سایر منابع:
سایر خبرها
پایان یک انتظار 35 ساله
اردوی تئاتر از پدرم امضای رفتنش را گرفت. در یک نامه به ما گفت به جبهه رفته که مادرم تا چند روز لب به غذا نمی زد. بعد از سال ها بی خبری خبر شهادتش را شنیدم. نمی دانستم چه کنم. بگریم یا بخندم. پدر و مادرم طاقت نداشتند این خبر را بشنوند. مادرم مدام می گفت رضا بیاید فلان کار را می کنیم. نمی توانست دنیای بی رضا را تحمل کند. شاید حکمت این بی خبری همین زنده ماندن امیدشان بود. گروه شهدا رضا را به ...
ماجرای ازدواج مجری جنجالی از زبان خودش/ عکس
...... مادرم منتظر اعلام اسم برادرش بود که از سال 61 اسیر شده بود. لابلای اسامی ناگهان اسم پدر مفقودالاثر همکلاسی ام را شنیدم... پدرش را با تنی نحیف آوردند بعد از چند سال بی خبری... حتماً آن دختربچه هم خیلی بهم ریخته بود. او هنگام اسارت پدرش دو سال بیشتر نداشت... 12 سال بعد، آن دختر بچه را در دانشکده ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی پیدا کردم... الان هجده سال از ازدواج مان می گذرد. پی نوشت: دایی هم مدتی بعد، پس از 8 سال اسارت آزاد شدند. چه روز های عجیبی بود... 26مرداد سالروز ورود آزادگان را گرامی می داریم. ...
خودکشی پسر 18 ساله تحت فشار طلاق پدر و مادرش / شیراز
قبول کرد در ازای مهریه اش حضانت من و برادرم را به عهده گیرد.پدرم تعادل روحی و روانی مناسبی نداشت و از لحاظ مالی ورشکست شده بود و اعتیاد پیدا کرد. تحمل جدایی پدر و مادرم را نداشتم، چرا که من به لحاظ عاطفی به پدر و مادر و زندگی خانوادگی ام بسیار وابسته بودم. زندگی در کنار خانواده برای من همیشه تنش ایجاد می کرد ولی خوشحال بودم که در جمع دوستانم می توانم از خانواده ام تعریف کنم. ...
ماجرای خبرِ دروغ مرگ تدریجی برای اسرای ایرانی/ معلمی که بابا خون داد را آموزش داد
حضور داشتم در زمان خواستگاری این موضوع را مطرح کردم که ممکن است کشته، زخمی و یا سال ها بخاطر اهداف انقلاب به زندان بیافتم، همسرم که فردی انقلابی بود شرط مرا برای ازدواج پذیرفت و در فرودین ماه سال 1358 ازدواج کردیم. شقاقی با بیان اینکه در سال 62 وقتی به اسارت گرفته شدم صاحب دو فرزند دختر و پسر بودم، می گوید: سه سال در رمادیه عراق در اسارت بودم و کسی از من باخبر نبود یک روز منافقین دو ...
جنایات و مکافات جنگ
تبلیغاتی گسترده علیه حکومت ایران می گیرد و از این ماجرا سوءاستفاده و به نفع خود بهره برداری تبلیغاتی می نماید و دستور می دهد که آن ها را از بقیه اسرا جدا کنند و به کاخ وی بیاورند. با توجه به سن و سال این 23 اسیر؛ کم کم تیتر رسانه های عراقی شد که کل اطفال العالم اطفالنا همه بچه های دنیا بچه های ما هستند ! با توجه به آزادی اسرا، با بررسی زوایای این خبر، ذهنم ناگهان می رود پیش حسن مستشرق ؛ چرا که ...
از خاطرات تلخ و شیرین اسارت تا خدمت به بیماران کرونایی
هم طی فرآیندی طولانی که شاید حوصله آن نباشد اسیر شدم و چون زخمی بودم به بیمارستان العماره برده شدم فردای آن روز به بیمارستان نیروی هوایی و بعد به اردوگاه منتقل شدم. از حال و هوای دوران اسارت برای مان بگویید؟ دوران اسارت ملغمه ای بود از شور شیرین، تلخ و گوارا، هیچ روز آن مانند روز قبلش و بعدش نبود. شادی و ناراحتی ، جسارت و حقارت همه با هم توام بود از کتک خوردن ها و شکنجه های روحی و ...
یادی از سید آزادگان/ ابوترابی فرد آزاده ای که الگوی اخلاق و مقاومت شد
تنگاتنگ داشت. مرحوم سید علی اکبر ابوترابی فرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شروع جنگ تحمیلی در همان نخستین روزهای آغاز جنگ در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام در 26 آذر سال 1359 در یکی از مأموریت ها، شناسایی شد و به اسارت دشمن بعثی درآمد. ابوترابی فرد در شکنجه گاه های عراق الگوی صبر و مقاومت برای رزمندگان بود به طوری که یکی از رزمندگان در تبیین ویژگی های ایشان این ...
مردی که در اسارت مخفیانه جودو کار می کرد
در چهره این شخصیت علمی، انقلابی و ورزشی می توان مشاهده کرد، ایمان و روحیه مقاومت و خستگی ناپذیری ایشان است. وی توانسته است با همه این رنج ها و مرارت هایی که در دوران اسارت و چه بعد از آن کشیده است مسیر پیشرفت را به خوبی طی کند و بر پایه تخصص و توانمندی هایی که در خود به وجود آورده است به جامعه ورزشی کمک شایانی کند. ایشان که یک شخصیت صمیمی و متواضعی دارد زمانی که از دوران ...
وقتی پدر درخواست مرگ فرزندش را دارد/ شبح عینکی اعدام شد
سابق خانواده با انگیزه انتقام دست به چنین جنایت هولناکی زده است بنابراین در حالی دستور بازداشت وی از سوی قاضی کاظم میرزایی صادر شد که او یک روز بعد از این ماجرا خود را تسلیم قانون کرد و قتل برادر زنش را به گردن گرفت. متهم این پرونده جنایی در جلسات بازپرسی و در تشریح جزئیات این حادثه تلخ به قاضی میرزایی گفت: همه بدبختی های من از سال 89 آغاز شد چرا که آن زمان به خاطر اعتیاد شدید به مواد ...
2 انگشتم وقتی به هوش بودم، قطع شد
از بازگشت از اسارت رژیم بعثی ازدواج کرد و ثمره این وصلت یک فرزند دختر، و یک پسر است. سیدعبداللهی خود را سرباز وطن می نامد و می گوید مهمترین مساله برای بنده این است که لایق باشم برای سرباز ولایت و مردم بودن، و همین برایم کفایت می کند. به گزارش خبرگزاری نصیرنیوز به نقل از ایرنا جنگ ایران و عراق که در ایران به جنگ تحمیلی و یا دفاع مقدس مشهور است، از 31 شهریور سال 1359 آغاز و 29 مرداد 1367 پایان یافت. منبع: ایرنا ...
مادری که دستور قتل پدر را داد!
حمید گذشت کردند. اما یکی از خواهرها همچنان خواهان قصاص متهم بود. باتوجه به اینکه دو نفر از اولیای دم رضایت خود را اعلام کرده بودند و حمید نیز مدت زیادی در زندان بود، مرد جوان موفق شد با قرار وثیقه از زندان آزاد شود.حمید پس از آزادی به قید وثیقه از زندان بیرون آمد و در حالی که ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بود، بعد از 20 سال از این جنایت یکی از دختران مقتول خواهان قصاص حمید شد و گفت: من ...
دلتنگی و خستگی؛ حکایت این روزهای پرستاران
بخشید اما خوشبختانه تا شب برای ایشان هم تخت خالی پیدا شد و بعد از یک هفته با حال خوب مرخص شد، خانم حزین ادامه داد: واقعیت این است که ما همه در حال پس دادن امتحان هستیم و تا نباشد امر حق، برگی نمی افتد از درخت" در حال مرور این عبارت خانم حزین بودم که دستش را روی شانه ام گذاشت و ایستگاه پرستاری را ترک کرد. منبع: خبرگزاری پلیس ...
از مدرسه شفق تا اسارتگاه موصل
چون در نهایت بیست کلاس از آن من بود مدیر و معلم ها شاکی نمی شدند. پدر و برادرم را در کودکی از دست دادم 6 سالم بود که پدرم فوت کرد. من فرزند کوچک خانواده بودم و همه به من توجه خاصی داشتند. مادرم برایم بسیار وقت می گذاشت و تمام سعی اش را می کرد که جای خالی پدر را پر کند. چند سال که گذشت و من 10 ساله شدم، برادر بزرگ تر از من که 12 سال داشت بر اثر بیماری حصبه از دنیا رفت. من از همان 8 ...
عجیب ترین طلاق در تهران / شوهرم می خواهد مثل دخترها باشم !
سیمین با چهره تکیده و صورت رنگ پریده به چهارچوب در شعبه 264 دادگاه خانواده تهران تکیه داده و در افکارش غرق است. پوشه ای را در بغلش گرفته که تمام زندگی اش در آن خلاصه شده است. کمی آن طرف تر مرد میانسالی با تی شرت آبی کله غازی و شلوار جین در حال رژه رفتن در راهروی دادگاه است. سیمین نیم نگاهی به او می اندازد و می گوید: با حمید 37 سال زندگی کردم و چهار فرزند بزرگ داریم، اما جانم به لبم رسیده و دیگر ...
فرزند شهیدی که بال در بال پدر شهیدش به معراج پرکشید
خبرگزاری شبستان -شیروان؛ شهید محسن رامک فرزند شهیدی که تاب دوری پدر، امانش را برید و در 21 مرداد 1385 پس از نوزده سال با ترنم سرود عاشقانه وصل، بال در بال پدر شهیدش به معراج پرکشید. شهید محسن رامک پنجم فروردین 1361 در روستای زو از توابع شهرستان شیروان در خانواده ای انقلابی و شهیدپرور چشم به جهان آفرینش گشود، محسن دوران طفولیت خود را در روستا گذراند و زمانی که تنها پنج سال داشت پدرش با ...
توطئه های دشمنان را با بیداری و هوشیاری نقش بر آب سازید
. شهدائی که خود به تنهایی نشانه ای بر حقانیت اسلام و انقلاب اسلامی بودند و برای همیشه راست قامتان جاودانه تاریخ خواهند ماند. الحمدالله اشهد ان لاالله الاالله وحده لا شریک و اشهد ان محمد عبده و رسوله و اشهد ان علی ولی الله ای امت مسلمان و ای یاوران رسول الله! امروز شما عزیزان با رزم و مقاومت هایتان و از همه مهمتر با تقوای قلبی چهرة اسلام را روشن و روح رسول الله را شاد و خداوند را ...
پایان چشم انتظاری پدر شهید پس از 373 ماه
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، عباس بیدرام پدر شهید بزرگوار حسین بیدرام از فرماندهان و شهدای دفاع مقدس راه آسمان را به جان نظر کرده و به فرزند شهید خود پیوست. شهید حسین بیدرام در چهارمین روز فروردین ماه سال 1340 در گرگاب متولد شد، تا زمان سربازی به کشاورزی مشغول بود و پس از آن با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت. شهید بیدرام در همه عملیات هایی که می ...
مزارم را به پدرم دادند
8 سال دفاع مقدس "حاج زین العابدین سلاخی" هم کلام شدیم تا گوشه ای از رنج های خود را در اردوگاه های دژخیمان بعثی برایمان بازگو کند: این جانباز گفت: زین العابدین سلاخی متولد یکم مردادماه 1343 هستم. سه سال در اسارت دشمن گذراندم و به افتخار جانبازی 50 درصد نایل شدم. بنده فرزند اول خانواده هستم. دوران ابتدایی خود را در روستا گذراندم و بعد از ترک تحصیل کردم و در امور کشاورزی به پدرم کمک می کردم ...
بازخوانی| شهید اهل آبعلی که 8 سال در اسارت بود/ نحوه جانبازی و اسارت سردار شهید رمضانی
یاد ماندنی، خدایا به حق علی به همه صبر بده به ما هم صبر بده؛ از مردم می خواهم که پیرو و ادامه دهنده راه امام راحل و شهدا باشند و به ندای رهبر انقلاب گوش فرا دهند. در ادامه گفت وگوی آزاده رمضانی فرزند شهید را می خوانید: *دختری که برای پدر مونس و همدم بود پدرم ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت و به همین خاطر اسم مرا زهرا نامید؛ اما به خاطر اینکه از اسارت آزاد شده بود ...
یک مصاحبه خواندنی با نیکی مظفری و پدرش
برو تا صدام را نکشتی برنگرد!
بقیه بچه ها به او بودم. دستانم کمی می لرزید. هر چند ثانیه نگاهی به بچه هایی که کنار و پشت سرم بودند، می انداختم و منتظر بودم که موافقت همه بچه ها اعلام شود و کار را شروع کنم. چندین بار نقشه را در ذهنم مرور کردم هر از چند گاهی هم دست چپم را به شانه صدام نزدیک می کردم. صدام نیز که چهره انسان دوستانه ای از خود به نمایش گذاشته بود، با نزدیک شدن دست من یا اینکه حتی لحظاتی دست من شانه اش را لمس ...
تاتارها؛ نخستین مسلمانان بلاروس/ خبرگزاری های ایکنا و رسا
درباره اسلام کردم و مطالعات خودم را در این زمینه گسترش دادم. علاوه بر این، ترجمه قرآن به روسی نیز در آن زمان تازه منتشر شده بود. ترجمه قرآن را به روسی سه یا چهار بار خواندم و بعد شروع به مطالعه قرآن به زبان عربی کردم. سوره یاسین را هر روز، دو یا سه بار برای پدر و مادرم و برای پدر بزرگ و مادربزرگم می خواندم. به همین ترتیب به مدت پنج سال هر روز سوره یاسین را می خواندم. محل تولد من روستای ...
چابهار؛ خواب های خوش توسعه و بیداری تلخ فقر
عادت کرده ایم عبدالرحمان راننده است، او سالهاست که مغازه خود را تعطیل کرده و در یکی از اداره های دولتی کار می کند، او می گوید: چند سال پیش با سرمایه ای که جمع کرده بودم مغازه ای مواد خوراکی باز کردم؛ کاسبی مان بد نبود، اما آنطور هم نبود که بتوانم خرج زن و 6 فرزندم را بدهم؛ بنابراین تصمیم گرفتم سراغ کاری بروم که اگر روزی من نبودم زن و بچه ام مستمری کوچکی داشته باشند برای همین با سفارش چند ...
همسر و خواهر شهیدی که مشاور امور ایثارگران است
✅ چالش های شما برای بزرگ کردن دو فرزند خردسال آن هم به تنهایی قطعا سخت و طاقت فرسا بود ! به هر حال بزرگ کردن فرزند به تنهایی مشکلات خاص خود را دارد، چرا که مادر باید دو نقش پدر و مادر را به طور هم زمان ایفا کند و در این میان مشکل همانندسازی و الگوگیری پیش می آید. مانند تمام فرزندان شهدا پسر من هم از موهبت یادگیری بسیاری مسائل از پدر، محروم ماند هر چند با حمایت های برادران و ما ...