روایت خواندنی از جسارت و شرافت رئیس بانک ملی در دوران پهلوی
سایر منابع:
سایر خبرها
به عابدزاده گفتم جهت پنالتی را هم تشخیص نمی دهی
مامور مهار مرتضی کرمانی مقدم هستی و نباید اجازه بدهی او حرکت کند. به منصورخان گفتم کرمانی مقدم باید من را بگیرد، خدا بیامرز ناراحت شد و گفت شما گوش نمی کنید و خلاصه داد و بیداد به راه انداخت، چشم گفتم و به زمین رفتم و کار خودم را کردم. بعد از بازی کرمانی مقدم را دیدم و وقتی ماجرا را برایش تعریف کردم او گفت علی پروین نیز از من خواسته بود تو را مهار کنم. شما راست پا بودید اما چرا در دفاع ...
ساناک:می دانستم استراماچونی باید منتظر اتفاقات ناگهانی باشد/ مشکل خروج، من را استقلال جدا کرد
انجام نمی دادند و این برای من غیر قابل پذیرش بود. همانطور که گفتم بیماری مادرم هم من را خیلی نگران کرد و همه این مسائل دست به دست هم داد تا دیگر نتوانم به استقلال برگردم. *: در آن زمان از شما به عنوان مغز متفکر و همه کاره تمرینات استقلال یاد می شد و حتی خیلی ها دلیل افت تیم را جدایی ساناک عنوان کردند. آیا بعد از جدایی و سفر به کشورت با کادر فنی در ارتباط بودی؟ این باعث افتخارم ...
ملت پناه ارتش، ارتش برای ملت
ترور شد و به شهادت رسید تا علاوه بر آثار جنگ روانی سنگینی که بطور مستقیم و غیر مستقیم توسط دشمنان خارجی، طیف ضدانقلاب، منافقین، حزب توده و عناصر نا آگاه در ارتش جریان داشت، بی انضباطی، سستی و عدم تمکین از فرماندهان نیز به مشکلات ارتش اضافه شود. امام خمینی (ره) برای پایان دادن به این وضعیت و تمام کردن برخی خود سری ها در دولت، با صدور پیامی تاریخی در تاریخ 29 فروردین سال 58 خطاب به ملت، روز 29 فروردین ...
یادداشت های علم، دوشنبه 28 فروردین 1351
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح شرفیاب شدم، شاهنشاه سر حال بودند. بریده روزنامه های سوئیس و فرانسه را تقدیم کردم، ملاحظه فرمایند. همین روزنامه هایی که این قدر به ما بد نوشتند، حالا تعریف می کنند و امیرهوشنگ را ملائکه کرده اند. فرمودند: قبلا وزرات خارجه داده است، خواندم. بعد فرمودند: این آقایان حالا بریده این جراید را تلگراف می کنند که خدمت نمایی کنند. حال آن که یک قدم ...
کراماتی خواندنی از حضرت رقیه (س)؛ شفای عجیب بیماری لاعلاج دخترک مسیحی
بیدار شدم و متاسف و متاثر بودم که چرا از آن مجلس پر فیض محروم مانده ام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت. همان روز و یا روز بعد به همان متخصص مراجعه کردم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی و بیماری قبلی در کار نیست. او که سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید که به این زودی و سریع نتیجه گرفتید؟ من چگونگی توسل و خواب خودم را بیان کردم. دکتر قلم در دست ...
روح فروش!/ پیرمردی که سلام هایش هیچ وقت بیات نمی شود!
حسینه است. چهارشنبه شب ها مجلس داریم شما هم تشریف بیاورید! منتظر چهارشنبه بودم که زود از راه رسید. جلسه ی قرآن، زیارت عاشورا و روضه و بعد پذیرایی مختصر و سبک از شامی تا آش و از نان و پنیر و سبزی تا آبگوشت! شام تبرکی است که چهارشنبه شب ها برای همه اهل ساختمان آورده می شود. چه آنهایی که در مجلس شرکت کرده اند و چه آنها که توفیق نیافته اند. همان روزها فهمیدم انشعاب آب یکی است و حاجی خود اش حساب و کتاب ...
مارعلی شیرزنی با عطر باروت/ از جنگ عراق تا جنگ کرونا
...، از پایگاه بسیج به سمت خانه آمده بودم که به طرفم دوید و با صلابت گفت: امام خمینی دستور داده که به جبهه برویم، حالا هم که با موشک مدرسه را زده اند سکوت جایز نیست، تو که خودت بسیجی و در دل کار هستی چطور میتوانی به خاطر دلت به رفتنم رضا ندهی؟ آنقدر محکم پای حرف هایش ایستاده بود که حتی اجازه تردید را به دلم راه ندهم، به مسجد رفتیم تا رضایت نامه را پر کنم، آنجا هم که پرسیدند گفتم وقتی ...
اکبر طاهری: مدیر بعد از من عامل جنجال مهدی طارمی و ریزه اسپور شد
او رفتم و گفتم دست شما برای برداشتن من باز است. او به من گفت چند وقت کار کن تا مدیر جدید بیاورم. بعد از مدتی سلطانی فر دید که من کار می کنم و ارتباطمان هم خوب شد و ایشان بیشتر طالب این می شد که من کارم را انجام بدهم. من به وزیر گفتم برخی نزدیکان و معاونان شما در طبقات دیگر وزراتخانه کار هایی علیه من انجام می دهد. سلطانی فر گفت اجازه دخالت به کسی نمی دهم و با خودم در ارتباط باش، اما بعد از مدتی ...
دیدار با عثمان طه، خطاط مشهور قرآن
کرد ، در گوشم گفت این شخص که وارد مسجد از باب جبراییل شد ، طه عثمان است . من که نزدیک به دو دهه پیش او را دیده بودم ، چهره شکسته وپیر او را نشناختم . نزدیک به ما که رسید بلند شده وسلام کردم واو را در بغل گرفته وخود را معرفی نمودم . ابتدا نشناخت ، گفتم که به منزل شماآمدیم وقرآن را به ما ، یعنی جمهوری اسلامی عرضه نمودی . در این هنگام بود که مراسناخت وگفت راحت من أیدیکم ، یعنی آن قرآن را از دست دادید ...
بختیاری زاده: درحق صادقیان خیانت کرده اند
چرا یک فوتبالیستی مثل علی دایی به اوج موفقیت می رسد و دیگری حتی با داشتن استعداد بیشتر، راه با جایی نمی برد که این به طور مستقیم برمی گردد به نوع نگرش این دو بازیکن. وقتی این گفتگو را دیدم پیش خودم گفتم که متأسفانه موفقیت چقدر به بینش و دنیای ذهنی ما مربوط است. وی درباره اینکه چرا در طول همه این سال ها مربیان و کسانی که با این دست بازیکنان سروکار دارند نتوانستند تاثیرمستقیمی درروند شکل ...
حضور مخفیانه شهید بابایی در راهپیمایی های علیه شاه/ عباس عاشق امام (ره) بود
نامه نداشتم. الکی منو گرفتن. یکی شان گفت: همه اینایی که شبنامه داشتن رو گرفتن. دانه به دانه شناسایی شان کرده بودند. سی 130 نشست. خدایا، این دشتی زاده نیامد، چه کار کنم؟ یکدفعه دیدم پیداش شد و رفت با تبریزی صحبت کرد. البته من نمی دانستم که با تبریزی صحبت می کند. بعد آمد و گفت: روشن! گفتم: بله گفت: بیا بیرون . آمدم بیرون. دشتی زاده رو کرد به تبریزی، گفت: بابا، جناب تبریزی، شما دیگه چرا گوش ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، سه شنبه 27 فروردین 1268: روایت شاه قاجار از دهات اطراف قزوین
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ امروز باید برویم مهمان خانه قشلاق که خاک قزوین است. صبح برخاستیم، رخت پوشیدیم، خیلی دیر سوار شدیم، سه ساعت از دسته رفته بود که بیرون آمدیم. دمِ کالسکه امین السلطان ایستاده بود، صارم الملک بود و حاجی لطفعلی خان برادرش بودند. حاجی لطفعلی خان مرخص شد که برود طهران، حکیم الممالک و پسرش هم ایستاده بودند، حکیم می خواست مرخص شود برود طهران، رنگش سیاه شده بود و مات ایستاده بود به زمین نگاه می کرد، در نهایت کج خلقی گفتم: حکیم می رود حکومت حاکم است هیچ جوا ...
تصمیم بازیگر دوپینگ برای ازدواج قطعی شد
بحرانی آلبالو پلو درست کردم و برای گروه هم آوردم. بعد از مدتی کوتاه دیدم که شعبان نژاد، 11 پرس زرشک پلو با مرغ خورد؛ تمام آلبالو های من را هم خورد. سه ظرف سالاد، 10 کیلو میوه، نوشابه و چای هم خورد. من تا به حال در زندگی چنین چیزی را ندیده بودم. جالب اینکه این اتفاق هر روز هم تکرار می شد! در ادامه شعبان نژاد درباره حضورش در خندوانه گفت: من با برنامه خندوانه دیده شدم؛ در آن برنامه 6 تیپ ...
قصه آمدن و رفتن هشتمین شهید مدافع حرم ارتش
تحملش را دارم. من و مادرش خودمان او را فرستادیم و می دانیم کجا فرستادیمش. تحملش را داریم. به ما بگویید. گفت: بله، او که برای شهادت پر و بال می زد، به آرزوی خودش رسید. حالا هم ما می خواهیم بیاییم خانه شما. گفتم: من الان در پارک هستم، ولی برمی گردم. توی راه بودم به خدا گفتم: خدایا اگر در من آرامشی هست از طرف تو است. این تحمل را به همسرم هم بده که بتوانم به او بگویم. به همسرم زنگ زدم که از ارتش می ...
بائو: خدا به من زندگی دوباره داد
کامل نشده و نیامده بود، کسی نمی دانست معده را هم درگیر می کند. همه فقط می گفتند تب و تنگی نفس و وقتی می گفتم معده و دستگاه گوارش می گفتند جزو علائم کرونا نیست. 10 روز کذایی در خانه داشتم. تا به حال چنین شرایطی ندیده بودم که همزمان معده، حالت تهوع، کمردرد و شکم درد شدید سراغ کسی بیاید. هر قرصی می خوردم هم جواب نمی داد. بعد از آن 10 روز، رفتم دکتر و گفتم برایم نسخه بنویس که اسکن بگیرم. ...
روایت آیت الله هاشمی از پیغام آمریکایی ها در سال 74
شورای عالی امنیت ملی] آمد. دربارة مسایل آمریکا و ضرورت مباحثه با رهبری در این خصوص و مسأله کشمیر صحبت شد. شب میهمان رهبری بودم. دربارة پیام آمریکا از طریق انصاری صحبت شد. قرار شد در محدوده امور اقتصادی که قبلاً تصویب کرده بودیم، قابل پیگیری و اجرا باشد. درباره اصل نزاع با آمریکا هم بحث شد؛ ایشان تا این حد قبول دارند که نباید آمریکا را بیش از این تحریک کرد، ولی آشتی را قبول ندارند و دربارة راه های بینابین باید مذاکره شود. از آثار سفرم به مشهد و خوزستان و بیانیه ام اظهار رضایت کامل دارند. به خانه آمدم. چمدانم را برای سفر به هند بستم. ...
شوخی سریال نون خ 2 با نحوه داوری جشنواره فیلم فجر!
بدهیم به بیک زاده جواب محمودی را چه بدهیم به هر حالا این آدم پیشکسوت است و از من توقع دارد. کیوان: محمودی نه. او سرمایه گذار باغش مشکوک است. از پول های باد آورده دارد. ما جایزه را بدهیم به او فکر می کنند سبیل ما را هم چرب کرده است. عمو کاووس: نکرده. کیوان: آقا گفتم من پارسال گرفتار بودم. نورالدین خانزاده: به نظر من جایزه را باید بدهیم ساریخانی چون دهنش چفت و ...
مکالمات بنی صدر را شنود می کردیم/ بازرگان با مردم ایران همراه نبود
می دادند. برنامه اولیه دانشجویان اشغال سفارت برای 48 ساعت بود و ادامه آن را منوط به نظر امام می دانستند. پیش از این نیز یکبار سفارت آمریکا اشغال شده بود ولی حضرت امام آن را تأیید نکرده بودند. چه شد که این بار این اقدام را تأیید کردند؟ چند ماه پیش از 13 آبان 58 این اتفاق افتاده بود و توده ای ها که همفکر اتحاد جماهیر شوروی بودند، دست به اشغال سفارت آمریکا زدند؛ ولی حضرت امام ...
همسنگر پیکاسو
اروپا از پول های مردم درآمدسازی کردند. پدر داشت ادامه می داد. بعد از چند وقت نقاش معروف اسپانیایی یعنی پابلو پیکاسو به دیدن من آمد و از من خواست در خانه خود برای من سنگر باشد و از من محافظت کند آخر در فرانسه به من سوءقصد شده بود. با این حرف همه جا خوردند و تعجب کردند. زمانی که همسنگر پیکاسو بودم او بسیار به من احترام می گذاشت یک نقاشی هم از من کشید. دیگر تحمل چرند و پرند های پدر را نداشتم. بنابراین ...
همسایه واحد 5 کرونا داشته؟! + عکس
اسپری همه جای دستم را ضدعفونی کرد. حتی به لباس هایم هم اسپری می زد. اگر جلویش را نمی گرفتم تمام هیکلم را خیس می کرد. بعد خودم، دوچرخه را حسابی ضدعفونی کردم. در کتابفروشی یک روز بانشاط را کنار همکاران پست سر گذاشتم. غروب وقتی می خواستم به سمت خانه بیایم، کتابی که تقریباً در مسیر خانه بود را برداشتم و راه افتادم. به خانهٔ مشتری رسیدم، یک آپارتمان بلند و بدقواره با سنگ های گرانیتی. زنگ واحد ...
سکوت حاج قاسم مقابل جمله یک مادر شهید
شروع کردند به صحبت کردن با حاج قاسم. بعد از تمام شدن صحبت های مادر و همسر شهید رادمهر سردار با ما شروع کردن به صحبت. من عکس همسرم را که لای دفتری همراهم گذاشته بودم روی میز جلوی خودم قرار دادم. سردار به من نگاه کرد و گفت: خب دخترم شما دختر کدام شهید هستی؟ با خنده ای سلام کردم و گفتم: نه من همسر شهیدم! عکس شهیدم را گرفتم نشانش دادم، گفتم: بفرمایید شهید کمالی، من همسرش هستم ...
نظر امام خمینی درباره استفاده انجمن حجتیه از سهم امام/ واکنش حجتیه ای ها به فتوای آیت الله خوئی
امام نوشته نمی شود زیرا به دلیل اینکه امام در تبعید حضور داشتند برای شخص نویسنده تبعاتی را به وجود می آورد. نامه را از طرف جمعی از مؤمنین به امام خمینی ارسال شده بود. امام هم در پاسخ به استفتاء آقای حلبی حرکت ایشان را تأیید می کنند. در نامه به امام نوشته بودند که بهائیت پاسخگو ندارد و ما باید به این شبهات پاسخ بدهیم و از اینکه مؤمنین به سمت این ها گرایش پیدا کنند جلوگیری بعمل آوریم. ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، دوشنبه 26 فروردین 1268: از این پسره تلخ تر و نحس تر در دنیا نیست!
، چای عصرانه خوردیم. مجدالدوله یک درویش آورده بود می گفت مدح می خواند. درویش جاهل بدگلی بود، قدری خواند انعامش دادم رفت. پیشخدمت ها همه بودند. بعد سوار شدیم از روی تپه آمدیم پایین راندیم رو به ینگی امام، کالسکه را گفته بودم بیاورند، راه و بیراه هر طور بود آورده بودند، سوار کالسکه شدیم، راندیم. زن ها زیاد از دهات آمده بودند تماشا. نزدیک ینگی امام دیگر کالسکه نمی رفت، سوار اسب شدیم. سراپرده را بالاتر از کاروانسرا زده اند. وارد منزل شدیم. شب سرِ شام موزیکان چی ها آمدند زدند. بعد از شام خواننده ها آمدند. محمدصادق و پسرهای آقا علی اکبر و غیره زدند و خواندند. لینک کوتاه کپی لینک ...
ماجرای مازیار ابراهیمی کار عده ای بیسواد درون سیستم بود، حتی یک نفر اعدام شد
کارشناس سابق میز نفاق [سازمان مجاهدین خلق] در وزارت اطلاعات، در بخش دوم گفت وگوی مفصل خود به مسائلی چون آینده ی سازمان مجاهدین خلق و امکان معامله برسر آنها با دیگر کشورها که سابقه داشته و دارد، نمود سازمان در سینمای ایران، جریان چپ مارکسیست داخل ایران که آنها را بسیار عاقل دانسته و نقدهای وارده در مورد رادیکال شدن شان را رد می کند و همچنین به ماجرای مازیار ابراهیمی و امکان تکرار پروژه های امنیتی که در آنها کیس سازی می شود پرداخته است. ...
محمد علی بهمنی؛ از خاک نفرین شده تا خرچنگ های مردابی + عکس و زندگینامه
...، انتشار یافته است. محمد علی بهمنی راجع به کودکی و مادر خویش می گوید: مکتب خانه مادر که زن آگاه و تا حدودی آشنا به دو زبان عربی و فرانسه بود به وسیله پدر خشن و متعصب تعطیل شده بود. حقوقی هم که پدر از کار سوزنبانی در راه آهن می گرفت کفاف زندگی را نمی-داد و من ناچار به کار تمام وقت با شب کاری های پی در پی بودم. مادر را نه فقط به پاس مادر بودن، بلکه به ظلمی که به استعدادش رفته بود، به ...
پوگبا: چیز های زیادی از پیرلو و اسکولز آموختم
کرد و در نهایت در تابستان 2016 با قراردادی به ارزش 105 میلیون یورو که در آن زمان رکورد جهانی نقل واننقالات بود به جمع شیاطین سرخ بازگشت. پل پوگبا در گفت وگو با پادکست منچستریونایتد گفت: مادرم همیشه می گفت "تو به تیمی دیگر خواهی رفت، اما به منچستریونایتد بازخواهی گشت". او همیشه این جمله را می گفت و من هم می گفتم "خواهیم دید چه خواهد شد"، اما شما مادران را می شاسید. مادرم می گفت "تو به ...
اسم رمزی که بعثی ها را گیج می کرد!
ام حمزه که بهش می گفتیم حنظله! با پسر دیگری بود بنام اکبر قربانی که الان هم هستند. اینها یا امدادگر بودند و یا حمل مجروح بودند. ته ستون بودند و من هم چون تخریبچی دسته بودم، پشت آنها بودم. ستون را راه انداختند و رفتیم و یک جایی گفتند بنشینید. بعد گفتند تخریبچی بیاید. آنها دنبال تخریبچی لشگر بودند، من فکر کردم با من کار دارند. رفتم جلو. فرمانده گروهان قاسم کارگر بود. گفت تو چرا آمدی؟ گفتم ...
روایت جذاب داستانی از اسماعیل طلایی و سقاخانه
.... ما فقط به کلیات می پردازیم و این شخصیت ها و اتفاقات مهم تاریخی فقط به صورت یک هاله در فرهنگ ما بازروایی شده اند. جزئیات مهم و سرنوشت ساز تاریخی در رمان ها غایب هستند. مثلاً ما در آتون نامه به اولین مواجهه ایرانی ها با علوم جدید از طریق آموزش مستشاران پرداختیم. ما در آن دوره برای اولین بار با سپاهی با یک نظم اروپایی برخورد می کنیم، چون مدرسان اروپایی و فرانسوی افراد نظامی ما را آموزش می دهند ...
دردهای بی پایان یک سوگ ابرازنشده؛ با سوگواران کرونا چه کنیم؟
بعضی از این توصیه ها با هم، همپوشانی دارند. اگر اطرافیان تان داغدیده اند شنونده باشید طی روز با شخص داغدیده تماس برقرار کنید. خیلی بهتر است که این تماس، تصویری باشد. با او صحبت کنید. منظور از صحبت در چنین شرایطی، شنونده فعال بودن است. شنونده فعال، تلاش نمی کند طرف مقابل را آرام کند و به او نمی گوید سوگواری کن! قسمت و سرنوشت این طور بوده، غصه بخور، غصه نخور! . به ...
یادداشت های علم، سه شنبه 26 فروردین 1354 / شاه: خواهرم اشرف از یک طرف حرص می زند، از طرف دیگر وقف می کند!
تهران آمده، حسب الامر شاهانه ناهار دادم و حرف های او را گوش کردم، چون شاهنشاه از خدمت او در سابق راضی بودند. چیز عجیبی است که حالا برای آمدن به ایران هواپیماها جا ندارند و هتل های تهران هم تمام پر هستند، 100 درصد. بعدازظهر [و] امشب تمام در منزل کار کردم فقط قدری شنا کردم و راه رفتم. امشب برنهارد به طور خصوصی مهمان سفیر هلند است و ما آسوده هستیم، گو این که باید سر شام می رفتم، نرفتم که به کارها برسم. لینک کوتاه کپی لینک ...