سایر منابع:
سایر خبرها
عشاق سر به مِهر
کاری آنقدر زیاد است که شاید حتی نتوان یک جرعه آب نوشید؛ خوابیدن با همان لباس معروف فضایی هم که جای خود را دارد. این پرستار جوان از سختی این لباس فضایی هم می گوید: در طول یک دوره 12ساعته شیفت شرایط تعویض لباس وجود ندارد و این یعنی امکان رفتن به سرویس بهداشتی هم برایمان مقدور نیست. خانم غضنفرپور هم می گوید: در بخش آی سی یو بیشتر بیماران سطح هوشیاری پایینی دارند و نمی توانند صحبت کنند که ...
شوخی های ممنوعه در نون.خ
داشته باشیم. مثلا یک روز یکی از بچه ها در صحنه گفت بزن دست قشنگه را و آقاخانی همان جا جلویش را گرفت و درخواست کرد که به هیچ وجه جملات این مدلی که خیلی تکرار شده گفته نشود. وی اضافه کرد: آقاخانی اصلاً اجازه نمی داد شوخی هایی که معروف شده در این سریال دوباره وارد گفتگوها شود این ها جزو شوخی های ممنوعه بود. هر روز این را تاکید می کرد و یا می گفت این تقابل آدم هاست که باید خنده را بوجود ...
پرستار داوطلب شدیم تا شما تنها نمانید +عکس
.... تازه عروس بودم و بی دغدغه فرزند و دور از خانواده. راه ها هم بسته بود و هر روز تماس تصویری با خانه پدری در تهران برقرار. فاصله من با بیمارستان امام خمینی فریدون کنار زیاد نبود. آنجا غوغایی به پا بود و می دانستم که این بیمارستان مختص بیماران کرونایی شده. یک روز اتفاقی فراخوان یکی از طلبه ها برای گذراندن آموزش فشرده کمک بهیاری داوطلبانه را در اینستاگرام دیدم. ابرو بالا انداختم و در ...
روایت زوج طلبه جهادگر در قلب قرنطینه/ از نظافت بیماران تا تی کشیدن راهروهای بیمارستان
، حوزه علمیه در کنار طلبگی بخش خدماتی مشغول بودم و با مشورت سایر دوستان نامه ای به دانشگاه علوم پزشکی اراک فرستاده شد که در صورت نیاز آمادگی کمک به بیمارستان ها وجود دارد. وی ادامه می دهد: حدود 30 نفر از طلاب برای این اقدام اعلام آمادگی کردند و بعد از اعلام نیاز دانشگاه علوم پزشکی 15 نفر راهی بیمارستان شدیم، قبل از این نامه نگاری همسرم برای کمک به کادر درمان پیشنهاد داده بود و می توانم ...
گلایه مادر شهید حامد بافنده از حرف های نسنجیده
حامد به وی خیلی وابسته بود و اذیت می شد. وقتی صبح از کرمان آمده بود، زنگ زد و من نیز در را باز کردم، بعد از سلام و احوال پرسی، پرسیدم می خواهی دوباره به سوریه بروی؟ گفت: خبردارت کردند . به حامد گفتم: تو دین خودت را ادا کردی، چند بار رفتی و آمدی، فاطمه گناه دارد، سنی ندارد و خیلی دوستت دارد . حامد نیز در پاسخ گفت: مامان! بچه های سوری هم برای خانواده های شان عزیز هستند، آن جا آن قدر ...
ماجرایی پرمشقت اما شیرین؛ اینجا عشق حرف اول را می زند
اینکه در شرع و عرف چنین تاکید شده است که در هر شرایطی باید میت را غسل داد و بعد تدفین کرد، اضافه کرد: امروز به حضور ما در این جبهه نیاز مبرمی است و ما با احساس این نیاز وارد عرصه شدیم و هم اکنون کاری را انجام می دهیم که با وجود سختی برای ما احساس خوبی به همراه دارد. یکی دیگر از طلبه ها که کوچک ترین عضو گروه جهادی هم است به ما گفت: در ابتدا که من تصمیم خود را در جمع خانواده مطرح کردم هیچ کسی ...
محاکمه پدر به اتهام قتل پسر معتاد
: آبتین را به سمت خانه پدرم بردم. پدرم گفت پول ندارد و من همان 700 هزار تومان را به آبتین دادم. پسرم عصبانی شد و گفت همه پول را می خواهد. دیگر کنترل خودم را از دست داده بودم و نمی توانستم خودم را کنترل کنم. کنار جاده بود که با هم درگیر شدیم. من او را به دورتر بردم که کسی ما را نبیند بعد هم به آبتین گفتم نمی توانم کارهایش را تحمل کنم و از او خواستم از زندگی ما بیرون برود. او دوباره فحاشی کرد و با ...
چرا نام ایران در آرم سپاه پاسداران نیست؟ /رمزگشایی از دایره بالای آرم و شاخ زیتون /آرم سپاه باید حتما ...
اسلام محدود به ایران نیست که برخی تاکید کردندکه اگر چنین باشد یک بحث سیاسی مبنی بر این که سپاه به زور و مستقیم در همه جا دخالت می کند ایجاد می کند و مشکل ساز می شود. مدتی روی این موضوع بحث شد و در نهایت تصویب شد که در آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ولی در اساسنامه ایران نیز قید شده باشد. این آرم با حضور و دست خط دکتر بهشتی به تصویب رسید. در مورد این که آرم را کجای لباس بزنیم بحث مفصلی ...
هاجر و دخترش سرپناه ندارند! / سرنوشت تکاندهنده یک زن که کلیه اش را حراج گذاشت !
: دیگر در خانه پدرت جایی برای برگشت نداری. هنوز صدایش در گوشم زنگ می زند. زندگی مشترکم بیشتر از 5 سال طول نکشید. در این 5 سال اصلا از کارهای شوهرم سر در نمی آوردم. هر از چند گاهی یکی از وسایل خانه گم می شد اما من آن را جدی نمی گرفتم. یک روز مادرم آمد و گفت لباس هایت را بردار، اینجا دیگر جای تو نیست. متعجب بودم. هنوز نمرده بودم که کفن شوم اما قرار بود از خانه و زندگی ام دور شوم. خوشحال بودم ...
یاد حرف های 33 سال پیش!
به گزارش خبرگزاری فارس، اولین بار سال 66 بود که دیدمش، در کوران جنگ و در منطقه جنگی. راننده لندرور بود و برای رزمندگان در قله ها مهمات و امکانات می برد. هر دو بچه یک شهر قائمشهر بودیم. محله مان هم به هم چسبیده بود. من دخانیاتی بودم و او عبور اسکندرکلا . جالب تر اینکه خانه مان هم چهار، پنج کوچه از هم بیشتر فاصله نداشت اما تا قبل از این همدیگر را ندیده بودیم. یک روز سرد که من ...
چطور این غذا از گلویم پایین برود؟!
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، 45 روزی می شد صمد (شهید ستار (صمد) ابراهیمی هژیر) رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. این انتظار ها آنقدر کشدار و سخت شده بود که یک روز بچه ها را برداشتم و پرسان پرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: حالش خوب است . نمی دانم چقدر گذشت که یک شب یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایه ای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و ...
برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت
ندارد ایستاده می آیی ان شاءالله. محمود از همان زمان خواستگاری و بعد از ازدواج مدام از شهادت حرف می زد و می گفت من به این نیت ازدواج کردم که نسلم باقی بماند و سنت رسول خدا را انجام بدهم و بعد شهید شوم. حرف هایشان را گوش می دادم، ولی باور نمی کردم. می گفتم آنقدر رزمنده در نوبت شهادت هستند که نوبت شما نمی شود، اما روز آخر در چهره اش می دیدم که شهید می شود. هربار که به جبهه می رفت با خنده بدرقه شان می ...
مستندساز خط شکن!
زیادی بازدید خورد و بعد از سه، چهار روز در صفحه خودم که در ابتدا حدود 700 نفر دنبال کننده داشت و بعد از سه، چهار روز شده بود 1300 نفر، 150 هزار بازدید و 40 هزار بازنشر اتفاق افتاد. بماند که چندین نفر از من خواستند کلیپ را برایشان بفرستم و باز خودشان مستقل در صفحات پرمخاطب خودشان کار را منتشر کردند. به نظر خودم رمز موفقیتش در بازدید، اول از همه اخلاص بچه ها بود. دوم هم زاویه دیده نشده کار بود. اینکه ...
روایت بانوان طلبه جهادگر از تغسیل اموات کرونایی/ حتی یک بار هم غسل میت ندیده بودم!
نگران تجهیز عزیزانشان بودند ولی به ایشان اطمینان می دهیم که با حضور طلاب و نیروهای جهادی به فضل خداوند در هر زمان بنا به شرایط خودش ان شالله به تکلیف عمل شده است و در شرایطی که امکان غسل وجود ندارد تیمم واجب است که با مدد الهی این کار مطابق با فتوای علما انجام شد . *حتی یک بار هم غسل میت را ندیده بودم یکی دیگر از بانوان طلبه جهادگر دراین عرصه درباره انگیزه خود از حضور در این ...
کتاب حرف بزن، خاطره! خودزندگی نامه ولادیمیر نابوکوف – به مناسبت زادروز او
. البته که از بلندای فعلی ام، از زمان غریب منزوی کم و بیش متروکه، خود خردسالم را می بینم که در آن روز اوت سال 1903، تولد حیات هوشمندانه را جشن می گیرد. اگر آن که دست چپم را گرفته بود و آن که دست راستم را، هر دو، پیشتر در جهان مبهم نوزادی ام نیز حضور می داشتند، زیر نقابی از هویتی ساختگی پنهان بودند؛ اما اینک، جامه پدرم، لباس فرم باشکوه گارد سواره نظام با آن برجستگی صیقلی و طلایی زرهی که روی سینه و پشتش ...
آن روزهای آبی اراک
در ستون خاطرات قابل حمل یادداشت هایم در حوزه های متنوع فرهنگی، ادبی، مسایل روز و خاطرات نوستالژیک، در روزنامه وقایع استان منتشر می شود. رضا مهدوی هزاوه آن روزهای آبی اراک عید بود. رنگ بادنوروزی، سفید بود. بچه بودم. به خانه طاهره خانم رفته بودیم. خانه شان، خیابان تک درختی بود. خانه شان، حیاط بزرگی داشت. روی درخت پیر حیاط، طوطی سبز رنگی در قفس آویزان بود. ...
لژیونر شدنم را باور نمی کردند
فشرده است. گرچه از همان ابتدا بازیکنان تیم کوناک طوری با من رفتار کردند تا احساس راحتی کنم و به من کمک می کردند. حتی سرمربی خیلی پیگیر بود تا نیازهایم را برطرف کند و احساس غریبی نکنم. مشکلی هم با حجاب بازی کردن در این مسابقات نداشتم. از نظر سنی نسبت به بازیکنان دیگر در تیم کوناک کوچکتر بودی بله من کوچکترین عضو تیم بودم. پنج خارجی در تیم هستیم که 2 نفر از آنان نیجریه ای هستند و ترکیه به ...
مجلس یازدهم باید فاقد نکات منفی تمام 10 مجلس قبلی باشد
منتخب قم در مجلس یازدهم از تعیین 25 راهبرد اصلی و 32 اقدام برای تحول مجلس آتی خبر داد و گفت: مجلس یازدهم باید فاقد نکات منفی تمام 10 مجلس قبلی باشد. ...
انتشار عکس های حاشیه ساز از نرگس محمدی و علی اوجی در روزهای کرونایی + بیوگرافی
برزیل که آمدم بعد از 15 روز غذای باب میل نخوردن، مادرم برایم ماکارانی درست کرده بود و من از ماکارانی متنفرم و در برزیل کنار همه غذا ها ماکارانی هم بود، به همین خاطر بعد از دیدن غذا گریه کردم! اگر بگویند قرار است بمیری و فقط یک دقیقه فرصت داری و فقط می توانی به یک نفر زنگ بزنی آن یک نفر کیست؟ قطعا به مادرم زنگ می زنم. از همه بیشتر برای من ارجحیت دارند. از اینکه روزی ...
گذر از کنار مرگ!
با آب معمولی جنازه را غسل می دهیم. بچه ها اینقدر با احتیاط و وسواس مِیِّت را غسل می دهند که انگار یکی از عزیزان خودشان است. کار غسل که تمام شد، ابتدا با یک حوله جنازه را خشک می کنیم. بعد آن را روی تختِ کَفَن می گذاریم. نفر چهارم گروه قبلا کفن را آماده کرده. کفن سه لایه دارد. یک لایه برای کل بدن است. یک لایه معروف به پیراهن است و یک لایه هم برای عورتین. روی دو لایه ی اول آیات قرآن چاپ ...
از دست شوهر ژولیده ام کلافه شدم!
منطقیه؟ حداقل ناخن هات رو که می تونی هفته ای یه بار بگیری؟! این بار من رو کردم به مرد و گفتم: فکر نمی کنم توقعات خانم شما، زیاد یا غیرمنطقی باشه. خب چرا به این خواسته های پیش پا افتاده همسرتون توجه نمی کنید؟ مرد جواب داد: خانم روان شناس شما دیگه چرا؟ من یه مرد هستم! صبح تا شب سر کار دارم جون می کنم، بعد شب که میام خونه بیفتم دنبال این سوسول بازی ها؟ پات رو بشور، عطر بزن، موهات رو مرتب ...
سخت ترین غسلِ غسال جهادی!
به گزارش فرهیختگان آنلاین ، کارمان در غسالخانه تمام شده بود. مشغول شستشو و ضدعفونی کردن سنگها بودیم که سلیمی صدایم کرد. _دوست داری یه هدیه بهت بدم. مطمئن بودم برایم شگفتانه دارد اما نمی دانستم چیست. تا من با خیالاتم مشغول بودم داخل سردخانه رفت و برگشت. پارچه ای کوچک را به دستم داد. بندهای پارچه را باز کردم. حدس میزدم که داخل پارچه چیست، با این وجود خیلی جا خوردم. صورت کوچک و ...
واکنش حاج قاسم به ازدواج مجدد همسر شهید+تصاویر
جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینم تان. ما هم یک سینی چای آوردیم و نشستیم. به من گفت: بنشین کنار پدر شهید. *سردار پرسید: این همسرت را شهید کنی چه؟ چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می کنی؟ گفتم: حاجی خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می خواهم ببوسم. سفت و محکم می بو سید و چند بار بعد با ...
داستان کرونا و جهادی ها(19) روایت نوزدهم؛ فهرست
بخش بود. یا شاید تمام طبقه ها و تمام بیمارستان. دستش را برد لای موهایِ کم پشتِ سفیدش و گفت: در کیسه رو نبستی که نمی خواید چک کنید چیزی کم نباشه؟ مگه همه رو دقیق فهرست نکردی؟ چرا. ولی کسی بالاسرم نبود. می تونستم مثلاً یه چیزی رو ثبت نکنم و برش دارم واسه خودم پرسید: مگه نگفتی طلبه ای؟ چرا دست گذاشت روی شانه ام و با لبخند گفت: پس در کیسه رو ببند، برو پایین تحویل نگهبانی بده و زود برگرد که کلی کار داریم حاج آقا! به قلم مهدی شریفی ...
نبرد سخت (قسمت آخر): پیروزی
با اینکه خودش عزادار مادرش بود به شدت مشغول رسیدگی و بهداشت خانواده بود. ظرف های من از ظرف های بقیه جدا بود و هر بار که ظرف های مرا می خواست بشوید یک لگن ظرفشویی را با آب و وایتکس پر می کرد و ظرف های من را نیم ساعت کامل در آن می گذاشت و بعد می شست. او در طول دوران قرنطینه باید خودش هم با بچه های فاصله اش را رعایت می کرد و با اینکه بچه ها و خودش علایمی نداشتند باید از مایعات زیاد و ...
امداد برای حاشیه شهر!
کنی؟ همان جا جرقه این روش کار در ذهن من خورد. انگار آن همه کلاس و مشاوره رویش آن قدر اثر نداشت که این محبت داشت و همین مسیر را ادامه دادم. آنجا می دیدم من وقتی به یک نفر نصفه نان می دادم روز بعد 5 نفر دیگر را پای صحبت های من کشانده است. اسباب بازی می خریدم و با خودم به کمپ می بردم و به پدر ها می دادم تا از طرف خودشان به بچه بدهند. گاهی تعدادی لباس می بردم. پیش از آن برای شنیدن و مشاوره مقاومت ...
سه دقیقه در قیامت؛ تجربه ای نزدیک به مرگ
بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟ با تعجب گفتم؟ کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده نداره ... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون را کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه . یکی دیگه از پزشکها گفت دستگاه شوک رو بیارین ... نگاهی به دستگاه ها و مانیتور اتاق عمل کردم ...
چند ماه کار هنری برای چند بسته ماکارانی! پرواز سوزن دوزی های بلوچ به همه جای جهان
: محصولاتتان را به من بدهید تا برایتان بفروشم. چند نفر از زنان روستایمان این کار را انجام دادند و تعدادی هم همکاری نکردند. یک روز همه محصولات را که با حصیر بسته بندی کرده بودم در یک کیف دست دوز گذاشتم و به شهر بردم. اول در بازار قیمت محصولات مشابه را پرسیدم. واقعاً قیمت های خوبی داشتند که حتی اگر نیمی از آن قیمت ها دست زنان روستا می رسید با انگیزه بیشتری کار می کردند. وقتی وارد نخستین مغازه شدم و ...
سمانه پاکدل و خواهرش بدون روسری + عکس
...:کارم را از تئاتر شروع کردم، البته نه به عنوان بازیگر که به عنوان دستیار صحنه تا این که دکتر علی پویان برای بازی در نمایش رودکی از من دعوت کرد. اولین کار تلویزیونی ام تله فیلمی با مهدی گلستانه بود و بعد روز حسرت با سیروس مقدم اما جایی که باعث معرفی شدنم شد، سریال دلنوازان بود که سال 1388 پخش شد و هنوز هم بهترین کارم می دانمش. سمانه پاکدل در سال 88 با حضور در مجموعه دلنوازان به کارگردانی حسین ...
چهار شهید در قاب یک سنگر
اول را "مرتضی شافع" گرفت همه بچه های گردان او را می شناختند، پرجنب و جوش و پرهیجان، همیشه در حرکت بود و ورزشکار، لحظه ای آرام و قرار نداشت، گاهی به خود می گفتم آدم با این همه تحرک، کی استراحت می کند؟ تنیس روی میز، فوتبال، والیبال را در حد یک حرفه ای بلد بود و در دیگر ورزش ها هم آمادگی جسمانی بالایی داشت. خوش رو و خوش برخورد بود و با اخلاقش همه بچه ها را مجذوب خودش کرده بود. ...