اولین عکس از لحظه زایمان نیوشا ضیغمی لورفت + عکس و فیلم
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات شیرزن رزمنده امدادگر گیلانی/ جنگ رویدادهای بسیار تکان دهنده ای داشت
...، برایم فراموش نشدنی بود و چون فقط 18 سال داشتم، ترسیدم و وارد ساختمان مخابرات همان اطراف، شدیم. کودکی ادامه داد: مدت حضورم در جبهه با آنکه زیاد نبود اما تا قبل از مجروح شدنم با صحنه ها و رویدادهای بسیار تکان دهنده ای مواجه شدم. پس از آنکه هدایایی مردمی را بین رزمندگان پخش کردیم خانم ها را به چند دسته تقسیم کردند و هرکدام مشغول کارهای متفارتی از قبیل امدادگری، شستشوی لباس های ...
اعترافات تلخ دختر کنکوری به گناه های شیطانی که مرتکب شده بود
ساعتی با او درد دل کنم. همواره خودم را سربار مادرم می دانستم و دچار افسردگی های روحی و روانی شده بودم. تا این که حدود 6 سال قبل با چند دختر دبیرستانی آشنا شدم که سرنوشت و زندگی شبیه من داشتند. خیلی زود وارد گروه آن ها شدم و به مصرف سیگار و حشیش و شرکت در پارتی های شبانه روی آوردم. شب هایی که مادرم در بیمارستان شیفت بود، من دوستانم را به خانه دعوت می کردم تا در کنار یکدیگر بساط مصرف انواع مواد مخدر را ...
کری خوانی شیلا خداداد برای شوهرش با یک عکس
ازدواج کرده بودم و دوست داشتم وقت بیشتری را با همسرم بگذرانم. به همین خاطر کار کردن برایم مقداری دشوار بود، آن هم کار بازیگری که زمان مشخصی ندارد و شما نمی توانید برنامه ریزی دقیقی برای آن داشته باشید. از طرفی من از قبل هم، همیشه می گفتم که وقتی ازدواج کنم، کار نمی کنم، مخصوصا در سال های اول زندگی ام؛ چون معتقدم بهتر است بیشتر به روابط شخصی با همسرم بپردازم و پایه های زندگی مشترکم را محکم تر کنم ...
روزگار سیاه !
برادرم که دوسال از من کوچک تر بود، نمی داد و مرتب ما را تنبیه می کرد یا اینکه به خواسته هایمان توجه نمی کرد. تا دوران راهنمایی بیشتر درس نخواندم. بعد از ترک تحصیل شروع به کار کردم، هر کاری انجام می دادم تا پول جمع کنم و از آن خانه پدری که پراز تنش و ناراحتی بود رهای یابم در این دوران وارد جمع دوستانه ای شدم که تفریحی موادمخدر مصرف می کردند و در مهمانی هایشان مشروبات می خوردند. دوستانم پیشنهاد می ...
زمانی: با خورشیدِ مجیدی در قاره ای دیگر شناخته شدم/ شیرزاد: امیدوارم دیگر در دنیا، کودک کار دیده نشود
موسوی فر: خواست خدا بود. من نمی خواستم تست بدهم اما به یک باره رفتم و برای بازی در این فیلم، تست دادم و قبولم کردند. همیشه دوست داشتم بازیگر شوم؛ اما چیزی از آن نمی دانستم. وقتی وارد فضای بازیگری و سینما شدم، فهمیدم چقدر دنیای قشنگی است. دلم می خواهد این راه را ادامه دهم. وقتی با یک گروه خوب، همراه و صمیمی کار می کنید، دیگر نمی خواهید از آنها جدا شوید. ابوالفضل شیرزاد: من قبل از بازی در ...
رمز و راز بدست آوردن ویزای کار استرالیا
به عنوان تک فرزند خانواده، همه چشم امید پدر و مادرم به من بود. زمانی که 12 ساله شدم، پدرم من را برای یادگیری زبان انگلیسی در موسسه ای ثبت نام کرد. من نسبتا هوش خوبی داشتم و نمی خواستم امید خانواده ام را ناامید کنم. بنابراین یادگیری زبان را با جدیت هر چه تمام دنبال کردم و توانستم به تسلط در این زبان برآیم. پدرم مهندس برق و مادرم دندانپزشک بود. همیشه دغدغه ام این بود که در چه شاخه ای به ...
روایت زندگی عاشقانه با یک ناشنوا
ازدواج یک ناشنوای دیگر به جمع خانواده ما اضافه شود، اما پدرم با این قضیه زیاد مخالفت نمی کرد. از طرف دیگر پدر و مادر خود آقای اشتری هم موافق این ازدواج نبودند و با خودشان می گفتند اگر ما به خواستگاری برویم، جواب منفی می دهند. دیدگاه کلی من به بهزاد در مجموع دیدگاه مثبتی بود، خیلی پسر محترم و فعال و پرتلاشی بود و او را به خاطر ویژگی های مثبت اش تحسین می کردم و به او در جلسات خواستگاری ...
عکس های جنجالی از مراسم ازدواج لاکچری نرگس محمدی و همسرش + تصاویر
فیلم علاقه مند بودند.اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانواده ام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد. مادر نرگس محمدی می گوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضی ام. نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی، در انجام کارهای منزل تنبل شده که آن را هم می گذاریم به حساب ...
زنان آتش را قراری نیست
هم که 6 سال و 2ماه است که وارد این حرفه شدم، هنوز هم نگرانند. آتش نشان باید همیشه آمادگی بدنی خوبی داشته باشد. الهام قبل از این که آتش نشان شود، ورزش می کرد: من چند رشته رزمی کار کردم. چند مقام استانی و کشوری به دست آوردم. وقتی هم که در آزمون عملی شرکت کردم، نمره خیلی خوبی به دست آوردم. الهام هنوز هم آمادگی بدنی اش را حفظ کرده، خودش می گوید روزی چندساعت تمرین می کند و هر 6ماه یک بار در تست ...
دستگیری مرد اسیدپاش در آشپزخانه
را برداشته و به محل کارم بردم. روز حادثه قبل از رفتن به محل کارم به نزدیکی خانه همسرم رفتم. 20دقیقه منتظر شدم و وقتی قصد رفتن به محل کارش را داشت، روی او اسید ریختم. به محل حادثه برگشتی ؟ خیر به آشپزخانه محل کارم رفتم و آنجا بودم.اما روز بعد از حادثه به بیمارستان رفتم و درباره وضعیت همسرم پرس وجو کردم. دو روز بعد از طریق واتس آپ با او حرف زدم و گفتم پشیمانم. خودت کوتاه نیامدی و باعث شدی که من دست به اسیدپاشی بزنم و این طور قربانی شوی و من هم گرفتار. با این کار می خواستم کاری کنم او نتواند با فرد دیگری ازدواج کند و همیشه برای من باشد که با اسید او را سوزاندم. ...
دستگیری مرد اسیدپاش در آشپزخانه
ساکن شد. در جریان همین آشنایی به او علاقه مندشدم و هشت سال قبل ازدواج کردیم. دوسال بعد به خاطر دخالت های اقوام به تهران آمدیم. چهارسال پیش به خاطر حمایت از همسرم با برادرش دعوایمان شد و کارمان به زدوخورد کشید و او را مصدوم کردم و مجبور به پرداخت 18 میلیون تومان دیه شدم. وی افزود: پنج ماه بعد از حضورمان در تهران، همسرم درخواست طلاق داد . به رفتارش مشکوک شدم و حس کردم قصد دارد از من جدا ...
دیدار با خانواده ای که کفن حاج قاسم را امضاء کردند/ روایت سردار از مناجات عارفانه پدر خانواده
که قند در دلم آب شده بود... باورم نمی شد بین آن همه دختر فعال و پرشور، شیخ محمد مرا انتخاب کرده. هرکدام از دخترهای اختیارآباد هم جای من بود، همین قدر خوشحال می شد. شیخ محمد شیخ شعاعی در میان مردم اختیارآباد مراسم ساده ازدواج مرد اول اختیارآباد مهر ماه، آخرین سال دبیرستان من شروع شد. اواخر همان ماه عقد کردیم. شیخ محمد به پدرم گفت: دختر شما هم دارای کمالات است هم ...
علت خوف عراقی ها از مسجدجامع خرمشهر چه بود؟
.... آن موقع، چون بخش غربی شهر اشغال شده بود، سپاه در هتل پرشین مستقر بود. به محض ورود شهید جهان آرا را دیدم و با او مصافحه کردم، سپس در اتاق 136 مستقر شدم که چندین شهید تقدیم کرد از جمله محمدرضا ربیعی، رضا گلپور، محمدتقی عزیزیان و.... آن جا ایده ای مطرح شد که قبل از شهادت، نسلی با همین تفکرات تربیت شود تا جایگزین آن باشد؛ بنابراین جوانان مجرد و مستعد ازدواج را به این موضوع تشویق می کردند. ...
هادی آهی کشید و گفت: بله، مریم خانم! نوزده سالم بود که وارد سپاه شدم. مریم گفت: عجب! پس این طوری بود. و ...
.... ولی وقتی رفتم خیلی از محیطش خوشم اومد. همه مثل هم بودیم؛ باهم می رفتیم هیئت، باهم می رفتیم پای درس اخلاق، خلاصه بگم که خدا من رو خیلی دوست داشت که در این مسیر قرارم داد. باز هم آهی کشید و ادامه داد: بله، مریم خانم! نوزده سالم بود که وارد سپاه شدم. مریم گفت: عجب! پس این طوری بود. و ادامه داد: من اول نسبت به سپاه گارد داشتم و اصلاً فکر نمی کردم با یه پاسدار ازدواج کنم. ولی از وقتی تو رو دی ...
سراب عشق و احساس!
. اما سختی های من بعد از ازدواج نیز نه تنها کاهش نیافت بلکه شدیدتر شد، زیرا همسرم توان اداره زندگی را نداشت و من همچنان باید کار می کردم، به طوری که زن بودن را فراموش کردم، ولی حشمت به من بدبین شد و کارمان به اختلاف کشید. این مشاجره ها و ناسازگاری ها به جایی رسید که بعد از 10 سال زندگی مشترک و در حالی که پسر 8 ساله ای داشتم، از همسرم طلاق گرفتم و به منزل پدرم بازگشتم. در این شرایط بود که ...
جدایی/ بر اساس یک ماجرای واقعی!
مرا خوشحال نمی کرد. تنهایی مونس من بود. سرگرمی من گشت و گذار در اینترنت و گوشی همراهم بود. تنهایی همچنان رنجم می داد و حوصله هیچکس را نداشتم تا اینکه با پسری در اینستاگرام آشنا شدم که به من ابراز علاقه می کرد. حدود دو سال با هم ارتباط داشتیم. وقتی قرار شد ازدواج کنیم پدرم به شدت مخالفت کرد او اصلاً حامد را مورد مناسبی نمی دانست، راستش خودم هم وقتی او را اولین بار دیدم تو ذوقم خورد اما چون او ...
پیکر پدرم پس از 30 سال بازگشت/ هیچ گاه از عنوان فرزند شهید برای رسیدن به موفقیت استفاده نکردم/ برخی ...
دوره دبیرستان را هم در رشته علوم تجربی در همان منطقه گذراندم و فارغ التحصیل شدم. این فرزند شهید با بیان اینکه در سال 1379 در کنکور هنر پذیرفته شدم، اظهار کرد: تحصیلات کارشناسی را در رشته مرمت بناهای تاریخی در داشگاه شهید باهنر کرمان شروع کردم و در مقطع ارشد هم بدون سهمیه شاهد وارد دانشگاه شدم و در سال 84 با توجه به رتبه تک رقمی که داشتم به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه علم و صنعت ...
آرزو داشتم شاگرد قلعه نویی شوم
در خصوص فصلی که در فولاد پشت سر گذاشت، عنوان کرد: متاسفانه کارت پایان خدمت من دیر صادر شد و این باعث شد تا هفته هشتم بازی نکنم. بعد از آن هم مصدوم شدم و وقتی برگشتم تیم روی دور نتیجه گرفتن بود و این سخت بود که به ترکیب اصلی برسم. امیدوارم در فصل جدید شرایط خوبی را برای خودم رقم بزنم. مدافع جدید گل گهر سیرجان تصریح کرد: من از سال ها قبل دوست داشتم با قلعه نویی کار کنم و آرزویم بود که ...
دروازه بانی بدترین شغل دنیاست
می شد. چون زمین اش نرم بود و بدون کفش هم می شد داخل آنها بازی کرد. از آنجا که زمین های شمال همیشه سبز است برای بازی تنها 2 تیردروازه و یک توپ لازم داشتیم. فوتبالیست شدن من تنها خواست خدا بود. یک روز به تیم خمام رفتم، تست دادم و انتخابم کردند. پس از یک سال هم به تیم ملی نوجوانان دعوت شدم. در کل خودم هم نمی دانم چگونه شد که وارد عرصه فوتبال شدم. همه مردم، فوتبال را دوست دارند و می خواهند فوتبال ...
پدرم گفت سربلندم کردی
. من افتخار می کنم که با زحمت بزرگ شدم. پدرم سال به سال بدتر می شد و من هم از سنی به بعد دوست داشتم کنار برادرانم کار کنم. همه کار کردن ما به دلیل مسائل مالی نبود، گاهی می خواستیم شاهد حال بد بابا نباشیم. او افزود: اسم خانواده شهید یا جانباز را قبول نداشتم. مادرم می گفت چادر بپوش اما من خوشم نمی آمد. پرونده پزشکی پدر من گم شده بود و حتی امور ایثارگران باور نمی کرد که پدر من جانباز است ...
معامله با خدا در کلام فرشته های گمنام دفاع مقدس/بر همان عهد هستیم
گرفته بودم. البته بعد از ازدواج ما، پدرم که زندگی ما را می دید، دیگر نه تنها مخالفت های اولیه را نداشت بلکه به من سفارش می کرد که بیش از قبل هوای همسرم را داشته باشم. سختی ندیدم هر آنچه بود زیبایی بود وی که معلم آموزش و پرورش است، اظهار کرد: من در این 34 سال زندگی با همسرم، سختی ای ندیدم و هر آنچه بود زیبایی بود؛ من راه خدمت را انتخاب کرده بودم و حتی اگر شرایط همسرم سخت تر ...
فوتبالیست ها به اندازه قیمت 206 قرارداد ببندند!
، هیئت مدیره و کادر فنی محترم سایپا) گرفته شد. من فکر می کنم به خواست خدا بود و جدایی ام از سایپا را به فال نیک می گیرم و امیدوارم بتوانم برای نساجی مثمرثمر باشم و تمام تمرکزم را روی این تیم گذاشته ام. شاه علی دوست درباره شرایط نساجی گفت: تیم تغییراتی را نسبت به فصل گذشته داشته است، کار سخت تر شده چراکه باید تیم جدیدی را ساخت، اما همگی سخت در تلاش هستیم تا تیم منسجم و خوبی داشته باشیم. ...
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
کاردان: هر روز به خودم می گویم برای چه تمرین می کنی؟
هم با 51/48 در دست خوم است. رکورددار پرتاب دیسک بانوان در ایران به شرایط خودش اشاره کرد و متذکر شد: بدون اینکه امکانات خاصی به من بدهند و یا حتی برایم یک مربی در نظر بگیرند انتظارت بهترین عملکرد را هم دارند. این که نمی شود من در طول سال بدون مربی باشم، اما وقتی مسابقه بین المللی شروع می شود به من بگویند باید مقام بیاوری! کاردان درباره نداشتن مربی و چگونگی انجام تمریناتش ...
راز زیبایی و تناسب اندام آدریانا لیما
او برایتان آورده ایم که اگر مشتاقید بدانید، با چی بپوشم همراهمان باشید. من با اعتماد به نفس بالایی وارد این حرفه شدم. اوایل کارم بسیار سخت بود زیرا هیچکسی مرا نمی شناخت و هر لحظه ممکن بود که توسط کارشناسان رد شوم. اما سعی کردم که اعتماد به نفسم را بالا نگه دارم. مادر شدن اعتماد به نفس و عزت نفس مرا دو چندان کرد. من به قدرتی که دارم پی برده ام و سعی می کنم که هر روز این حس را در خودم ...
بیوگرافی رامبد جوان
همین باعث حضور پررنگ وی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز در نقش فرید صباحی شد. نقش هایی که جوان در سینما و تلویزیون ایفا می کند بیشتر جنبه طنز دارد. رامبد جوان در 27 اسفند 1387 با سحر دولتشاهی ازدواج کرد و در 1393 از وی جدا شد. کارگردانی رامبد جوان رامبد جوان کارگردانی چهار مجموعه تلویزیونی به نام های گمگشته و نشانی و مسافران و توطئه فامیلی را به عهده داشته است که مجموعه نشانی ایام ...
حاج جلال رونمایی شد/ دعای شهید همدانی که بعدها اجابت شد
خانه مراجعه کرده اند اما ما پاسخی ندادیم. بعدها طی جستجوهایی متوجه شدم حاج قاسم صحبتی کرده بود تا عده ای برای ثبت مسائل تربیتی در خانواده ما به مصاحبه بپردازند تا بتوانند از نکات تربیتی پدر و مادرم استفاده کنند. پس از مدتی این عده آمدند و کارشان را تکمیل کردند. وی با اشاره به سردار همدانی گفت: همیشه آرامش شهید همدانی در کنار پدرم بود. در سال 88 به همراه شهید همدانی به محل عملیات رمضان ...