جلوه های مهربانی در روزهای کرونایی/ کار خیر آرامش قلبی می دهد
سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای عجیب برای قتل همسر؛ روی سرش مار بود!
چند مار روی سر و گردنم افتاده اند. آن ها را به سختی کنار زدم. این اتفاق چندبار برایم پیش آمد. شب حادثه در اتاق خوابیده بودم که ناگهان صدای مار شنیدم و وقتی به اتاق رفتم، دیدم مار ها روی سر و صورت همسرم هستند. اول سعی کردم آن ها را کنار بزنم، اما موفق نشدم و بعد یک خنجر برداشتم و با خنجر مار ها را زدم، اما هرچه می زدم فایده نداشت. یکی را می زدم، یکی دیگر بلند می شد و من هم به زدن آن ها با خنجر ادامه ...
ن جوان،برای پنهان ماندن قتل پدرش، به دو نفر از مطلعین رشوه های کلان داد
.... آن ها به پویان هم یکبار 50 میلیون تومان و بار دیگر 20 میلیون تومان و آخرین بار یک خودروی سمند صفر دادند. با ثبت این اظهارات زوج جوان بازداشت شدند و در همان بازجویی های اولیه به جرمشان اقرار کردند. پریناز در اظهاراتش گفت: یک ماه قبل از حادثه مادرم فوت کرد. پدرم وضع مالی خوبی داشت. او در یک خانه ویلایی در شهرک تنها زندگی می کرد. ما مستأجر بودیم به همین خاطر از پدرم خواستم تا سهم ...
آنسوی سکه آتش افروزی مرگبار برای قتل برادر در تهران / پدر داغدیده چه می گوید؟! + عکس
کمک نکنیم خودش را از پشت بام به پایین می اندازد به خاطر همین چند سال قبل یک خانه در مشهد فروختم و پولش را به پسرم دادم و بعد از آن نیز یک خانه کوچک به ارزش 300 میلیون تومان فروختم و پولش را به مصطفی دادم، حتی برای اینکه کارش راه بیفتد از بانک دسته چک گرفتم و همه صفحاتش را امضا کرد و در اختیار مصطفی قرار دادم. این پدر ادامه داد: مصطفی میخواست به مغازه میوه فروشی برود و کار کند که به او ...
صف خانواده ها در بازار موبایل و سود خوب دلالان
تبلت بخریم ولی خیلی گرونه. درددل چند نفر دیگر هم شروع می شود؛ از اینکه چقدر در این مدت بابت گوشی و تبلت در خانه شان دعوا و جر و بحث بوده، شاکی و کلافه اند. به نظرشان درس خواندن اینترنتی نه تنها بی فایده است، بلکه بدتر وقت بچه ها را به بطالت و بازیگوشی در اینترنت می کشاند. یکی از پدرها می گوید: همه اینها به کنار. قیمت ها خیلی بالاست. واقعا مدیران آموزش و پرورش نباید فکر جیب ...
خاطرات بیماری ناشناخته مادرم
...> هر دو روز یک بار صبح زود مأمور بودم که بروم نزد سیدموسی. حال بیمار را به او می گفتم و دستور تازه ای گرفتم و برمی گشتم، اما گره کار باز نمی شد. از این رو دواها را تغییر می داد؛ از سرد به گرم و از گرم به سرد. با خود می گفتم مبادا کار از کار گذشته باشد و مادرم بمیرد و من تنها بمانم! بعد از مرگ پدرم تا مدتی بساط دوا از خانه ما برچیده شده بود ولی از نو پهن شد. بوی جوشانده در اتاق می پیچید ...
سرمربی فوتبال زنان بم: بازیکنانم را در زلزله از دست دادم
بم مراجعه کردم و گفتند که چنین رشته ای نداریم. چون پدرت را می شناختند تیم فوتسال زنان بم را تشکیل دادی؟ بله. بخاطر پدرم گفتند خودت شروع کن. دوم دبیرستان بودم و با همسن و سال های خود صحبت کردم و با جلب رضایت آن نخستین سرمربی تیم فوتسال زنان بم شدم. بعد از هشت ماه آوازه تیم ما در بم پیچید. در واقع 17 سالم بود. در 17 سالگی سرمربی تیم 30 ساله ها شدی؟ سن ...
اعتراف وحشتناک به قتل مرد ثروتمند تهرانی / محبوبه دخترش همه چیز را می دانست
توقع شنیدن چنین حرف هایی را از پدرم نداشتم برای تصاحب اموال پدرم نقشه قتل او را کشیدم. طراحی نقشه جنایت این زن ادامه داد: طبق نقشه من به پدرم دارویی خواب آور خوراندم که بیهوش شد. سپس شوهرم و دوستش ساسان او را خفه کردند.ما بعد از قتل برای گمراه کردن پدرم صحنه سازی کردیم. همه عکس های مادرم را در اتاق خواب پدرم کنار هم چیدیم تا همه فکر کنند پدرم از غصه سکته کرده و فوت شده ...
روایت معلمی که چهار فرزندش را تقدیم انقلاب کرد
...، چرخ جلویی اش را ببینم. هیجان داشت. می رفتم یک طرفی می نشستم جلوی دوچرخه و دست هایم را می گرفتم به فرمان. چند وقتی کارمان همین بود. جایی که یک اتاق و هفت هشت تا پسر و دختر می شدند یک مدرسه، معلمش که پدر من باشد، قانونش را تعیین می کرد و بچه ها رخت و لباسِ پوشیدة خودشان را داشتند. توی خانه هم بهم خواندن یاد می داد. زمستان ها کتاب می گذاشت روی کرسی و باهام کار می کرد. کتاب جوهری زاده یک ...
سرقت طلاهای نوعروس از سوی دختر عمه فریب خورده / او عاشق یک کلاهبردار بود + عکس
...، بعد از پایان مراسم وقتی میهمانان خانه را ترک کردند به سراغ کمد هدایا رفتم اما در کمال ناباوری متوجه شدم تمام هدایا به سرقت رفته است. سرقت از کمد تازه عروس با شکایت زوج جوان، تحقیقات پلیسی آغاز شد. تحقیقات نشان می داد که یکی از میهمانان سرقت را انجام داده است اما چون رد و سرنخی در دست تیم تحقیق نبود، در نهایت سارقی شناسایی نشد. با گذشت 6 ماه از این سرقت، زوج ...
36| خداحافظ سالار/ مردی که خاطره می گفت، خاطره شد
بودند و به اصطلاح پولشان از پارو بالا می رفت. پدرم به این وصلت راضی بود. اما مادرم می گفت: این پول و پله، پروانه را خوشبخت نمی کنه. من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می شنیدم که مادرم می گفت: داماد من حسینه. حسین همه جوره، تیکه تن ماست. و پدرم جواب می داد حسین پسر خوبیه، خواهرزادمه، بزرگش کردم، هیچ مشکلی نداره، اما دست و بالش خالیه. و مامانم صدایش را بلندتر می کرد دو رکعت نماز حسین به یه دنیا ...
حاج قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه هایم کشید
گریستم و با خودم فکر می کردم جنگ چه بر سر آنها آورده. وقتی از حرم خارج شدم آقایی ساکی به من داد و گفت: این هدیه خانم به شماست. گرفتم و گفتم: من هم هدیه خودم را به حضرت زینب(س) دادم. با تعجب مرا نگاه کرد. نم نم باران می بارید. راه افتادیم سمت فرودگاه. *حاج قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه هایم کشید شنبه بعد از ظهر که مهدی به شهادت رسیده بود ما یکشنبه صبح ساعت 8 با هواپیما ...
امید آخر؛ داستان هایی از کرامات امام زمان
خاصی وضو گرفت. بدون اینکه چیزی به ما بگوید، داخل مقام شد. از رفتارش فهمیدیم که ما نباید داخل مقام برویم. با پدرم بیرون مقام حضرت حجت قدم می زدیم که متوجه شدیم، سید مشغول نماز شده است. پدرم چون به مذهب تشیع معتقد نبود، می خندید و کارهای سید را به تمسخر می گرفت. پس از مدتی صدای استغاثه سید با ذکر یابن الحسن به گوشمان رسید. او عاجزانه چند بار یابن الحسن، یابن الحسن را تکرار کرد ...
قاضی ای که قاتل پدرش را بخشید: به قصاص اعتقاد ندارم
شوشان : قاضی عزیزمحمدی که می گوید در طول دوره قضاوتش 3 هزار حکم قصاص صادر کرده، در برنامه تلویزیونی با اشاره به ماجرای قتل پدر خود گفت: سال 89 به اردبیل رفتم و شب که برگشتم همسایه مان گفت پدرت فوت کرده. پدرم 86 ساله بود و تنها زندگی می کرد. آقای شهریاری که اکنون معاون دادستان است ساعت 2 نیمه شب سر جنازه آمد. بلافاصله من از صحنه خارج شدم تا آنها بتوانند بدون معذوریت کارشان را ...
اعدام قاتل 30 سال بعد از جنایت
سؤال معمولی پرسیدیم. بعد من به مرد مسن حمله کردم و پس از زدن او با چاقو اموالش را دزدیدیم و فرار کردیم. متهم ادامه داد: پول و دلار ها را من و محمد با هم تقسیم کردیم. بعد من به شهر دیگری رفتم و یک شب در خانه خواهرم ماندم. بعد از آن مدتی مرتب شهر محل سکونتم را تغییر می دادم تا اینکه وارد استان خوزستان شدم. مدتی در اهواز بودم و بعد به شوشتر رفتم. در آنجا در یک کارگاه آجرپزی مشغول ...
قصاص؛ پایان 26 سال زندگی در زندان
مرد فرش فروش، راز جنایتی دیگر را نیز برملا کرد. او گفت: سال 72 برای کار به خوزستان رفتم و در کوره آجرپز خانه ای مشغول کار شدم. در آنجا نیاز به چند کارگر داشتند. یکی از کارگرها به نام قاسم که او نیز افغانستانی بود به من پیشنهاد داد برای پیدا کردن کارگر به تهران برویم. او ادامه داد: آن زمان عاشق خودروی پیکان جوانان بودم و برای همین از قاسم خواستم برای رفتن به تهران حتماً پیکان جوانان کرایه ...
اولین مصاحبه
گفتم ولی جالب این بود که تا آن زمان کسی به این نکته اشاره نکرد ه بود. آن روز بسیار سوال های دیگر هم پرسیدند و من جواب دادم. اواسط شهریور ماه نتایج نهایی اعلام شد. من که به هیچکس و هیچ کجا وابسته نبودم جزو سه نفر اول سهمیه ی شهر اراک و حومه بودم. به دانشسرا رفتم و هیچگاه آن مصاحبه را فراموش نمی کنم. انسان بودند. ...
داستان کرونا و طلبه های جهادی قم(23): روایت بیست و سوم؛ روضه شام
و تکلیف اینه که بمونم همان لحظه هم انصراف می دادم، دو هفته باید قرنطینه می شدم. سمانه می دانست که این دوری دست کم یک ماه طول می کشد. باید موضوع را عوض می کردم. گفتم: گوشی رو بده فاطمه خوابه. بیدارم بود نمی دادم چرا؟! تو که اهل لج کردن نبودی آخه هر وقت باهاش حرف میزنی خیلی اذیت میشه. تا چند ساعت بعدش یه ریز بهونه ات رو می گیره چیزی ...
خواستم زندگی کنم
: یک شب دندان درد امانم را برید و از شوهرم بارها خواستم من را به اورژانس ببرد که هر بار امتناع می کرد و می گفت خودم دندان دردت را درمان می کنم. یک برگ زر ورق برایم آورد و مقداری مواد شبیه خاک (که بعدا متوجه شدم هرویین است) داخل آن ریخت و پیچید و خواست آن را مانند سیگار بکشم که بعد از چند بار سرفه، آرامش عجیبی بهم دست داد و بدنم کاملا بی حس شد، دیگر نه تنها دردی احساس نمی کردم بلکه لذت ...
ماجرای پرسپولیسی شدن نیکبخت از زبان خودش
و آری هان انجام بده و چیز خاصی نیست. گفتم نمی آیم. گفت: پول می خواهی؟ و من یک مبلغ زیاد گفتم تا سنگ بزرگ انداخته باشم و من را بیخیال شوند و گفتند باشه تو بیا صحبت می کنیم. گفتم من فقط می آیم و یک صحبت می کنم و خارج می شودم. حتی 30 ثانیه نشده بود که از دفتر باشگاه استقلال خارج شدم. رفتم آنجا نشستم و اصلاً نفهمیدم چه شد که امضا کردم. بدون هیچ چک و چانه ای این اتفاق افتاد. وقتی تو در خانه ...
وقتی کرونا، خدمه بیمارستان و بیمار بهبودیافته را همسایه می کند
گروه اجتماعی خبرگزاری فارس؛ مریم شریفی: از من بپرسید می گویم یادمان باشد بعدها وقتی خواستیم از کرونا و آنچه بر سر ما و تمام دنیا آورد بنویسیم، همان قدر که از تلخی ها و سختی هایش یاد می کنیم، از خوبی هایی که با آمدنش برایمان آورد یا به یادمان آورد هم بنویسیم. شاهدم آن هایی هستند که حتی ساعتی در بخش های درگیر با این ویروس دردسرساز در بیمارستان ها حضور داشته اند. آن ها حت ...
دفاع مشروع از قتل شوهر
دختر مقتول از سوی کارشناسان پزشکی قانونی زن جوان بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد. ابتدای جلسه دو دختر مقتول بار دیگر اعلام گذشت کردند، اما خواهر ناتنی آن ها همچنان درخواست قصاص داشت. در ادامه متهم بار دیگر ماجرا را شرح داد و در آخر گفت: قصد کشتن شوهرم را نداشتم، اما برای دفاع از خودم و دو دخترم مرتکب جرم شدم. پشیمانم و درخواست گذشت دارم. در پایان هیئت قضایی با قبول ادعای دفاع مشروع متهم، وی را از اتهام قتل عمد تبرئه و وی را به پرداخت یک سوم دیه و دو سال زندان با احتساب روز های بازداشت محکوم کرد. ...
دختر 21 ساله ای به نام سوسن/ طاقدیس به روایت رحماندوست یعنی کج کلاه خان !
سخنرانی دعوت شدم، جمعیت انبوهی حضور داشت. همه روبروی بنده نشسته بودند. چادر گل گلی و چادر مشکی، کلاه به سر و بی کلاه همه نشسته بودند و من حرف می زدم، مقدار زیادی هم سوال مکتوب آمد و من قصد داشتم یکی در میان آنها را جواب بدهم و زود جلسه را تمام کنم. دلیل اینکه می خواستم جلسه را زود تمام کنم، این بود که مونس دخترم به شدت گریه می کرد. خیلی بی تاب بود و هیچ کس نمی توانست کاری برایش انجام ...
مرور خاطرات صدیقه کیانفر در چهاردیواری قرنطینه
از کتاب سه قطره خون صادق هدایت بود. گفتم حفظ نکردم نمی توانم بخوانم. گفتند از رو بخوان. در کارم با ایشان حتی نیم تپق هم نزدم و با تمام وجودم فکرم را گذاشتم روی متن. از رادیو خوشم آمد از میکروفون و حالتی که آنجا داشت خوشم آمد و ماندنی شدم. سپس سال 1338 به رادیو ارتش رفتم و دو سال آنجا بودم. بعد دوباره رفتم دنبال تئاتر و از باشگاه جوانان شروع کردم و کارم را ادامه دادم تا حالا که اینجا هستم. ...
سرنوشت تلخ یک ازدواج؛ شوهرم در تهران دل به زنان دیگر بست!
کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گشود و گفت: 32 سال پیش در یکی از استان های شرقی کشور متولد شدم. پدرم نظامی و مادرم خانه دار بود و به همین دلیل سال ها خانه به دوش بودیم و در شهر های مختلف زندگی می کردیم. پدرم در بخش مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی خدمت می کرد و ما مجبور بودیم سال های زیادی را در شهر های مرزی کشور روزگار بگذرانیم اگرچه بار ها پدرم توسط خلافکاران وقاچاقچیان تهدید می شد ...
همسرکشی به خاطر بی پولی
او قرار داشت. مهدی، همسر مقتول در تحقیقات به تیم جنایی گفت: همسرم به همراه دخترم داخل سالن خوابیده بود و من در اتاق خواب بودم. نیمه شب متوجه سر و صدا شدم و وحشت زده خودم را به سالن رساندم. سایه ای را در بالکن خانه دیدم و سراسیمه به سمت همسر و فرزندم رفتم اما او را کشته بودند. فکر می کنم همسرم را یکی از معتادان و بی خانمان هایی کشته است که داخل بیابان مقابل خانه مان زندگی می کند. دیشب در ...
روایت تلاش یک کودک 9ساله برای تامین مخارج خانواده / تامین معیشت در سایه تورم
گرفته بود را جویا شوم. با این کودک هم کلام شدم و علت را جویا شدم ،گفت فروشی اند! گفتم این چند خیار را چطور می خواهی بفروشی ؟ زیر لبی وبا لهجه ای غلیظ عنوان کرد "با پدرم هستم ،او کمی جلوتر از من خیار را کیلویی می فروشد "! . از روی حس کنجکاوی چندین سوال ازاین کوک پرسیدم: خیار کیلویی چند؟ 1500 اذیت نمیشی؟ نه ساکن شهر دهلران هستی ؟ نه از روستا های اطرف برای کمک ...
چکناواریان عاشق موسیقی زورخانه ای است/ ماجرای قهر کیارستمی
اپرای رستم و سهراب دیدم شدم اما در میانه های اجرا دیگر صدایی نمی شنیدم، احساس می کردم جمعیت به خانه هایشان رفته اند با این وجود به کارم ادامه دادم، وقتی تمام شد دستم را پایین آوردم همچنان سکوت مطلق حاکم بود اما به یکباره دیدم سالن منفجر شد. آنگاه متوجه شدم که کسی نرفته و همه تا آخرین لحظه اجرا را دنبال کرده اند، این بزرگترین هدیه ای بود که دریافت کردم . البته همان شب وقتی اجرا تمام شد می خواستم به ...
خلاقیت به علاوه یک طوطی، مساوی میلیاردر شدن یک پیک موتوری
که دوست نداشتم. اما چاره ای نبود؛ باید انجام می داد و مخارج زندگی را در می آوردم. اکثر وسایل خانه را دست دوم خریده بودم. لوستر خانه مرتب خراب می شد. چند بار حدود 50هزار تومان برای تعمیرش پول دادم. آخر خودم بازش کردم و دیدم چیز خاصی ندارد. تصمیم گرفتم که طوطی ام را بفروشم و وسیله بخرم و لوستری بسازم. آن لوستر را که خیلی هم زیبا بود ظرف 2ساعت در شبکه های مجازی فروختم و اینطوری وسایل ساخت 2لوستر دیگر ...
همسرکشی در اوج فقر
حمام افتاده بود ، در چند قدمی گهواره دختر کوچکش. مرد خانواده که به شدت ناراحت بود و اشک می ریخت چنین ادعا کرد: به نظرم فرد ناشناسی وارد خانه ام شده و همسرم را به قتل رسانده است. او ادامه داد: مقابل خانه ما بیابانی است که افراد بی خانمان و معتاد در آنجا تردد دارند. شب حادثه هم در بالکن باز بود و من احتمال می دهم که یکی از همین افراد وارد خانه ام شده و گلوی همسرم را بریده است. چرا که من از شدت سر و ...