ناگفته های خواهر شهید ابراهیم هادی/ تابوت حاج قاسم، تابوت نیامده برادرم بود
سایر منابع:
سایر خبرها
قبل از ظهور، ممکن است در معرض امتحان مواسات قرار بگیریم/ در امتحان مواسات، اگر بخل بورزیم و امساک کنیم، ...
را به مشام شما برساند تا آخر عمر مست هستی و همۀ کارهای خوب را انجام می دهی، ولی هیچ کدامش دیگر ارزش ندارد. کمااینکه خدا فرمود ای رسول من! همۀ نشانه ها را نشان نده انعام/35) چرا؟ چون اگر نشان بدهی دیگر آدم ها انتخاب نمی کنند. دوست دارم برای بچه هایم برای اینکه حرف هایم را گوش بکنند یک شب کاری کنم جهنم و بهشت را در خواب ببینند، اصلاً یک سفر بروند آن طرف برگردند، بعد، فردا صبح به آنها ...
هر کی تک بیاره زنم می شه
خوشگلمون؟ بیاد ببینیمش. مادرعروس: خدمت می رسن. مادر داماد: ای بابا! خانم، جوونای الان که خودشون می بینن می پسندن فقط کم مونده سر بچه اول ماها رو خبر کنن. همه لبخند می زنند. پدر عروس: عذرخواهی می کنم جناب، فقط یه سوال! شما که تماس گرفتید برای قرار خواستگاری نفرمودید برای کدوم دخترمون! خانواده داماد همگی به داماد نگاه می کنند. داماد: جان ...
خواستگاری در هفده سال آینده
و نه گیرنده. آن ها هم حوصله چانه زنی نداشتند و قبول کردند. من جهیزیه نداشتم. پرسیدم: پسر شما جاهاز دارد؟ گفتند: اتاق سابقش آن طرف است. اگر دوست داری ببین چه چیزهایی دارد و اگر کم بود ما از اتاق خودمان بهتان می دهیم . گفتم: نه این جوری نمی شود من باید وسایلم روی مد باشد. 17 سال دیگر شاید چیزهای بهتری در بازار بود. همان موقع یک فکری به حالش می کنم. الان ...
ماجرای اردوگاهی با اسرای متنوع از سلطنت طلب تا بسیجی و ارتشی/ رفاقت نیروهای صلیب سرخ با اسرای ایرانی ...
ها نامه ها را می نوشتند جمع می کردیم و تحویل می دادیم. حالا فرض کنید یک نفر به هر دلیلی در همان بازه زمانی نیاز به یک نامه سومی داشت. من طبق رابطه خوبی که در کتابخانه با بچه های صلیب پیدا کرده بودم، از او یکی دو بسته نامه بیشتر می گرفتم. همه رقم اسیر داشتیم؛ از سلطنت طلب تا بسیجی و ارتشی * تسنیم: در اردوگاه شما چه تعداد اسرای ایرانی با طرز تفکرات متفاوت وجود داشت؟ حضورشان ...
پس از سال ها مجاهدت، شیخ المعاونین ایران به فرزند شهیدش پیوست+عکس
خانواده شما چگونه بود؟ تقریبا متوسط به بالا بودیم و مشکلی از لحاظ مادی در زندگی احساس نمی کردیم. قم فردا: چگونه و با چه هدفی به یک مبارز انقلابی علیه رژیم پهلوی شدید؟ تفکرات و اعتقادات ما با تفکرات رژیم پهلوی همخوانی نداشت،زمانی که به این فکر می افتادیم که شاه با دوستان آمریکایی و انگلیسی خود ثروت این ملت و بیت المال مردم را به غارت می برد دیوانه امان می کرد و به همین ...
آیا بورس همچنان در حال اصلاح است؟
که بورس هنوز هم مناسب ترین مکان برای سرمایه گذاری است اما این عقیده بسیار کم رنگ تر از بی اعتمادان به بازار سهام است. یه بابایی بهم گفت بیا پول بریز بچه هاتو بیمه عمر کن گفتم بیمه کردم دارا یکم و پالایشو براشون خریدم که بعد 20سال استفاده کنن سهامدار بلند مدت مساویه قدرتمندی و سود بورس هنوز که هنوزه سرپاست شما بفروش و برو کنار قرمز میشود اما قرمز نمی ماند ...
دلدادگی خالصانه
.... پیش از این نیز پیرمردی اهل یکی از روستا های استان مرکزی در فضای مجازی در یک مسیر خیابانی با زنجیرزنی و نوحه خوانی برای خودش عزاداری کرد. لشکر یک نفره [روح الله یاهوتی] تکبیر نماز را که می خواهی بگویی، دست ها را تا گوش بالا می آوری و هرچه غیر خداست پشت گوش می اندازی و الله اکبر، به نماز می ایستی؛ تمام قد فقط مقابل خدا. محرم هم همین است؛ شب اول دکمه های پیراهن سیاه را که می ...
از منفی شدن بازار بورس تا گلایه از میزان حقوق پرستاران
به خدا هزینه اینترنت خیلی فشار به ما می آورد. از شما خواهش می کنم پیگیری کنید ممنونم. تو را به خدا به داد ما سهامداران بورس برسید پیگیری کنید چرا این قدر بورس باید منفی باشد همه ی دارایی ما داره از بین می رود. به چه علت در دوران کرونا که دانشجویان خدماتی از جانب دانشگاه نکرده اند، همان مبلغ گذشته را کسر می کنند و علت این کسر رو در فیش حقوقی ارائه خدمات رفاهی و تغذیه درج کرده ...
معرفی زنانی که راوی عاشورا بودند
...: پس نزد حسن (ع) که پسربچه ای بود، رفتم و به او گفتم: ای سرور من، شما وصی پدرتان هستید؟ فرمود: بله، ای ام اسلم. پس سنگ ریزه ای برداشت و همان کار را انجام داد که آن دو (پیامبر (ص) و حضرت علی ع) انجام داده بودند. از نزد او بیرون رفتم و خدمت حسین (ع) رسیدم، درحالی که بچۀ کم سنّی بود. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو وصی برادرت هستی؟ فرمود: آری، ام اسلم. سنگ ریزه ها را به من بده؛ او نیز همان کرد ...
موتور عدالتخواهی خاموش شده است؟
ها عرض می کنم، به هیچ وجه این طور نیست که تا شما آدم های خوبی بشوید همه چیز برای تان روشن باشد؛ مثلاً این طور نیست که علما بیایند لیست کارهایت را از صبح تا شب بدهند که انجام بدهی، و بعد هم نمرۀ قبولی بگیری! مگر درس ریاضی و جغرافی و تاریخ مدرسه است که همه چیز روشن باشد! اگر همۀ کتاب (قرآن) را هم به تو یاد بدهند، تو تازه به یک چیز دیگری احتیاج داری به نام حکمت. حکمت یعنی خودت بفهمی چه ...
مدافع حرمی که 400 متر تا دل تکفیری ها سینه خیز رفت/ شهیدی که حتی حاضر نبود از سپاه پوتین بگیرد
به گزارش جهان نیوز ، شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی یکی از مدافعان حرمی بود که در تاریخ 23 دی 94 در منطقه خالدیه خان طومان سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد. یکی از نزدیکانش گفته بود: از حدود دوازده سالگی او، زیرزمین خانه را فرش کردیم و بچه های همسن وسال خودش را جمع می کرد و هیئت می گرفت. پدرش هم در مصاحبه ای گفته بود: علی آقا در منطقه ای استراتژیک مشرف به خان طومان، زمستان در هوای 8 ...
عضو پژوهشکده زن و خانواده: تنها امکانات عملیات حضرت زینب(س) کلمه بود/ بازنمایی زنی مویه کن از حضرت ...
بفرستی و زن و بچه ها را اسیر کنی که اصلا در قاموس اسلام نبوده است که با زن و بچه ها و پیرمردها و پیرزن ها بجنگند و بنابراین از عزت شما نیست. وی ادامه داد: اینکه همه اتفاقات پیش هم می افتند و برای تو اتفاقی نیفتاده است برای تو عزت نیست، بلکه کسانی که می بینند در شرایط فوق العاده قرار دارند با اینکه گناه میکنند و ظلم میکنند، خداوند آنها را در باطل گناه قرار میدهد تا خوب غرق بشوند و بعد یک دفعه ...
تا آخرین لحظه زندگی سد راه ضد انقلاب بود
برادران میل می کرد. یک روز که نوبت من بود که با ایشان غذا را صرف کنم، رفتم و مقداری آب سرد و چند تا نان گرم و تازه آوردم، ناگهان دیدم که آن شهید گرامی بلند شدند و رفتند. گفتم آقای رحمانی کجا می روید؟ گفتند شما بنشینید من الان برمی گردم. دیدم که رفتند و مقداری نان خشک و یک پارچ آب آوردند. گفتم من که آب و نان آورده بودم، چرا شما دوباره زحمت کشیدید؟ اما ایشان باز با آن بیان زیبای خودش گفت ما این آب و نان خشک را به یاد کسانی که یخچال ندارند آب یخ بخورند و فقیرانی که پول ندارند نان گرم و تازه بخورند، می خوریم. بعد نام خدا را ذکر و شروع به خوردن غذا کرد. ...
از مشکلات دریافت بیمه بیکاری تا گلایه از دریافت پول برای ثبت نام در یکی از مدارس دولتی آمل
که خانواده ها رو مجبور به دادن پول می کنند و خانواده ها هم که چاره ای ندارند قبول می کنند. تو شهرستان ما هم مدیر و هم اداره دست به یکی هستند. زحمت نمی کشند هیچ بازرسی برای پیگیری این موضوع نمی زارند. مدیر هم اگر بفهمد که کی رفته اعتراض کرده، چون خودش پشتش گرمه، خیالش راحتِ، ولی با بچه های ما برخورد می کند همیشه. شهرستان آمل، روستای آهنگرکلا دشت سر، مدرسه ابتدایی شهید مفتاح مردم چهارده ...
نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش (یکی از زیبا ترین نامه های دنیا )
بنشین٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار. من پدر تو هستم٬ ژرالدین من چارلی چاپلین هستم. وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم. قصه زیبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بیدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پیرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو. من در رویای دخترم خفته ام. رویا می دیدم ژرالدین٬ رویا....... رویای فردای تو، رویای امروز تو، دختری می دیدم ...
خاطرات وکیل/همسر سارق مسلح، چگونه به کمک شوهرش آمد؟
های آهنی در ورودی ایستاده بود و اسله ای هم در دست داشت. تا مرا دیدگفت: زیاد نزدیک نشو... اگر گفتم شما بیایید اینجا برای این بود که شهادت بدهی که من برای درست شدن زندگی ام چقدر تلاش کردم؛ هر کاری که می شد انجام دادم اما آخرش چی؟ زنی که قرار بود همدم و مونس و همراز من باشد بعد از دو جلسه مراجعه به روانشناس گفت مگر ما دیوانه ایم که برویم مشاوره؟آنقدر انگ و تهمت زد که بیخیال مشاوره شدم و خودش هم ذره ...
شیر مرد خراسانی کوه های کردستان
. شهیدکاوه به قلب کردنشین ها نفوذ کرد. محمود برای حفظ جان و مال و ناموس مردم، تمام تلاشش را کرد. آن زمان هربار قصد داشتیم جاده و شهری را از دست منافقان و ضدانقلاب پس بگیریم، قبلش این سؤال ها را می پرسید: توی روستا چند تا خانواده است؟ چندتا زن و بچه و مسن هستن؟ زن بارداری هم هست؟ آذوقه و سوخت دارن؟ وقتی از همه چیز مطلع می شد، بازهم دلش آرام نمی گرفت. می گفت: تیرهاتون رو جوری بزنین که حتی خوشه های گندم ...
محمدرضا سنگری: خون عباس(ع) در شریان سلیمانی ها جریان دارد- اخبار رادیو و تلویزیون – اخبار فرهنگی تسنیم
کربلا را نوشته است که چه کسی گهواره علی اصغر را برد و چه کسی لباس ها را برد. در این موقعیت فقط یک نفر بود که خود را سپرجان همه قرار می داد. او زینب کبری(س) بود. امام محمد باقر(ع) می فرماید 34 سال بعد از کربلا وقتی داشتم بدن پدرم سیدالساجدین را غسل می دادم هنوز جای تازیانه های کربلا روی بدنش باقی مانده بود. بیش از این ها تازیانه به حضرت زینب (س) زده بودند. از جان بچه ها دفاع م کرد. حمید بن مسلم می ...
با حسین(ع) باشی کربلا دفن میشوی
پیدا کردم و سراغ مسئولین صحن مبارک رفتم و پرسیدم چه کسی اینجا دفن شده است؟ گفتند: یکی از مأموران مالیات حکومت را در اینجا دفن کرده اند خواب خود را برای آنها گفتم آنها قبر را شکافتند داخل قبر شدم و همانطور که در خواب به من گفته بودند جنازه همسرم را در آنجا دیدم، زیور آلات او را از او جدا کردم و این همان زیور آلات است که به شما می دهم آیت الله وحید بهبهانی زیور آلات را قبول کردند و آن ها را ...
نمی توانم به خاطر یک دست ناقابل جبهه را رها کنم
شده بود. وقتی به خانه آمد، خرده ریزهای نان را از سفره جمع کرد. و آن ها را می خورد وقتی گفتم داداش نان که هست خیلی آرام گفت باشد، مگر این خورده ها نان نیستند. خودش در توصیف دوران آموزش می گفت کلی بار روی دوش ما گذاشتند و گفتند، باید آنها را بالای کوه ببرید. بعضی از بچه ها میان راه خسته شدند. من هم خسته شده بودم. وقتی بالای کوه رسیدم چنان محکم و استوار رو به روی مربی ایستادم تا یک وقت ...
شهیدی که به آرزویش، یعنی تشییع در روز عاشورا رسید
، دوباره دلم لرزید، با آرامش عجیبی حرف می زد، گفتم هاشم جان! نمیشه کار شما شناسایی منطقه است . خلاصه از هاشم اصرار و از من انکار. هاشم برگشت و رفت. صبح روز عملیات صداش زدم گفتم بیا بریم، انگار می دانست، قبل این که من بهش بگویم آماده شده بود، خلاصه روز عملیات شروع شد، چند ساعتی طول کشید. در درگیری، هاشم تیر بر کتفش خورد و لحظاتی بعد شهید شد... بعد از آرام شدن عملیات به بچه های خرم آباد گفتم ...
مگر نمی دانید با روضه خوان صاحب روضه هم می آید؟
این ایمان چیست؟ خیلی از بزرگان می گویند که اینها آن اول ادبی که نسبت به حضرت موسی نشان دادند و گفتند اول شما کارت را بکن بعد ما مهم بوده است. در حر و در زهیر هم این ادب وجود داشت. زهیر خیلی به اهل بیت تمایل نداشت. در قبل از انقلاب هم بود طیب حاج رضایی، شهید حاج مهدی عراقی خودش نقل کرده بود که امام وقتی به ایران آمد گفته بود من را به شاه عبدالعظیم ببر و پرسیده بود قبر طیب کجاست. بعد می گوید خودم ...
وقتی شمر شدم، هم ناسزا شنیدم و هم نفرینم کردند
. البته در ابتدا یک مقدار سختی داشت، اما بعد از مدتی با آن کنار آمدم. بسیاری به من گفتند چرا این نقش را بازی کردی و به من خرده می گرفتند. خود کارگردان که برای هر نقشی چندین گزینه داشت. به من گفت برای نقش شمر، فقط یک گزینه هست و آن هم تویی! و هیچ نقش دیگری به جز این را به تو نمی دهم. الان هم چند باری برای پروژه های دیگر پیشنهاد شده این نقش را تکرار کنم، اما من نپذیرفته ام و نمی پذیرم، چون باور دارم نقشم ...
نوحه ماندگار "خواهر من" با نوای حاج حسین فخری
... بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من بعد من خواهر من باز نما قصه ما چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند ...
از حدود دوازده سالگی او، زیرزمین خانه را فرش کردیم و بچه های هم سن وسال خودش را جمع می کرد و هیئت می ...
...: از حدود دوازده سالگی او، زیرزمین خانه را فرش کردیم و بچه های هم سن وسال خودش را جمع می کرد و هیئت می گرفت. از بس روی خواهرهاش تعصب داشت به مادرش سپرده بود که شما همه چیز را آماده کنید، من خودم برای پایین بردنش، بالا میام. بنده خدا هم وسایل پذیرایی و گاهی شام را هم آماده می کرد و علی خودش می آمد بالا و برای دوستانش می برد. بریده ای از کتاب همسایه آقا ؛ روایت زندگی مدافع حرم جاویدالاثر شهید علی آقاعبداللهی (صفحه 67 با تصرف) نویسنده: شهلا پناهی لادانی انتشارات: شهید کاظمی ...
استقبال گسترده قصه کربلا را به چاپ پنجم برد
. اتفاقی که همه نگاهش می کنند، دوست ندارند واقعیت داشته باشد، ولی دارد. چه بسا خود آدم هم دستی در آن داشته باشد. آن چه در عاشورای سال 61 در کربلا اتفاق افتاد هم از این دست است؛ ماجرایی که ریشه اش در جاهلیت اعراب حجاز بود و بعثت پیامبر آخرین از بین آن ها و عدم توان مردم در انکار پیامبر و سالام و خلافت و کشورگشایی ها و اخلاص علی و شجاعت علی و عدل علی و خلافت علی و نامردمی نامردان و مردی مردان و خواست ...
خاطرات و مخاطرات پذیرش نقش شمر
دیده بودم و آنها را هم دوست داشتم و دلم می خواست با همان روند کار را انجام دهی. این خشم و عصبانیت او تا جایی ادامه پیدا کرد که من به او گفتم خانم ببخشید، اشتباه کردم، دیگر این کار را نمی کنم. یک بار دیگر در شبکه کوثر، عرب ها از کشورهای اطراف می آمدند روی خط و از من حلالیت می طلبیند، علت را پرسیدم، گفتند زمانی که ما کار را می دیدیم، کلی نفرینت کردیم و به تو فحش دادیم؛ ولی حالا که خودت را می بینیم، متوجه می شویم که آن طور نیستی. من هم از این بابت خوشحال بودم که این باورپذیری در مردم به وجود آمده است و نقش شمر را پذیرفته اند. ...
خاطراتی ناگفته از ستاره طلایی کردستان
مردم و یارانش و اینکه همه نیروهایش را دوست می داشت و جان آنها را مقدم بر خود می دانست باعث شد تا امدادگران را به سمت آنها بفرستد و خودش قهرمانانه به سوی حق تعالی رفته و میهمان سفره ابا عبدالله الحسین علیه السلام گشت، آن هم در عملیاتی که نامش کربلای2 بود و رمزش یا ابا عبدالله الحسین(ع). راوی: سردار علی صلاحی ...
آرزوی محسن جریان سازی فرهنگی بود
ایشان برای مان بفرمایید. 18 مرداد ماه سال 96 بود که محسن به درجه رفیع شهادت رسید. از نحوه شهادتش همه خبر دارند با این وجود من نمی توانم در این خصوص صحبت کنم. فقط می توانم این را بگویم که به تمام آرزوهایی که در مورد شهادت و نحوه شهادتش داشت رسید. تک تک این مراحل را خودش از خدا خواسته بود خدا هم خوب خریداری اش کرد و خواسته هایش را اجابت کرد. این خبر چگونه به شما رسید و مواجهه شما و ...