انتشار خاطرات شهیدی که حاج قاسم گفت او را حتما معرفی کنید
سایر منابع:
سایر خبرها
دردسرهای مستانه (9): خشم انباشه و ناگهان سیلی ...
، موفق نشد. در نهایت هم ناراحت و بی حوصله رفت خوابید. مستانه هم که نمی خواست امشب کنار منصور باشد، به اتاق نیلوفر رفت و دخترش را بغل کرد و کنار دخترش دراز کشید. اما نتوانست بخوابد، انگار کلی حرف توی دلش مانده بود که هر بار بنا به مصالحی نگفته بود. حالا اما یک محکمه ی ذهنی تشکیل داده بود. در این محکمه مادر منصور و پدر و مادر خودش نشسته بودند و همه داشتند به صحبت های مستانه گوش می دادند. ...
جنایات و مکافات جنگ
می گفتند حسن اگر اسیر شوی عراقی ها تکه تکه ات می کنند اما من به تنها چیزی که فکر نمی کردم اسارت بود او عضو گردان امام محمدباقر بود و چون گردانش در عملیات فتح المبین در سوسنگرد بسیار موفق عمل کرد در فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس با فرماندهی حاج قاسم سلیمانی از آنها استفاده شد. او می گوید: شب عملیات یکی از فرماندهان به من گفت حسن تو فردا نرو، این ها یا شهید می شوند یا اسیر، اما من قبول ...
شهید تحمیلی نمی خواهم
...، خودم ساک مجید را بستم و به او گفتم امام گفتند به نیرو نیاز است و او را هم روانه جبهه کردم. " داستان شهادت مجید هم غرور برانگیز است، خانم چوپانی با چشمانی خیس و صدایی لرزان درباره آن روز می گوید: "در روز یکشنبه بود که خبر شهادت مجید رسید، همان روز خبر زخمی شدن اسماعیل هم آمد، اما پدرشان تنها شهادت مجید را به من گفت که با شنیدنش گفتم خدا همه اش را برای من جمع کرد، در همین لحظه ...
چرا حجاریان دوباره از بازگشت به قدرت گفت؟/ اصلاح طلبان و بازگشت به رویای مونرو- انیشتین
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، داستانی بین مردم مشهور است که می گویند روزی مرلین مونرو، بازیگر زن شهیر انگلیسی در نامه ای از آلبرت انیشتین خواستگاری می کند. مونرو در نامه می گوید تصور کن ما ازدواج کنیم و بچه دار شویم آن وقت فرزند ما هم زیبایی مرا دارد و هم هوش و نبوغ تو را، آه که چه محشری می شود! انیشتین هم پاسخ می دهد ممنون از حسن نظر شما، اما اگر ازدواج کردیم و فرزندمان ...
بازیگر نقش مکمل 28 مرداد، گنده لات، شعبان بی مخ
سیب زمینی داغ توی دهانش مزمزه می کند، وسطش هم یک چیز هایی می گوید. تیزی پرشال پرتابش کرد به چند سال قبل تر از آنجا که تازه توی محل می خواست سری توی سر ها درآورد. سر علم کشون دسته ها بین بچه های گود عرب ها و پاچنار بزن بزنی در گرفت که نگو ونپرس. زده بود چند نفر را ناکار کرده بود. میون گردن کلفت های آن دوره بیشتر از همه فرهاد گاوی را دوست داشت، همان که بعد پنج فقره قتل یه صبح توی میدان ...
احوال آزادگان پس از 30 سال چطور است؟/ شما می دانید 118ماه اسارت یعنی چه؟
را کشت) برای بازدید می آیند همه را به صف کردند، صدام دستور داد همه را به الاماره منتقل کنید. روز بسیار سختی بود ما را سوارماشین های آیفا کردند که دور تا دورش ورق های آهن بود و دست و پا و هر قسمت بدن مان به آن می خورد می سوخت و تاول می زد به الاماره که رسیدیم دو گروه از آدم ها را دیدیم که روبروی هم ایستاده اند من فکر کردم حتما آمده اند تا اسیران را ببینند. پیاده که شدیم با باتوم و چوب به شدت کتکمان ...
تشکل دانشجویی که بعد از دانشگاه تعطیل نشد/ ماجرای کمک به پدری که گوشت نذری قبول نمی کرد
...، کاسب نیز که حاجی را خیلی قبول دارد و به نقش انفاق بر رونق کسب و کارش معتقد است دسته چکی می آورد و مبلغ مورد نیاز را می نویسد. مشکلات اقتصادی زمینه ساز تشکیل گروهی برای خدمت همه خیریه ها اما به این شکل اداره نمی شوند، گروه هایی هستند که همه کار از مدیریت تا جذب کمک های مردمی و حتی شناسایی و توزیع بر عهده جوانان است، یکی از مصادیق این خیریه های متفاوت، گروه های جهادی ...
انتقاد حجت الاسلام پناهیان از دیده نشدن هنر هیئتی ها
.... یک جزئیاتی درباره ترانه و موسیقی استفاده می کردند. بالأخره یک جهانی برای خودش دارد. اینجا این همه حقیقت، زیبایی و در و حکمت دارد و اصلاً کسی با آن کاری ندارد. ما صدجور سینه زنی می توانیم داشته باشیم. صدجور زنجیرزنی می توانیم راه بیندازیم. شما یک کمی به اینها توجه کنید. شما رسانه هستید. خود جوش جلو آمده اید. چون استقبال را می بینید می گویم. صداوسیما محدودیت هایی دارد و نمی تواند توجه کند. زود ...
یادداشت های ناصرالدین شاه دوشنبه 28 مرداد 1268؛ روایت پادشاه قاجار را از شهر مونیخ و دهن بد بوی شاهزاده ...
و یکی از پرده های نقاشی پرده ای بود که کار نقاش مونیک [مونیخ]که الان هم زنده و در مونیک است و اسم او را خواهیم نوشت. پرده اسمش پرده عشق بود. صورت یک زنی را ساخته بود که شب در اطاق بچه خودش را آرایش می کرد. میزی بود پشت پرده ای که روی آن چراغی بود که نه میز پیدا بود و نه چراغ، ولی شعله چراغ طوری به این زن و رخت های زن و صورت بچه افتاده بود که حالت چشم بچه را که چراغ می زد نموده بود. بسیار پرده ...
آخرین اتوبوس اسرا در راه وطن/ خاطرات شفاهی رهبر اجتماعی کمپ 13 رمادی
حین ورود به ایران برایمان بگویید؟ ما اخرین گروه صلیب دیده بودیم. یعنی آخرین گروه از اسرایی که صلیب سرخ جهانی در آن مقطع دیده بود. بچه های کمپ 17 مثل همه اسرای دیگر حزب اللهی و وفادار به انقلاب بودند. روزهای آخر تمرین سرود به زبانهای مختلف می کردیم که در روز آزادی جلوی خبرنگارها آن ها را بخوانیم و پیام جمهوری اسلامی را به جهان مخابره کنیم. اما متاسفانه ما را نیمه شب آزاد کردند. در تبادل ...
ماجرای مناظره آیت الله وحید با هواداران دکتر شریعتی
، موافقین و مخالفینی پدیدار می سازد. در اینجا و به مناسبت اظهار نظر های انتقادی اخیر، تصمیم گرفتیم تا نظر خوانندگان گرامی را برای اولین بار، به خاطرات منتشرنشده آیت الله سیدان درباره مواجهه آیت الله وحید خراسانی با حامیان دکتر شریعتی و نیز نقد معروف استاد ابوالحسنی (منذر) بر آثار دکتر جلب کنیم؛ و من الله التوفیق. آیت الله سیدان کیست؟ آیت الله سید جعفر سیّدان، یکی از مدافعانِ حریم ...
آنچه در روز های اسارت گذشت!
وقتی بچه دار می شود چه رویاهایی دارد و حالا می دیدم هیچ کس نیست، جای رویا دیگر کجاست؟ بعد از یک سال، خبر از اردوگاه موصل آمد. زن ها آن موقع چه می دانستند موصل کجاست؟ تکریت چه شکل است؟ در هارون الرشید و رمادی و کمپ چه می گذرد؟ حمیده هم نمی دانست. فکر می کرد زندان است دیگر، مثل همه زندان ها. ندانستن. آن سال ها راه نجات زن ها، راه باریک نفس زن ها از ندانستن می گذشت. ندانستن، آدم را گول می ...
بعثی ها به خاطر نماز جمعه باشکوه تهران ما را کتک می زدند
.... این را کسانی می گویند که در آن لحظه اطرافم بودند. حدود یک ماه در بیمارستان بستری بودم. شبی خواب دیدم با بچه های بسیج محله مان در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین هستیم. ناگهان فردی وارد مسجد شد و به من گفت: همه رفقایت شهید شدند و فقط تو ماندی. درخواب آنقدر گریه کرده بودم که پتوی زیر سرم خیس شده بود و خونِ روی سر و صورتم با اشک شسته شده بود. یک ماه آنجا بستری بودم و سپس به اردوگاه موصل دو ...
چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید
دکتر مصدق سر و صورت او را غرق بوسه ساخته بود، گفت: باشه، حاج حسن، قربونت، راست میگی، مهمان من، مهمان تو هم هست و او را راضی کرد تا مبلغ چک را نقد کرده و اوراق قرض ملی بخرد. اوراقی که او بیش از 200 هزار تومان آن را در آن روزگار خریده بود، تا نهضت مردم ایران، تداوم یابد. امروز همه رفته اند. از مصدق تا کاشانی، از شمشیری، تا مانیان، از دکتر غلامحسین صدیقی تا تمامی یاران نهضت ملی. اندیشه ...
یازدهمین چاپ ذوالفقار منتشر شد؛
(س) نخستین چاپ این کتاب را بهار سال گذشته (1398) با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و بهای 24 هزار تومان منتشر کرده بود. این کتاب خاطراتی را برای نخستین بار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدت هایی را که در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفت، بیان می کند. همه خاطرات و گفتارهای این کتاب از دل صحبت های حاج قاسم و سخنرانی های او استخراج شده اند. 100 صفحه این کتاب به انتشار تصاویری خاص و ناب از سردار ...
مروری بر کتاب های خاطرات آزادگان گلستان؛ از هفت خوان تا راه شب
آزاده اللهیار نهتانی بلوچ و اهل استان گلستان است که به همت هادی خرمالی نویسنده گلستانی به همت نشر صریر در 67 صفحه منتشر شده است. اللهیار نهتانی کارمند آموزش و پرورش شهرستان آزادشهر و در این کتاب ضمن اشاره به خاطرات جذابی از دوران کودکی و فضای خانه و خانواده اش به ماجرای فرارش از اردوگاه می پردازد. در این کتاب می خوانیم: پس از رفتن به جبهه توسط فرمانده شان به عنوان یکی از اعضا ...
بعد از گذشت 3025 روز مهجوری بوسه بر خاک میهن لذت بخش بود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، به مناسبت 26 مرداد سالروز ورود آزادگان میهن اسلامی، برشی از کتاب از فیضیه تا الرشید روایت خاطرات حجت الاسلام آزاده محمدحسن جمشیدی به قلم سید حسین ولی پور زرومی را از نظر می گذرانیم. خداحافظی با حاج آقا ابوترابی سخت ترین قسمت در ماجرای رفتن از اردوگاه تکریت 17 بود. اشک و دلتنگی و شادی بچه ها نیز وصف ناپذیر بود. خودم چندان سروری نداشتم؛ نمی دانم چرا! به ...
نویسندگان از نوشتن رشادت های آزادگان غفلت نکنند
های عراقی درآمدیم. بیشتر بچه های این گروه، نوجوانان 13 تا 17 ساله از تیپ ثارالله شهر کرمان بودند. در اوایل جنگ، حضور رزمندگان نوجوان در جبهه های دفاع مقدس برای عراقی ها تعجب برانگیز بود. ما باید مانند دیگر اسرا وارد اردوگاه ها می شدیم، اما صدام با دیدن تصاویر اسرای نوجوان تصمیم گرفته بود که از حضور ما استفاده ابزاری کند و یک جنگ تبلیغاتی علیه ایران به راه بیاندازد، زیرا آن ها در جریان عملیات بیت ...
روایتی صادقانه از یک تفنگدار کرمانشاهی در جنگ/ ماجرای بی مهری مسئولان به کتاب دوشکاچی
این عکس من است و چرا باید آن را نصب کنم؟! فرمانده در جواب انکار من گفت: این عکس و خاطرات متعلق به جنگ و کشور است و دیگر به تو تعلقی ندارد و از طرفی رهبری بارها تاکید کردند که خاطرات دفاع مقدس را منتشر کنید. ایشان در خصوص ضرورت نقل خاطرات دفاع مقدس و تاکیدات رهبری بر این مسئله من را قانع کردند که کار ثبت خاطراتم را شروع کنم. در واقع با صحبت های فرمانده به فکر فرو رفتم و باعث شد تا تصمیم ...
30 سال بعد از بازگشت اولین گروه آزادگان دفاع مقدس به وطن
تحصیلات و اسم فرمانده و نوع آموزش و و و و ... اونم 5 سال بعد از شروع اسارت، وقتی حتی خیلی از فرمانده های من زنده نبودن و اونا هم می دونستن که این اطلاعات، دیگه هیچ ارزشی نداره، این کارا، همه برای خرد کردن اسیر بود. البته سربازای عراقی، معمولا آدمای بی سوادی بودن و درکشون به این مسائل نمی رسید ولی کسی که شکنجه های روحی رو طراحی کرده بود، می دونست دنبال چیه. اون دنبال این بود که اسیر، توی خودش بشکنه. ...
یوسف های وطن
ملحق می شد. برعکس این آدم هم، یه اسیر بود که نه کاری با جمهوری اسلامی داشت و نه یه رکعت نماز تو عمرش خونده بود و حتی توی کلامش، به خدا فحش می داد. ولی این آدم هیچ وقت سمت عراقیا نرفت. هر کسی فکر کرده باشه و بدونه که چرا میره جنگ، انگیزه ای متفاوت با نفر کنار دستیش داره. مبنای همه انگیزه ها برای رفتن به جنگ، حتما انسانیه و حتما ریشه در اعتقادات اون آدم داره. اگه من ادعا می کنم که اعتقاداتم نقشی در ...
بازخوانی| شهید اهل آبعلی که 8 سال در اسارت بود/ نحوه جانبازی و اسارت سردار شهید رمضانی
بامداد همان شب همسرم به شهادت رسید. هنگامی که در مکه بودیم، حوصله هیچ کاری نداشتم و نتوانستیم از جایی دیدن کنیم، تنها دست بر دعا برداشتیم و از خداوند متعال خواستم که کمک کند؛ روز چهارم شهادت علی بود که از راه مکه برمی گشتیم و موقع برگشتن خبر شهادت همسرم را یکی از اقوام به ما داد. *رمضانی باخبر شهادتش به استقبال حاجی ها رفت این اقوام به ما گفت که حال علی بد است، اما ...
پول درآوردن خانواده های خوشحال اینستاگرامی با آموزش های غلط / هپی فمیلی ها را الگوی خود نکنید!
به گزارش پیک نکا، این روزها در اینستاگرام، یک سبک تازه از خانواده درحال معرفی و تبلیغ است. جوان ترها، آن هایی که تازه تشکیل خانواده داده اند و در جست وجوی الگویی متفاوت از نسل قدیم هستند، چشم شان به صفحات پررنگ و لعابی است که خودشان را هپی فمیلی و خونه عشق مون و شبیه این ها معرفی می کنند و در بیوی صفحه شان اسم همه اعضای خانواده را می نویسند به نشانه محبت و همراهی همیشگی. البته آدم ها ...
آزاده ای که کرونا را اسیر کرد/ روایت پزشک مشهدی از اردوگاه الأنبار تا خط مقدم مبارزه با کرونا
آنها به تن من هم بخورد. آن روزها عضو انجمن اسلامی بودم. یک وقت خبردار شدم که هواداران منافقین اعلامیه ای روی دیوار مدرسه چسبانده اند که حرف های خوبی درباره امام (ره) و انقلاب نداشت. رفتم و آن اعلامیه را پاره کردم. همین کافی بود که بیفتند دنبالم. با تیغ موکت بُری که حربه آن روزهایشان بود، سالن به سالن دنبالم می دویدند. اما بچه ها فراری ام دادند و تا چند روز هم مدرسه نرفتم... وقتی فرمانده ...
دو سال مفقودالاثر بودم
صحبت می کرد، از من پرسید به غیر از تو کسی نیست. گفتم فقط من مانده ام. کمی بعد از بچه های دیگری از گروهان دسته دیگر هم اسیر شدند و حالا سه نفر بودیم. مدتی پس از آن ما را به سنگر پشتیبانی توپخانه خودمان بردند و دیدم داخل سنگر، بچه های زیادی از همرزمانم آنجا هستند. دو شب آنجا ما را نگه داشتند و نزدیک ظهر ماشین غذا آمد و برایمان غذا آوردند و بعد با همان ماشین ما را به سمت خانقین ...
راحت گریه می کرد و راحت می خندید
خوبی از خلق و خوی عزت الله انتظامی رسیده که همین فیلم بهانه ای می شود برای همنشینی و دوستی 14 ساله. به بهانه دومین سالمرگ عزت الله انتظامی (26 مردادماه) بخشی از این خاطرات را مرور کرده است. فلور خانم، عزت آقا و خانه ای که هویت داشت فلور خانم، عزت الله انتظامی و خانه شان ترکیبی هماهنگ بود. مجموعه جوایز آقای انتظامی در پذیرایی شان قرار داشت و همه اشیاء خانه قدمت داشت. جعبه های ...
روزهای تلخ اسیر شماره 19 در کاخ ابدی
شهید تندگویان نیز اسیر بودند، من شهید تندگویان را با چشم ندیدم ولی صدای صوت قرائت قرآن او را می شنیدم و همه می دانستند که او برای اینکه دل اسرا را با قرآن محکم کند قرآن را با صدای بلند قرائت می کرد. بچه های تهران تحمل گرما را نداشتند، شدت گرما بسیار بالا بود که همه را ناتوان و بی تاب کرده بود بچه ها حتی توان لباس هایشان را هم نداشتند، گرما جان اسرا را گرفته بود. من چون زبان عربی بلد بودم از زبان ...
نکات جدی درباره جوک
باشد یا نه. مشخص است که جوک های مناسبتی که به یک اتفاق روزانه مرتبط هستند، ماندگاری کمتری نسبت به جوک های کلی دارند. ولی آن چه در طول تاریخ دیده می شود، نحوه پردازش و سرایش جوک هاست که هنوز هم بیشترشان یک داستان کوتاه هستند. زمانی جوک ها حول حاضرجوابی های افرادی مانند نصرالدین، جحی، عبید و ... و بحث هایشان با پادشاهان بود و امروزه درباره خاطرات شخصی که بیشترشان ساخته ذهن طنزپردازان است. ...
چراغ های سفید مادر شیرین به برنامه عصر جدید
می داده بعد از شهادت شیرین، همه این رازهای سربه مهر فاش شد . خواهر بزرگم دلداده کمک بود علی روحانی برادر بزرگ شیرین از سخاوت خواهرش این طورمی گوید: جمع خواهر و برادرها برای کمک به نیازمندان مبلغی را کنار می گذاشتیم. شیرین هم سهم خودش را پرداخت می کرد. باوجوداینکه شیرین پزشک بود و درآمد بیشتری داشت تعجب می کردم که چرا شیرین خودش پیشنهاد کمک به نیازمندان را مطرح نمی کند. بعد از ...