سایر منابع:
سایر خبرها
بی احتیاط ها در تله کرونا!
حوصلگی ظرف را با دستش به کناری هل می دهد. او اهل اردبیل و کارگر فصلی است که نزدیک راه آهن بیهوش می شود و مردم او را به بیمارستان می رسانند. پیرمرد چهره آفتاب سوخته ای دارد، دست های پینه بسته اش را به هم گره می کند و می گوید: نمی دانم یک مرتبه چی شد سرم گیج رفت و افتادم. یک بنده خدایی مرا اینجا آورد. شاید اگر از همین ماسک های پارچه ای هم استفاده می کردم الان اینجا نبودم. یک دست شستن ساده چی بود ...
باورم نمی شد مهمان خانه حاج قاسم هستم!
او بخواهم مرا کمک کند. تماس گرفتم و آن خانم به سرعت شرایط را فراهم کرد و گفت: فلان روز و ساعت بیا تهران با هم برویم. باورم نمی شد. بالاخره رفتم منزل سردار. حاج خانم با لهجه غلیظ کرمانی اش با من احوال پرسی گرمی کرد و احوال بچه هایم را به اسم جویا شد. حاج خانم گفت: اتفاقا به حاج آقا گفته بودم برای مراسم فاطمیه خانم حاجی زاده را دعوت کنیم بیاید کرمان منزلمان. وقتی این را شنیدم راستش را ...
از دستگیری گوشی قاپان تا انهدام باند جاعلان سند خانه ها
دارند و دسته ای دیگر بلوز مشکی و شلوار زرشکی. آنطرف تر هم یکی از پایگاه ها متهمان شان را با لباس آبی راه راه آورده است. متهمان که پیاده می شوند در اندک زمانی به صف شده و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی روی زمین در وسط محوطه H می نشینند؛ بر دست هایشان دستبند و بر پاهایشان پایبند جای گرفته است. کمی آن طرف تر در زیر درختان در دور محوطه H میز هایی از کشفیات پلیس آگاهی قرار دارد؛ از ...
ساعت چپکی !
کرد و آدامس را با صدای بلندی می جوید. نگاهی به ساعت انداختم. ساعت 9 را نشان می داد، اما هوای بیرون روشن بود. گفتم: شایان، ساعت را ببین. چرا 9 است؟ گفت: 10 روز است می گویی برو باتری بخر. خب رفتم خریدم و انداختم تویش دیگر. گفتم: رو مخ! چه طوری انداختی که الآن ساعت 9 است؟ بلند شد و گفت: خیلی پیله ای شادی! خیلی... ساعت را پایین آورد. نگاهی انداخت. دستش را لای موهای فرفری اش برد و گفت: دارد برعکس می چرخد... بعد به باتری نگاه کرد و بعد از چند لحظه گفت: ئه!... باتری را برعکس گذاشتم ساعت چپکی حرکت کرده! ...
پایان تلخ سماجت مرد جوان برای ارتباط با یک زن
ملاقات حضوری اش را پذیرفتم و برای بار دیگر به مشهد آمدم! به او گفتم برای رضای خدا دست از سرم بردارد! اما مرغ او یک پا داشت و فقط ادعا می کرد عاشقم شده است و نمی تواند مرا فراموش کند! باز هم به تهدیدها و خواسته هایش توجهی نکردم، ولی او حتی به مدرسه فرزند دیگرم زنگ می زد و پیامک های عاشقانه می فرستاد. در آخر هم مدعی شد اگر مبالغی پول به او بدهم دست از سرم برمی دارد. خلاصه در طول 10 ماه ...
ازدواج معصومه در 16 سالگی با پسر افغان ! / عاقبت کودک همسری!
معصومه در 16 سالگی لباس عروس پوشید با یک افغانی ازدواج کرد.او حالا در کما است چرا که شوهرش به او مواد کشنده خورانده است. این روزها دیگر به سرنوشت و آینده دخترم فکر نمی کنم بلکه فقط از خدا می خواهم او زنده بماند تا گرد یتیمی بر سر نوه هایم ننشیند چرا که طبق شواهد موجود و ادعای نوه ام که روز حادثه در منزل بود دامادم مواد سمی به همسرش خورانده و او اکنون در مرکز درمانی با مرگ دست و پنجه ...
پایان خط 251سارق و کلاهبردار
...> معلوم است که می گفتم برای خودم است. اگر می گفتم اجاره ای است که نگاه هم نمی کردند. چطور هزینه ماشین ها را جور می کردی؟ من گاوداری دارم و درآمدم بد نیست. ماهی 20میلیون برایم می ماند اما وقتی می دیدم دختران حاضرند پول های بیشتر به من بدهند، طمع می کردم؛ مثلا یکی از آنها که چند سالی هم از من بزرگ تر است به من پول می داد که رابطه ام را با او قطع نکنم. حدود 80میلیون به من پول داد تا با او ...
فروش 13هزار ساندویچ در یک روز
آنها وجود داشت.محمود درودی نیا، صاحب این ساندویچ فروشی قدیمی بعد از قریب به 60سال هنوز هم گاهی روی صندلی های کنار پیاده رو می نشیند و خاطرات همنشینی با سوپراستارهای سال های دور فوتبال ایران مثل علی جباری، علی پروین، حسن روشن و بسیاری از ستاره هایی که مردم برای دیدنشان در حوالی مغازه اش جمع می شدند را مرور می کند. ...
خودنمایی های گردن کلفت مشهدی زن و بچه اش را از او گرفت
تصور می کرد اگر ازدواج کنم مسیر زندگی ام تغییر می کند با وجود این من در مرداب خلافکاری دست و پا می زدم. آرام آرام به سرقت و زورگیری روی آوردم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم ولی باز هم دستگیر شدم و تولد فرزندم را ندیدم زمانی از زندان آزاد شدم که پسرم یک ساله بود. در عین حال از سختی های زندان و غروب های هولناک آن جا درس عبرت نگرفتم و همچنان سراغ دوستان معتادم رفتم این بار چند معتاد را به خدمت ...
مقصد همین جاست
. با هم در توازن نبودند. آخرین بار شد که سوار هواپیما شدم. از آن موقع سفرهای زیادی رفتم؛ تنها یا با دیگران. اما دیگر آن حس مسیر من را تغییر می دهد ایجاد نشد تا چند هفته پیش. به دلایلی مجبور شدم سفر کنم و بالاخره بعد از سه ماه قطارها حرکت می کردند. انتخاب کردم: کوپه ویژه خواهران. در راه آهن از پدر و مادرم خداحافظی کردم و وارد واگن شدم. نشستم منتظر تا هم سفری هایم بیایند اما کسی نیامد. من بودم و یک ...
به بهانه 23 خرداد روز جهانی مبارزه با کار کودکان ؛ کودکان کار را تنها نگذاریم
سمتش برگشتم (لوازم التحریر این نزدیکیا بلدی؟منو ببر اونجا تا برات بخرم) خوشحال به راه افتاد و من هم به دنبالش می رفتم .در طول مسیر چند بار پشیمان شدم اما باز ادامه دادم، به لوازم التحریر رسیدیم اما بسته بود .به هم نگاه کردیم، چشمانش غمگین شد. کیف پولم را بیرون آوردم و مقدار پولی به او دادم که در مسیر خانه برای خودش بخرد.دوباره چشمانش خندید، لبخندی به او زدم، خواستم بروم که صدایم زد(خانم بیا حداقل ...
صنعت گوشت چه بر سرِ سلامت روان مردم می آورد؟
حیوانات اهمیتی دهم. به دلایل زیست محیطی هم نبود که خوردن گوشت را کنار گذاشتم؛ با آن حال وهوای شکست ناپذیرانه دوران جوانی ام، مطمئن بودم آخرالزمانِ محیط زیستی گریبانِ من یکی را نخواهد گرفت. از خوردن گوشت دست کشیدم؛ چون اثراتِ صنعت گوشت را روی کارکنان این صنعت دیدم. بگذارید توضیح دهم. وقتی 17 سالم بود، نظافتچی یک بیمارستان شدم. 18 سالم شده بود که یک روز صبح به من گفتند به بخش سلامت روان منتقل شده ام ...
مهری و مازیار: پیامک دردسر ساز خانم منشی
مهری؟ تو واقعا یه زن کلافه کننده ای. بعد از یک روز کاری سخت، رسیدم خونه، شروع کردی به بلوا راه انداختن. هی بهت می گم در جریان نیستم ولی تو گوش نمی کنی. اصلا تو دیوونه ای واقعا. یه دیوونه ی روانی که به صورت دوره ای، یک جنونی بهت دست میده و یک اتهامی می زنی. نه به دیشبت، نه به قرمه سبزی درست کردن و استقبالت جلوی در، نه به این کارات. واقعا باید بری پیش یه روانشناس، وگرنه همه را کلافه می کنی. ...
زنان هیچ هایکر
از صحبت با دوست صمیمی و شریک زندگی و اقوام یا خواهر خود متوجه شده اید که کسی شما را همراهی نخواهد کرد؟ آیا نگران هزینه ها هستید؟ و بیش از هر چیز نگران امنیت خود در سفر بدون هم سفر هستید؟ خود من نیز در سال 2012 چنین شرایطی داشتم به دنبال یافتن جواب بودم ولی نهایتا دست خالی و گیج شده در جا می زدم تمام چیزی که می خواستم کسی بود که این مسیر (سفر تنهایی) را برایم آسان کند و به سؤالاتم جواب دهد... این ...
این قسمت: معافیت با ضربات پنالتی!
فکرش رو می کنم می بینم یه برنامه هایی دارم. _ مثلا؟ _ بابا این ازدواج خودش بد نیست به خدا. این دورو بَریاش هستن که بَدَن. _ دوروبریاش؟؟ _ آره دیگه. همون پول و خونه و ماشین و...برای همین تصمیم گرفتم برم با یه دختر روسی ازدواج کنم. نودوپنج درصد شرایط رو هم که همون قصد ازدواج باشه به شدت دارم. _ حالا اون پنج درصد بقیه اش چیه؟ _ یه پوتین که باید تهیه کنم تا روسیه برم. _ ببین حالا که فکرش رو می کنم ازدواج اجباری شامل حالت نمیشه _ چطور؟ _ چون با ضربات پنالتی که هیچی، با قانون گُل طلایی هم نمی تونی صعود کنی مرحله بعد ! ...
روایتی عجیب از دختر مقاومت؛ نامزدم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم
سه ماه می گذشت که روز 27 شهریور 1395 عقد کردیم. درست است که من کم سن و سال بودم اما عباس به من درس زندگی می داد و مرا برای اینکه زنی قوی باشم و تحصیلاتم را ادامه بدهم تشویق می کرد. دوران نامزدی مان نه ماه به طول انجامید و در این مدت من و عباس آرزوهای زیادی برای زندگی مان داشتیم، وسایل خانه مان را آماده کرده بودیم و من در حال رو به راه کردن بقیه کارها و کمک حالش در اتمام کارهای خانه بودم که عبا ...
کلاهبرداری، اخاذی و سرقت اشکان و دیگران
زیادی را دستبند به دست دور هم در پلیس آگاهی پایتخت جمع کرد. پشیمانی مهندس کلاهبردار در میان مجرمان حرفه ای و سابقه دار، هستند متهمانی که برای نخستین بار دستگیر شده اند. اشکان یکی از همان هاست. مهندس جوانی که پست دولتی، درآمد 8میلیونی و حتی خانواده اش را رها کرد تا بتواند از طریق فروش ارز دولتی کلاهبرداری کند. پسر تحصیلکرده ای که حالا خودش خبرنگار را صدا می زند و می گوید: بنویسید ...
روایتی از پدیده شوم افغان کشی
احتمال موفقیتش زیاده، هیجانشم همونقدر زیاد. تا حالا گیر افتادی؟ یه بار تا حالا دودزا زدم و از فرعی رد کردم. جز اون نه، البته راه های دیگه ای هم برای فرار هست. چه راهی؟ پول. مسافرای من اکثرا افغانای زیر خط فقرن، اما اگه تاجر یا مافیای مواد به تورمون بخوره خود مسافر پول رشوه رو می ده. بعضی جا ها هم آشنا داریم. مسیر افغان کشی یکپارچه نیست. قرارگاه ها پیش از سفر مشخص می شوند. پشت یک تپه راننده ...
داستان مسلمان شدن خواننده آلمانی پس از حادثه رانندگی
موسیقی خریداری کردم. من آهنگ های خودم را نوشتم و موسیقی خودم را ساختم. و آرام آرام راه خود را در کار موسیقی شروع کردم. به همراه شریک موسیقی من توانستیم قرارداد اول را بگیریم و معروف شدیم و همه جا برنامه می گذاشتیم و پول خوبی به دست می آوردیم. زندگی به ظاهر خوب بود تا اینکه یک روز صبح ، یک تصادف وحشتناک رانندگی کردم. همه چیز تغییر کرد بعد از تصادف رانندگی همه چیز ...
بنفشه جیغ می کشد ؛ همایون حسینیان تهرانی؛ کتاب نیستان مرگ بارترین بارش برف جهان
تاریکی به او نگاه انداختم، لبخند می زد، لباس خوابی سفید به تن داشت، روی شانه هایش، شال ارغوانی دست باف خودش را انداخته بود، از لای پرده ی نیمه باز اتاق، دانه های برف را دیدم که در تابش نور چراغ کوچه، می رقصند و می ریزند. به آرامی پرسید... - زیارت آقا هم رفتی...؟ ارزن و گندمی روُ که بی بی و باباصمد سفارش کرده بودن، خریدی...؟ نذر من روُ واسه ی پرستو ادا کردی...؟ کارهات روُ انجام ...
اعدام مدیر شرکت به جرم قتل همسر
مدیر یکی از شرکت های خودروسازی که 7 سال قبل همسر دومش را به قتل رسانده بود، به دار مجازات آویخته شد. به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از 11 خرداد سال 92 و با مرگ زن جوانی در خانه اش آغاز شد. همسر او که با پلیس و اورژانس تماس گرفته بود در تحقیقات گفت: صبح که از خواب بیدار شدم و به آشپزخانه رفتم متوجه شدم که همسرم بی حرکت روی زمین افتاده است. هر چه او را صدا زدم جواب نداد، دستم را که ...
عمل زیبایی جان دختر جوان را گرفت!
رو با پروتز یا هرچی برجسته تر کرده بود. فرورفتگی هاش رو داده بود تراشیده بودند. کفشهای 12 سانتیش چند طبقه برده بود روی قدّش. پشت چشمش برق میزد، عین چراغ های نئونیِ روی دیوارِ برج که میگه مَن. من. منو نیگا چه رخی دارم! برج بود واقعا. همونقدر چشمگیر و همونقدر دلگیر به پله برقی که رسیدم او ایستاده بود. با خودم گفتم: پریچهر! شهروند بی تفاوتی نباش! صداش زدم گفتم: تیپت خیلی جذابه، میدونی ...
یک موقعیت کاملا اکازیون نزدیک تهران! +تصاویر
ها هم که کاری ندارن تا ظهر می خوابن. پسر من هر روز صبح که بیدار میشه به جونم غُر می زنه که بریم شهریار زندگی کنیم اما کجا برم؟ اگه همین خونه رو هم از دست بدم دیگه سرپناهی ندارم. سر خودمم با این مغازه گرم کردم. شاید از صبح تا ظهر مشتری نداشته باشم اما از بیکاری که بهتره. اگه پول داشته باشی و مغازه رو پر کنی، مشتری هم میاد. شوهرم بازنشسته وزارت دفاعه و یه واحد دیگه هم داریم که نصف قسطشو پرداخت کردیم ...
علی قلی زاده: اگر در ایران بودم، 5 ، 6 برابر بلژیک پول می گرفتم
پاسخ داد: شرایط امسال برایم بهتر شده است. زبانشان سخت است. یک خاطره از این موضوع بگویم. من از جام جهانی به هلند رفتم. دو سه روز اول در تمرین هر پاسی می دادم، می گفتند “علی علی”. من هم پیش خودم می گفتم چرا اسم من را هی می آورید. هر پاسی من می دادم؛ خراب می شد یا درست بود، فرقی نمی کرد. ولی بعد از مدتی این موضوع را پرسیدیم و فهمیدم که این یک تکیه کلام است که یعنی بازی را ادامه دهید. سه چهار ...
از دستگیری عامل گوش بُری تا آدم زنی
خبرگزاری فارس- مریم عرب انصاری: قرارمان ساعت 10:30 محوطه H ستاد فرماندهی پلیس تهران بود. زودتر از موعد مقرر به محل می رسم. محوطه H پر شده بود از آدم هایی با لباس های رنگارنگ، ریز و درشت، کوتاه و بلند، بچه سال و بزرگسال که صف شده پشت سر هم کف زمین نشسته بودند؛ در دست های شان دستبند و بر پاهای شان پایبند جای گرفته بود. جای تیزی بر گردن و گوش و صورت و دست هایشان خودنمایی می کرد. جمع شان ...
زورگیری در خیابان؛ جیب بری در اتوبوس های مشهد
، سلامت را برای دیگری به ارمغان می آورند. عده ای هم در مقابل فرشته عذاب یک جامعه می شوند و امنیت اجتماعی را به ورطه بحران می کشانند. عده ای دست می گیرند و عده ای گوش می برند. همانند داستان زندگی 3 گروه بزهکار که برای مدتی چند منطقه از شهر مشهد را به ناامنی کشاندند و تاتوانستند در خیابان ها یاغیگری کردند. برداشت اول از لهجه شان پیدا بود خراسانی نیستند. یکی شان 20 سال داشت و دیگری ...
بازی فقر در زمین زباله
...، فریادکنان سمت یاران هم تیمی اش که لباس های نه چندان تمیزی بر تن دارند می رود و رضا را با تشکیل حلقه شادی در آغوش می کشد. چنان با شور و حرارتند که یادشان رفته در زمینی پر از زباله و خاکی مرکز جمع آوری زباله که هم خانه شان هست و هم محل کارشان بازی می کنند، نه در زمین چمن ورزشگاه آزادی. خدا کنه همیشه تعطیل باشه شاید چند روز تعطیلی، بهترین فرصت برای چند ساعت فراغت از کار و تن ...
غلامی: در دربی تیکه انداختند اما جوابشان را ندادم
> آیا در دفاع راست هم می توانی بازی کنی؟ هیچ وقت! اصلا دوست ندارم در دفاع راست بازی کنم. البته آن زمان برای شروع نیاز بود در پستی که حساسیت کمتری دارد به میدان بروم تا در شرایط و جو مسابقات قرار بگیرم و در نهایت به پست اصلی منتقل شوم. چهره ات به شکلی است که به نظر خیلی شوخ طبع هستی، آیا هم تیمی هایت این موضوع را گفته اند. من به اندازه شوخی می کنم، ولی رفتار داخل زمینم با ...