خاطره ای از بازدید آیت الله جعفری از نمایشگاه مطبوعات
سایر منابع:
سایر خبرها
چنگیز جلیلوند: با همه کاستی های اقتصادی سال های اخیر ایران بهشت است
امانتی نزد مصاحبه کننده بود تا روز تلخ دوم آذر... در ادامه گفتگوی مرحوم جلیلوند از نظرتان می گذرد : * شما گوینده ثابت مارلون براندو بودید. خاطره روز مرگ براندو را برایم بگویید چون قول گرفتید اگر شما زودتر از من رفتید من این گفت و گو را پس از مرگ شما منتشر کنم . همان سال چند شب قبل از مرگ براندو داشتم فیلم امتیاز را نگاه می کردم و هر بار که براندو را با آن هیبت عجیب و غریبش می ...
روایت رنج های بنیان گذار مدرسه ناشنوایان
حفظ کنم و روز بعد، درس ها را می پرسید؛ یادم می آید یک روز تنبلی کردم و درس را حفظ نکردم و هنگامی که از من درس پرسید، به طور خلاصه هرچی بلد بودم، گفتم. منتظر بودم که باغچه بان مرا تنبیه کند اما او مرا تنبیه نکرد بلکه از اینکه درس در ذهنم مانده بود، خوشحال شد و تشویقم کرد. چند سال بعد و زمانی که دیگر بزرگ شده بودم، باغچه بان از من خواست به عنوان ناظم در مدرسه اش کار کنم و من هم پذیرفتم. ...
چله عزت|ماجرایی ترسناک عمل جراحی در اردوگاه عنبر
اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه می داشتند و بعد به آسایشگاه منتقل می کردند مگر افرادی که مجروحیت شان عمیق باشد. با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شده ی پایش کره مالیده اند خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند ...
از روش تربیت دینی کودک تا خاطراتی از سرزمین وحی
بر دوش می کشد و در هر گوشه و کناری به هدایت مردم مشغول است، لحظه ای احساس خستگی نمی کند. صفحه ذهنم مانند صفحه سیاه و سفید تلویزیون در سالهای دور، یادآور خاطراتی شیرین و به یادماندنی از حضور یک روحانی در برنامه های کودک و نوجوان است؛ روزهایی که برای نسل من خاطره شده اند و در زیر خروار ها خاطره جور وا جور دیگر خاک می خورند. گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین راستگو با آن صمیمیت ...
ماجرای جالب حضور 3 ماهه جانباز دفاع مقدس در زایشگاه/ قساوت بعثی ها برای به دست آوردن بی سیم
...> چند هفته قبل از عملیات والفجر 8 بود که ما را با پوشش کانکس - یعنی محموله های مورد نیاز جبهه- به منطقه عملیاتی خسروآباد بُردند که دوماه مشغول کندن زمین بودیم که ارتباط با رزمندگان اسلام را با سیم انجام دهیم. چراکه دشمن می توانست از طریق بی سیم مکالمات ما را شنود کند و ما با این کار از شنود دشمن جلوگیری کردیم. پس از عملیات و بعد از آنکه بندر فاو هم آزاد شد ما حدود 7 یا 8 روز در پادگان شهید باکری ...
بیست خاطره سردار محسن رضایی از شهید مهدی زین الدین
نظر در مسائل راهبردی جنگ: اولین فرمانده لشگری که در مورد استراتژی جنگ با من صحبت کرد، مهدی بود. من همه برادران را زیر نظر داشتم، رفتارشان، تصمیم گیریهایشان و پیشنهاد هایشان را با هم مقایسه می کردم و در ذهنم برای هر کدامشان جایگاهی داشتم. اولین بار این مهدی بود که این سوال را از من کرد که: برادر محسن! آیا ما در جنگ استراتژی داریم یا نه؟ و اگر داریم، چیست؟ و بنده شروع به صحبت با او کردم و ...
داگلاس استوارت، برندۀ جایزۀ بوکر امسال، و دیگر نامزدهای جایزۀ بوکر از کتاب هایشان می گویند نگاهی به ...
تا این رمان را بنویسم، چون دنیایی که داشتم می آفریدم برایم بسیار آرامش بخش بود. عاشق وقت گذراندن با این شخصیت ها بودم، حتی شرورترین حرامزاده هایشان. نمی خواستم ایامی که با آن ها می گذرانم به پایان برسد. نامزد شدن در جایزۀ بوکر همه چیز را عوض کرد. دروغ نگویم، واقعاً شگفت زده شدم. بعد از آرام گرفتن شوک این خبر، عمیقاً احساس قدردانی می کردم. فوق العاده است که یک دهه کار من تأیید شده است. اما از آن مهم ...
چنگیز جلیلوند درگذشت خاموشی حنجره طلایی دوبله ایران
دودش لذت می برم. به هرحال، چون وطن ام است دوست دارم. معترض هم نیستم می گویم هم اینی که هست، اگر ایران را دوست داری ایران این است، دوست نداری؟ خوش آمدی! او همچنین درباره عشق و علاقه اش به دوبله گفته بود: من عاشق کار دوبله بودم و عاشقانه این کار را دوست داشتم و ترک کردنش هم مثل این بود که یک چیزی را که به آن اعتقاد داشتم از بین رفته باشد و خیلی ناراحت بودم، یک وقت شغل، آدم را کنار می گذارد و یک ...
تأسف هنرمندان عرصه دوبله از درگذشت مردی که در کارش نابغه بود/ وقتی چنگیز جلیلوند جان همکارش را نجات داد
شدن بودم و جلیلوند مرا نجات داد. مرحوم جلیلوند اسطوره دوبله بود اکبر منانی دیگر دوبلور پیشکسوت نیز درباره خصوصیات اخلاقی چنگیز جلیلوند گفت: او انسان خوشرو و خوش خنده ای بود. صدای فوق العاده ای هم داشت و از اسطوره های گویندگی و دوبله بود. من از زمان کودکی با صدای او خاطره دارم. جلیلوند رفتار پسندیده ای داشت که در سایر افراد کمتر دیده ام. او جنتلمن، با ادب و با شعور بود و به همه ...
حسن راستگو؛ عمو پورنگ دهه شصتی ها با عبا و عمامه
حجت الاسلام محمدحسن راستگو قصه گوی خاطره انگیز کودکان دهه 60 از فعالان شناخته شده حوزه کودک بود.
نمای نقره ای در گفت و گو با بازیگران کودک ، دغدغه های آنان را به چالش کشید
؛ تمام قسمت هایش را باور کنید که 2 الی 3 بار دیده ام. فقط گوش می دادم تا حرف هایش وارد ذهنم شوند. دو هفته بعد موقع تمرین از من خواستند تا حرف بزنم من کمی حرف زدم و آن ها گفتند که این به کل شیرازی می باشد چون پایه و اساس آن را نمی دانستم. گفتند که نمی توانند با من کار کنند. بعد از 2 روز به من زنگ زدند. با وجود 400 نفر که در میانشان اصفهانی نیز بود باز راضی نبودند، به من گفتند که معلمی را در اختیار ...
من مالک اولین خاور مشهد هستم
گرفتن شناسنامه ای دیگر به ثبت احوال قوچان می رود: از ثبت احوال من را به لشگر فرستادند تا نامه ای مبنی بر رفتن به خدمت سربازی بیاورم. وقتی به پادگان رفتم فوری من را گرفتند و گفتند خیلی وقت است دنبالت می گردیم. به ناچار تصمیم گرفتم به سربازی بروم. خودم هم خسته شده بودم، چون هر جا به خواستگاری می رفتم از من پایان خدمت می خواستند باید به خدمت می رفتم. آن روز خانواده ام بی خبر بودند همه سرباز ها را گوشه ...
کنجی دنج برای تحقیق های خاص
تصمیم گرفتم آن ها را نگه دارم تا اینکه برای گرد آوری و منظم کردن محتوایشان اقدامی انجام دهم. مطالب روزنامه های قدس، خراسان و شهرآرا را برحسب موضوعات تفکیک می کردم و نگه می داشتم. ابتدا همه روزنامه ها را در قفسه های کتابخانه منزل نگه داشتم. اتاق من هنوز هم پر از روزنامه و مجله است و یک جای آن فقط برای سجاده نماز خالی است. معمولا چند کار را با هم انجام می دهم من از کودکی سحرخیز هستم و ...
گفت وگو با معلمی که با ارثیه میلیاردی برای دانش آموزان تبلت خرید
های بدنم از این کار خوشحال است. علاوه بر تبلت، 30 هزار ماسک هم توزیع کردم علاوه بر 153 تبلت و گوشی، به تمام مدارس اندیمشک از 500 هزار تومان تا 20 میلیون تومان کمک کردم. همچنین وسایل بهداشتی از قبیل 30 هزار ماسک تهیه کردم و در کنار همه این ها، تصمیم گرفتم مبلغی را برای هوشمندسازی مدارس هزینه کنم تا معلمان هم به راحتی بتوانند تدریس کنند و دغدغه ای نداشته باشند. چند قطعه زمین را هم ...
بازنشر| حجت الاسلام راستگو : مخالفان می گفتند آبروی اسلام و روحانیت را بردید!
یک تابلو آوردند. آن زمان تخته سیاه بود، بعد تخته سبز شد، بعد وایت برد و حالا هم از ویدئو پروژکتور و دستگاه های جدید استفاده می کنند. گفتم این تخته برای چیست؟ گفتند: باید برنامه اجرا کنید. همانجا متوسل به حضرت زهرا شدم. چیزی به ذهنم نمی رسید. یک کتابی را روی تخته کشیدم و یک سری کلمات را کنار آن نوشتم. کتاب را بخوانیم، کتاب را یاد بگیریم، کتاب را به دیگران هم بدهیم و ... دیگر چیزی نداشتم که بگویم. یک ...
حسین پورحسین ، مردی که به آرزوهایش نرسید
سال قدمت داشته است. چند روز پیش که داشتم درباره زندگی استاد شجریان در مشهد مطلبی می نوشتم، در تلگرام از او سؤالی پرسیدم. برایم نوشت: سال 70 با آقای شجریان در شهر ساری پس از کنسرت ایشان نشستی داشتم. می خواستم سر فرصت با او تماس بگیرم تا خاطرات شنیدنی اش را از آن نشست بشنوم. به قول فروغ فرخزاد همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد . الان پشیمانم که چرا تنبلی کردم. او زودتر از آنکه آخرین ...
افشاگری باراک اوباما!
شعار های توخالی معرفی کرده و درباره رهبران چین هم عقیده دارد که آن ها عجله ای برای به دست گرفتن کنترل نظم جهانی ندارند . اوباما همچنین درباره تزلزل هفته های ابتدایی خود برای حضور در جایگاه رئیس جمهوری آمریکا به عنوان یک رهبر جهانی، صراحتا می نویسد: این پرسش مدتی در ذهنم بود که آیا واقعا آماده بودم که رهبری جهانی باشم؟ آیا من توانایی دیپلماتیک، دانش و قدرت لازم برای فرماندهی را داشتم ...
جشن "گلستان شادی" برای کودکان در گلستان علی( ع)
های بی سرپرست و بد سرپرست در مشهد ودر مجموعه گلستان علی( ع )بودم و تلاش کردم خاطره ای خوش برایشان رقم بزنم . روزهای کودک حالا می دانم هرروز برای کودکان شهر مان می تواند روز کودک باشد . هر روزی که بی تفاوت ازکنار نگاه های معصوم آن ها نگذریم، هرزمان که در هرجایگاه مسئولیتی که داریم ،گامی برای بهتر شدن دنیای کودکانه آن ها برداریم ، هرزمان که دست هاو نگاه های دوست داشتنی کودکان از بی مهری نلرزد ،آن روز بی شک بهترین روز کودکان سرزمین مان خواهد بود . ...
رسانه های غربی، نگاهی غیرواقعی به ایران دارند
خاطراتی از سفرهایم به ایران در ذهن دارم که فکر نمی کنم هیچگاه از ذهنم محو شود. این خبرنگار حوزه غرب آسیا در یونان افزود: در سفر اولی که به عنوان گردشگر وارد ایران شدم، متأسفانه بر اساس القا رسانه ها تصور دیگری از ایران داشتم، در این سفر که فرزندم مرا همراهی می کرد به دلیل تصوراتی که در ذهنش بود، بشدت می ترسید ولی بعد از سه روز و مشاهده امنیت و آرامش موجود در ایران، بسیار با ایرانیان ...
حسرتی در دل جاماندگان از قافله شهدا/ حکایت غریبی که ناگفته های بسیار دارد
با مسافران شوخی کردیم و خندیدم که متوجه گذر زمان نشدیم. این جانباز دفاع مقدس بیان کرد: پس از رسیدن به مشهد، به حرم رفتیم و بعد از زیارت راهی شدیم تا جا و مکانی پیدا کنیم اما مشهد آنقدر شلوغ بود که تمام هتل ها و مسافرخانه ها پر شده بود، در میانه راه دیدیم وانت باری در گوشه ای از خیابان پارک کرده و چندین کارتن تا شده در قسمت بار دارد، ما هم از فرصت استفاده کردیم و کارتن ها را پهن و با ...
عقاب های پرسوخته در اوج آسمان ها
اجازه نمی ده برگردیم. گفتم: گوشی رو بده فرمانده. من هم با ایشان صحبت کردم. بعد هم رفتم محوطه و شروع کردم به بازی کردن. چیزی نگذشت که پدرم به همراه همکارانش با ماشین آمدند، آنها طوری نشسته بودند که من پدر را نبینم. ماشین ایستاد و همکارانش پیاده شدند و گفتند: میثم بابات کو؟ گفتم: رفته مأموریت. یک دفعه بابا را دیدم که سرش را از پنجره بیرون آورده و من را صدا می کند. وقتی هم شهید شد، تا چند وقت ...
نفسردگی دست رنج ادبی جوان 19 ساله گلستانی/ دختری که در 19 سالگی کتابی تخصصی نوشت
این کتاب داشتید بفرمایید؟ حسینی : بله بهترین خاطره ای که در این مسیر داشتم وقتی بود که خبر موفقیت چاپ کتابم را به من دادند و من با ذوق و شوق بسیار زیادی که در پوست خود نمی گنجیدم به خانواده ام اطلاع دادم و آن ها هم بسیار خوشحال شدند و خوشحالی آنها روز و خاطره ای بسیار زیبا برای من در زندگی ام رقم زد و همچنین زمانی که فهمیدم نام و کتاب من در رسانه های محلی به عنوان افتخارات شهرستان ...
تحرکات پنهان آمریکایی ها در عین الاسد
باز است و این هشدار بود. همه آنجا بودند و یادم آمد که شهید قبلاً به من گفته بود اگر شهید شدم، زینب بی تابی و شکایت و فریاد نکن . از شهادتش مطمئن شدم، به نماز ایستادم، بقیه می گفتند در این شرایط چگونه نماز می خوانی؟ ، گفتم همسرم برای نماز رفت و من چگونه نماز نخوانم؟ ، شب نیز فرزندم متولد شد. دوست داشتم پیکر همسرم را ببینم، او قطعه قطعه شده بود، وقتی دیدمش به او گفتم راه درست و آسان تر را ...
چشم های مضطرب، از قفسه خالی داروخانه تا زیرزمینِ دپوی دارو
صحبت هایش می گوید: درپی قاچاق قلم های انسولین این دارو نایاب شد. امروز گفتند که محموله قاچاق را گرفته اند و دارو به انبارِ داروخانه هلال احمر تزریق کرده اند. ما از صبح به همه داروخانه ها زنگ زدیم. به محض مطلع شدن از تامین دارو خودم را از کرج به داروخانه هلال احمر مرکزی تهران رساندم. درد بزرگ اینجاست که نه تنها حال ما را درک نمی کنند، بلکه نمک روی زخم مان می پاشند. یکی از مسوولین اخیرا گفته بود ...
در جست و جوی روحانی معیار و معیار روحانیت / محس اسماعیلی
علمی و عملی. خاطره آن دیدار هیچگاه از ذهن ما بیرون نرفته است. ما که همیشه او را از دور یا در قاب تصویر دیده بودیم، حالا از نزدیک با دریای موّاجی روبرو شده بودیم که حالا با آرامش تمام، آ نچه در دل داشت را سخاوتمندانه در اختیار ما می گذاشت. با پوشش بسیار ساده و بی آلایش، صحبتی کوتاه کرد؛ و بعد هر کس، از هرچه می خواست، می پرسید، و او پاسخ می داد. پاسخ هایی که غالباً با چاشنی خاطره یا مزاحی ...
در هنر حرف اول را علاقه میزند/ از هنر عروسک سازی حمایت نمی شود(تصاویر+فیلم)
عروسک را دیدم و فقط برحسب علاقه و سرگرمی شروع به یادگیری آن کردم تازه ازدواج کرده بودم و هنوز شاغل نشده بودم بعد از مدتی کسانی که مدل عروسک هایم را دیده بودند درخواست سفارش کردند و برخی با تماس تلفنی درخواست آموزش داشتند و این موضوع باعث شد تا به طور حرفه ای دنبال آن بروم و درنهایت منجر به کسب درآمدم در عروسک سازی شد. دیارجنوب: زمانی که شروع به ساخت و آموزش عروسک روسی کردید، هزینهٔ مواد ...
خاطره حسین خیراندیش از حجامت کردن رهبر انقلاب
افتادند و یک شوری شروع شد و همه جلسه به هم خورد من فقط به حالت خاصی به افراد نگاه می کردم و دنبال چهره مشکوک می گشتم که البته چیزی هم گیر نیاوردم. آخرین جلسه با کلاهی چند ساعت قبل از انفجار حزب جمهوری وی با بیان اینکه "پس از انفجار، حضرت آقا به بیمارستان بهارلو در میدان راه آهن منتقل شدند و ما هم به عنوان همراه به بیمارستان رفتیم"، اضافه کرد: فردای انفجار مسجد ابوذر، جلسه حزب جمهوری ...