خاطره راننده تاکسی فرودگاه کرمان از حاج قاسم
سایر خبرها
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش دوم
شد باورم نمی شد، همش با خودم کلنجار می رفتم؛ همسرم از بیرون اومد و خبر و بهشون گفتم که بگه نه دروغه... همه این ها در حالی بود که از حاج قاسم زیاد نشنیده بودم و چیزی نمی دونستم. همون روز تو همدان راهپیمایی برگزار شد که شرکت کردم چون همش با خودم می گفتم این دِینی هست که باید ادا بشه؛ باورم نمی شد این همه جمعیت در این زمان کوتاه یک جا جمع بشن! واقعا راست میگن مردم ولایتمدار همدان الحق که ...
یک قهرمان در هزار قاب
اما ثبت این روز تاریخی هم سهمی از ادای دِین به قهرمان بود. از اولین لحظه ورودش به شهر تا پاسی از شب و آخرین طواف دور حرم. هر عکاس، گوشه ای از این حضور عاشقانه را به تصویر کشید و ماندگار کرد. در اولین سالگرد شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، روایت آخرین زیارت سردار و همرزمان شهیدش را بر دستان مردم عزادار مشهد، از زبان چند تن از عکاسان خبری آن تاریخ به یاد ماندنی می شنویم: یک چشم اشک و ...
آنچه حاج قاسم در دیدارهایش از خانواده شهدا تقاضا می کرد
.... دوباره سفارش کردند برایم دعا کن، یادت نرود. من هم گفتم: چَشم! شما هم هر وقت به حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س) می روید، دخترتان را یادتان نرود. برای من خیلی دعا کنید. حاج قاسم گفت: چشم. سردار سلیمانی وقتی به خانه شهید مجتبی یداللهی منفرد می رود تا با خانواده او دیدار کند، باز همان درخواست همیشگی را مطرح می کند. پدر شهید می گوید: سردار از من خواستند دعا کنم عاقبت شان به شهادت ...
عاقبت بخیری در بلاد کفر!/ شهیدی که هنوز نمی توان همه چیز را درباره او گفت
هم با کارهایی که می کنی می توانی مفید واقع شوی. می گفت: نه من عملیات های مختلفی انجام داده ام و خطرهای بزرگی را از سر گذرانده ام، اما هنوز زنده ام. همیشه حس می کرد او اشکالی دارد که تاکنون به شهادت نرسیده است. می گفتم: ما بدون تو خیلی تنها هستیم. سال های آخر واقعاً استرس اذیتم می کرد. من زن بودم و خسته می شدم. می گفتم علی بس است دیگر. کارهایت را کنار بگذار. مرا دلداری می داد و می گفت: یک ...
هجر حبیب|دل نوشته همسر شهید مدافع حرم سعید انصاری در فراق حاج قاسم/ حکایت دیداری که به آخرت رسید
بچه ها ناقابل است فدای یک نفس بیشتر شما و حضرت آقا.... من کاری از دستمان برنمی آید ولی پدر شما ذخیره نظام هستند، این هفته دیدار سردار با دختران شهید نعمایی در فضای مجازی پخش شد و دختران من بهانه می گیرند چرا سردار منزل ما نمی آیند. دختر حاج قاسم گفتند چشم به پدر می گم. دوباره گفتم می دونم این قدر سرشون شلوغه انتظار ندارم تشریف بیارند منزل فقط ما دعا گوییم اگر فرصت ...
جوان ترین یار حاج قاسم، پهلوانی از شهر ری/بیقراری های همسر شهید از یک سال فراق
...، روزهای سخت فراق را مرور می کنیم، روزهایی که شهادت مظلومانه سردار دل ها و همراهانش در دیار غربت، دل هر آزاده ای را به درد می آورد. افتخاری دیگر برای قبله تهران/ وحید همراه سردار پر کشید در حمله بالگردهای آمریکایی به فرودگاه بغداد و ترور ناجوانمردانه سردار دل ها، عزیزان دیگری نیز به شهادت رسیدند که جوان ترین آن ها و امین حاج قاسم، پهلوانی به نام وحید زمانی نیا اهل شهرری بود ...
روایت دست اول از آزادسازی بوکمال/ تاکتیک هایی که کمر داعش را شکست
.... ابهت و هیبت عجیبی در وجودشان موج می زد. از آن هیبت هایی که اگر به تو نگاه کند نمی توانستی جز حرف راست به او بزنی. حرف شأن را کامل قطع کردند و به گرمی گفت سلام عزیزم، خوبی پسرم و پس از احوالپرسی گفت: پسرم اگر کارتان تمام شده ما صحبت مان را ادامه بدهیم. گفتم بله و رفتم به سمت ماشین، حسابی انرژی گرفته بودم. راستش در میان چانه زدن های مهم فرماندهی جوابم را داده بود و من حکایت همان کارگری را داشتم ...
نقاب بی بی سی فارسی را چه کسی برداشت؟ | نوشته ای که با یک سال تأخیر می خوانید...
این چند خط را که اکنون قلمی می کنم، شاید نزدیک به یک سال پیش باید می نوشتمش و شما با تاخیر می خوانیدش. ماجرا از این قرار است، درست همان روز های پس از شهادت سردار، من -به عنوان یک فعال رسانه ای- خبر ها و تحلیل های چند رسانه پارسی زبان آن سوی آب را پیگیری می کردم تا ببینم درباره ترور یک سردار ایرانی - آن هم نه در معرکه روزانه نبرد که در شب هنگام فرودگاه بغداد- چه می گویند و ماجرا را ...
شهیدی که در سوریه انتخاب شد/زندگینامه شهید وحید زمانی نیا همراه و محافظ سردار سلیمانی+عکس
ها کمک می کرد و شخصیتش طوری بود که اگر می فهمید کسی گرفتار است از هیچ کمکی دریغ نمی کرد . وحید قرار بود به کربلا برود که رامین در این باره تعریف می کند: 20 روز پیش که برای آخرین بار او را دیدم گفت اگر حاج قاسم اجازه بدهد می خواهم به کربلا بروم. اما قسمت این بود که وحید روی دستان مردم کربلایی شود. قبل از آخرین بار که برود با هم عکس انداختیم که در گوشی تلفن همراه او باقی ماند. خیلی دوست دارم آن عکس ...
حاج قاسم می گفت باید دولت مقاومت داشته باشیم
جلسه حضور داشت آمد در جلسه شورای نیروی قدس گزارش داد که در جلسه یک چنین موضوعی مطرح شده است. سردار سلیمانی به او گفت که واکنش شما چه بود؟ آن فرد گفت: من چیزی نگفتم، حاج قاسم گفت که من اگر جای تو بودم لیوان روی میز را به صورت آن فردی که به رهبری اهانت کرد پرت می کردم. بله حاج قاسم تابع هیچ جناحی نبود برای جذب افراد تلاش می کرد اما اگر می دید فردی به ارزش ها اهانت می کند شدیداً برخورد می کرد. ...
شباهت های حاج قاسم به شهید رجایی و آیت الله هاشمی رفسنجانی
ای هم از سردار سلیمانی دارید؟ در جنگ چون من قرارگاه خاتم بودم، به لشکرها سر می زدم. یک خاطره ای که دارم، ایشان در مقر خودش بود و پتویی آویزان بود. فکر می کنم سال 64 بود که خواستم به دیدن حاج قاسم بروم دیدم یکی از شعرهای من بالای مقر ایشان زده شده است. ای بسته بند خویش خود را یله کن/ پا را به ره عشق تو پر آبله کن/ خوش در خط خون خویش بنمای شنا/ گر چهره معشوق ندیدی گله کن . تعجب کردم که ...
اسطوره ایرانی از نگاه نویسندگان
...، هیچگاه چشمان نافذش از خاطره ها نخواهد رفت. از سردار بزرگ ایران که تمام جبهه مقاومت را از سوریه گرفته تا عراق و لبنان برای ریشه کن کردن شجره نامبارک استکبار جهانی در منطقه به خط کرده بود، عکس، فیلم، خاطره و نقل های قول های مختلفی وجود دارد. تصاویری که او را یا در خط مقدم مبارزه با داعش در کشور های منطقه نشان می دهد یا در سیل بزرگی که چند سال پیش مردم عرب زبان کشور تجربه اش کرده اند ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند
کرد و جویای ماجرا بود، البته حاج قاسم رو خوب می شناخت، چون فامیلی همسرم هم سلیمانی هست و پسرم از قبل هم می گفت کادر مدرسه تو مدرسه سؤال می کنن با سردار نسبت دارید؟ از همون موقع کامل سردار رو برای پسر معرفی کرده بودم. بعد از شنیدن خبر شهادت لباس سیاه پوشیدم، همون روز به مسجد محل رفتم، تو مسجد مراسم گرفته بودن و خیابان و محله رو سیاه پوش می کردن، مردم مثل روز عاشورا بیرون از خونه ها بودن ...
شهیدی که در سوریه انتخاب شد/ حاج قاسم گفت وحید بیاید
. یک روز با حالت خیلی گرفته آمد سراغ من و گفت: به من گفتن برو تو تیم حاج قاسم! ولی من دوست دارم برگردم سوریه. بهش گفتم: خیلی ها دوست دارن فقط یک بار حاجی را ببینند! وحید اول فکر می کرد محافظ حاج قاسم بودن یعنی پاگیر تهران شدن. با اینکه سردار را توی سوریه دیده بود اما باز هم فکر می کرد که محافظ حاج قاسم یعنی کار اداری کردن! ما هنوز هم هیچ عکسی از وحید با سردار ندیدیم و به دستمان نرسیده و کل عکس های ...
تشییع پیکر سردار سلیمانی در مشهد به روایت یکی از مستندسازان
...، ولی گفتم: با کمال میل! حدسم درست بود. هماهنگی ها به تشییع عراق و اهواز نرسید، ولی مهدی همه چیز را برای حضور در مشهد مهیا کرد. توی فرودگاه مهرآباد، طاق نصرت چیده بودند و مردم عکس و فیلم می گرفتند. برایم عجیب بود. از تیپ های مختلف عزادار بودند و هرکدام به شکلی ابراز ناراحتی می کردند. پست دوم را از توی فرودگاه گذاشتم. بازدید ها به چند هزار رسیده بود و من قصد داشتم گوشه ای از سفرهایم را ...
یک روز بارانی در سنگر با حاج قاسم/ پدری مهربان را از دست دادیم
شد حاج قاسم در پاسخ به نگرانی ها من از تحولات افغانستان گفت: من از تو بیشتر نگران افغانستان و شیعیان این کشور هستم و بی قرارترم ، ولی صبور باشید در دیداری دیگر از نگرانیم نسبت به تحولات افغانستان به سردار گفتم. حاج قاسم بعد از صحبت های من با همان لهجه شیرینش، با کلامی دلسوزانه گفت: بچه جان من از تو بیشتر نگران افغانستان و شیعیان این کشور هستم و بی قرارترم ولی صبور باشید . برگشت گفتم حاجی ...
دل نوشته ای برای سردار
جواب دادم. یکی از همکاران فرمانداری که از قضا باجناقش اولین شهید مدافع حرم استان هم بود پشت خط بود فقط همین را گفت که حاجی خبر داری و پیامکم رو دیدی گفتم چی شده نه ندیدم فقط سرهنگ زده بود ولی زود قطع کرد صداش میلرزید و صدای گریه می آمد... همکار ما گفت حاج قاسم شهید شد منتظر هر خبری بودم جزء این خبر... خبر عجیب و سنگینی بود دیگه به صحبتهای همکارم توجه نمیکردم فکرم هزاران راه رفت تصاویر ...
قصیده شاعر ترکیه ای برای سردار سلیمانی؛ نمی توانی رودخانه را در آب خفه کنی یا آتش را بسوزانی
شوق هوایی نشو رشته محصول بر دست، می بندد کلام با شکوه را به نوشته های پربار (حافظ) عریان آمد و باز عریان پای در شهر شهادت نهاد آنجا چهره سردار اصیل را که خانه نور بود دیدم در هاله رخسارش صدای بال شکسته اش دیده شد خالق و مخلوق، رزاق و مرزوق، هر آنچه حق است در پشت پرده، راز صحنه نو بر تو آشکار می شود شاه ماران ...
باهنر: سردار به من گفت به درد جنگ نمی خوری
به گزارش جهان نیوز ، محمدرضا باهنر، معاون سیاسی استاندار کرمان در اوایل پیروزی انقلاب و نماینده ادوار مجلس با ذکر خاطره ای از شهید سردار سلیمانی گفته است: من زمانی معاون استاندار کرمان بودم و ایشان فرمانده لشگر ثارالله بود. یکبار به ایشان گفتم که من می خواهم به جبهه بروم و گفتند می خواهی به جبهه بروی چه کار کنی؟ گفتم می آیم که مثل بسیجی ها بجنگم. گفتند شما به درد جبهه جنگ نمی خوری و همینکه معاون ...
حضور ابومهدی در سیل خوزستان/ حاج قاسم گفت حسن! من چشم حالیم نمی شه
خود حاجی به من زنگ زد و گفت: حسن، دستت درد نکنه. مردم آن چند روستا در مصاحبه هایی که کردند گفتند تنها کسی که حرف زد و به حرفش عمل کرد، حاج قاسم سلیمانی بود. بعد از آن، حاجی به سوسنگرد و روستا های اطرافش سر زد. تا ساعت 10 شب هم موکب ها را سرکشی کرد و با مسئولان شان صحبت کرد. ایشان حتی از دیگ های غذا هم بازدید انجام داد. یادم هست داشتیم پیاده، روی چند تا دژ که از ...
روایتی از یک دیدار| متن و امضایی که یادگاری ارزشمند شد+ عکس
کردند سردار بزرگ و عزیز اسلام و سردار دل ها آسمانی شد و روح بلند و ملکوتی حاج قاسم در فرودگاه عراق به ملکوت اعلا پیوست. بعد بابای شهید همیشه می گفتم سردار پدرم است، واقعا سردار سلیمانی را از ته دلم دوست داشتم و علاقمندی صمیمانه باعث شد تا کمتر نبود پدر را با وجود این مرد بزرگ احساس کنم، سردار سلیمانی پدر همه بچه های شهدای مدافع حرم بود و با شهادت حاج قاسم دوباره یتیم شدم. ...
وقتی حاج قاسم “مهندس پرواز” ایرباس می شود
نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می سوخت و بار هواپیما سبک تر می شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها ...
غیرت را از سیدجلال و نوراللهی یاد بگیرید
حال بازی شطرنج که نیست، دو بازیکن ممکن است در بازی با هم برخورد کنند. حتی خود من در چند صحنه دیگر هم به حامد خورده بودم اما با لحن خوب به او گفتم قصد زدن نداشتم و فقط پریدم. در صحنه های مختلف بازی مانند پرش ها یا کرنرها این اتفاقات می افتند. برخورد در بازی پیش می آید. مدافع ذوب آهن افزود: خدا شاهد است در آن صحنه پای من به حامد لک برخورد نکرد. فقط چون توپ از دستش رها شده بود پا انداختم ...
حاج قاسم نهیب زد: فرزند شهید را از جایش بلند نکن!
کن به آرزویم یعنی شهادت برسم - بعد از مراسم حاج قاسم به سمت ماشینشان حرکت کردند. من مشکلاتی داشتم که باید حتماً آن ها را شخصاً با ایشان درمیان می گذاشتم. افراد همراه حاج قاسم خیلی زیاد بودند و من نمی توانستم به ایشان برسم. همان جا بلند گفتم حاج آقا تو را به فاطمه زهرا (س) بایست من با شما کار دارم. یکدفعه این جمعیت که داشتند می رفتند، ایستاد. حاجی همه را زد کنار آمد سمت من و گفت بله کی من ...
حاج قاسم پوتین را در دو ساعت مذاکره قانع کرد/ سردار سلیمانی به من گفتند به درد جبهه جنگ نمی خوری/ حاج ...
ی چه کار کنی؟ گفتم می آیم که مثل بسیجی ها بجنگم. گفتند شما به درد جبهه جنگ نمی خوری و همینکه معاون سیاسی استاندار هستی بیشتر به درد ما می خوری چون تو از نظر لجستیک و پشتیبانی کمک بیشتری می کنی. من گاهی به شوخی می گویم اگر من به جبهه نرفته ام و نجنگیده ام مقصر آن حاج قاسم بود که می گفتند اگر همین جا باشی بیشتر به ما کمک می کنی. 4 محمدرضا باهنر سردار سلیمانی سالگرد سردار سلیمانی دبیرکل جامعه مهندسین ...
روزی که هواپیمای سردار در فرودگاه طالبان نشست!
حاج قاسم در جنگ با داعش و استکبار مواجه شدیم. آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد مشروح این گفتگو است: لطفاً در ابتدا مختصری درباره نحوه آشنایی خود با سردار و دوران این آشنایی توضیح دهید و در چه سمت هایی در کنار آن شهید فعالیت کرده اید؟ من از سال 1361 که جبهه غرب بودم به جبهه جنوب آمدم. قبل از عملیات بیت المقدس بود، آن زمان تیپ ثارالله تشکیل شده بود، رفتم تیپ ثارلله که ...
نقاب سارق عنکبوتی افتاد
به سرقت های سریالی بزنم. چطور با همدستت آشنا شدی؟ من اصلاً به تنها چیزی که فکر نمی کردم سرقت بود تا اینکه یک روز که پدرم به من پول نداد ناراحت شدم و به پارک محلمان رفتم و روی نیمکتی نشستم که دقایقی بعد پسرجوانی کنارم نشست و خودش را شاپور معرفی کرد و بعد هم با من شروع به حرف زدن کرد. او فهمید که من خیلی ناراحت هستم و به همین خاطر از من سؤال کرد و من هم واقعیت را به او گفتم. من ...