سایر منابع:
سایر خبرها
برادرِ قاتل شیما: برادرم آدم حسابی بود | راز زن صاحبخانه: بهلول به این خانم می گفت خاله!
امتناع می کند. پتانسیلی در محل حس می شود که سنگینی اش مانع حرف زدن برخی اهالی می شود. برخی از اهالی محل، از ما و پلیس که دور می شوند،با هم پچ پچ می کنند. خواهر و برادری که در همسایگی بهلول زندگی می کنند، ماجرا را تعریف می کنند: بهلول مرد مرموزی بود. رفت و آمدهای مشکوکی داشت. چندین بار خانم های مختلف را دیده بودیم که به خانه او رفت و آمد می کردند.اما سر و صدایی از او نشنیده بودیم. ...
بهلول 70 ساله راز جسد و قتل شیما صباگردی مقدم را فاش کرد +عکس و فیلم
از مسیرهای غیر اصلی که بلد بودم جسد را منتقل کردم. چون نمی خواستم دستگیر شوم از مسیرهای بی راهه به محل دفن جسد رفتم. بعد از دفن جسد به محل خاک کردن جسد شیما رفتی؟ بله، در این مدت 2 بار به آنجا رفتم که ببینم کسی به محل دفن جسد رفته است و راز مرگ شیما صباگردی فاش شده یا نه. کسی از این ماجرا خبر داشت؟ نه، هیچ کسی اطلاع نداشت. دختر دیگری در خانه ...
معصومی: کفگیر هنرمندان پیشکسوت به ته دیگ خورده و هیچ کس به فکر معضلات متعدد ما نیست/ سازمان سینمایی چه ...
بنده را بیمه کرد اما آن بیمه هم فاقد کارآیی لازم است. به عنوان مثال بنده حدود 5-6 ماه قبل عمل آنژیوپلاستی انجام دادم که هنوز هزینه آن را به من برنگردانده اند! چند وقت پیش هم که برای انجام کاری به بیمارستان مراجعه کرده بودم به من گفتند بیمه شما هنوز با ما قرارداد امضا نکرده است و من مجبور شدم برای 4 شب بستری شدن رقم سرسام آور و هنگفتی را از جیب پرداخت کنم! معصومی سپس خطاب به مدیران فرهنگی ...
نان آور کوچک
دوباره به خودش یادآوری می کند: "امروز هم مانند دیروز است و من باید در مدرسه ای درس بخوانم که سیستم گرمایشی و سرمایشی آن مناسب نیست و باید پشت نیمکت هایی بنشینم که زهوار در رفته اند و به تابلویی خیره شوم که عمری از آن می گذرد و هنوز مدیر مدرسه نتوانسته برایمون تخته ی جدیدی بیاورد؛ معلم پرورشی و مشاور هم نداریم که به آن ها بگویم دیشب پدر معتادم با مادرم دعوا کرده و قصد کشتن او را داشته و حالا مادر قهر ...
تداوم سکوت در برابر خودسوزی جوان رودباری
پیش چشم همگان به آتش کشید تا با دستان خالی به خانه برنگردد. برای بررسی بیشتر این رخداد تلخ با افراد زیادی تماس گرفتیم تا در جریان جزئیات حادثه قرار گیریم، کسی اما پاسخگو نبود، گویا کسی نمی خواهد مسئولیت خودسوزی یک کارگر جوان را برعهده بگیرد! به گزارش مردم سالاری آنلاین هشتم آبان ماه در خبرها آمده بود که جوانی 32 ساله در مقابل شرکت معدنی شباب خودسوزی کرده است. یکی دو روز بعد فرماندار رودبار در ...
صحبت با والدین، معضلی برای جوانان!
کم شدن نقش و جایگاه و اهمیت والدین فقط در ظاهر است، زیرا با افزایش سن تاثیر والدین عمیق تر و ناخودآگاه تر می شود. یک کودک 10 ساله صرفا، چون پدر و مادرش گفته اند فلان کار بد است، آن را انجام نمی دهد، اما یک جوان در دهه 20 زندگی، فکر می کند آن کار را، چون دلش نمی خواهد انجام نمی دهد! اما در واقع ارزش های والدین و خانواده در پس زمینه ذهن اش او را به این نتیجه رسانده اند که آن کار را دوست ندارد. این ...
همسرکشی به خاطر کتک کاری
ضربه زده است. این مرد گفت: آن روز فرزندان مقتول در خانه نبودند. ما جسد را رها کردیم و صبح روز بعد من و فریبا آن را در باغچه خانه دفن کردیم. چند روز بعد فریبا به پلیس آگاهی رفت و به دروغ گفت شوهرش گم شده است. پنج ماه بعد وقتی به شیراز به خانه پدر فریبا رفته بودم، از او خواستگاری کردم و او را به عقد موقتم درآوردم. سپس زن جوان در جایگاه قرار گرفت و او نیز از خود دفاع کرد. با ...
چقدر شبیه بوف کور شده ای دایی!
بالاپایین می کردند و نویسنده های دیگر می دیدند که حسن آقا با صورت بزک کرده توی کالسکه نشسته است. کار آنها دست انداختن دنیا و مافیها بود. سال ها بعد از آن که هدایت خودش را ترکاند حسن آقا هم دیگر دستش فلج شده بود و آنقدر بدهکاری بالا آورده بود که به فکر افتاده بود کتاب هایش را حراج کند و قرض و قوله هایش را پس بدهد و با الباقی پول ها برای معالجه دست از کار افتاده اش به خارج برود؛تازه چند وقتی از این پیشفروش ...
مادر؛ یعنی روزه استیجاری با کلیه فروخته شده! / روایتی عجیب و واقعی از یک مادر
کلیه بفروشند، کارت های اهدای کلیه را از کیفش در می آورد تا باورش کنم، اما من برای باور این زن به هیچ سندی نیاز ندارم. پسر آخر زن هم مدتی است عقد کرده اما به خاطر فقر و ناداری همراه همسرش در خانه مادر زندگی می کند، عروس جوان خانواده به خاطر وضعیت بد اقتصادی با یک ساک لباس به خانه مادرشوهر آمده و حسرت شروع زندگی با یک قاشق نو بر دلش چنگ می زند. نگاهی به آسمان می کنم سهم یک آدم ...
به روح الله گفتم خوب شد شهید شدی
اطلاعات قبلی اش بالا آمده است. من هم باور کردم ولی برایم سوال شد چرا این کار را کرده است. از خانه بیرون زدم و طبق معمول که برای آقا روح الله حدیث کساء می خواندم در طول راه حدیث کساء را خواندم و بعد در محل کارم مشغول کار شدم. در عین حال منتظر روح الله بودم تا وقتی تماس گرفت به او بگویم چه اتفاقاتی افتاده است. اما به جای خودش پدرش زنگ زد و گفت زینب می گویند روح الله مجروح شده است. بلافاصله جیغ زدم و ...
سوء استفاده از دختر 14 ساله در پی عشق اینستاگرامی
ببرم و حسابی خوش بگذرانی! من که از وعده های حامد ذوق زده شده بودم، پنهانی مقداری پول و طلا از خانه مان برداشتم و راهی تهران شدم. وقتی طبق قراری که داشتیم در پارک شهر با حامد روبرو شدم به جای یک نوجوان هم سن و سال خودم با یک جوان 30ساله روبرو شدم. حامد مرا با خود به خانه دوستانش برد و به جای پارتی سر از خانه های کارگری و مجردی اطراف بازار تهران درآوردم. دو هفته سرگردان بودم و حامد به من مواد ...
از قدیس تا ابلیس!!
، به پایتخت آمده به این امید که پیشرفتی داشته باشد و تحولی رخ دهد در آینده خود و فرزندانش. گچکار ساده دل مازنی خوش بینی اش را حتی در برابر مشکلات سلسله واری که حول و حوش مساله خرید خانه برایش پدید می آید از دست نمی دهد و امید از دلش رخت برنمی بندد. نقی در عسرت اگر دروغ هم می گوید و زیر و رو می کشد و ناقلایی می کند، به زعم خودش به مصلحت است و کارد به استخوانش رسیده و جالب آن که، حتی در ...
حیدر برای همرزمانش مثل پدر بود
اند و پدر سعی داشت یتیم نوازی کند. با اینکه پدر جانباز بود، شرایط سخت خودش را داشت، فضای خانه ما پر بود از آزادی. همه آزاد بودند. مشورت می کردیم، اما تصمیم نهایی با خودمان بود. همین مسئله باعث شده بود، وقتی اشتباهی از ما سر می زد، خیلی زود پشیمان می شدیم و عذرخواهی می کردیم. خصوصاً وقتی پدر سکوت می کرد و نگاه معنادارش را به ما می دوخت. خوب یادم هست دوران دبستان خیلی بازیگوش بودم. کسی حوصله من را ...
مرگ پدر بعد از درگیری با طلبکار پسرش
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، ظهر سه شنبه گذشته مأموران کلانتری 121 ابوذر در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از مرگ مرد میانسالی به نام هاشم خبر دادند؛ با اعلام این خبر تحقیقات به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد. دربررسی های اولیه مشخص شد مرد میانسالی به نام هوشنگ از پسر هاشم، مبلغی پول طلبکار بوده است؛ روز حادثه هوشنگ به همراه مأمور و در حالی که ...
خاطرات وکیل/ پسری که از روی غیرت نسرین را به جای شیرین کشت
فرزند خانواده هستم وپدرم تاجر فرش است و آنقدر ثروت دارد که بتونه خانه و ماشین و..را مهیا کند... تا اینکه گیر دادند به سربازی و نداشتن کارت پایان خدمت .گفتم پدرم در سنی است که سه چهار سال دیگر می تونام معافیت کفالت بگیرم . اما پدر شیرین گفت پسر ها برای مرد شدن باید سربازی رفته باشند و تو هم اگر دختر من را دوست داری باید بروی خدمت. بدشانسی ها تمامی نداشت وبعد از گیرهای الکی پدر ...
زن متهم به شوهرکشی باردیگر محاکمه می شود
ضربه زده است.این مرد گفت: آن روز فرزندان مقتول در خانه نبودند. ما جسد را رها کردیم و صبح روز بعد من و فریبا آن را در باغچه خانه دفن کردیم. چند روز بعد فریبا به پلیس آگاهی رفت و به دروغ گفت شوهرش گم شده است. پنج ماه بعد وقتی به شیراز به خانه پدر فریبا رفته بودم، از او خواستگاری کردم و او را به عقد موقتم درآوردم.سپس زن جوان در جایگاه قرار گرفت و او نیز از خود دفاع کرد. با پایان جلسه دادگاه فریبا ...
تصاویر/ خاص ترین تقویم جهان
. مادرش در سال 1397 شمسی رخت از جهان بست و پدر تنها ماند با انتظاری کشنده. سرانجام تلاش ها به نتیجه رسید و اعلام شد که عبدالرئوف یک سال دیگر آزاد می شود. پیرمرد 77 ساله، در خانه محقرش در محله تل السلطان در شهر رفح ، با دستان خود تقویمی ساخت و تمام 365 روز باقی مانده را، روی اعداد این تقویم، ضربدر زد تا به عدد 1 برسد. و دو روز قبل، سرانجام این انتظار به پایان رسید: عبدالرئوف قعدان پیش از ...
اولین گفتگو با بهلول، قاتل شیما صباگردی: من قاتل نیستم
خواست رسیدگی به پرونده از سر گرفته شد و بهلول که تنها مظنون پرونده بود بار دیگر بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. درحالی که پدر شیما در گفت وگو با همشهری از اعتراف این مرد به قتل دخترش خبر داده بود، متهم دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در تحقیقات، منکر جنایت شد و گفت که شیما به دلیل اینکه حالش بد شده بود در خانه وی جانش را از دست داد و او از ترس، جسد وی را به شمال غرب کشور ...
متهم به قتل شیما اعترافش را پس گرفت | من جسدش را دفن کردم ولی قاتلش نیستم | جسد دختر کجاست؟
بیرون می رفتم، در را قفل می کردم، اما زندانی ام نبود. در این مدت حتی یکی دو بار از خانه بیرون رفت، اما برای اینکه همسایه ها متوجه نشوند، اغلب در خانه می ماند. من هم روزها که برای دستفروشی و مسافرکشی از خانه بیرون می رفتم، در را قفل می کردم. بعد شب برمی گشتم و او مشکلی با این قضیه نداشت. مواد مصرف می کنی؟ هر از گاهی می کشم. یک شب قبل از مرگ شیما هم مواد کشیدم. منبع: همشهری بیشتر بخوانید: ...
اجتهاد عالمانه نوجوان شهید برای دفاع از کشور
سعید را بُرید. دوستان که به آن جا شتافتند، سعید پریده بود و مصطفی، بال بال می زد. آن روز، کرخه کور غرق نور شد. شاید همان بود که دیگر رزمنده ها کرخه نور صدایش می کردند! 13 روز بعد، سه شنبه 13 آبان 1359 در اتاقی از بیمارستان خانواده در تهران، مصطفی که سراغ سعید را می گرفت، بدون این که دیدگان هراسان و بارانی مادر، و مهر و محبت پدر چشم انتظار را ببیند، دیده فروبست و داوطلبانه رفت به آن جا ک ...
سفر 750 کیلومتری برای دفن جسد
درخواست از دادستان تهران سرانجام به دستور رئیس قوه قضائیه، بهلول هفته گذشته دوباره بازداشت شد. مرد میانسال که در تحقیقات اولیه همچنان مدعی بود شیما خانه اش را ترک کرده است، یک روز بعد از دستگیری راز ناپدید شدن دختر دانش آموز را برملا کرد. او این بار مدعی شد که دختر نوجوان به خاطر مصرف مواد مخدر فوت کرده و او از ترس جسدش را کنار رودخانه ارس دفن کرده است. به دنبال این اعتراف، کارآگاهان پلیس پس از هماهنگی ...
جنایت بخاطر طلب 9 میلیونی / زندگی قاتل در گروی تصمیم رئیس قوه قضائیه
دست داشت. می خواستم ترمز کنم اما چون ترمز ماشین مشکل داشت و زمین هم لیز بود، نتوانستم ماشین را کنترل کنم. به همین خاطر وانت به بهروز خورد و افتاد از این اتفاق خیلی عصبانی شد و فکر کرد من عمدی به او زده ام. وقتی پیاده شدم، با همان میله به من حمله کرد و مرا زد. من هم عصبانی شدم و میله را از دستش گرفتم و ضربه ای به سرش زدم که از هوش رفت. خیلی ترسیده بودم او را در قسمت عقب وانت انداختم تا به ...
شهید نماز هوانیروز را بشناسیم
چه بسیار مادرانی که سر زا می رفتند. پدر وارد شد و با چشمان اشک آلود جلو رفت و بوسه ای بر سر بانو که رنگ به چهره نداشت زد و به او تبریک گفت و از او خواست تا نام فرزندشان را به یاد سید دشت کربلا حسین بگذارند غافل از آنکه او در بزرگسالی راه مولایش را در پیش می گیرد و به شهدای کربلا اقتدا می کند. ... کودکی های حسین تا پیش از راه افتادنش بر روی شانه های مادر گذشت و روزها سپری شد و ...
روایت/ روزگار آقای بلبل
. فکر و ذکرش شده بود طول عمر. در خیال و رؤیاهای روزانه اش پلک بر هم می گذاشت و خودش را در سالخوردگی سرحال و قبراق می دید که در حال روپایی زدن با توپ چهل تکه است و به راحتی از شاخه درختی کهنسال در باغی سرسبز و دنگال آویزان است و بارفیکس می رود و از شاخه قطور درختان سردماغ و فرز تاب می خورد. خودش را در سواحلی گرم و دور تصور می کرد که لم داده و حمام آفتاب می گیرد. دلش غنج می رفت از دیدن منظره های ساحلی ...
داستان ازدواجی پرماجرا در قرآن
...، بالاخره مشتری صبر نکرد و رفت. بعد از ساعتی، پدر از خواب بیدار شد؛ دید پسرش در حیاط خانه قدم می زند، پرسید: پسرم! چطور شده در این ساعت کاری، درب مغازه را بسته و به خانه آمده ای؟ جوان برومند، داستان را از برای او نقل کرد، پدرش بعد از شنیدن واقعه، خیلی خوشحال شد و حمد الهی بجا آورد و به خداوند عرضه داشت: پروردگارا! از تو متشکرم، که چنین فرزند باعاطفه و مهربان به من عطا کرده ای. و به پسرش ...
سرنوشت دستفروش در انتظار اعلام نظر رئیس قضا
سرویس حوادث جوان آنلاین: 25 بهمن سال 97، مأموران پلیس پایتخت جسد مرد جوانی را حاشیه روستای گلدره حوالی پردیس کشف کردند که روی زمین رها شده بود. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران ساعتی بعد از کشف جسد، به یک دستگاه خودروی وانت مشکوک شدند که با دستور ایست از سوی پلیس خودروی وانت متوقف و راننده آن به نام سیروس بازداشت شد. آن مرد در همان تحقیقات اولیه به قتل مرد روستایی به نام پیمان 37 ساله ...
ستاره های کوکب ؛ روایتی از مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر
خواندنی که از دوران کودکی کودک آغاز می شود. از همان زمانی که به بهانه ی ازدواج مادرش، باید به شهری دیگر، دور از دوستانش می رفت و زمانی که کمی بزرگ تر شد و ازدواج کرد و در خانه ی خودش کدبانوگری می کرد. داستان بارداری اش و شوقش برای دیدن همسرش که این خبر را به او بدهد و به دنیا آمدن و بزرگ شدن و در نهایت شهید شدن بچه هایش. ستاره های کوکب یک روایت خواندنی از عشق و محبت جاودانه ی مادرانه است. ...