مهر یک میلیاردی و جنس داغون بلژیکی !
سایر منابع:
سایر خبرها
پیام های رسیده به شهرونگ
کنم ازشون. یه روز به خودم گفتم پسر! شهرام شهیدی رو نگاه کن. 10 تا شرکت کار می کنه، ساختمون سازی می کنه، همش تو سفره، این همه هم متن می نویسه. از اون طرف، آقای عربانی از زمانی که بچه بودم داشته کار می کرده، هنوز هم دود از کُنده بلند میشه، اون وقت تو میخوای 10 کیلو لاغر کنی همش میگی از شنبه ... و این طوری بود که متحول شدم و الان خیلی احساس بهتری دارم.زود برگرد خانم زارع. من اینجا دست تنهام. فکر کردی ...
چگونگی حفظ هویت کودک
می کنند و دختر ها با دخترها. مخصوصا این قضیه وقتی که پا به دبستان می گذارند، بهتر دیده می شود که تمایل دارند با همسن و سال های خودشان گروه های دوستی تشکیل بدهند و سعی می کنند ارزش های هر جنس را رعایت کنند و فعالیت های مربوط به هر جنسیت را داشته باشند. حتی می بینیم که در این سن بچه ها همان طور که قادرند رنگ ها را تفکیک کنند، اسباب بازی ها و فعالیت ها را تفکیک می کنند و ترجیح می دهند که فعالیت جنس مقابل را نداشته باشند. خیلی می شنویم در بازی های شان به هم می گویند: مگه تو دختری که موهاتو بلندکردی؟ یا مگه تو پسری که تفنگ بازی می کنی! و این تفکیک را بعد از سن دبستان خیلی ملموس تر خواهیم دید. ...
متن نوحه ویژه دهه اول محرم
فرج به اجابت رسد دعای محرم برای آنکه فقط اندکی شبیه تو باشند سیاه پوش شدم مثل تو برای محرم فقط نه ماه که تمامی سال در غم جدت سیاه کرده به تن خانه خدای محرم از ابتدای محرم دعای هر شبم این است بمیرم و نرسم من به انتهای محرم چگونه نزد تو بالا بیاورم سر خود را اگر که جان ندهم بین روضه های محرم میثم ...
اس ام اس و پیامک های ویژه آغاز ماه محرم
آغاز ماه محرم حسینِ من..... بیا و این دل شکسته را بخر... حسینِ من.... مسافر جامانده رابا خود ببر.... السلامُ علیک یا ابا عبْدالله اس ام اس آغاز ماه محرم دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود دلها همه ی آماده ی پرواز شود با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود عکس نوشته محرم اس ام اس آغاز ماه محرم محرم آمد .. دلم مست و لبم مست و سرم مست ؛ بخون ای دل که صبرم رفته از دست ؛ بخون ای دل محرم اومد از راه ؛ بخون هاجر تو با عباس بی دست..! منبع : تالاب ...
دردسرهای مستانه (10): مذاکره بعد از 7 ماه
خونه به این بزرگی به تنهایی چه کار کنم. من می خوام کارات رو جوری تنظیم کنی و تغییر بدی که همینجا باشی. این همه آدم دارن تو تهران کار می کنند، وضع مالی خوبی هم دارند، به زن و بچه هاشونم می رسند. چرا تو باید کارت جوری باشه که هیچ وقت نباشی. خوب تغییرش بده. تو که هم سرمایه ی کافی داری هم صرافی داری تهران، همه چیز داری. نیازی نداریم بخوای بری یک کشور دیگه هم کار کنی. صرافی دوبی و شرکت آلمانت رو جمع کن ...
خبر رحلت امام خمینی تلخ ترین خاطره اسارت بود
بلایی؟ چه می گویی تو؟ صدایم را بلندتر کردم و گفتم: همین که می خواستم بپرم از جلوی من رد شدی تا زمین بخورم. چند بار قسم خورد و گفت: نه من قصدی نداشتم فقط می خواستم بروم آن طرف تا بهتر پریدن تو را ببینم. ولی من که به ظاهر از قصد و عمل او شاکی بودم پایم را در یک کفش کردم و ادامه دادم: نه تو می خواستی کاری کنی که من زمین بخورم و پایم بشکند و به فرماندهان و مسئولین اردوگاه گزارش دهی که خودم بی ...
حسرت دوچرخه ای که نی نوا شد
متوسط در تهران متولد شد؛ خانواده ای که حتی تامین هزینه هنرستان برایشان دشوار بود، با وجود این او به جای اینکه کمبودها را تبدیل به عقده کند احساسش را در هنرش متبلور کرد. خود دراین باره گفته است: من در بچگی آرزوهایی داشتم که برخی از آنها برآورده نشد؛ اما خوشحالم که هیچ کدام برایم عقده نشد. در بچگی یک دوچرخه می خواستم که به دست نیاوردم این در دل ماند و شد نینوا. در میدان گمرک دوچرخه های دزدی را بدون ...
فدراسیون فوتبال را خیلی بزرگ کردیم
که شما زحمت کشیده اید، دست کسی بدهید که ادامه دهد. در دنیا، صنعت دارد ورزش را می چرخاند؛ بانک ها و بیمه ها. دولت ها دخالتی در اداره ورزش ندارند. قبل از انقلاب هم صنعت بود؛ مثلاً دخانیات، بانک ملی، راه آهن و غیره باشگاه دارند و هر کدام چند رشته تیم داشتند. حالا رئیس جمهور قبل شاهکار کرد. 16 تیم تهران را بین استان ها تقسیم کردند، همه آنها هم از بین رفت. *به آقای داورزنی مشورت می دهید؟ با ...
روستایی که حکم تخریب گرفت/ اهالی روستا مکانی برای مهاجرت ندارند
تیرهای چراغ برق را که نگاه کنید، متوجه شوید حتی برق هم پایدار نمی شود تا فقط ما را از خانه های خود دور کنند. مادری نسبتاً میانسال که شیله اش را زیر عبا محکم می کند و با چشمانی ترس آلود می گوید: اینجا خانه های ما را خراب می کنند، من پنج فرزند کم توان دارم که یکی از آنها فوت کرده است. کاش با رأفت بیشتری به ما نگاه می کردند تا این چنین در عذاب و دلهره از دست دادن سرپناه خود نباشیم. ...
به رنگ عشق؛ اینجا مادرها به عشق علی اصغرهایشان می جنگند
برایم بگوید: مرخصی 9 ماهه زایمانم که اسفندماه سال گذشته به اتمام رسید، باید دوباره سر کار برمی گشتم، آنالی خیلی کوچک بود، به همراه همسرم برای تمدید مرخصی به بیمارستان آمدیم؛ انگار این همان بیمارستانی نبود که من قبل از زایمان دیده بودم، شبیه میدان جنگ شده بود، همه در خط مقدم و آماده باش بودند؛ وقتی وضعیت بیمارستان را دیدم گریه ام گرفت و فقط سکوت کردم. او ادامه می دهد: نه همسرم حرفی از ...
حکم تخریب یک روستا با 300 خانوار در اهواز با شکایت بنیاد مستضعفان
...، متوجه شوید حتی برق هم پایدار نمی شود تا فقط ما را از خانه های خود دور کنند. مادری نسبتاً میانسال که شیله اش را زیر عبا محکم می کند و با چشمانی ترس آلود می گوید: اینجا خانه های ما را خراب می کنند، من پنج فرزند کم توان دارم که یکی از آنها فوت کرده است. کاش با رأفت بیشتری به ما نگاه می کردند تا این چنین در عذاب و دلهره از دست دادن سرپناه خود نباشیم. مردی که لباس هایش از عرق ...
زندگینامه خواندنی شبنم قلی خانی + تصاویر خانوادگی
–مذهبی دارد و دربارهٔ چند جوان است که پارتی برگزار می کنند و روحانی وارد این خانه می شود. از بازیگران این فیلم سینمایی می توان به محمود پاک نیت در نقش روحانی اشاره نمود. کارگردانی: شبنم نویسندگی و کارگردانی چندین فیلم کوتاه و مستند را بر عهده داشته است. در سال 2114، او نخستین فیلم کوتاه خود به نام واقعیت یک فروشندهٔ خیابانی را کارگردانی کرد. از فیلم های کوتاه او می توان به ...
خاطراتی از جنس جبهه/ شوخی های عجیب و به یادماندنی رزمندگان
خورده و شوخی اش، کار دست رضایی داده، هی می زد به صورت صادق و می گفت: بابا! منم گودرز، خواستم باهات شوخی کنم، پاشو! بیدار شو! صادق رضایی راستی راستی غش کرده بود، با کمک گودرز و بچه ها، زیر بغلش را گرفتیم و با همان تویوتایی که قرار بود گودرز را با آن ببریم، او را بردیم به طرف درمانگاه، پرستارها سریع بالای سرش حاضر شدند و به او سرم وصل کردند، خدا رو شکر صادق بعد از سرم و کمی استراحت، حالش جا آمد، تا چشمش به گودرز افتاد، گفت: گودرز! یک صفر به نفع تو! راوی: سردار شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی انتهای پیام/3141/ج/ ...
روایت "شعبان بی مخ" از روزِ کودتا: تا ظهر زندان بودیم!
شده بود. رادیو باز بود، می شنیدم. صبحش پیغوم داده بودم به "پروین آژدان قزی" که اومده بود ملاقات درِ زندان؛ که بچه ها از جنوب شهر راه افتاده بودند اومده بودند بالای شهر. نشسته بودیم یکی از بیرون اومد به پاسبون گفت: "خونه مصدق رو خراب کردن و همه جا رو گرفتن." به سرهنگ قوامی گفتم: "سرهنگ رادیوتو بگیر ببینم." اون ساعت که نه. ولی نیم ساعت بعد خبر اومد که آره. شلوغ شده و خونه مصدق رو گرفتن. توی شهربانی ...
پیامک تسلیت ماه محرم + عکس پروفایل
عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تسلیت باد ++++++++++اس ام اس محرم+++++++++++ همه جا زمزمه یا حسین و کربلاست / زمزمه ی ضجه های زینب و بچه هاست خوشا به حال اونایی که دلهاشون تو بین الحرمین و کربلاست ++++++++++اس ام اس محرم+++++++++++ قلبها برای آرامش دستها برای حک کردن عشق بر روی سینه عقل در انتظار ...
گزارش|ترکش های گرانی و کرونا به بازار پوشاک بیرجند رسید/فروشندگان در آستانه ورشکستگی
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند ، قبل از کرونا همه حساب و کتاب هایش بر این بود تا هرچه دارد و ندارد سرجمع کند تا برای نوروز جدیدترین اجناس را خریداری کند و هر دوست و آشنایی را که در تهران و مشهد داشت مجاب کرد تا برایش اجناس جدید ارسال کنند. او هم چک های چند ماهه در وجه تولیدکنندگان نوشت. تا اینجای ماجرا همه چیز خوب پیش رفت اما سر و کله کرونا که پیدا شد کار را خراب کرد. اجناس از مشهد ...
متن روضه های شب اول محرم سال 98
دستِ تو رسید دستم صدات کردم .. نگام کردی .. میدونم که ، صدام کردی .. ای ستارۀ روشن ، تو شبایِ تاریکم از همه اگه دورم ، با غم تو نزدیکم داغ ماتمت بازم ، دم میگیره تو سینم هرکجایِ این دنیا ، اسمی از تو میبینم به هرطرف رو کردم ، بجز تو خورشیدی نیست به غیر دستایِ تو ، به هیچکی امیدی نیست صدات کردم .. نگام کردی .. ...
شکوفه های درخت نارنج
...! عادتته! می دونم تا برات نگم، دست از سرم برنمی داری. برو اون پیازها رو پوست بکن تا برات بگم. برای آن که زودتر از سر و ته قضیه سر در بیاورم، با سرعت به طرف ظرف پیازها رفتم و هم زمان با پوست کردن پیاز، به حرف های مادر گوش می دادم: - : اون وقت ها که پای بابات به خونه مون باز شد، اصلاً تو فکر این چیزا نبودم. یعنی اصلاً هیچی حالیم نمی شد. کارم این بود که برم تو کوچه با ...
غبار فراموشی بر فرهنگ مجاور در مساجد/ یک ساعت با میجورِ مهدیه تبریز
و به وقت روزهای گرفتاری پناهی برای گره گشایی هستند. خادمان و مجاوران مساجد از آن دسته کسانی هستند که کمتر دیده می شوند اما از گرفتاری و مشکلات تمام مردم خبر دارند. مجاوران مسجد در آذربایجان اصطلاحا میجور خطاب می شوند؛ کسی که به اموری مانند نظافت و نگهداری مسجد می رسد. مجاوران مسجد پیش از این 24 ساعته در مسجد می ماندند اما این روزها کمتر مسجدی به صورت شبانه روزی باز است و به همین دلیل ...
برگی از کتاب آرام جان : من و خیلی از رفقام دلی و آرمانی کار کردیم
...: پس خوب بسابید ببینم بخت کدومتون باز می شه!. شب که برگشتم خانه تازه متوجه شدم کیفم را جا گذاشته ام. فردا صبح به مولود زنگ زدم. گفتم: داری میای دانشگاه کیف منم بیار! ذوق زده خواند: بادابادا مبارک بادا ایشاالا مبارک بادا! لبخند ریزش را می توانستم تصور کنم. اجازه ندادم به شوخی اش ادامه دهد. نمی خواستم رو بدهم دستش. شوخی شوخی جدی شد. دو سه روز بعد مولود رسمی آمد خواستگاری ...
درخواست مادر برای قصاص پسرش
متأسفانه فوت کرد. اعترافات متهم پس از اظهارات سمیرا، مأموران برای بازداشت فریدون به خانه آن ها رفتند که معلوم شد وی متواری شده است. بررسی ها برای دستگیری متهم به قتل آغاز شد، اما نتیجه ای نداشت تا اینکه فریدون بعد از چند ماه خودش را به مأموران معرفی کرد و در همان ابتدا با پذیرش قتل برادرش عنوان کرد: من سال ها معتاد بودم و خانواده ام از این موضوع خبر نداشتند بعد از ازدواجم فقط همسرم ...
قتل برادر به دلیل اعتیاد به مواد مخدر
خیالش راحت می شود و مقدار کمی پول را که به ما می دهد، قطع و خرج مواد می کند. این زن ادامه داد: روز حادثه من با فرهاد تماس گرفتم و گفتم برای بچه کمی خرید لازم است. فرهاد به دنبال من آمد و با ماشین او به خرید رفتیم. دخترم هم با من بود. برای دخترم، خودم و خانه خرید کردیم و بعد به منزل برگشتیم. وقتی رسیدیم، دیدم شوهرم و دوستش در خانه مواد می کشند. شوهرم چند روزی بود که پایش شکسته و در خانه ...
لیموترش های لاکچری
تاکسی داران است کشیده می شود و روی همه به سمت میوه فروشی برمی گردد. با همان خنده می گوید: عجب چیزایی شما پیدا می کنید به خدا. نه والا من هنوز لیمو نگرفته ام. زن قد بلند و کشیده ای است. با مانتویی که این روزها شیشه ای خوانده می شود آمده است سوپری محل خرید کند. بعد هم گلایه می کند که شاگرد میوه فروش وقتی نباشد مجبور می شود خودش از خانه خارج شود تا چند کیسه پلاستیکی را که او آنها را چهار تا قلم جنس می ...
حساسیت عجیب شهید "مرادی نسب" نسبت به بیت المال
انجام واجبات ثابت قدم بود و به حق الناس خیلی اهمیت می داد. برادر علی به نقل از همکارانش می گوید: علی خیلی نسبت به بیت المال حساس بود. یک بار توی میدان تیر، دل گرما خم شده بود و از روی زمین چیزی جمع می کرد. لحظه ای بعد که اومد چند تا میخ توی دستش بود. یکی از بچه ها به کتفش زد و گفت: علی! این کارها چیه تو می کنی؟ بیکاری زده به سرت؟ گفت: نه داداش! نباید نسبت به اموال عمومی بی تفاوت باشیم ...
صدیقه رودباری، شاعری که شهادت را واژه واژه سرود و از خدا خواست
." پس از چند ساعت که از آن اتفاق دلخراش می گذشت، محمود با چهره ای غمگین و برافروخته به جمع سپاهیان برگشت و با حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد و در آن جمع اظهار داشت: بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت. شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود. حدود 2 ماه بعد، در 14 مهر سال 59، محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به ...
چند نکته درباره سریال آقازاده
دبستانی هم از آن با خبرند، نوشته و ساخته شود، باید صابون هر گله و شکایتی را به تنت بمالی. سریال آقازاده پاشنه آشیل سینما و تلویزیون ایران یعنی فیلمنامه خوب و درام جذاب. یعنی اگر به عنوان یک نویسنده بخواهی قصه ات کمی واقعی تر باشد و خواسته و ناخواسته شخصیت های داستانت به فلان شخص و فلان شغل و حتی فلان مکان شبیه شده باشد، آن وقت حسابت با کرام الکاتبین است. اینجا همه حق دارند و تو حق نداری ...
سرگرمی بکاریم/ پر کردن اوقات فراغت کودکان با کاشت گل و گیاه
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، کرونا آمده و حالا حالا ها قرار است با او زندگی کنیم، اما در کنار آن چه کنیم تا در روز های بلند تابستان بچه هایمان را سرگرم کنیم تا حوصله شان از خانه نشینی سر نرود؟ ایده هایتان برای پر کردن وقت چیست؟ فهرست پیشنهادی شما ممکن است شامل کتاب خواندن باشد یا انجام بازی و ثبت نام در کلاس های مجازی. اما وقتی خبری از سفر، اردو و کلاس های تابستانی نیست ...
سرقت مالکیت طراحان زیورآلات در فروشگاه های اینترنتی
...، ولی باید واقع بین بود و اعلام کرد که بسیاری از همکاران ما ارزش کار خود را پایین می آورند و به خاطر 5 تا 10 هزار تومان دستمزد گرفتن ساعت ها طرح می زنند و بی شک نمی توان قضاوت کرد، اما هستند کسانی که کپی هم می کنند یا به واسطه طرحی را به دست می آورند، چرا که اگر زاییده فکری شان باشد حاضر نمی شوند چوب حراج به آن بزنند. این طراح زیورآلات به مقایسه ارزش کار های مختلف پرداخت و اظهار ...
بهمن مفید: خودم را سرزنش می کنم که چرا رفتم/ بازی کردن طبق قانون حق من است
. این کار مرا انتخاب کرد. من یک بچه تخس شرور خیابان شهباز بودم که بنا به دستور در تئاتر بازی می کردم. در خانه ما رابطه آدم ها مثل شاهنامه بود! یعنی برادر بزرگم باید از پدر اطاعت می کرد و من باید از برادر بزرگ اطاعت می کردم و همین طور بگیر برو تا آخر. در تخیلات کودکی من فقط شاهنامه بود. حتی اگر توی خیابان کسی به من حرفی می زد، آن قدر خشمگین می شدم که می خواستم او را بکشم! چون احساس می کردم ...