سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگوی جام جم با سردار چهارباغی:تکفیری ها مترصد حمله به محوطه حرم حضرت زینب (س) بودند
. جواب دادم آنقدر خسته بودی که دلم نیامد صدایت کنم؛ حاج قاسم گفت: من باید رمز عملیات را می گفتم تا هم دشمن بفهمد که من در منطقه هستم هم بچه های خودمان صدایم را بشنوند. من هم کم نیاوردم و به او گفتم الان بیا یک احوالپرسی در بیسیم انجام بده تا همه بفهمند شما اینجا حضور داری. خاطره دوم من مربوط به آزادسازی خلصه است. همراه با حاج قاسم در قرارگاه نصر در نزدیکی حلب بودیم. شب هنگام بود که خبر آزادسازی ...
روایت دست اول از آزادسازی بوکمال/ تاکتیک هایی که کمر داعش را شکست
دو تا استاد کار با یکدیگر صحبت می کنند و کارگر بین صحبت های شأن بخواهد اظهار نظر کند. چای با عِطر حبیب مشتاق بودم تا دوباره حاج قاسم را ببینم و با او صحبت کنم. تا اینکه چند ماه بعد توی حلب قرار بود یکی از قرارگاه ها و یکی از خطوط نبرد را به ما تحویل بدهند، همان جا متوجه شدم حبیب هم به قرارگاه ما تشریف می آورده است. جلسه ای که همه ژنرال های حاضر در منطقه حضور داشتند. بعد از ...
یک روز بارانی در سنگر با حاج قاسم/ پدری مهربان را از دست دادیم
شد حاج قاسم در پاسخ به نگرانی ها من از تحولات افغانستان گفت: من از تو بیشتر نگران افغانستان و شیعیان این کشور هستم و بی قرارترم ، ولی صبور باشید در دیداری دیگر از نگرانیم نسبت به تحولات افغانستان به سردار گفتم. حاج قاسم بعد از صحبت های من با همان لهجه شیرینش، با کلامی دلسوزانه گفت: بچه جان من از تو بیشتر نگران افغانستان و شیعیان این کشور هستم و بی قرارترم ولی صبور باشید . برگشت گفتم حاجی ...
شهید پاشاپور دفاع از حرم را مقدم بر همه کارها می دانست/ پیش بینی حاج قاسم از نحوه شهادت "آقای اصغر"
. بعد از حرف های اصغر آقا من و همسر دوست اصغر آقا رفتیم اتاق بغلی و ایشان گفتند همسرت بوی شهادت می دهد، گفتم بله، اما زود است چون بچه های من کوچک هستند، دو هفته بعد از این خبر شهادت حاج اصغر آقا را برایمان آوردند. درست یکماه بعد از شهادت حاج قاسم. سپهبد حاج قاسم سلیمانی، یک دریا بود، مردم دار بودند، پرهیزگار بودند، شهید زنده بود که آرزویش به شهادت رسیدن بود و از همه می خواست ...
امیر پوردستان: مردم مطمئن باشند، غافلگیر نخواهیم شد
.... وقتی اینها به سوریه رفتند و حاج قاسم اینها را برانداز کرد دید اینها آدم های توانمندی هستند و هر کدام چند حرفه بلد هستند. گفتند نه اینها نباید پخش شوند. خودشان باید تیپ تشکیل بدهند. بچه های تکاور خودشان کادر یک تیپ شدند که ما اسمش را مالک اشتر گذاشتیم و با نیروهای فاطمیون این ظرف پر شد. در منطقه حلب به اینها مرز داده شد. وی افزود:در بیستم فرودین سال 94 النصره با 4 هزار نیرو به اینها ...
گفتگو با جانبازی که حاج قاسم را تشییع کرد: سردار بسیار خوش مشرب بود/ انقدر خوب بود که ما او را به این ...
و شور مردم مراسم تشییع پیکر شهید سردار سلیمانی بود، شما در میان جمعیت حضور داشتید از حس و حال مردم در آن روز چیزی به یاد دارید؟ در صحنه پدری را دیدم که فرزند صعب العلاجش را آورده بود و می گفت فرزندم را به تابوت حاج قاسم تبرک کنید. من این پدر و بچه اش را 8 ماه بعد در جای دیگری دیدم. این مرد می گفت بچه من از شب تا صبح شهادت حاج قاسم ناله می کرد و در رخت خوابش دست و پا می زد و ما نمی ...
ماجرای سوال از حاج قاسم در ایام 9 دی 88 درباره یکی از شخصیت های سیاسی و پاسخ وی / تدبیر خاص حاج قاسم، ...
عملیات والفجر 8 سری به این گردان و بچه ها زدیم و میزان آمادگی این بچه ها را حاج قاسم ببیند. از حاج احمد پرسید که وضع بچه های گردان چطور است؟ گفت حاج قاسم خیلی خوب است. حاج قاسم پرسید چطور؟ گفت چون بچه ها خوب گریه می کنند! بعد از عملیات در منطقه فرمانده گردان را دیدم و گفتم شب عملیات اوضاع چطور بود؟ گفت با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم، موقعی که بچه های گردان غواص را به آب انداختم ...
ماجرای بمباران محل حضور سردار سلیمانی توسط داعش
...، چندین جاده را برای نیروهای مقاومت آزاد کرد. این عملیات که تنها توسط بچه های فاطمیون انجام شد به اندازه عملیات فتح المبین در دفاع مقدس آزادسازی داشت. ماجرای توقف عملیات نیروهای جبهه مقاومت در شهر قوریه چه بود؟ بعد از آزادسازی دیرالزور، نیروهای مقاومت چند روز در منطقه قوریه گیر افتادند. آن فیلم معروف حاج اصغر پاشاپور که در آن به حاج قاسم می گوید جلوتر نرو مربوط به ...
خوان هشتم؛ رستم ایران همچنان زنده است
.... اینجای متن یوسف زاده کرمانی خطاب به حاج قاسم سلیمانی نوشته است: تو وارد شدی با نیروهایت با تجربه 27 عملیات جنگ و ده ها عملیات بعد از جنگ. طولی نکشید که خاک افغانستان را درنوردیدید و محل را کامل محاصره کردید. پیغام فرستادی به حمید نهتانی که اگر هر 80 نفرشان را آزاد نکنی تا ساعاتی دیگر تمام روستا را روی سرت خراب می کنیم! مثل همیشه نام تو رعب انداخت در دل اشرار. بچه های مردم را صحیح و سالم پس ...
حاج قاسم فراجناحی بود، ولی خط قرمزش ولایت بود/حاج قاسم با پوتین ارتباط تنگاتنگی داشت
وضع بچه های گردان چطور است؟ گفت حاج قاسم خیلی خوب است. حاج قاسم پرسید چطور؟ گفت، چون بچه ها خوب گریه می کنند! بعد از عملیات در منطقه فرمانده گردان را دیدم و گفتم شب عملیات اوضاع چطور بود؟ گفت با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم، موقعی که بچه های گردان غواص را به آب انداختم، نیمه شب نشده بود. قدری جلو رفتم و قوس کردم و یکباره متوجه شدم یکی می گوید سبحان الله والحمدالله، دیگری می گوید ...
از چهره متفاوت حاج قاسم برای دشمن تا انبار انگشتری اش
جایگاه به بیت الزهرا (س) رسیدیم، گفت: در را ببندید کاپشنش را درآورد و یک تی برداشت و رفت سرویس های بهداشتی را شروع به نظافت کرد. هر چه گفتیم شما، گفت، من خادم و خدمتگزارم، من برای مردم زحمت می کشم و کار می کنم و هیچ منت و طلبی از هیچ رده ای نداشت. خیلی نامه ها برای حاج قاسم می آمد و همه را باز می کرد و می خواند اما قسم خورد در طول عمرم بابت بچه هایم به هیچ کس بابت شغل اصراری نکردم ولی ...
حضور ابومهدی در سیل خوزستان/ حاج قاسم گفت: حسن! من چشم مشم حالیم نمی شه
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزارش فارس، مرد عمل عنوان خاطره ای است از حسن پلارک درباره شهید حاج قاسم سلیمانی که در کتاب متولد مارس منتشر شده. این خاطره به سیل استان خوزستان و نقش حاج قاسم می پردازد. در این روایت از قول پلارک می خوانید: بعد از وقوع سیل در استان خوزستان، من با حاج قاسم تماس گرفتم و بعد از سلام گفتم: حاجی، کجایی؟ گفت: چطور مگه؟ گفتم: همه چکمه پوشیدن رفتن خوزستان گفت ...
راز سالم ماندن انگشتر عقیق حاج قاسم
عقد اخوت با سردار بسته بود، خاطره ای برایم تعریف کرد که فهمیدم رمز سالم ماندن دست و انگشتر او در جریان شهادت چه بوده است. افضلی می گوید: آقای خالقی بچه زرند کرمان است که حدود 30 سال پیش با سردار سلیمانی عقد اخوت بستند. ایشان اکنون در قم زندگی می کند. حاج قاسم قبل از شهادت با آقای خالقی تماس می گیرد تا با هم به زیارت بروند. آقای خالقی تعریف می کرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س ...
روایتی ناب از عملیات نبل الزهرا و آزادسازی حلب به فرماندهی حاج قا سم/ بیخ گوش اسرائیل اردو زدیم
و قبل از نیروها در منطقه جنگی برای ارزیابی وضعیت حضور می یافت و بعد می گفت بیائید، ما حتی مانع می شدیم ولی می گفت اول باید مطمئن شوم بعد بچه ها بیایند. وی با تأکید بر اینکه در جنوب حلب وقتی در نزدیکی خط مقدم بودیم ایشان را روی پشت بامی دیدیم که با صلابت ایستاده بودند و نیروها منتظر دستور ایشان بودند، یعنی حفظ جان نیروها برایشان بسیار مهم بود و در خط مقدم قبل از همه حضور می یافت، گفت ...
نگرانی امام خامنه ای از مأموریت های حاج قاسم/ به عراق و سوریه که می روی، نگران جان تو هستم
ایشان که همیشه من غبطه می خوردم این بود که حاج قاسم نه تنها دوران جنگ، بلکه بعد از آن و تا پایان عمر، ارتباطش با بچه های شهدای لشکر ثارالله قطع نشد. ما هیچ کسی را مثل حاج قاسم نداشتیم که به خانه های شهدای لشکر برود و حتی به فکر شغل بچه های شهدای کرمان هم باشد. حدود 50 نفر از بچه های کرمان خلبان شدند. حاج قاسم بچه ها شهدا را به هم نزدیک می کرد و آن ها را حتی تشویق به ازدواج می کرد. حاج ...
یک نامه خاص برای حاج قاسم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مرتضی حاج باقری، فرمانده تخریب لشگر41 ثارالله است. او روایت می کند: یک روز حاج قاسم سلیمانی مرا احضار کرد و در حالی که خیلی عصبانی به نظر می رسید و ابرو ها را درهم کشیده و چین به پیشانی انداخته بود، گفت: چرا بچه های تخریب را این قدر اذیت می کنید؟! با تعجب گفتم: حاج آقا! من کسی را اذیت نکردم . دستش را همراه با کاغذی که در آن بود، به طرفتم دراز کرد و ...
توصیه شهید قاسم سلیمانی درباره مردم به یکی از فرماندهان سپاه
در یادواره شهید ناصری، مسئول ستاد برگزاری آن یادواره بودم و قرار بود سردار قاسم سلیمانی سخنران آن باشد؛ اما وی به دلایلی نیامد، در حالی که جمعیت زیادی به خاطر سردار در جلسه آمده بود. چند روز بعد که سردار قاسم سلیمانی را دیدم و گفتم برای جلسه جمعیت زیادی به اسم و نام شما آمدند، گفت که من به همین خاطر نیامدم؛ عده ای می خواستند برای من بیایند، در حالی که باید برای جلسه شهید ناصری می آمدند. انتهای پیام/ ...
روایت دیدار یک رزمنده افغانستانی تیپ فاطمیون با حاج قاسم سلیمانی
...> فرمانده و بچه های ستاد تیپ سریع جمع شدند، هلیکوپتر خاموش کرد و چفیه ها باز شد، تعجب کردم، حاج قاسم آمده بود. حاج قاسم خیلی به بچه های افغانستانی اعتماد داشت تا حدی که عملیات های حساس و گسترده را براساس ظرفیت آنان طراحی می کرد. حاجی را به طرف سایه ای راهنمایی کردیم، بچه ها کم کم جمع شدند، وقتی حاجی دید بچه ها در آفتاب هستند، خودش هم از سایه خارج شد و وسط همه ایستاد، از بچه ها تقدیر کرد ...
وقتی حاج قاسم “مهندس پرواز” ایرباس می شود
.... حاجی مرا از نزدیک و به اسم می شناخت. طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت “امیر” شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پرواز های قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم ...
حاج قاسم و شاهکار والفجر8 قسمت پنجم|از ابتکار عمل فرمانده جوان دفاع مقدس تا گفت وگوهای منتشر نشده سردار ...
...> خدایا این بچه ها غیر از تو کسی را نمی شناسند و نمی خواهند که بشناسند؛ پس کمکی کن آن گونه که به نوح پیامبرت و حضرت موسی در دریاها حافظ بودی! پس این بچه های روح الله را مددی تا عبوری کامل! ان شاءلله. مگر نه این است که ان تنصرالله ینصرکم خب این بچه ها برای یاری دین تو وارد این معرکه شده اند.! تلاش حاج قاسم که کاملاً نگرانی وضعیت بچه ها در چهره اش هویداست در هدایت نیرو افزایش ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
اینکه 8 فروردین سال 98 مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. به فرزندانم و عروس ها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید. بچه ها که همه مشتاق دیدار این سردار محبوب بودند صبح فردا پیش از آمدن سردار خود را به منزل ما رساندند. همه هیجان زده و خوشحال منتظر ...
شهیدی که همزمان با حاج قاسم به شهادت رسید
. کار مصطفی توی این سال ها مأموریت های مختلف بود اما توی خانه هیچ صحبتی در مورد کارش نمی کرد.فقط خبر داشتم که سوریه و عراق می رود اما نمی دانستم که توی تیم حاج قاسم است. همه اهل محل هم مصطفی را به یک کاسب باانصاف می شناختند. هر کاری از عهده اش برمی آمد انجام می داد.محال بود کسی بهش رو بیندازد و مصطفی برایش انجام ندهد. طوری رفتار می کرد که انگار یک کارگر ساده است. بعد از شهادتش من فهمیدم ...
ماجرای مواجهه نظامی ایران و آمریکا در سوریه
محاصره قرار داشتیم و هیچ گونه آذوقه و مهماتی به ما و مردم جنوب حلب نمی رسید. حاج قاسم می توانست سوار یک هلی کوپتر شود و از محاصره بیرون برود اما این کار را نمی کرد . - وقتی که دشمن صدای حاج قاسم را پشت بیسیم می شنید، به شدت روحیه اش را از دست می داد . سردار چهارباغی ناگفته هایی از محاصره نیروهای مقاومت در حلب، شکستن محاصره فوعه و کفریا و نبل و الزهرا و روایتی از صدور فرمان ...
حکایت گزارش اختصاصی فرمانده 25 کربلا به حاج قاسم / سردار سلیمانی با شهید رادمهر ویژه دیدار کرد
سردار دل ها در محاصره رزمندگان اسلام قرار داشت. خسته شده بود، رزمندگان لشکر با عشق و علاقه شدید با او مصافحه می کردند. جدایی رزمندگان با حاج قاسم شدنی نبود. این فرمانده جبهه مقاومت با بیان اینکه با دیدن صحنه اینچنینی لحظاتی عصبانی شدم، افزود: در همان حال چند نفر از بچه ها را کشیدم و با صدای بلند به آن ها گفتم: بسه دیگه، بنده خدا را خسته کردید. قراره چند جای دیگه بره و... سردار سلیمانی ...
عیدی حاج قاسم سلیمانی به کودکان شهید نعمایی چه بود؟ + فیلم
گرفتند به ایشان گفتم بچه ها دارند آماده می شوند که خدمت برسند. او افزود: وقتی با سردار سلیمانی صحبت می کردیم، یاد قرار سال تحویل افتادم که از آقامهدی عیدی خواسته بودم، همان موقع به سردار گفتم دیدن شما در منزل مان عیدی من و بچه ها بود و سردار گفتند امیدواریم عیدی شما دیدن روی حضرت مهدی (عج) باشد. او افزود: در این دیدار سردار به من و دختران سه انگشتر عقیق هدیه دادند که من هم عکسی ...
مهمان عزیز خانواده شهید مهدی نعمایی در سال 98+ فیلم
ده بود، نشان دادم. دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مهردرست کرده بودند؛ من این مهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند من می خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم. سردار اجازه ندادند برایشان سجاده بگذارم و با همان مهر تربت نماز خواندند. بعد از اینکه نماز سردار تمام شد، مهرانه و ریحانه کنار ایشان ایستادند تا عکس یادگاری بگیرند؛ سردار به من گفتند دخترم خودت هم بیا یک ع ...