سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زنان از کارتن خوابی؛ تن فروشی برای تهیه مواد
درباره آشنایی با همسرش می گوید: ما در محله های مختلف دور می زدیم، اما پاتوقمان بیشتر "فرشته" بود. یک روز وقتی 16 سالم بود، برای اولین بار با همسرم در خیابان آشنا شدم. چون صدایش شبیه پدرم بود، عاشقش شدم؛ کم کم باهم آشنا شدیم، در اوایل نمی دانستم که او اعتیاد دارد، وقتی کمی از شرایطم به او گفتم قبول کرد به خواستگاریم بیاید و بعد یک روز با او به خانه مان رفتم و او را با مادرم آشنا کردم ...
امانت داری، فروتنی و ایمان، 3 ویژگی بارز قدیر بود/ حتی 10 فرزند داشتم بازهم تقدیم انقلاب می کردم
مدرسه نزد پدرش که تعمیرکار ماشین بود می رفت و کار می کرد. یعنی بچه ای نبود که وقت خود را تلف کند و بی هدف بگذراند. یک روز رفتم کارنامه قدیر را گرفتم و دیدم 7 تا از درس های خود را تجدید شده است. با ناراحتی بسیار زیاد به خانه برگشتم. در مسیر بازگشت بودم که دیدم قدیر با چند بچه که از او کوچک تر بودند مشغول توپ بازی است؛ صدایش کردم و با عصبانیت گفتم که آفرین قدیر گل کاشتی! وقتی قدیر به خانه ...
ضربه شمشیر سامورایی برای قتل دوست
دارم و از او خواستم تا وارد دعوا نشود اما او گوش نکرد و فقط به من گفت که اگر دست خالی بیایم، ممکن است کشته شوم. به همین خاطر به داخل خانه رفتم و شمشیر سامورایی تزئینی را که روی دیوار اتاقم بود برداشتم و با آنها همراه شدم. وقتی وارد دعوا شدیم، ناصر شمشیر را از من گرفت و یک ضربه به کتف مقتول زد. بلافاصله سوار موتور شدیم و با هم فرار کردیم و صبح روز بعد فهمیدیم اکبر کشته شده است.بعد از گفته های متهمان ...
دختری که عاشق چشمانش شدم برای آرامش دادن به من معتادم کرد و بعدش طلاق گرفت
او گفت: همه چیز از روزی آغاز شد که به تقاضای مادرم و برای خرید به فروشگاه مواد غذایی محله رفتم. در آن روز گرم تابستانی وقتی پا به درون مغازه اصغرآقا گذاشتم، ناگهان نگاهم با نگاه دختری زیبا تلاقی کرد و به یک باره قلبم لرزید و عاشق دختری شدم که به همراه مادرش درون فروشگاه ایستاده بود. در حالی که هیچ گاه فکر نمی کردم با ورود به بقالی اصغرآقا مسیر زندگی ام تغییرکند، شماره تلفنم را روی تکه ...
ضربه شمشیر سامورایی برای قتل دوست
دعوا نشود اما او گوش نکرد و فقط به من گفت که اگر دست خالی بیایم، ممکن است کشته شوم. به همین خاطر به داخل خانه رفتم و شمشیر سامورایی تزئینی را که روی دیوار اتاقم بود برداشتم و با آنها همراه شدم. وقتی وارد دعوا شدیم، ناصر شمشیر را از من گرفت و یک ضربه به کتف مقتول زد. بلافاصله سوار موتور شدیم و با هم فرار کردیم و صبح روز بعد فهمیدیم اکبر کشته شده است. بعد از گفته های متهمان، هیأت قضات ...
از آبادان تا تبریز در روایت مهاجران جنگی خوزستان به آذربایجان شرقی
لباسم را عوض کنم بچه را برداشتم و به بیمارستان سینا رفتم. شیشه ها را از بدن برادر یک ساله ام در آوردند و تمام بدنش خونی بود. جالب است که خانواده ام که دیده بودند ما نیستیم تصور می کردند که برادرم شهید شده تا اینکه به خانه برگشتیم و از سلامتی ما باخبر شدند. خفایی ادامه می دهد:فردای آن روز ما را سوار اتوبوس کردند و به روستایی به نام خصیلر در اطراف ایلخچی بردند. آنجا هر خانواده روستایی ...
سرداران خط شکن؛ "آقا مهدی" فرمانده دلها بود
نیز فعالیت های سیاسی وی باعث شد که از دبیرستان اخراج شود. پس از اخراج از دبیرستان، وی با تغییر رشته از ریاضی به علوم تجربیموفق به دریافت مدرک دیپلم تجربی گردید. در سال 1356 در کنکور سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و موفق شد رتبه چهارم را در میان پذیرفته شدگان در دانشگاه شیراز، بدست آورد، اما همزمان با قبولی وی در دانشگاه، پدرش بار دیگر از خرم آباد به سقز تبعید و این امر باعث شد، که زین الدین از ...
اخاذی از مدیرعامل با تهیه فیلم سیاه
ازدواج کنیم. متهم ادامه داد: ابتدا نقشه مان این بود که من خودم را یک طراح جا بزنم و وارد خانه اش شوم و او را بیهوش کنم و بعد از خانه اش سرقت کنیم. روز حادثه وقتی وارد خانه شاکی شدم، در فرصتی مناسب داخل چایی او داروی خواب آور ریختم و وقتی بیهوش شد در را باز کردم و پسرعمه ام وارد شد. پس از آن شروع کردیم به جست وجو در خانه اما پول و طلا پیدا نکردیم. برای همین تصمیم به اخاذی گرفتیم. چون شاکی ...
پناهنده نشدم،رئیس جمهور بلغارستان اقامتم را داد
میگفتند پسر ذوالقدر است. *چون پسر حسن ذوالقدری بودی دوست نداشتند شما در تیم ملی باشی؟ پدرم سی سال برای تکواندو ایران زحمت کشید او حال سه سال است خانه نشین شده، آقایان یک بار تماس نگرفتند که حال او را بپرسند! وقتی این رفتارها را با پدرم دیدم متوجه شدم که در آینده با من هم چنین رفتارهایی می شود. کسی به پدرم با این همه افتخار آفرینی احترام نگذاشت. خیلی ها آرزو دارند افتخارات پدرم ...
از استاد دوامی در ماشین آواز یاد می گرفتم
شعار سال: خودش در باره آغاز کارش این گونه توضیح داده است: سرانجام خانواده فهمیدند که آواز می خوانم. یعنی موقعی که من به تهران آمدم، پدر فهمید که من برای آواز دارم به تهران می آیم؛ ولی هنوز پدر نمی دانست که من در رادیو می خوانم. آن روز پدر خیلی گریه کرد! من خیلی غصه خوردم موقعی که سوار قطار بودم، پدرم ناراحت بود که دارم به تهران می روم. چون ایشان مرا خیلی دوست داشت و بسیار ناراحت بود ...
قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان
به قتل ناخواسته اعتراف کرد و به دستور بازپرس مرادی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. گفت و گو با متهم چرا خانه پدرت را آتش زدی؟ می خواستم از پدرم انتقام بگیرم. آن روز خیلی عصبانی بودم، مواد به من نرسیده بود حالم خوب نبود به همین خاطر داخل خانه بنزین ریختم اما نمی خواستم پدرم کشته شود. می خواستم با آتش زدن خانه از او انتقام بگیرم. ...
مرد خشمگین جان پدر و مادر همسرش را گرفت
او باعث شد تا به شدت خمشگین شوم. واقعا کنترلم را از دست داده بودم. نمی توانستم این وضع را تحمل کنم. چند دقیقه بعد از رفتن همسرم خانه را ترک کردم و به محل کار همسرم رفتم. در آنجا با او درگیر شدم. همکارانش به مأموران بیمارستان زنگ زدند و آنها مرا بیرون کردند. وقتی کمی آرام شدم به خانه برگشتم تا اینکه ساعتی بعد همسرم به همراه مادرش وارد خانه شدند. مادر و دختر هر دو به شدت عصبانی بودند. مادرزنم می گفت ...
این مرد 35 سال است که نخوابیده
استراحت می کنید؟ هیچ وقت برای درمان اقدام نکردید؟ تحمل این شرایط منطقا ممکن است؟ و ... که آقاسید جواب می دهد: آن اوایل که به این مشکل مبتلا شدم با همه اطرافیانم بدخلقی می کردم. یکی از بستگان مقداری پول به من داد و برای درمان به دبی رفتم. همان روزهایی که قطعنامه اجرا شد، من ویزای سفر به دبی گرفتم. ویزای من 14 روزه بود اما من هفتاد روز در بیمارستان بستری بودم ولی هیچ اتفاق مثبتی در مراحل درمانی ام نیفتاد ...
پناهنده نشدم، رئیس جمهور بلغارستان اقامتم را داد
دوست نداشتند در تیم ملی باشی؟ پدرم 30 سال برای تکواندوی ایران زحمت کشید و حالا سه سال است خانه نشین شده. آقایان یک بار هم تماس نگرفتند تا حالش را بپرسند! وقتی این رفتار ها را با پدرم دیدم متوجه شدم که در آینده با من هم چنین رفتار هایی می شود. کسی به پدرم با این همه افتخار آفرینی احترام نگذاشت. خیلی ها آرزو دارند افتخارات پدرم را در مربیگری بگیرند. وقتی وارد فدراسیون تکواندو می شوی، حتی یک عکس ...
قتل پدر زن و مادر زن بر سر ایمپلنت دندان همسر!
پول داشته باشد قرض بگیرم و بعد در فرصت مناسب بدهی اش را پرداخت کنم. همسرم با شنیدن این حرف خیلی عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد و به من گفت تو که پول نداری غلط کردی که زن گرفتی. او پس از مشاجره و فحاشی خانه را ترک کرد و به محل کارش در بیمارستان رفت و من هم که خیلی عصبانی شده بودم به محل کارش رفتم و در آنجا شروع به داد و بیداد کردم به طوریکه حراست بیمارستان مرا از بیمارستان بیرون کرد و من هم به خانه ...
فریادهای داماد عصبانی بعد از قتل پدر و مادر همسرش: آهای مردم،من آدم کشتم
ترک کرد. متهم در ادامه گفت: همسرم در بیمارستان کار می کرد. من که از دست او خیلی عصبانی بودم ساعتی بعد به محل کارش رفتم و شروع به داد و فریاد و فحاشی کردم. کار به جایی رسید که حراست بیمارستان مرا از آنجا بیرون انداخت و من راهی خانه شدم. به دنبال من، مینا که از این ماجرا خیلی عصبانی شده بود محل کارش را ترک کرد و او نیز به خانه آمد. او ادامه داد: مینا و مادرش وارد خانه شدند و مادرش با ...
حکایت سربازی که در مراسم یادبود خودش شرکت کرد + تصاویر
. آن جا هم با دکتر صحبت کردم و خودم را از بیمارستان خلاص کردم. با جیب بدون پول از قم سواری سوار شدم و آمدم کرج که جلوی خانه با راننده حساب کنم. راننده پیرمرد با محبتی بود که در مسیر قم تا تهران ناهار و ساندیس هم برای من گرفت، ولی وقتی رسیدم خانه و رفتم که از پدرم پول بگیرم، برگشتم دیدم ماشین رفته! خلاصه رسیدم خانه. تقریباً 10، 15 نفری از بستگان منزلمان جمع بودند. وقتی من را دیدند همه ...
خبر آتش گرفتن خودروی خبرنگار صدا و سیما تکذیب شد/ سلاخی مرد مزاحم با چاقو/ پسر معتاد پدرش را به خاطر 87 ...
مت ایجاد می کند، در قرار شبانه با مرد جوان دست به چاقو شد و جانش را گرفت. قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان مرد شیشه ای که در اقدامی کینه جویانه خانه پدرش را به آتش کشیده و باعث مرگ وی شده بود در بازجویی ها مدعی شد به خاطر 87 هزار تومان پول مواد دست به این جنایت زده است. دستگیری عامل شهادت رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر فهرج فرم ...
آزار شیطانی دختر 18 ساله فقیر در خانه مجردی پولدار
به گزارش سیتنا، این ها بخشی از اظهارات دختر 18ساله ای به نام مهشید است که برای رسیدن به آرزوهای بی پایانش، آینده خود را تباه کرد و زندگی اش را به نابودی کشاند. این دختر جوان که ناامیدانه دست به دامان قانون شده بود تا راهی برای رهایی از سرنوشت تلخ اش بیابد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم یک کارگر ساده است و مادرم از همان سال های جوانی در خانه های مردم کار می کند ...
روایتی از منش بزرگ یک رزمنده دفاع مقدس/ دل دریایی در دیار غواصان دریادل
در همه خانه ها نبود. بعد از بیست روز یا یک ماه با تماس به منزل یکی از آشنایان گفتم در اهواز هستم. گفتند چرا اطلاع ندادی و ما یک ماه است که به دنبال تو می گردیم که در جوابشان گفتم شاید اجاره نمی دادید که بیایم و به آن ها گفتم که در منطقه هستم و از هر 45 روز، یک بار به مرخصی خواهم آمد. وی می افزاید: فرزند بزرگ خانواده بودم و پدرم نیز فوت کرده بود که من، خرج خودم، مادرم و برادرم را درمی ...
پایان تلخ مزاحمت برای زن شوهردار
همسرم در آنجا کار می کرد. او ادامه داد: من سه ماه قبل با روشنک ازدواج کردم و زندگی خوبی داشتیم اما یک ماهی می شود که شهرام برای او ایجاد مزاحمت کرده است. اوایل روشنک سعی کرد این موضوع را خودش با شهرام حل کند اما بی فایده بود. وقتی من متوجه ماجرا شدم به سراغش رفتم و از او خواستم که دست از سر همسرم بردارد. اما باز هم بی فایده بود شهرام مدام با پیغام ها و تماس هایش برای روشنک ایجاد مزاحمت می ...
قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان پول | متهم: عذاب وجدان دارم؛ کاش زمان به عقب برمی گشت
داشت با آتش زدن خانه به پدرش خسارت مالی بزند و از او انتقام بگیرد اما نه تنها باعث مرگ پدرش شده، بلکه خودش و مادر و برادرش نیز در این آتش سوزی صدمه دیدند. چرا با پدرت درگیر شدی؟ شاید خنده دار باشد اما دعوای من با پدرم بر سر 87هزارتومان پول بود. یعنی من به خاطر این مبلغ ناچیز تبدیل شدم به قاتل پدرم. پدری که سال ها برای زندگی و بزرگ کردن من زحمت کشیده بود. ببینید موادمخدر چطور ...
پسر تهرانی پدرش را در آتش سوزی کشت +عکس
پول می خواستم که پدرم به من پول نداد و از او کینه گرفتم و به سراغ مادرم رفتم که 20 هزار تومان برای خرید سیگار از مادرم پول گرفتم و با کینه ای که به دل داشتم از خانه خارج شدم. به خاطر پول ندادن پدرت دست به قتل زدی؟ من قصد کشتن نداشتم و فقط می خواستم خانه را آتش بزنم. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ 20 هزار تومان را از مادرم گرفتم و به پمپ بنزین رفتم و با آن پول ...
شکست اعتیاد افسانه نیست/تجربه آوارگی در چله زمستان
که او و پسرش در کمپ بودند، برادرش وسایل وی را رها کرده بود. افرادی هم که در آن خانه زندگی می کردند، چوب حراج به همه وسایلش زده و اسبابش را دزدیده و فروخته بودند. پس از آن ماجرا برادرم به خاطر اشتباهش مقداری پول در اختیارم قرار داد و خانه ای اجاره کردم. در اولین فرصت بچه هایم را از بهزیستی پس گرفتم و به خانه خودم بردم. مدتی بعد با خانه خورشید آشنا شدم و دیدم زنان زیادی مواد را کنار ...
جانبازی که از تیرماه 1365 تا حالا یک ثانیه نخوابیده!
این مشکل مبتلا شدم با همه اطرافیانم بدخلقی می کردم. یکی از بستگان مقداری پول به من داد و برای درمان به دبی رفتم. همان روزهایی که قطعنامه اجرا شد، من ویزای سفر به دبی گرفتم. ویزای من 14 روزه بود اما من هفتاد روز در بیمارستان بستری بودم ولی هیچ اتفاق مثبتی در مراحل درمانی ام نیفتاد. اتفاقا آن جا هم می خواستند دوباره شوک برقی به من بدهند ولی قبول نکردم و از بیمارستان خارج شدم. مدت ویزای من ...
قتل دلخراش زن جوان مشهدی با دست و پای بسته
ارد و بارها به کمپ ترک اعتیاد رفته، اما پس از بیرون آمدن از کمپ دوباره شروع به مصرف مواد مخدر کرده است. کامران در بازجویی های پلیسی ادعا کرد که برای تأمین هزینه اعتیادم به پول نیاز داشتم و پدرم به من پول نداد و همین باعث شد تا تصمیم بگیرم از او انتقام بگیرم به همین خاطر از خانه خارج شده و با تهیه بنزین به خانه برگشته و با ریختن بنزین دست به آتش سوزی زدم. قتل دلخراش زن جوان با ...
پیغام فتح| شانه به شانه، در این سوی خاکریز/ روایت شیرزن بوشهری از حضور در جبهه
بلند گفتم سلاااام. آنجا بود که برای اولین بار همسرم را دیدم. گفتم ببخشید اشتباه آمدم و از شرم از خانه بیرون رفتم. بعداً تعریف کرد که بعد به پدرش گفته من اینو میخوام. دخترم را باردار بودم که به جبهه رفتم دوره امدادگری را به همراه تعدادی از خواهران در هلال احمر گذراندیم. سر این دخترم باردار بودم که به عنوان امدادگر راهی جبهه شدم. توی جبهه کلی نیروی امدادی بود و ما روزها بیکار ...
بررسی چند پرونده مهم جنایی که در 4 سال گذشته جامعه را شوکه کرد
: دو، سه روزی بود که با دیدن آتنا و طلاهایش وسوسه شده بودم. روز حادثه به مغازه ام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشه ام را اجرا کنم اما او شروع کرد به فریادزدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی به خودم آمدم که دیگر نفس نمی کشید. ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکه پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم اما چند روز ...