سایر منابع:
سایر خبرها
وسوسه کثیف دلار برای قتل همخانه ثروتمند +عکس
روی خودم دیدم، شوکه شده بودم که مرا به اتاق خواب کناری برد و جسد مجید را که روی تخت بود نشانم داد و سپس خواست روی زمین دراز بکشم و بعد از بستن دست و پاهایم دلارها را از من گرفت و از ساختمان خارج شد. تحقیقات پلیسی بدین ترتیب تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس ویژه قتل وارد عمل شدند و در گام نخست دوربین های مداربسته در محل را بررسی کردند و تصویر مظنون پرونده که از ...
مرد قاتل از اعدام نجات یافت/ برادر مقتول:از او دیه هم نمی خواهم چون در زندان فرد درستکاری بود
ای از اتاق افتاده بود. آن مرد دست و پای مرا هم بست و با 30 هزار دلار از خانه فرار کرد. دقایقی بعد صاحب صرافی که با تأخیرم مواجه شده بود به تلفن همراهم زنگ زد. چون هندز فری داشتم موفق شدم بعد از چند بار تماس، تلفن را پاسخ بدهم. در ادامه تحقیقات با توجه به اینکه مجید به قتل رسیده بود ردیابی ها برای شناسایی قاتل آغاز شد و چندی بعد هویت مرد 30 ساله با نام امین شناسایی شد و هنگامی که وی قصد ...
رویای ره صدساله، در یک شب
راننده تاکسی اینترنتی بودم و درآمدم آنقدر نبود که پیشرفت داشته باشم، تا اینکه با این سایت ها آشنا شدم. حقیقتش را بخواهید وسوسه شدم و هر روزی مقداری پول قمار می کردم. البته اوایل برنده هم می شدم، اما بعد از مدتی فقط پولم می رفت و من بسیار عصبی و ناراحت شده بودم، طوری که برای جبران خسارت بازی می کردم و تا جایی پیش رفتم که ماشینم را فروختم و در این سایت ها قمار کردم، اما متاسفانه پول ماشینم که تنها ...
روایت خبرنگار فرهیختگان از فروش مواد بهداشتی تقلبی در برخی داروخانه ها
یا همان دکتر م...ی خانمی متولد سال 1352 است. ولی وقتی سراغ مسئول اصلی داروخانه را گرفتم با آقایی با همین سن و سال پشت صندوق مواجه شدم. ظاهرش مشخص بود پزشک نیست و بی شباهت به فروشندگان دارو در ناصرخسرو نبود. خودم را معرفی کردم و گفتم که خبرنگار هستم و ساعتی پیش پد الکلی تهیه کردم. رنگ از رخسار صاحب داروخانه پرید و پرسید مشکلی داشت؟ گفتم مشکل را شما میدانید ولی ...
گوشی خون آلود!
را گرفتم و در سال 92 از زندان آزاد شدم. بعد از این ماجرا به نیشابور رفتم و در یک شرکت آب معدنی مشغول کار شدم. آن جا بود که عاشق یکی از همکارانم شدم و از او خواستگاری کردم. اولین بار که او را در حین کار دیدم برق چشمانش مرا گرفت و به او گفتم که خاطرت را می خواهم! البته او ابتدا قبول نمی کرد ولی من به این ازدواج اصرار کردم تا این که بالاخره در همان سال 92 سرسفره عقد نشستم و ازدواج کردم. یک سال نامزد ...
قرنطینه در ایران 186 سال پیش به روایت سیاح اسکاتلندی: قرنطینه را با چنین اداره کردنی، خیری که نه، شری ...
ها قوی تر بود و من به کندی اما منظما به رهنوردی ادامه دادم، نخست تا کاروانسرایی به نام دواتگر راندم و در آن جا اسب خود را علیق دادم و خودم چند تخم مرغ خوردم و سپس شب همه شب تا شبلی پیش رفتم در حالی که از بی خوابی در عذاب بودم زیر این دومین شب بیداری و سفر کردنم بود. در این جا نیت داشتم که چاشتی بخورم و یکسره به راه خود ادامه دهم اما قضاوت کن و ببین چه نومید شدم وقتی دانستم که در آن جا یک ایستگاه ...
دردسر رفت و آمد تازه داماد به خانه زن تنها / اکرم می خواست آبرویم را ببرد
خشمگین بودم و با چاقویی که در جیب داشتم سر اکرم را بریدم. می دانستم نمی توانم جسدش را از خانه خارج کنم چاره ای نبود چاله بزرگی در باغچه خانه حفر کردم و بعد جسد را در باغچه خانه اش دفن کردم و فرار کردم. این متهم که حالا 28 سال دارد، ادامه داد: بعد از قتل به شهرستان فرار کردم اما دو ماه بعد از طریق تماس های تلفنی ام ردیابی و بازداشت شدم. نزدیک به چهار سال است که در زندان بلاتکلیف مانده ام و ...
شرط عجیب عروس انتقام جو برای بله گفتن به داماد خام
یک نفر سرقت کنم. چرا؟ با نازلی در یک گروه تلگرامی آشنا شدم. 5 سال از من بزرگ تر بود، اما عاشقش شدم مرا به میهمانی های شبانه دوستانش برد و معتادم کرد وقتی به خواستگاری اش رفتم او یک شرط بزرگ برایم گذاشت. چه شرطی؟ سرقت و انتقامگیری. نازلی خودش از سارقان سابقه دار بود. او به عنوان مسافر سوار خودرو های مدل بالا می شد و به بهانه های مختلف با صاحب خودرو طرح دوستی می ...
خیانت به خاطر دستپخت بد
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جام جم، مرد 65 ساله که بعد از این همه سال زندگی، زن دوم گرفته بود، در دادگاه خانواده دلیل این کارش را دستپخت بد همسرش اعلام کرد. این زوج هفته گذشته درخواست طلاق خود را مطرح کردند. زن میانسال درباره ماجرای زندگی اش به قاضی گفت: 40 سال است با محمود زندگی می کنم. در این مدت مشکل خاصی با هم نداشتیم. همه چیز مثل زندگی های مشترک دیگر افراد بود. صاحب فرزند شدیم ...
فروریختن کاخ آرزوها با یک فوت
...: بعد از آن ماجرا با یک ساقی مواد آشنا شدم و هر روز پنهانی بدون این که کسی بویی از اعتیادم ببرد مواد مصرف می کردم. کم کم مادرم از تغییر رفتار و چهره ام به ماجرا شک کرد تا این که یک روز مچم را گرفت و همه چیز لو رفت. مادرم به خاطر این اتفاق تلخ خیلی بی تابی می کرد اما من کر و کور شده بودم و جز مواد کسی را نمی دیدم. صبح زود قبل از رفتن به اداره مواد مصرف می کردم تا کسی پی به قضیه نبرد اما با وجود ...
یک روز با زنان زندانی
سفته ای به خیال خود به دوستش کمک می کند، بعد از چند ماه دوستش بخشی از بدهی را داده و دیگر قبول نمی کند که سود حاصل از وام را پرداخت کند و متوجه می شود که مابقی پول نزول است و زیر بار نزول نمی رود، وام دهنده نیز حاضر نمی شود سفته را برگرداند و تهدید به شکایت می کند. سمیرا می گوید: آشنای خانوادگی مان به قصد کمک، پول وام او را داد و سفته را پس گرفت؛ حالا من به او بدهکار بودم، غافل از اینکه ...
اشپیتیم آرفی : حکم فیفا را داشتم و می توانستم از پرسپولیس امتیاز کم کنم ؛ میلیارد ها تومان به بازیکنان ...
شکایت تو از پرسپولیس به کجا رسید؟ نمی دانم به خدا. خودم دیگر خسته شدم از اینکه به باشگاه پرسپولیس و فدراسیون فوتبال رفتم. من طلبی از پرسپولیس ندارم ولی طبق قرارداد آن ها باید مالیاتم را می دادند که این کار را نکردند. هر وقت به باشگاه یا فدراسیون می روم طوری به من نگاه می کنند که انگار من در حق آن ها ظلم کردم. آن ها اصلاً رفتار خوبی با من نداشتند و این موضوع بیشتر از پول مرا اذیت می کند ...
مکانی: برترین دروازه بان لیگ برتر نروژ می شوم/ امیدوارم اسکوچیچ راه کی روش و برانکو را ادامه دهد
اختلاف نظر شما با سرمربی میوندالن شده بود؟ سرمربی فکر می کرد من باید زمان بیشتری را به استراحت بپردازم، اما من بر این عقیده بودم که شرایط کمال را برای بازی کردن دارم و واقعا نیازی نیست استراحت کنم به همین دلیل ترجیح دادم مدتی از میوندالن دور باشم، ولی همیشه باشگاه میوندالن را خانه خودم می دانم، به خاطر اینکه طی چهار سال من و تمام اعضای تیم تلاش کردیم تیم را به لیگ برتر فوتبال نروژ ...
دستگیری 2 سارق زورگیر
به پایگاه چهارم آگاهی ارجاع شد. وی تصریح کرد: شاکی در پایگاه حاضر و بیان داشت، ساعت 05:30 نوزدهم تیرماه سال جاری از تهرانپارس به مقصد میدان رسالت سوار یک دستگاه خودروی پژو 206 نوک مدادی شدم، در مسیر به راننده و فرد دیگری که در عقب خودرو نشسته بود مشکوک شدم و در چهار راه سراج از راننده درخواست کردم که پیاده شوم و راننده بیان داشت که به مقصد نرسیده ایم ، من گفتم وسیله ای جا گذاشتم باید ...
خورشید، کسب و کار من است/ کارم را از پشت بام منزل پدرشوهرم شروع کردم!
7ساله دارم. بعد از اتمام دوران کارشناسی در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شدم اما چون همیشه رویای راه اندازی کسب وکار خودم را داشتم زمینه های آن را از همان سال ها شروع کردم. درحالی که برای ارشد درس می خواندم، یک فرزند داشتم و فرزند دومم را هم باردار بودم پله های ادارات و مراکز مختلف را بالا می رفتم تا بتوانم شرکت خودم را ثبت کنم. حالا چندین سال است که با همسرم صاحب یک شرکت در زمینه نصب سیستم های انرژی ...
دو بار اعدام برای بی رحم ترین پسر تهرانی
نقابدار دست به شلیک زده اند امین روی تخت بیمارستان به ماموران گفت: وقتی وارد خانه شدم هیچ کسی را در حیاط ندیدم. من گمان می کنم برادرم تحت تاثیر مصرف مواد مخدر دچار توهم شده باشد. وقتی من در طبقه سوم در را روی خودم قفل کرده بودم فریاد های کمک خواهی او را می شنیدم. با اظهارات پسرجوان سرانجام امیر لب به اعتراف گشود و به قتل پدر و مادرش به دلیل اختلاف های خانوادگی قبلی اعتراف کرد و گفت قصد کشتن ...
کارشکنی کارگزاران ترکمنستانی با فعال اقتصادی ایرانی
سنگ اندازی های ترکمنستانی ها در مسیر تجار و فعالان اقتصادی ایرانی، چند سالی است که در حال تکرار شدن است. هر بار با شنیدن داستان یکی از این سنگ اندازی ها این زخم چندساله سر باز می کند.در ادامه یکی از این نمونه ها را می خوانید. یکی از فعالان متخصص در حوزه پلیمر که عمده فعالیت و تخصص اش در راه اندازی خطوط تولید این محصولات در ایران و دیگر کشورهای همسایه است به تازگی به دعوت یک گروه به صورت قانونی برای راه اندازی یک پروژه به کشور ترکمنستان رفته که با رفتارهای ناشایست و خارج از عرف روبه رو شده بود. ...
یادداشت روز| پفک فروش دارد و داروخانه ندارد آنچه می خوانید گزارشی از حضور تقریبا کوتاه دیشب و امروزم با ...
خیابان بیشتر از دستکش های در دست مردم بود. به منزل که رسیدم شبکه خبر زیر نویس کرده بود: کارت هایی که مهلت اعتبار آنها تمام شده تا سه ماه تمدید شده اند. از خودم پرسیدم: پس چرا کارت من ضبط شد؟! امروز. حوالی ساعت 11 صبح به شعبه بانک ملی مراجعه کردم.کارت منقضی را گرفتم . کارمند بانک گفت: حالا یه سر به بانک رفاه بزن. به سمت بانک رفاه حرکت کردم. سر راهم مغازه های فروش ...
کمبود گوشت و سیمان به روایت علم/تبلیغات ساختگی از شادی عمومی
غذایی قابلی در مغازه ها پیدا نمی شود؟ به لطف شما آقا و البته باید بگویم با دوندگی بسیار از طرف خودم بالاخره موفق شدم از طرف شهرداری جواز ساختمان خانه ای را بگیرم. بعد از همه دوندگی ها تازه معلوم می شود که نمی توانم به هیچ قیمتی سیمان بخرم. حرف هایش خلقم را به کلی تنگ کرد. آیا هویدا می داند دارد چه غلطی می کند؟ آیا عمداً قصد خراب کردن این مملکت را دارد؟ منبع خبر : خبرگزاری مهر ...
موهبت خانه نشینی اجباری
می توانستم راه بروم، بدوم، شنا کنم، سر صحنه تئاتر بروم، کارگردانی کنم و خلاصه تمام فعالیت های روزمره را در بیرون از خانه انجام دهم، اما بیماری ام اس به آرامی همه اینها را از من گرفت، بنابراین مجبور شدم راهی برای نجات پیدا کنم. گروه کاکتوس امید که به تازگی در تلگرام راه اندازی کرده ام شاید دریچه ای باشد تا بتوانیم از زندان بیرونی رها شویم و یکی پس از دیگری درهایی را در درون مان بگشاییم. دنیا شرایط ...
صفایی: نترسید، به پرسپولیسی ها کرونا ندادم!
اینکه میگویند خط تولید را عوض کردند و ماسک تولید میکنند پس عملا ما در دست مردم نمیبینیم و از هر ده داروخانه شاید یکی هم ماسک نمیدهند یا اگر هم بدهند یک تعداد خیلی محدودی میدهند. * نترسید، به پرسپولیسی ها کرونا ندادم! علی صفایی درباره قضاوتش در بازی پرسپولیس هم گفت: چهار روز قبل بازی که ابلاغ را به من دادند و من متوجه شدم قرار است است بازی را قضاوت کنم از طریق یکی از دوستانی که ...
دیدار با آیت الله کاشانی مسیر زندگی ام را تغییر داد
به گزارش خبرگزاری رسا ، به دلیل فضای خانوادگی، به طور کاملاً خودجوش به سلسله روحانیت ملحق شدم! حدود 14 سال داشتم که پدرم فوت کرد. من یک سالی خدمت والده مکرمه در تبریز و در منزل اخوی محترم آیت الله آقاسیداحمد خسروشاهی یا اخوی های دیگر بودم که امکانات مالی خوبی نداشتند و معاش خود من هم بعد از پدر، ابداً تعریف نداشت و وضعیت بسیار دشواری بود در روز هایی که بر ما گذشت، عالم مجاهد و محقق ...
یک روایت واقعی؛ اینجا بیمارستان کامکار قم است
بغض مانده از مداحی را قورت داد، گفت: چه مهربون حرف می زنی، چه دلم آروم شد، ما که کس و کار شما نیستیم، پول بهتون نمیدن، خدا رو شکر که از خانواده مون بیشتر بهمون اهمیت می دید او دستمال مچاله را توی دستش گوله می کرد و حرف می زد و من با نوک کفشم نخ های تی را له می کردم و صدای زن را نامفهوم می شنیدم. دست هایش را مثل دعا کردن مادربزرگ ها بلند کرد، سرش را کج کرد، چشم هایش را بست ...
احسان علیخانی، پریناز ایزدیار را با خاک یکسان کرد + فیلم
...> عاشق فست فود هستم ولی خیلی سعی می کنم کمتر بخورم چون می دانم چیز خوبی نیست و در بیشتر مواقع خودم را برای نخوردن کنترل می کنم اما گاهی مجبور می شوم وقتی غذای خانگی ندارم و عجله دارم فست فود می خورم تنقلات و پوست قدیم ترها عاشق تنقلات بودم اما از آن موقع که فهمیدم تا چه حد برای پوست مضر است مخصوصا برای ما بازیگران که مدت های زیادی گریم روی پوست خود داریم، به خودی ...
اثر کرونا بر کاهش 70 تا 90 درصدی درآمد مشاغل مختلف
و بخارش به هوا بلند شده است؛ از ماسک های سفید و سبز عبور می کند و به مشام عابران می رسد اما آنها رغبتی به خوردن ندارند. رسانه ها در روزهای گذشته تاکید کرده اند که مردم برای پیشگیری از ابتلا به کرونا باید بیش از گذشته به بهداشت مواد غذایی مصرفی شان توجه کنند. ترکش این توصیه ها بیش از همه به فست فودی ها، کافی شاپ ها و آبمیوه فروشی ها خورده است. داود حدود 10 سال است که در میدان ولیعصر تهران فست فودی ...
نامه اعتراضی داریوش ارجمند به تغییر در مؤسسه هنرمندان پیشکسوت/ حق عظیمی دریافت نشان از رئیس جمهور است، ...
برای رونق و پیشرفت و پول های این مؤسسه نقشه کشیده می شود؟! من از صفر تا صد در کنار او بودم، همه بودیم، یاری اش کردیم، امروز این مؤسسه برای نظام جمهوری اسلامی در حوزه داخلی و خارجی کسب آبرو کرده! البته اگر بفهمید! روزی به وزیر وقت گفتم که یک چادر از هلال احمر بگیرید و برای دفتر مؤسسه هنرمندان در یکی از پارک های تهران نصب کنید تا دلمان خوش باشد که یک دفتر داریم! امروز ...
ایرج عرب و ناگفته های چندماه خیلی سخت- اختصاصی
پرداخت کردیم. نحوه پرداختی به این شکل است که هر پرداختی از ابتدای قرارداد و اولین مطالبات محسوب می شود. اگر بخواهم درباره دوره خودم حساب کنم من نزدیک به 60 درصد آن را پرداخت کرده بودم. این را در نظر بگیرید که 300هزار تای آن بعد از قهرمانی تیم در لیگ برتر شکل گرفت. طبیعتا از اصل پول که 800هزار تا ما 500 هزار تا را داده بودیم. بنابراین تا آنجا مشکلی نبود و اینکه ما گفتیم او می ماند به این خاطر بود که یک ...
ناگفته هایی از مجاهدت خانواده های رزمندگان در دفاع مقدس
که قرار نیست بیشتر از شش ماه زنده بمانیم. به جرئت می توانم بگویم خیلی از آن جوان هایی که وارد نهاد های انقلابی مثل سپاه می شدند، تصورشان این بود که آمده اند خونشان را بدهند تا درخت انقلاب ریشه بگیرد. من خودم از روزی که وارد سپاه شدم تا حدود پنج الی شش ماه بعد که به مهاباد رفتیم، حتی یک ریال حقوق نگرفته بودم. اصلاً این چیز ها مطرح نبود. یادم است یک روز در مهاباد دیدیم بالگرد شنوک نشست و ...