی به ...
آمدها مجدد این حرف را زدند که من متاثر شدم و گفتم این را نگویید برای من سنگین است. ماجرای دیدار با مراجع و گرفتن شهادت پنجشنبه یکی از ماه ها دی یا بهمن سال 96 بود که برای دیدار با مراجع به قم آمده بود، به من گفت: آقای رحیم صفوی چند ماه قبل به محضر آیت الله العظمی جوادی آملی رفته و ایشان پیغام داده است: من دلم برای سردار سلیمانی تنگ شده، بفرمایید بیایند ایشان را دیدار کنیم ...
هنگام رژه احساس می کردیم پایمان را برای خدا به زمین می کوبیم
حرف بزند. به من گفتند برای بچه ها صحبت کن. آن روز من کتاب گفتار عاشورا از شهید مطهری را به پادگان برده بودم و درباره یکی از مباحثش که علل قیام امام حسین (ع) بود صحبت کردم. شهید مطهری در علل قیام امام حسین (ع) می گوید هرگاه حاکمان در کشور اسلامی باده گساری و قمار کنند مردم باید قیام کنند. من همه این ها را گفتم. فردایش برگه مرخصی همه را دادند جز من. دلیلش را جویا شدم و گفتند به دفتر ...
سردار چگونه به دمشق رفت/ حاج قاسم سردار صلح و امنیت
میوه تعارف کرد و انجیر که دوست داشتم چند تا خوردم و سردار از سردار شهید پورجعفری پرسید انجیر داریم؟ او انجیر را برای من آورد. وی اظهار داشت: یک ساعت بعد سوار هواپیما شدم، سرمهماندار پرواز به من گفت آقای سلیمانی کارتن بزرگ انجیر برای شما حین پرواز فرستاد. همه مسافران پرواز، مدافعان حرم بودند و از آن خانم خواستم انجیرها را در سینی بریزند و به همه مسافران تعارف کنند و این بخشی از رمز شخصیتی سردار ...
ماجرای حمله چماق به دستان شاه به سنجان/تاثیر گذاری مساجد بر تحولات اجتماعی و سیاسی
نیروهای حزب الله بعد از این اتفاقات بود که مساجد اراک هم وارد فعالیت ها شدند و فعالیت های مسجد آقا ضیا و مدرسه حاج محمد ابراهیم رونق گرفت. مامورین هم که برخی از ما را می شناختند به ما تذکر می دادند و یکی از آنها می گفت: کی باشه که من یک پای تو رو به این تیر برق و پای دیگت رو به تیر برق دیگه بزنم من هم به این مامورین می گفتم که شما رعایت مردم را کنید و اگر گفتند کلاه بیاورید شما سر ...
نظر امیر عباس هویدا درباره انتخابات فرمایشی
بر سر کار بیاید، بلکه می خواهند منافعشان حفظ شود. البته تا اواسط حکومت آقای ازهاری، تصور آمریکا بر این است که شاه بر سر جای خود باقی بماند. آمریکایی ها و طرفداران پهلوی در عین حال از گسترش انقلاب هم می ترسیدند؟ آن قدر مسائل تند پیش رفت که کسی فکرش را نمی کرد چنین اتفاقاتی رخ دهد. اگر کمی به عقب برگردیم، اواخر سال 1356 فقط شهر های قم و تبریز شلوغ شده بود. آن زمان من گفتم که ...
مردی که 40 سال بعد از شهادتش، دوباره شهید شد +تصاویر
...: آقا یا شفای مرا از خدا بگیرید یا از او بخواهید مرا از این دنیا ببرد... همان شب در عالم رؤیا، یک فرد نورانی را دیدم که گفت: تو را شفا دادیم. اما برای درک این موضوع، به دیدار امام خمینی (ره) برو. بیدار که شدم، نمی دانستم با این زبان ناتوان، چطور موضوع را به خانواده ام بگویم. خیلی بی قراری کردم اما متوجه منظورم نمی شدند. آن موقع عکس امام (ره) روی دیوار اتاقمان بود. آنقدر با چشم و ابرو ...
هدف نهایی کارداشیان است: چهرۀ ایدئال زنان در اینستاگرام
متوجه می شدم که لب هاش هیچ چین وچروکی نداره. خیلی راحت می تونستم از هر رژ لبی استفاده کنم . اسمیت موذیانه پی برد که این قضیه کارش را آسان تر کرده است: کارم این بود که چهرهٔ آدم ها رو اون شکلی کنم، ولی الآن آدم هایی که پیشم می اومدن ازقبل همون شکلی بودن. صورتشون با جراحی بهتر شده بود. عالی بود. قبلاً باید [صورت] آدم ها رو سایه می زدیم تا گونه هاشون اون جوری بشه، ولی حالا خودشون رفته بودن و ...
روایت مبارزان انقلاب 57 از روزهایی که با مشت گره کرده آزادی را فریاد می زدند/ مساجد؛ کانون وحدت شیعه و ...
اطرافیان من یکی یکی به زمین می افتادند و تیر می خوردند. از معرکه بیرون رفتم. گفتند که مجروحین در بیمارستان سوم شعبان نیاز به خون دارند. من هم تعدادی از بچه های محل را جمع کردم و گفتم که بیایید خون بدهیم. وقتی رسیدیم گفتند اینجا تکمیل است شما به بیمارستان شفایحیائیان بروید. با یک سری از بچه ها عقب وانت سوار شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم که جلوی ما را گرفتند. من جلوی وانت نشسته بودم، تا فهمدیم که ...
حماسه مادران در ایثار هفتم
شهید محمدرضا ایرجی نیا همین جاست. این هم پلاک افتخار است. گذاشته ام اینجا باد و بوران خرابش نکند. دقایقی بعد ما نشسته ایم کنار سکینه ناصریان، مادر شهید که با اشتیاق از پسرش می گوید: فرزند دوم بود. هرچه از خوبی این بچه بگویم کم گفته ام خانم جان. مؤدب، نمازخوان، مسجدی، با نظم و انضباط بود. اتاقش طبقه بالا بود. تمام برنامه روزانه اش را روی برگه ای نوشته و به دیوار چسبانده بود. ساعت ورزش ...
معلولی که صد ها حافظ کل قرآن تربیت کرد
نور؟ زیرا ما برای دوره آزمایشی 80 جوان نخبه را گزینش کردیم که به دلیل مشکلات که گفتم 20 نفر ریزش داشتیم و در ادامه به دلیل اینکه تنها یک طبقه در اختیار گرفتیم، باز هم عذر عده ای دیگر را خواستیم و نهایتاً دوره اصلی را با 24 نفر آغاز کردیم. اواخر شهریور به ما اعلام کردند که دو طبقه از ساختمان را به آموزش و پرورش و یک طبقه را به حوزه علمیه واگذار کردیم، به این صورت ما باید ساختمان را تخلیه ...
فصل بی رونق گل
جاخوش کردند و لب به لب پر شدند از رز، لاله سوخته و حسن یوسف. نیلوفرهای آبی روی شاخه ای که از سقف آویزان بود، پیچیدند و به زنبق ها فخر فروختند. گل های داوودی خجالتی، کنار دَخل جایی برای خودشان باز کردند. یاس بنفش و کاملیا هم بودند تا پاساژ شیرازی باغی بزرگ شود در سه طبقه. حالا از آن باغ بزرگ، جز چند باغچه کوچک چیزی باقی نمانده. برگه های سفید روی شیشه باغ های قبلی خبر از کوچ همیشگی باغبانانی می دهد ...
این مرد ایرانی با دوچرخه دنیا را زیر پا گذاشت + عکس
، شناخت فرهنگ های مختلف است. مثلا من ممکن است پیشینه ای منفی یا مثبت در باره یک کشور، مردمش و آن فرهنگ داشته باشم، اما هنگامی که با آن روبه رو می شوم، باید تمام باورهایم را دور بریزم و از نو بسازم. مثل سفرم در مغولستان که با باور های نقش بسته در ذهنم از مغول ها جور نبود. آن جا هر کسی را می دیدم به اصرار زیاد من را به خانه اش دعوت می کرد. آن ها در خصوص مسافر و مهمان احساس مسئولیت زیادی می کردند مثلا ...
جماران نوشت/ ناگفته های دعایی از شهید سپهبد سلیمانی و جریان حاج قاسمی ها: خصلت مردمی حاج قاسم زبانزد بود
هر جایی می رفت یک نفر همراهش بود. به همراهش گفته بود که شما چند دقیقه ای از من فاصله بگیرید. مثل اینکه پرده را می کشد که کسی نبیند. اما این فرد حس مسئولیتش می گوید ببیند چیزی آنجا نباشد. دیده بود که حاج قاسم صورت و پای مادرش را بوسید و به پای مادرش افتاد و اشک ریخت. در آن حالش می گوید مادر ببخش که من به دلیل گرفتاری ها نتوانستم دائم در کنارت باشم. به هر حال، یک عشق و حالت این چنینی داشت ...
نقش امنیت ساز سردار سلیمانی در سطح ملی و فراملی
.... محلی که سردار بود محله مخوفی بود که هر آن احتمال مواجهه با داعش وجود داشت. با سردار نشستم و دوستان حزب الله هم در آن اتاق عملیات بودند.ایشان میوه تعارف کرد و انجیر که دوست داشتم چند تا خوردم و سردار از سردار شهید پورجعفری پرسید انجیر داریم؟ او انجیر را برای من آورد. وی افزود: یکساعت بعد سوار هواپیما شدم، سرمهماندار پرواز به من گفت، آقای سلیمانی کارتن بزرگ انجیر را برای شما حین پرواز ...
شاهدان بیدار در آرامگاهی کهن
قدم می نهد، با خواندن اشعار انقلابی، شور و حماسه ای در روح مبارزاتی به وجود می آورد. اعلامیه های امام خمینی (ره) را پخش می کرد و دیگران را نیز تشویق به شرکت در راهپیمایی ها می کرد و آن را واجب می دانست. غلامعلی عاشق شهادت بود، اما حق الناس را مانع شهادت می دید. از همین رو حساب هایی که با مشتریانش داشت را مانع رسیدن به این فیض می دانست لذا برای صاف کردن این حساب ها کوشید وسپس وصیت نامه نوشت و ...
سایه وحشت در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر
جشنواره رساندیم، اما بعد از جشنواره مجدد تدوین می کنیم. وی اظهار کرد: من در سنندج زندگی می کنم و با هیچ منتقدی ارتباط ندارم امروز متوجه شدم صاحبان فیلم ها خودشان منتقد جلسه را انتخاب می کنند. من خودم به منتقد این جلسه گفتم اصلاً ملاحظه نکنید. نقد ها برای من کارساز است. شاید تعریف و تمجید به درد من شهرستانی نخورد. هیچکس نمی تواند به من انگ بزند، چرا فیلم کردی می سازم. ضمن اینکه منتقدان ...
از روستاهایی که با نعمت انقلاب جان گرفتند تا ارتقا شاخص های بهداشتی و زیرساختی کشور
یابند به طوری که فرصت های اقتصادی، اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی نوید این مزیت کنونی است. قم آنچه از قم نمی دانید! به نقل از قم فردا ، قم با وجود اینکه پایتخت جهان تشیع بود در زمان حکومت پهلوی به دلیل جو حاکم در محرومیت به سر می برد و این محرومیت هم به صورت عمدی بر قم حاکم بود اما انقلاب که منشا حرکتش از قم بود دستاوردها و پیشرفت های قابل ملاحظه ای را نسیب قم و مردم ...
جزئیاتی از زندگی سیدحسین خمینی
بغداد که می روم، نبینند و برای امام ببرم. به بغداد رسیدم متوجه شدم تفتیش بدنی است. توسل به موسی ابن جعفر کردم و گفتم اینها را برای اولاد شما آوردم و رحم کنید. گفت در صف بودم و یکباره شرطه ای من را صدا کرد و نزد افسر آورد. گفت از کجا می آیید و به کجا می روید. چقدر پول دارید و چند دینار دارم و گفت چه کار می کنید؟ گفتم از علما شهریه می گیرم. به شرطه گفت این آقا را سوار کنید برود، بدون این که دست به ...
قطار خلافی ها در سایه بی خبری رانندگان
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، تا برگه خلافی خودرو را متصدی پلیس +10 به مرد تحویل می دهد، آهی می کشد و بلند می گوید: مگر می شود یک میلیون و 950 هزار تومان جریمه! هیجان، اضطراب و عصبانیت هر سه در صدایش موج می زند.دست و پایش را گم کرده. تند تند جیبهایش را می گردد؛کاپشن، شلوار، پیراهن، در نهایت به سراغ کیفش که روی صندلی گذاشته، می رود.هرچه که دنبالش بود را پیدا نمی کند. آخر سر دست ...
مداحی که به جان شاه جهان اسلام! دعا کرد/چه کسی ملاقات خصوصی با امام را نپذیرفت؟+ فیلم
، دل تو دلم نبود، اما قبول نکردم، گفتم آقا وقتشان جهانی است برای من کوچکترین وقت خود را هدر ندهد، باید به کارهای مهم برسند و من نباید وقتشان را بگیرم. از دفتر امام راحل خواستم چند بیت من را تکمیل کنند و بفرستند اما تاکنون خبری نشده و یاد دارم شاعران آن زمان گفتند این شعر کامل تر از این نمی شود. جنگ که شروع شد دیگر دلم طاقت نیاورد، با پول خودم همیشه سوار بر قطار می شدم و می ...
جزییات ویژه برنامه های 22 بهمن در اصفهان
لحظه خبرنگاران نسبت به وجود غلط های املایی در بروشور مسابقه بزرگ پهلوانان نمی میرند واکنش نشان دادند و رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان اصفهان به شوخی گفت: شما نیز گاهی در خبرها چیزهایی را می نویسید که ما نگفته ایم! شش نفر بر این بروشور نظارت داشته اند و ویراستار هم داشته اما به هرحال این مسئله رخ داده است. احمدی البته با نقل قول جمله ای از امام راحل (ره) پذیرش نقد را نشانی از ...
دو خاطره ای که حاج قاسم در حرم امام رضا (ع) بیان کرد/ ماجرای اعدام های 67/ ناگفته های حکم اعدام آغاجری و ...
حسین آقا می گفت از هیچ کسی نمی ترسیدم و فقط از آقا می ترسیدم و گفتم یا امیرالمومنین این من را نزند. متوسل شدم و دیگر در جماران بردند و یک جا نگه داشتند. *آن موقع سر چه چیزی اختلاف پیدا کردند که این حرف زا بیان کردند؟ در جریانات بنی صدر بود. *در خصوص ارتحال امام بفرمایید که آن زمان کجا بودید؟ آن زمان قم بودیم که خبر را شنیدیم. این هم عجیب بود که من دو کفن ...
عشقی که جمع یک و 4 را به بی نهایت می رساند
از کوچه پس کوچه های قدیمی شهر قزوین گذر می کنیم و بعد از عبور از کوچه ای در پشت مسجد جامع شهر به خانه ای کوچک اما باصفا می رسیم که صاحب خانه به مهربانی به استقبالمان می آید. کسی که نامش کبری است و در همان زمان کوتاه که مهمانش بودیم فهمیدیم سیرتش هم مانند نامش بزرگ است. بهانه ما برای این دیدار بازخوانی زندگی یک بانوی شجاع و غیور قزوینی بود که علاوه بر دو فرزندش، خواهر دو شهید به نام های ...