سایر منابع:
سایر خبرها
اقدام جهادی طلبه ها برای دفن جان باختگان کرونا/ عشقی که برای آخرین وداع غلیان می کند
...، جان باختگان ناشی از کرونا توسط کادر درمان در بیمارستان تیمم داده شده و سپس هنگام دفن با مقدار زیادی آهک غریبانه دفن می شدند؛ اما عده ای طلبه به صورت خودجوش و باانگیزه انسان دوستی، داوطلب شدند تا عملیات غسل و خاک سپاری این افراد را آن گونه که شرع گفته است و خدا می پسندد بدون هیچ چشمداشتی بر عهده گیرند. اقدامی که کمتر کسی حاضر می شود آن را انجام دهد! همه فوتی های ناشی از کرونا غسل داده ...
حکایت مردمانی که در خاموشی خدمت می کنند/ طلبه جوانی که غساله شد
اموات مبتلا به کرونا اقدام کنیم و با خواهرم برای شروع کار، در روز 11 و 12 فروردین به مرند اعزام شدیم. امواتی که در اثر ابتلاء به ویروس کرونا جان خود را از دست داده بودند، بعد از ظهرها دفن می شدند و اموات معمولی نیز، صبح ها به خاک سپرده می شدند. ترسی از میت ندارم این طلبه جوان، هیچ ترسی از رو به رو شدن با میت و حتی پوشیدن لباس های مخصوص، در حین غسل ندارد و اعتقاد دارد که ...
جهاد زنانه در کرونا
امکان غسل می دهند. اما ما در بخش خانم ها خیلی مشکل داشتیم. علاوه بر این در شهر تهران در بهشت زهرا به هیچ عنوان امکان انجام هیچ گونه عمل شرعی برای اموات وجود ندارد و همان جا در بیمارستان که این افراد از دنیا می روند باید آداب روی تختشان برای آن ها انجام شود. بعد اموات را در کاور قرار می دهند و سپس روی کاور را کفن می کنند. به لحاظ شرعی هیچ آقایی اجازه ندارد میت خانمی را غسل دهد و کفن کند مگر اینکه ...
بانوان جهادگر زهرایی طلایه دار همدلی مؤمنانه در مقابله با کرونا
... خانم جعفری در این باره، عنوان کرد: بعد از شیوع کرونا غساله ها راضی نمی شدند که تغسیل و تکفین اموات مبتلا به کرونا را انجام دهند و از طرفی هم در روزهای اول تجهیزات حفاظتی وجود نداشت، به همین خاطر با حکم شرعی اموات با تیمم دفن می شدند اما بعد از توصیه رهبر معظم انقلاب مدظله العالی در مورد لزوم تغسیل کامل اموات کرونایی، عده ای از طلاب داوطلب شده اند که واژه بی غسل و کفن برای عزیز خانواده ای ...
اصول بهداشتی و شرعی در دفن اموات کرونایی رعایت می شود
همانند فوت شدگان عادی و با رعایت پروتکل های بهداشتی به طور دقیق، توسط روحانیون جهادی انجام می شود، افزود: وابستگان اموات به تعداد اندک امکان حضور در زمان دفن البته با رعایت اصول بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی دارند. او با بیان اینکه شهرداری شیراز تمام توان و امکانات خود را برای کنترل مبارزه با این بیماری به کار گرفته، عنوان کرد: حفظ حرمت شرعی اموات کرونایی برای ما از اهمیت بالایی برخوردار ...
انشا ماه رمضان | تحقیق در مورد ماه رمضان انشای ادبی و ساده با موضوع ماه رمضان
بروم یا نه، آب خنک گوشه ی زمین را بنوشم یا نه؟ خلاصه با اینکه بچه ها جلوی چشمم آب می خوردند، مقاومت کردم و روزه ام را نشکستم. دلم می خواست ماه رمضان را کامل روزه بگیرم و البته به سخت بودن آن کاملا واقف بودم. شب اول بعد از بازی وقتی رسیدم خانه خیلی تشنه ام بود. وحشتناک بود. اما تحمل کردم و آب نخوردم. وقتی اذان شد، با ولع تمام شروع کردم به آب خوردن ...
دو روایت از یک بیماری
هیچ جای امن یا تمیزی نداشتیم. از اینکه نمازهایش قضا شده بود حسابی دلخور بود، ولی روز پنجم علی رغم وخیم بودن حال عمه، او و چند بیمار دیگر را مرخص کردند، وضع کرونا در بیمارستان آنقدر وخیم شده بود که دیگر صلاح نبود بیماران غیر کرونایی را آنجا نگه دارند. عمه و مامان به خانه آمدند. از همان دم در لباس ها را کنده و مستقیم به حمام رفته بودند. مامان بعد از پنج روز مراقبت شبانه روزی از بیمار بدحالی مثل عمه ...
فریبا نادری سام درخشانی را با خاک یکسان کرد + عکس
بازیگران برای سریال مروارید سرخ مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامده ام، دوستم آمده است... او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده... آن روز خوش شانس بودم و در تست قبول شدم، اما می دانستم که خانواده ام مخالفت خواهند کرد. در قراردادم شرط کردم که خانواده ام هم باید پشت صحنه بیایند و گروه مروارید سرخ ...
خانه های کاغذی
-این دفعه آخرته که تنهایی می ری خونه مامانت. -باز چی شده؟ یادم نیست شوهر کرده باشم. -دیگه از من گفتن بود. -آخه زن تو چته؟ چرا هر وقت می رم به این پیرزن سر می زنم تو اوقاتم رو تلخ می کنی؟ من که بهت گفتم دارم می رم خونه مادرم. خودت گفتی نمیام. -من گفتم نمیام تو چرا رفتی؟ وامیستادی یک روز دیگه با هم می رفتیم. -الان حرف حسابت چیه؟ رفتم یک سر به این پیرزن زدم و برگشتم. چی ...
داور بسکتبال در خط مقدم مبارزه با کرونا
. من هم کارهایی را انجام می دادم تا روحیه بیماران بیشتر شود. با توجه به اینکه قبلا بسکتبال بازی می کردم و الان داور هستم بهتر می توانستم از نظر جسمانی کنار مریضان باشم چرا که با این لباس سخت است بنشینیم و همیشه باید ایستاده باشیم. همکارانم می گفتند این موضوع به خاطر ورزشکار بودن من است. از نظر روحی هم باید به بیماران دلداری می دادیم؛ گاهی اوقات جملاتی را به آن ها می گفتم، برایشان آهنگ می گذاشتم یا ...
تجربه حس مادری، باور از جنس ناباوری
از آنکه طبق معمول هر روز یک کاسۀ بزرگ آش جوی دو سر خوردم باز چنان گرسنه شدم که گفتم باید تا یک اغذیه فروشی پیاده بروم، بلکه میان وعده ای بخورم، و در حین پیاده روی چنان گرسنه شدم که یک جا ایستادم تا خوراکی بخرم: یک تکه ساندویچ اسفناج و پنیر یونانی که روغنش مثل جزیره های کنار هم، روی بستۀ کاغذی اش لکه انداخته بود و می درخشید. وقتی به میان وعده رسیدم چنان گرسنه بودم که توان تصمیم گیری نداشتم: نیمرو با ...
پرستار مبتلا به کرونا: دعای بیماران بدرقه راهم است
میر کرونایی کم شد و من با حضور در یک جامعه کوچک بیمارستانی از نزدیک شاهد بودم که آمار اعلامی از سوی مسئولان صحت دارد. البته در چند روز آینده شاهد پیک دیگری از شیوع کرونا خواهیم بود. ناگفته نماند تاکنون حدود 20 نفر از پرستاران بیمارستان شریعتی به کرونا مبتلا شده و درمان شده اند. متأسفانه چیزی که در رؤیایی ما با بیماران آزاردهنده است، نوع پوشش ما می باشد. برای پیشگیری از ابتلا مجبور هستیم با لباس ...
روی موج عشق در کانال دوئیجی!
این لحظات آمیخته به خستگی، بی خوابی، گرسنگی و تشنگی و هر لحظه جان دادن را با چیزی عوض کنند. دل می سپاریم به مرور خاطرات عاشقانه رزمندگان کربلای 5: فاش نیوز: دفعه قبل گفتید که برای کاهش توان رزم دشمن، عملیات فریبی را ترتیب دادید. بعد چه اتفاقی افتاد؟ - - یکدفعه به ما گفتند که حد 25 کربلا، بچه های 25 کربلای مازندران لب کانال دوئیجی که قبلا" گفته بودم، خطشان شکسته و ...
برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت
روز ماند. وقتی از مکه برگشت اخلاقش عوض شده بود. شب اول که رسید شروع به صحبت کرد. گفت زمانی که طواف می کردم یک آقا با چهره نورانی دیدم که قد بلندی داشت و شال سبزی گردن شان و تقریباً سفید بود. همینطور که طواف می کردم به آن آقا گفتم: می گویند هر کسی که دفعه اول به حج برود هر حاجتی داشته باشد، روز عرفه از خدا بخواهد می گیرد. آن آقا جواب دادند هر حاجتی داری به شما می دهند. بعد از این دیدار کوتاه، پیش ...
خلاقیت یک خلبان در اسارت
می کنم که دوباره بتوانم سر جایش بگذارم و ببندم. چند روز قبل، توی دستشویی میخی پیدا کرده بودم و آن قدر نوکش را به زمین ساییده بودم که تیز شده بود. میخ را از طرف ران، از بالا به پایین، از یک جهت کشیدم روی گچ تا اینکه شیاری باریک درست شد. روی همان شیار آن قدر با میخ کشیدم که گچ باز شد. همین کار را از طرف بیرون ران انجام دادم. بعد چند ضربه به جاهای مختلف گچ زدم و گچ از روی خطی که در دو طرف ...
منِ عزیز : نامه های یک رمان نویس به خودِ آینده اش
ده سال بعدم گفتم. نوشتن نامه که تمام شد، آن را مهر و موم کردم و از همان لحظه با میل خودم به بازکردنِ آن نامه مبارزه کردم. هنوز یادم هست که در 16، 18 و 20 سالگی چقدر سخت بود که جلوی خودم را بگیرم و نامه را باز نکنم. موضوع همان به تأخیرانداختنِ لذت بود. در آن برهه از زندگی، یک دهه برایم به معنای ابدیت بود. حالا برایم عجیب است. واقعاً فکر می کردم بناست چه چیزی در آن صفحات پیدا کنم! حقیقتی دربارۀ خودم ...
چه کسی باعث شد قلعه نویی پرسپولیسی نشود؟
او رفتم و گفت آقای پروین با شما کار دارد، اگر بگویم در آن لحظه چه حسی داشتم، دروغ نگفته ام. چه حسی؟ باورم نمی شد که علی پروین با من کاری داشته باشد. هیجان زده نزد او که در ضلع جنوبی ورزشگاه شهید شیرودی نشسته بود رفتم. با لکنت زبان گفتم سلام علی آقا، او گفت به من بگو داش علی. بعد پیشنهاد حضور در پرسپولیس را داد؟ گفت جمعه ساعت 16 با دارایی در ورزشگاه آزادی بازی داریم ...
شوخی های ممنوعه در نون.خ / آرزویی که بعد از 3 دهه برآورده شد
بودم همیشه می گفتم آرزویم این است که نقشی را داشته باشیم که لباس خود را بپوشیم یعنی شلوار جافی که به کردی معروف است و دیگر لباس های قوم مان را بپوشیم و این آرزویم بود و حالا بعد از سه دهه آرزویم محقق شد و با لباس کردی و در نقش خودم بازی کردم. وی با اشاره به سختی های کار نیز اظهار کرد: ما ماه ها در کوه هایی بودیم که در آن باد و سرما و باران بود و حتی باران مصنوعی هم اضافه می کردند اما باز هم حاضرم در چنین شرایطی کار کنم اما رضایت مردم را ببینم و یک کار خوب در کارنامه ام داشته باشیم. منبع خبر : روز نو ...
بلایی هولناکی که نیمه شب بر سر رویای 19 ساله آمد ! / با سرو وضع پریشان و خونی در شهر گم شد
به گزاش رکنا، پدر 66 ساله در دایره اجتماعی کلانتری افزود: هر چه می کشم از ندانم کاری های همسرم است. من بازنشسته هستم و پسرم چند سال قبل ازدواج کرده است. اما رویا دختر کوچکم که الان 19 سال دارد با کارهایش عذابم می دهد و آن قدر اذیتم کرده است که دوست دارم سر به بیابان بگذارم. راستش را بخواهید همسرم که آزادی های زیادی برای دخترم قائل است از مدتی قبل مجبورم کرد برای این بچه یک خودرو بخرم ...
گلایه مادر شهید حامد بافنده از حرف های نسنجیده
حامد به وی خیلی وابسته بود و اذیت می شد. وقتی صبح از کرمان آمده بود، زنگ زد و من نیز در را باز کردم، بعد از سلام و احوال پرسی، پرسیدم می خواهی دوباره به سوریه بروی؟ گفت: خبردارت کردند . به حامد گفتم: تو دین خودت را ادا کردی، چند بار رفتی و آمدی، فاطمه گناه دارد، سنی ندارد و خیلی دوستت دارد . حامد نیز در پاسخ گفت: مامان! بچه های سوری هم برای خانواده های شان عزیز هستند، آن جا آن قدر ...
پرستار داوطلب شدیم تا شما تنها نمانید +عکس
می کردم. تازه عروس بودم و بی دغدغه فرزند و دور از خانواده. راه ها هم بسته بود و هر روز تماس تصویری با خانه پدری در تهران برقرار. فاصله من با بیمارستان امام خمینی فریدون کنار زیاد نبود. آنجا غوغایی به پا بود و می دانستم که این بیمارستان مختص بیماران کرونایی شده. یک روز اتفاقی فراخوان یکی از طلبه ها برای گذراندن آموزش فشرده کمک بهیاری داوطلبانه را در اینستاگرام دیدم. ابرو بالا انداختم و ...
روایت زوج طلبه جهادگر در قلب قرنطینه+تصاویر
کنار طلبگی بخش خدماتی مشغول بودم و با مشورت سایر دوستان نامه ای به دانشگاه علوم پزشکی اراک فرستاده شد که در صورت نیاز آمادگی کمک به بیمارستان ها وجود دارد. وی ادامه می دهد: حدود 30 نفر از طلاب برای این اقدام اعلام آمادگی کردند و بعد از اعلام نیاز دانشگاه علوم پزشکی 15 نفر راهی بیمارستان شدیم، قبل از این نامه نگاری همسرم برای کمک به کادر درمان پیشنهاد داده بود و می توانم بگویم عجله بیشتری ...
هاجر و دخترش سرپناه ندارند! / سرنوشت تکاندهنده یک زن که کلیه اش را حراج گذاشت !
: دیگر در خانه پدرت جایی برای برگشت نداری. هنوز صدایش در گوشم زنگ می زند. زندگی مشترکم بیشتر از 5 سال طول نکشید. در این 5 سال اصلا از کارهای شوهرم سر در نمی آوردم. هر از چند گاهی یکی از وسایل خانه گم می شد اما من آن را جدی نمی گرفتم. یک روز مادرم آمد و گفت لباس هایت را بردار، اینجا دیگر جای تو نیست. متعجب بودم. هنوز نمرده بودم که کفن شوم اما قرار بود از خانه و زندگی ام دور شوم. خوشحال بودم ...
ماجرایی پرمشقت اما شیرین؛ اینجا عشق حرف اول را می زند
اینکه در شرع و عرف چنین تاکید شده است که در هر شرایطی باید میت را غسل داد و بعد تدفین کرد، اضافه کرد: امروز به حضور ما در این جبهه نیاز مبرمی است و ما با احساس این نیاز وارد عرصه شدیم و هم اکنون کاری را انجام می دهیم که با وجود سختی برای ما احساس خوبی به همراه دارد. یکی دیگر از طلبه ها که کوچک ترین عضو گروه جهادی هم است به ما گفت: در ابتدا که من تصمیم خود را در جمع خانواده مطرح کردم هیچ کسی ...
نفس هایی که در کارتن حبس می شود
پنج ساله اش را به منزل پدر و مادرش برده تا شاهد زندگی او نباشند. همان طور که صحبت می کند به محمد امینی - طلبه جوانی که این روز ها به همراه چند طلبه دیگر به توزیع غذای نذری، ماسک و مواد ضدعفونی کننده در حاشیه شهر می پردازد - رو می کند و می گوید: من مدت هاست در همین محدوده به همراه همسرم آلونک نشینی می کنیم، این حاج آقا برای ما غذای گرم می آورد و می داند ما کار به خیر و شر کسی نداریم. چند تکه ...
آنها نمی توانند در خانه بمانند
بهداشتی را برای آنها توضیح داد. بعد هم که حال خودش بهتر شد، با چند نفر دیگر برای این خانواده ها پک بهداشتی آماده کرد: تقریبا دو هفته اول ماسک و دستکش و الکل نبود. هر جا می رفتیم پیدا نمی شد. بعد کمی اوضاع بهتر شد. چند سری با خانواده ها ارتباط گرفتیم و به آنها آگاهی دادیم. معصومه شش ماهه بود که همراه خانواده اش به ایران آمد و درس خواند و دیپلم گرفت. در دو - سه دوره که سازمان های کشورهای ...
چرا نام ایران در آرم سپاه پاسداران قرار ندارد؟ رمزگشایی از نشان سپاه
. سال 1357 که در پایین آرم ذکر شده سال تأسیس واحدهای سپاه (قبل از صدور فرمان امام (ره) مبنی بر تشکیل سپاه در 2 اردیبهشت 1358) است. زمان تصویب این آرم در مجلس عده زیادی از نمایندگان گفتند که نام آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران باشد، اما ما معتقد بودیم اسلام محدود به ایران نیست که برخی تاکید کردندکه اگر چنین باشد یک بحث سیاسی مبنی بر این که سپاه به زور و مستقیم در همه جا دخالت می کند ...
شکایت از شوهر به اتهام قتل فرزند معتاد
به او پول نمی دادم به دنبال راه های خلافی بود که بتواند از آن طریق مواد تهیه کند و من از ترس آبرویم سعی می کردم در حد توانم به او پول بدهم تا به سراغ خلاف دیگری نرود. اما او بازهم دست بردار نبود و کارهایش خسته ام کرده بود. آن روز مهران با حالتی پریشان به خانه آمد و گفت که برای پرداخت بدهی اش به یک میلیون تومان پول نیاز دارد. آنقدر عصبانی شدم که با او دعوا کردم و گفتم تو دیگر بچه نیستی ...
روزگار سپری شده بیماری ها در مشهد قدیم
...، اول یک نفر را می فرستادند خانه دختر تا سرش را وارسی کند و ببیند طرف مو دارد یا نه. کمبود حمام و شیوع شپش محمود مصدق پزشک در مرور خاطراتش به موضوع فراگیری شپش اشاره کرده و نوشته است: حوالی سال 1321 وقتی در دبیرستان نظام تحصیل می کردم، کادر مدرسه به بچه ها کیسه ای کافور می دادند و باید آن را با بند یا سنجاق به سینه می بستیم تا همه جا همراهمان باشد. این راهکار مقابله با شپش بود ...