سایر منابع:
سایر خبرها
انتظار دیدار با رهبری را نداشتیم
جنگ بود و آتش بس اعلام شده بود، اما دشمن این آتش بس را نقض کرد و توجهی به قطعنامه نکرد و باعث شد برادرم و بسیاری از جوانان به شهادت برسند. دو ماه از پیکر شهید خبری نبود و این مسئله پدر و مادر را بسیار ناراحت می کرد و دو ماه چشم انتظاری بر آن ها بسیار سخت گذشت. طوری که سه سال پس از شهادت وهانچ، پدرم به دلیل غصه برادرم فوت کرد. مادرم هم طی این سال ها، هر موقع عکس برادرم را نگاه می کند، اشک می ریزد ...
پرستو صالحی در حسرت واکسن کرونا / عکس
. فقط پدرم با دوستان دور هم بودند و بیشتر در مسافرت ها این کار را انجام می دادند و اسمش را می گذاشتند تفریح . صالحی خطاب به خانواده و مخاطبان این برنامه گفت: نیومدم که بگم پدرم بد است، آمدم بگم که اعتیاد پدرم را از من گرفت . وی بارها اعلام کرده که یک استقلالی هست. پرستو صالحی، در خرداد ماه 1399 در اینستاگرام خود اعلام کرد که به خاطر حضور در مراسم قربانیان انهدام هواپیمایی اوکراین ...
شش ماه قبل از اعدامش دیگر با او ملاقات نکردیم
گوید به خاطر این یک نفری که کشته اید، ما هم چند نفر را می کشیم. سید کاظم آن کار را آگاهانه انجام داده بود. در زندان خیلی فعالیت می کرد. برادرم می گفت من مبارزه را از پدرم یاد گرفته ام، در سال 42 پس از 15 خرداد شیراز تظاهرات می شود و مردم با ارتش درگیر می شوند. پدر من صبح آن روز وصیت نامه ی خود را می نویسد و به سید کاظم می دهد و از خانه خارج می شود؛ بعدها گفت من مبارزه را از پدرم یاد گرفته ام. انتهای پیام ...
من مانده ام تنها...
کشور نام گرفت. جمعه 5 دی ماه سال 82 آچار ها را روی دیوار مرتب می کرد و از جمعه 5 دی ماه سال 1382 این طور گفت: پنج شنبه شب مراسم عروسی دخترداییم بود و من از خونه داییم دیرتر به خانه آمدم، شاید 10 دقیقه قبل از وقوع زلزله بود، چون بیدار بودم نجات پیدا کردم، اشک در چشمهایش حلقه زده و روی گونه ها غلط می خورد و با بغض در گلو می گوید برادرم امیر 5 سالش بود که زیر آوار ماند و من تنها بودم که به ...
درغوکاسیان: از بابانوئل ماشین برقی می خواستم | هم سال نو میلادی و هم نوروز را جشن می گیریم
. در خانۀ شما درخت کریسمس را چه کسی تزیین می کند؟ همه به اتفاق هم درخت کریسمس را تزیین می کنیم. با برادرم درو ، پدر و مادرم. آبنبات عصایی، فرشته، ستاره و شکلات و... از تزیینات این درخت است که نماد زندگی است. نظرت درباره شب کریسمس و سال نو چیست؟ این شب ها دورهمی های خانوادگی و جشن ها بی نظیر است. ما قبل از سال نو هیجان داریم البته چند سالی است که درگیر تمرین و مسابقه ...
معمار شهرک اکباتان کیست؟+مصاحبه جدید
نوبنیاد نظامی خیابان سپه خواندم. زمانی که 12 ساله بودم و کلاس ششم ابتدایی را تازه تمام کرده بودم، پدرم بر اثر بیماری تیفوس که آن سال شایع شده بود و داروی کافی هم برای مداوای آن پیدا نمی شد، فوت کرد و عموهایم تکفل ما را عهده دار شدند. پس از آن به مدرسه دارالفنون رفتم. یک همکلاسی داشتم که در درس خواندن به او کمک می کردم. پدر همکلاسی ام به همین دلیل علاقه زیادی به من داشت و همیشه می گفت من ...
با رضایت قلبی داوطلب تست واکسن هستم
.... فوق دیپلم مهندسی پزشکی و شغلش نیز آزاد است. او هم درباره انگیزه خودش برای تست انسانی واکسن کرونای ایرانی به ایران می گوید: می خواهم راه پدرم را ادامه بدهم. پدرم جانباز دفاع مقدس هستند. چند سال است خانه نشین شده و قطعاً پدرم اگر بشنود خوشحال می شوند. هیچ گونه ترس از موضوع ندارم. مادرم اول کمی ناراحت شد، گفتم مشکلی ندارد، گفت خدا پشت و پناهت باشد. در سایت ها دیدم ثبت نام می کنند خواستم دین خودم ...
1071/شهید عزیزالله باشنا: خدایا شفاعت حسین (ع) را نصیب ما کن
(ع) را آتش زدند امروز با هواپیماها خانه های عزیزان ما را به آتش می کشند و اگر علی اصغر(ع) را با لب تشنه شهید کردند امروز نیز طفلان ما را با لب تشنه در زیر آوارها شهید می کنند اما وظیفه ما در این بین چیست؟ وظیفه ما همان است که مقربان به درگاه خداوند سبحان کردند و در این میان به معبود و معشوق خود رسیدند. خدایا تو شاهدی که اینک به خاطر رضای تو و به امر خلیفه تو در روی زمین که نایب بر حق ...
روایتی از زلزله 5 دی ماه 82 در بم
متحیر بودم. بلافاصله با رادیو پیام تماس گرفتم، از سردبیر خواستم بدون درنگ صدای من را روی آنتن رادیو پیام بفرستد و او نیز بدون وقفه این کار را برخلاف تمام قوانین رسانه ای انجام داد. صدای گوینده رادیو را در تلفن شنیدم که می گفت: ارتباط ما با مرتضی رکن آبادی خبرنگار اعزامی واحد مرکزی خبر به بم برقرار شده است، لطفا از آنچه که می بینید گزارش دهید. چه می توانستم بگویم جز از ناله های "رود رود ...
هیچ وقت از بنیاد شهید تقاضایی نداشتیم
و بهشت رضای مشهد مقدس میزبان پیکر این دو شهید والامقام است. بسیجی مخلص برادر بزرگ شهیدان در گفت وگو با خبرنگار ما می گوید: محمدعلی متولد یکم فروردین 41 بود و در 29 شهریور در روستای گلیان، کامیاران از توابع کردستان به شهادت نائل آمد. برادرم دانش آموز چهارم دبیرستان بود و از طریق بسیج برای دفاع از کشورمان پیشقدم شد و سه ماه بعد به شهادت رسید.رها کردن درس در سال سرنوشت ساز و ...
ببخشید می خواستم داداشم را بکشم
اشتباه گرفتی؟ چون پاتوق برادرم در آن پارک بود و او همیشه روی یک نیمکت خاص می خوابید. برای همین آن شب نفهمیدم فرد دیگری روی نیمکت در خواب است و تصورم این بود که برادرم است. چرا برادرت در پارک می خوابید؟ راستش او اعتیاد شدیدی به موادمخدر داشت. همیشه ما را اذیت می کرد و به خاطر رفتارش چشمان مادرم گریان بود. برادرم وسایل خانه را سرقت می کرد؛ از کیف مادرم پول می دزدید؛ کفش های همسایه ...
منافقین با حرف های کذب به دنبال نگران کردن خانواده های مفقودین بودند
و اهل این دنیا نیست. بخت آور ادامه داد: به همراه محمدرضا برای وداع با پدرم که استاد و رئیس دانشکده داروسازی بود، به دانشگاه تبریز رفتیم. پس از دقایقی صحبت، همدیگر را در آغوش گرفته و با هم گریه کردند. پس از وداع، به مقر عملیات و پادگان اعزام نیروی سپاه در خیابان حافظ رفتیم. برادرم به همراه دو همکلاسی اش راهی جبهه شدند. برادر شهید بخت آور تصریح کرد: پدر یکی از دوستان برادرم که ...
روایت زندگی راوی مرکز اسناد در عملیات کربلای 4
حسین دارد نماز شب می خواند؛ طوری توی نماز الهی العفو می گفت که گریه ام گرفت. با خودم گفتم: خدایا! این بچه ها با این سن کمشون گناهی ندارن که اینجوری با تو مناجات می کنند. اینا بین تولد و شهادتشون فاصله ای نیست. سال 65 که از زیارت خانه خدا برگشت، انگار دیگر بند به این دنیا نبود. یک هفته قبل از عملیات کربلای 4 با عجله آمد خانه، گفت: مامان! اجازه بده من برم جبهه گفتم: حسین جان من الآن وضعیتم ...
این شهید، یخچال مورد نیازش را هم بخشید
نزدیک تر آمد. گفت: مدرسه نرفتی؟ گفتم: آمدم تو را ببینم. گفت: تو باید بروی درست را بخوانی. من هم می روم و اگر خدا بخواهد برمی گردم. خداحافظی کردم و برگشتم مدرسه، اما نمی توانستم بمانم. صدای زنگ را که شنیدم به طرف در دویدم. ناظم مدرسه داد زد: قربانیان! کجا؟ نباید بروی بیرون مدرسه. با تمام توانم دویدم. هرچه بیشتر دور می شدم، صدایش را ضعیف تر می شنیدم. جلوی پایگاه رسیدم. اتوبوس حرکت کرد. نفسم گرفته بود ...
پرستاران گمنام، همراهانی صبور که دفاع مقدس برایشان ادامه دارد
چشم ها به وسیله انفجار، یعنی 25 سال خانه نشینی با وجود سلامت دست و پا و چشم. در این میان همسران این عزیزان بیشترین سهم تحمل درد و رنج را متحمل می شوند آنجا که باید تمام کار های شخصی همسر قطع نخاعی شان را انجام دهند، کار خانه را بکنند، مراقب دارو و نوبت دکتر همسرشان باشند، به فرزندانشان برسند و بشوند مادر، پدر، پرستار، پزشک، معلم و قهرمان. همسران جانبازان اعصاب و روان، هم ...
نیلوفر جلیلوند: پدرم می خواست از بدی های جامعه هنری به دور باشیمنیلوفر جلیلوند
خدایی بود. من احساس غم و اندوه شاگردان پدرم را درک کردم، علی الخصوص شاگردان پدرم، که برایش پیام می گذارند و گریه می کنند و برای پدرم مهم بود شاگردانش پیشرفت بکنند. مهمترین چیز برای پدر این بود که من معلم شدم و تدریس را دنبال می کنم. به من می گفت: تو در کار تدریس فقط به یک نفر درس نمی دهی، بلکه به اجتماع درس می دهی. یک معلم کار بسیار مهمی انجام می دهد. خیلی از ایرانی ها در خارج از کشور دوست ...
محمد، جنگیدن در سوسنگرد را عبادت می دانست
آذربایجانی رساند، او در عملیات شهید مدنی که به آزادی دهلاویه منجر شد، به شهادت رسید. وی در ادامه سخنانش ابراز داشت: برادرم محرم در اردیبهشت سال 1362 به جبهه جنوب اعزام می شد که برادر بزرگترمان گفت از شهادت برادرمان محمد یک سال و چند ماه می گذرد و پدر و مادرمان مصیبت زده هستند، اگر تو بروی برای آنان سخت خواهد شد. این برادر دو شهید اضافه کرد: ایشان به جنوب اعزام شد، مدتی بعد ...
همسر شهید: کسی نباید خبردار میشد که من همسر شهید هستم!
رضایی از اقوام هَزاره افغانستان است که سال 1365 به دنیا آمد در حالی که پدر و مادرش 5 سال قبل از آن به حکومت اسلامی آیت الله العظمی امام خمینی پناه آورده بودند... *** یک هفته از حاج احمد خبری نبود. اخلاقم عوض شده بود و ناراحت بودم. خودم هم نمی دانستم چه خبر است. گمان می کردم این حالم برای روزهای آخرِ بارداری است. حاج احمد چند روز قبل گفته بود ماشینم را به برادرم سپرده ام، برو ...
فضیلت حدیث شریف کِساء
گیری از تمام روایات تصویر کاملی از این رویداد ارائه کرده و آن را چنین نقل کرده است: پیامبر اسلام (ص) در خانه همسرش، امّ سلمه قرار است پیام مهمی از سوی خداوند درباره چند تن از نزدیکان خود دریافت کند؛ لذا به همسرش تأکید می کند که به هیچ کس اجازه ورود ندهد. از سوی دیگر، در همین روز، فاطمه (س)، دختر پیامبر (ص) تصمیم می گیرد برای پدر غذای مناسبی به نام عصیده (حلوا) تهیه کند. او این غذا را در ...
زوج20و 23ساله،3 ماه بعد از عقد برای طلاق به دادگاه رفتند/ ما بدون اطلاع پدر و مادرمان عقد کردیم
را به عنوان دامادم قبول نمی کنم و در اولین فرصت هم باید از او جدا شوی. در ادامه قاضی رو به حسن کرد و پرسید: خانواده عروس حق دارند. اما خانواده شما هم متوجه این عقد پنهانی شده اند؟ حسن پاسخ داد: بله وقتی پدر سمیرا متوجه موضوع شد، با پدرم تماس گرفت و همه چیز را گفت و پدرم هم تهدیدم کرد که اگر از سمیرا جدا نشوم، از ارث محرومم می کند و در خانه شان جایی ندارم. جناب قاضی من نمی خواهم مقابل ...
داستان ضرب المثل قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم
یک بند به سقف آویزان است هر موقع که دست تو از همه جا کوتاه شد و راهی به جایی نبردی برو آن بند را بینداز گردن خودت و خودت را خفه کن که زندگی دیگر به دردت نمی خورد. پدر از دنیا می رود و پسر با دوستان و معاشران خود آنقدر افراط می کند و به عیاشی می گذراند که هرچه ثروت دارد تمام می شود و چیزی باقی نمی ماند. دوستان و آشنایان او که وضع را چنین می بینند از دور او پراکنده می شوند. پسر در بهت و ...
خاطرات دمشق/ هوس تحویل زن ایرانی به ابوجعده !
. بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده می شدم و خدا را به همه ائمه (علیهم السلام) قسم می دادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند. از فشار انگشتان درشتش دستم بی حس شده بود، دعا می کردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد. خیال می کردم می خواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمی دانستم برای ...
هرگز نمی توان گفت تاریخ اجتماعی ایران را می شناسیم
.... در این بین نگاه تربیتی پدرم نیز نقش مؤثری در شکل گیری شخصیتم داشت؛ از همان سن و سال کودکی وقتی بابت ماجرایی اندوهگین می شدم اصرار داشت که به جای گریه، برای حل مشکلم تلاش کنم و تأکید می کرد که: ضعیفه نباش. و حالا که خاطرات آن سال ها را مرور می کنم می توانم تأثیر آن گفته پدرم را در شکل گیری مسیر زندگی ام ببینم. مادرم به رغم آن که تنها یکی- دو سال مدرسه ژاندارک رفته و مابقی را در خانه درس ...
رفتن به پارتی شبانه زندگی ام را ویران کرد
جشن تولد یکی از دوستانش دعوت کرد، به همین دلیل مرا به یکی از آرایشگاه های معروف شهر برد و لباس های زیبایی برایم خرید، خودش نیز کت و شلوار شیکی پوشید، چون مدعی بود من باید مانند ماه تابان در آن جشن مختلط شبانه بدرخشم و در چشم های دیگران یک دانه باشم! خلاصه من که به خاطر شرکت در پارتی های دیگر، اعتماد زیادی به ستار داشتم با پوششی دل فریب به همراه او راهی باغ ویلایی در اطراف آرامگاه فردوسی شدم. زمانی ...
گفتگو با کوروش یزدانی، قهرمان کوچک مسابقات بین المللی شطرنج
می کنید؟ هردو زیر نظر 3 استاد کار می کنیم. من روزی 3 ساعت تمرین دارم و خواهرم 2 ساعت، یک ساعت مسابقه ی آنلاین و یک ساعت هم مسابقه ی حقیقی داریم. فاطمه بعضی روز ها هم به صورت آنلاین 2ساعت در اردوی تیم ملّی تمرین دارد. • پدر و مادرت چقدر برای موفّقیّت های تو و خواهرت تلاش می کنند؟ پدرم محیطی حرفه ای برای پیشرفت من و خواهرم فراهم کرده است. مادرم هم همیشه در همه ی مسابقات همراهمان است و در کنار هم برای موفّقیّت ما تلاش می کنند. همیشه از آن ها و همه ی کسانی که ما را در این راه پشتیبانی می کنند تشکّر می کنم. ...
سلاخی دختر جوان توسط پدرش!+جزئیات وحشتناک
شناسنامه اعظم بود. ما همشهری، همکلاسی و دوست بودیم و خانواده اش در روستای خیرآباد در بخش مهردشت از توابع شهرستان نجف آباد همسایه مادربزرگم بودند. هفته قبل وقتی از تولد دوستم به خانه برگشتم مادرم گفت که در خیرآباد یک دختر جوان را کشته اند و جسد او بعد از 3 روز پیدا شده است. وقتی نشانی های او را پرسیدم گفت دختر 21 ساله ای بوده که پدرش او را کشته و جنازه اش را در بیابان های نزدیک علی آباد که ...
شهیدی در هنگام مجروحیت هم نماز شبش ترک نمی شد/ تورجی زاده زمان شهادتش را می دانست
زاده افزود: در وصیتنامه اش نوشته بود که پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند. یکی از همرزمانش می گفت وقتی سنگر فرماندهی را زدند، خمپاره و ترکش از آسمان می بارید و موج انفجار بسیار بالا بود و شهید را موج گرفته بود و در همان حال نشسته بود و با تسبیح ذکر می گفت. وی از ارادت بی حد و حصر شهید به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سخن راند و اظهار داشت: وقتی پیکرش را آوردند از بازویش خون جاری بود و مانند حضرت زهرا(س) بازویش مجروح بود.او را به حضرت زهرا(س) قسم دادم که از خدا بخواهد تا جنگ تمام شود و خودم صورتش را با گلاب شستم و بند کفنش را بستم. ...
هرچه بیشتر در جلسات اسلامی باشید دشمن اسلام ناکام تر و ناکام تر خواهد شد
از مادر عزیزم و خواهرانم و بخصوص مادرم می خواهم در میان مردم و زنان ماتم سرایی نکنید در خانه بماند. مادرجان در آخر بدان اگر رفتم و اگر خدا شهادت یاری کرد و بدان تو را و خانواده ام و برادر و خواهرانم شفاعت خواهم کرد. این لباس فرم سپاه را به سپاه تحویل بدهید و لباس های ... را به برادرم و دوستانم بدهید. در آخر خداحافظ همگی تان. والسلام یار امام باشید تا پیروز باشید. تاریخ 18/ 12/1363 عسگری خیری انتهای پیام/ ...