سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای خواهر طاهره از فرماندهی سپاه تا ماموریت ویژه ارسال نامه امام به گورباچف
رسید آیت الله بروجردی به رحمت خدا رفت و بحث انتخاب مرجع اعلم مطرح شد. آن روزها به دلیل سخنرانی های خاص حضرت امام خمینی حرفشان همه جا مطرح بود و من نسبت به ایشان حساس بودم و خیلی دلم می خواست ببینم شان. تا اینکه یک شب وقتی خواب بودم. خوابشان را دیدم. خواب دیدم در یکی از اتاق های تودرتوی خانه مان سیدی نورانی روی تشک خوابیده است و از درد ناله می کند. بعد به شوهرم گلایه کردم که چرا خبر ندادی مهمان ...
پیغام فتح| شانه به شانه، در این سوی خاکریز/ روایت شیرزن بوشهری از حضور در جبهه
بلند گفتم سلاااام. آنجا بود که برای اولین بار همسرم را دیدم. گفتم ببخشید اشتباه آمدم و از شرم از خانه بیرون رفتم. بعداً تعریف کرد که بعد به پدرش گفته من اینو میخوام. دخترم را باردار بودم که به جبهه رفتم دوره امدادگری را به همراه تعدادی از خواهران در هلال احمر گذراندیم. سر این دخترم باردار بودم که به عنوان امدادگر راهی جبهه شدم. توی جبهه کلی نیروی امدادی بود و ما روزها بیکار ...
جانبازی که از تیرماه 1365 تا حالا یک ثانیه نخوابیده!
این مشکل مبتلا شدم با همه اطرافیانم بدخلقی می کردم. یکی از بستگان مقداری پول به من داد و برای درمان به دبی رفتم. همان روزهایی که قطعنامه اجرا شد، من ویزای سفر به دبی گرفتم. ویزای من 14 روزه بود اما من هفتاد روز در بیمارستان بستری بودم ولی هیچ اتفاق مثبتی در مراحل درمانی ام نیفتاد. اتفاقا آن جا هم می خواستند دوباره شوک برقی به من بدهند ولی قبول نکردم و از بیمارستان خارج شدم. مدت ویزای من ...
این مرد 35 سال است که نخوابیده
استراحت می کنید؟ هیچ وقت برای درمان اقدام نکردید؟ تحمل این شرایط منطقا ممکن است؟ و ... که آقاسید جواب می دهد: آن اوایل که به این مشکل مبتلا شدم با همه اطرافیانم بدخلقی می کردم. یکی از بستگان مقداری پول به من داد و برای درمان به دبی رفتم. همان روزهایی که قطعنامه اجرا شد، من ویزای سفر به دبی گرفتم. ویزای من 14 روزه بود اما من هفتاد روز در بیمارستان بستری بودم ولی هیچ اتفاق مثبتی در مراحل درمانی ام نیفتاد ...
قتل پدر به خاطر 87هزارتومان پول
شدت خمار بودم و مواد می خواستم. به سراغ پدرم رفتم و گفتم 87هزارتومان به من بده اما او مخالفت کرد و گفت پولی ندارد. از دستش به شدت عصبانی شدم چون می دانستم پول دارد و حاضر نیست به من بدهد. تو چه کار کردی؟ به سراغ مادرم رفتم و او 20هزارتومان داد که سیگار بخرم. به شدت از پدرم عصبانی بودم و می خواستم از او انتقام بگیرم. به تنها چیزی که فکر می کردم مواد بود اما پدرم به من پول نداد. از خانه ...
عروس خطاکار به قصاص محکوم شد
... متهم ادامه داد: آخرین بار درگیری بین من و شوهرم بالا گرفت و او مرا به شدت کتک زد. این شد که کینه او را به دل گرفتم. قبلاً شوهرم را تهدید به اسیدپاشی کرده بودم، اما نادر هر بار با بی اعتنایی به حرفم توجهی نمی کرد. این زن در خصوص قتل گفت: آن شب تا صبح فکر انتقام از شوهرم مرا رها نمی کرد. این شد که نقشه قتل را طراحی کردم و نزدیک صبح به انباری خانه رفتم و یک ظرف 4 لیتری حاوی اسید را ...
با مدرک لوله کرده در دست
احتمالا رئیس شرکت باشد، تا همه خوابند بروم یک خودی نشان دهم و اولِ کاری مهارت هایم را به رخ بکشم. این توصیه ای بود که دوستم آرمان (که خودش دو سال است رزومه اش را برای شرکت ها می فرستد) بهم کرد و گفت تصویر ذهنی طرف مقابلت از تو در همان دو دقیقه اولین دیدار شکل می گیرد. رفتم جلو، گفتم سلام صبح بخیر. کلیدو بدید من درو باز کنم. گفت ممنون. زحمت میشه؟ گفتم این چه حرفیه؟! وظیفه منه. کلید را گرفتم و در ...
قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان پول
زندگی آدم هایی مانند من را تباه می کند. این مبلغ را برای چه کاری می خواستی؟ رفتم مواد بخرم که فروشنده گفت 87هزارتومان کم دارم. یادم نیست دقیقا چقدر پول همراهم بود. اصلا پول همراهم بود یا نه. راستش من به شدت خمار بودم و مواد می خواستم. به سراغ پدرم رفتم و گفتم 87هزارتومان به من بده اما او مخالفت کرد و گفت پولی ندارد. از دستش به شدت عصبانی شدم چون می دانستم پول دارد و حاضر نیست به ...
مزاحمت برای زن شوهردار توسط صاحبکار،به قیمت جانش تمام شد/ همسر روشنک او را در خیابان با چاقو کشت
پیغام ها و تماس هایش برای روشنک ایجاد مزاحمت می کرد و به تذکرات من هم گوش نمی داد. مرد جوان ادامه داد: از دست شهرام خسته شده بودم و تصمیم گرفتم کاری کنم که دیگر به فکر مزاحمت برای همسرم نیفتد. شب حادثه با او قرار گذاشتم و چاقو هم با خودم بردم. به محل قرار که رسیدیم با شهرام شروع به صحبت کردم. اما بی فایده بود، از دستش عصبانی شده بودم و با چاقو او را زدم. با اعتراف متهم جوان، به دستور بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی پایتخت مرد جوان در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفت و بررسی ها در این خصوص ادامه داشت. ...
پسر تهرانی پدرش را در آتش سوزی کشت +عکس
را نمی توانم تامین کنم. اعتیاد داری؟ بله، 20 سال است همه مواد مخدر را تجربه کردم و اعتیاد به شیشه دارم. هزینه های مواد را از کجا تهیه می کنی؟ قبلا که کار می کردم اما بعد از بیکار شدن با فروختن برخی از وسایل داخل خانه پول مواد را تهیه می کردم و از پدرم نیز کمک می گرفتم. پس چرا خانه را به آتش کشیدی؟ روز حادثه از پدرم برای مصرف مواد ...
از دزفول تا مشهد با بانوی ایثارگر/شهرهایمان به تلی ازخاک تبدیل شد
خودجوش در مناسبت های مختلف بر در و دیوار اردوگاه نصب می کردم. خلاصه که اینگونه روزهای دوری از شهر و دیار را سپری می کردم. آدمی نبود که روزهایم را بی هدف بگذارم؛ در اردوگاه مهاجران جنگی در گناباد، سوره های کوچک قرآن و برخی دعاها را حفظ می کردم، سیر مطالعاتی داشتم و کارهای فرهنگی به ابتکار خودم انجام می دادم چند روز بعد از اسکان ما، چند خانم به محل سکونت ما مراجعه کردند تا آماری از حضور ما ...
جنایات هولناک کومله به روایت بانوی رزمنده کرمانی
نامش حکیمه میرزایی خواهر شهید رضا میرزایی و متولد 22 آبان 1340 است، مادرش رخساره مصحفی فرزند روحانی است و پدرش خیر مدرسه ساز و حامی بیماران خاص بود. وی اهل کرمان و ساکن تهران است در رابطه با حضورش در جبهه های غرب چنین می گوید: بعد از اینکه در سال 57 دیپلم گرفتم قصد داشتم تحصیلاتم را ادامه دهم که با انقلاب فرهنگی دانشگاه ها تعطیل شد، من نیز از این فرصت استفاده کردم و وارد جهاد سازندگی ...
گنجینه عشق
یه زنم. آزادم برای خودم هر جوری که بخوام تصمیم بگیرم. من اون زمان هنوز جوون بودم و چهره زیبایی داشتم. برای چی به خاطر یه مرد که همه زندگیشو از دست داده، به خوشبختی خودم لگد می زدم. _ حالا خوشبختی؟ اول الکس بعد جیمز بعد آنتونی و...این همون آزادی که تو می خواستی؟ هنوز آثار مشت و لگد آنتونی روی سر و صورتت خوب نشده! دکترت می گه باید چند روز دیگه هم تو بیمارستان بمونی. _ رابرت ...
رفتم نان بخرم چند ماه بعد برگشتم!
برنمی آیی. به نوعی دلشان می سوخت. یادم هست برای بار دوم که می خواستم به جبهه بروم چون می دانستم پدر و مادرم ناراحت می شوند، صبح زود بلند شدم و برای نخستین بار گفتم: می خواهم بروم نان بخرم. تعجب کردند چون من معمولا نان نمی خریدم. با تعجب گفتند: برو. من رفتم نان بخرم و چند ماه بعد برگشتم! (با خنده) به شوخی می گفتند: هنوز نان نخریده ای؟! در کل سعی کردم آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهم. ...
شکست اعتیاد افسانه نیست/تجربه آوارگی در چله زمستان
فاصله پسر افسانه هم به مواد روی آورد و مصرف کننده شد. یک روز به زندان افتاد و وقتی افسانه پولی فراهم کرد تا او را از زندان دربیاورد با پاپوشی که برایش درست کرده بودند خودش هم به زندان افتاد. به نظر می رسید افرادی که از من و همسرم خوششان نمی آمد، کمی شیشه داخل کیفم جاساز کرده بودند و وقتی رفتم پسرم را آزاد کنم، خودم گرفتار شدم. بعد از اینکه من به زندان افتادم، همسرم هم از ترس اینکه گرفتار ...
خوزستان کوچک در قلب تبریز/ مهاجرین، از آبادان تا کوی لاله
و من را برگرداندند اما دو سال بعد در 16 سالگی به همراه لشکر عاشورا عازم مناطق عملیاتی شدم و چون عربی بلد بودم معاون مخابرات شدم. در حین جنگهم شیمیایی و هم دچار موج گرفتگی شدم و اول به بیمارستان صحرایی فاطمه الزهرا و بعدا به بیمارستان امام تبریز فرستاده شدم. بعد از مدتی دوباره به جبهه برگشتم و بیسیم چی هور الهویزه شدم. هوای آنجا به حدی گرم بود که برخی از رزمندگان تبریزی آب بدنشان تمام شد و آنها را ...
روایت اسارت آزاده ای که جنگ را زندگی کرد
نرفته بود، من داوطلب شدم تا بار دیگر اعزام شوم. بیات ادامه داد: در عملیات کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشتم و پس از حضور دوباره در جبهه، به غرب کشور و قرارگاه رمضان رفتم که در جنگ های برون مرزی شرکت کنم. پس از استقرار در قرارگاه به مرخصی آمدم اما بعد از 4 روز برای بازگشت به قرارگاه آرام و قرار نداشتم و با وجود اصرار خانواده خودم را به قرارگاه رساندم. وی تصریح کرد: بایستی برای ...
ملاقات با صدام در شلنگ آباد اهواز
به گزارش مشرق ، در بخشی از خاطرات زندگی جانباز شیمیایی بهروز بیات که به قلم لیلا امینی نوشته شده است، آمده است: شب بود که به اهواز رسیدیم. طبق قرار قبلی که با صدام داشتم به چهارراه نادری رفتم، آنجا نیم ساعتی معطل شدم تا اینکه صدام باموتور دنبالم آمد و من را به خانه شان در شلنگ آباد برد. شلنگ آباد، محله ای محروم در اهواز بود که مردم آن محل در بیابانهای اطراف، خانه هایی ساخته بودند که ...
ماجرای عشقی کارگر خواننده که بنز سوار می شد | عشق خوانندگی دختر پولدار را در دام یک فریبکار انداخت
. به همین دلیل از من خواست به او کمک کنم و من هم قبول کردم. برای این کار طلاهای خودم را برداشتم و طلاهای مادرم را هم دزدیدم و با آرین قرار گذاشتیم که به طلافروشی برویم و آنها را بفروشیم و استودیو را راه اندازی کنیم. اما در بین راه کنار مغازه ای توقف کرد و خواست برایش آبمیوه بخرم. من از ماشین پیاده شده اما وقتی آبمیوه به دست برگشتم اثری از آرین نبود. او تلفنش را هم خاموش کرده بود و تازه فهمیدم که ...
عملیات کربلای 5 عملیاتی با رمز پرواز!
سنگر آوار شد، بلند شدم نگاهی انداختم و با احتیاط جلو رفتم و از لابه لای تل خاک آن را وارسی کردم کسی نبود علی از داخل سنگ کناری سرش را بیرون آورد و گفت: اینجا هم کسی نیست انگار قبل از ما همشون رفتن -آره باید برگردیم من نگرانم نمیدونم چرا بچه ها نیومدن. بعد از پاکسازی همه سنگرهای به جا مانده در خط دوم عراقی ها با اینکه به اهداف تعیین شده نرسیده بودیم به عقب برگشتیم چند نفر هم بیشتر ...
مادر شهید همت درگذشت
... “انالله و انا الیه راجعون” لحظاتی قبل روح بلند مادربزرگ عزیزم، حاجیه خانم “نصرت همت” مادر صبور شهید “محمد ابراهیم همت” به فرزند شهیدش ملحق شد. شادی روحش فاتحه مع الصلوات. در ادامه یک گفت گو با این مادر شهید را مطالعه می کنید. به صورت عجیب و غیرطبیعی امام را دوست داشت. همه زندگی اش را با امام تنظیم کرده بود. یک پایش اصفهان بود و پای دیگرش تهران پیش ...
بدون تعارف/ ناگفته های یک جانباز از 35 سال بی خوابی+ فیلم
ماسکم را با خودم ببرم. مسیری که باید تا رسیدن به بیمارستان طی کنیم نیز بمباران شیمیایی شده بود و من هم که ماسک همراهم نبود به شدت به مشکل شیمیایی ام اضافه و شرایطم بدتر شد. بعد از آن من به طور صد در صد شیمیایی شدم . شوک برقی خواب را برای همیشه از من گرفت سید غضنفر از مشکلات شیمیایی می گوید و درمانی که منجر به بی خوابیش شد: بعد از مدتی که تحت درمان بودم چند پزشک تصمیم ...
طلا دزدی های زنی با عینک دودی!
کلانتری سپاد مشهد پس از دستبرد به گوشواره های دختر شش ساله به دام افتاد. این زن که با زدن عینک دودی و ماسک بهداشتی چهره اش را پنهان می کرد تا توسط کودکان شناسایی نشود، درباره داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 16 ساله بودم که با صادق ازدواج کردم و چند روز بعد از برگزاری مراسم عقدکنان متوجه شدم که همسرم به موادمخدر اعتیاد دارد، اما اهمیتی به آن ندادم، چون پدر و مادر خودم و پدر نامزدم ...
دوست داشتم نقش شهید همت را بازی کنم
های دیگری را هم تجربه کرده ام، اما همیشه دوست داشته ام کار پیچیده و متفاوتی به من بدهند، هم خودم را محک بزنم و هم ثابت کنم که اصغر نقی زاده می تواند نقش های دیگر را هم تجربه کند. یادم می آید با آقای بحرانی سر کار سریال امام حسین رفتیم که البته بیشتر از دو ماه راه نیفتاد و بعد تعطیل شد، نقش یکی از یاران امام حسین (ع) را قرار بود بازی کنم، اما آن هم قسمت نشد. وی با بیان اینکه هیچ وقت گلایه ...
همه مردم ایران افتخارآفرین دفاع مقدس بودند/ آمادگی برای جنگ، ضامن صلح است
...> ما که در یگان بودیم این مسائل را پایش می کردیم، و به چشم خود شاهد بودیم که فقط اندک افرادی، جزء انقلابی ها نبودند. به جرأت می توانم بگویم که همه انقلابی بودند. از سرباز گرفته تا افسر. در بدنه ارتش هم معدود افرادی، طرفدار رژیم بودند. بعد از انقلاب، خدمت ما شروع شد و ما در سال 58 با اولین گروه ها به کردستان رفتیم. زمانی که شهید صیاد شیرازی و شهید فلاحی سردشت بودند من هم آنجا بودم. من رفتم ...
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب مربع های قرمز
. این کتاب ظاهراً چند روز پیش رونمائی شده است. برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تماماً مطالعه شد. یکتا در مقدمه این کتاب نوشته است: پنج سال می شد که قصد کرده بودم خاطراتم را مکتوب کنم. مخصوصاً وقتی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حفظه اللهم مطلبی را مبنی بر ناتمام ماندن جنگ یک رزمنده تا نوشتن خاطراتش، فرمودند، برای نوشتن و نشر خاطراتم مصمم تر شدم. هرچه از رشادت هم رزمانم و ...
چنین گفت مرشد
. دنیایم شده بود کتاب فروشی های میدان انقلاب و کتاب خانه ی ملی. مدتی گذشت و چنان مدهوش بودم که به دنیای بی پایان متون متکلف وارد شدم و ناخودآگاه نوشته هایم نیز پر شد از جمله های تودرتو. فرسنگ ها از نثر مرسل فاصله گرفته بودم. سرگشته از این روزها و غرقه در پیچیده نویسی، ساعت ها پیاده روی کردم. ناگهان خودم را بر آستانه ی کوچه ی سام یافتم. گویی گم شده ای دارم که یافتن اش را در آن حوالی وعده داده ...
تاثیر کرونا بر شیوه درس خواندن / تلاش بی وقفه ی سه ساله برای کسب موفقیت
نهایتا دو ماه بعد از بین می رود و همه چیز به روال عادی برمی گردد. به همین خاطر زیاد به آن اهمیت ندادم و طبق برنامه ی همیشگی خودم پیش رفتم. وقتی شناخت بیشتری نسبت به این بیماری پیدا کردم متوجه شدم که حتی تا زمان برگزاری کنکور هم روال به حالت سابق برنمی گردد. همین باعث شد ساعت مطالعه ام کاهش پیدا کند. وی با بیان اینکه قبل از کرونا رفتن به مدرسه و قرار گرفتن در جمع دوستان به من روحیه می داد ...