از جوان بودن مرد 140 ساله تا عاشقانه اولین داستان
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای شب شهادت حاج قاسم از زبان یک رفیق قدیمی
.... *پیش از حاج قاسم وارد سپاه شدم و دو سال فرمانده بسیج شهرستان کرمان شدم، همین موقع بود که به مرور وارد بسیج شد. *سردار پوریانی که یکی از دوستان مشترک من و حاج قاسم بود باعث شد تا حاج قاسم وارد بسیج و سپاه شود. *شهادت سردار سلیمانی برای ما بسیار غیر منتظره بود. البته او با شیدایی کامل به دنبال شهادت بود. *شهادت تنها هدف سردار سلیمانی نبود بلکه می ...
13 ساله بودم که مادرم مرا به مرد افغان فروخت و حامله شدم/به شوهرم خیانت می کردم و به خانه سعید می رفتم
به گزارش ندای گیلان ،حدود یک سال قبل مردی افغانستانی که سرایدار یک خانه ویلایی در ملارد بود به طرز مرموزی ناپدید شد. پس از مدتی سحر همسر 17 ساله وی و دختر کوچکش نیز خانه ویلایی را ترک کردند . در ادامه رسیدگی به این پرونده و در حالی که همسر اول این مرد پیگیر ماجرای ناپدید شدن همسرش بود و هوویش را در این ماجرا مقصر می دانست چند ماه بعد مأموران پلیس موفق به شناسایی محل زندگی سحر در تهران ...
زنان تهرانی از این پسر 18 ساله وحشت داشتند / راز ماسک های خاص فاش شد
به گزارش شریان نیوز ،پسر 18 ساله که عاشق بازی های رایانه ای بود، وقتی به خاطر گران شدن بازی های جدید نتوانست از عهده خرید آن ها برآید سر از دنیای سارقان درآورد. متهم و همدستش از مدتی قبل و با شکایت چندین زن و مرد در شعبه سوم دادسرای ویژه سرقت تحت تعقیب قرار گرفتند. یکی از مالباخته ها که زنی جوان بود، در توضیح ماجرای سرقت به بازپرس قریب احمد زاده گفت: حوالی غروب از محل کارم در مرکز ...
جورج ساندرز: باورهای انسان در حال نابودی است
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، سه سال پیش بود که جورج ساندرز، نویسنده آمریکایی با اولین رمانش تحت عنوان لینکلن در باردو موفق شد دومین آمریکایی شود که جایزه بوکر را به خانه می برد. پیش از لینکلن در باردو ساندرز به عنوان نویسنده داستان کوتاه شناخته می شد و موفق هم بود و برنده جوایزی چون اُ. هنری و جایزه مجله ملی در چند سال متعدد هم شده بود. از او مجموعه داستان های ...
تکان دهنده از فردیناند: تحت تاثیر الکل بازی کردم
تغذیه رفتم و مشروبات الکلی خوردم. اما یکدفعه دیدم مسئول تدارکات باشگاه آمده و می گوید قرار است تعویض بشوی. باورم نمی شد. بلافاصله از پله ها پایین رفتم و برای اولین بار در هایبوری وارد زمین شدم. اصلا نمی دانستم چه خبر شده. باور کردنش برایم خیلی سخت بود". فردیناند در ادامه گفت:" آن موقع هفده یا هجده سالم بود. وقتی به کنار نیمکت رسیدم از من پرسیدند حالت خوبه؟ من هم با اینکه خوب نبودم گفتم ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش پایانی
... از وصیت حاج قاسم همین بس که ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، دیدگاهم از اول تا بعد از این اتفاق نسبت به آمریکا کلا خوب نبوده و چیزی که برام 100درصد محرز شد این بود که آمریکا واقعا از مردم و کشور ایران می ترسه. وحید 21 ساله کارشناسی عمران، تهران *هیچ وقت کینه آمریکا از دل ما پاک نخواهد شد خبر رو توسط رسانه ها شنیدم و بسیار ناراحت و متاثر شدم. همه ما اون روز ...
تاثیر آموزش بورس روی چندسال تجربه فعالیت در بازار
اواسط سال 98 بود که تقریبا اکثر دوستانم در حال صحبت در مورد بورس و سهام ها و صورت های مالی بودند. من به شخصا از اون دسته آدمایی بودم که توجه به جو و هیجانات پیرامونم نداشتم. برای همین به خودم گفتم این هم مثل بقیه اتفاقات یک موج زود گذر هست و می رود. مدتی گذشت به اواخر سال رسیده بودیم. علاوه بر این که از تب و تاب این هیجانات کم نشده بود بلکه بیشتر هم شده بود. کم کم داشتم ترغیب می شدم که ...
این انگشت ها می توانند دنیا را تکان دهند!
چیزیش نمیشه نگران نباش و سریع گذاشتش توی دستگاه. بعد خندید و گفت: از عروسک هم کوچیکتره.... مادر در ادامه داستان روزهای بعد از تولد رقیه را تعریف می کند: رقیه 39 روز بود که تو بیمارستان بود. دکتر گفت فردا اگر شرایطش همینطور باشد، ترخیص می شود و می توان او را به خانه ببری. خیلی خوشحال شدم. رفتم خانه به شوهرم اطّلاع دادم و وسایل دخترم رو آماده کردم تا فردا صبح به بیمارستان بروم. دقیقاً 40 ...
محاکمه دختر دانشجو به اتهام اسیدپاشی/ یک دختر روستایی بودم که ارتباط با مهران در دانشکده زندگی ام را ...
رسیده بودیم که زنگ در خانه را زدند مهران ادعا کرد یکی از همکارانش برای انجام کاری آمده و از من خواست تا به طبقه بالا بروم. من به پشت بام خانه رفتم و منتظر شدم. همکارش یک خانم بود و بعد از چند دقیقه رفت و من دوباره به داخل واحد برگشتم. همان موقع بود که مهران از من خواست تا با او رابطه نامشروع داشته باشم که قبول نکردم. بعد به دستشویی رفت و وقتی برگشت در دستش یک بطری بود او دوباره درخواستش را مطرح ...
ماجرای اسیدپاشی هولناک عروس روی خواهرشوهر در تهران/ عکس
. فاطمه قاسمی ادامه داد: در میر خانه برادرم بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد و مادر نامزدم پشت خط بود و با هم صحبت می کردیم، صحبت مان طول کشید و وقتی پشت در خانه برادرم رسیدم و به طبقه سوم خانه رفتم همچنان با مادر نامزدم صحبت می کردم تا اینکه عروسمان در را برای من باز کرد و تماس تلفنی من نیز به پایان رسید که عروس مان با لبخند به جلوی در آمد و پرسید کی پشت خط بود که گفتم مادر نامزدم. ...
بیوگرافی ریچارد مونتانز؛ از نظافتچی تا مدیر ارشد
پنجه نرم کردن با فقر به خلاقیت و نوآوری زیادی منجر می شود. یک روز در کلاس، معلم از بچه ها درباره ی شغل رؤیایی شان پرسید؛ پزشک، فضانورد، دام پزشک و... . وقتی نوبت به مونتانز رسید، او نمی دانست چه بگوید. در آن لحظه متوجه شدم آرزو و رؤیایی ندارم؛ زیرا از جایی که من از آن می آمدم، رؤیا و آرزو معنایی نداشت. شاید مونتانز در آن روزها تصوری از شغل رؤیایی اش نداشت؛ اما فرد خلاقی بود. وقتی روز ...
روزی که با سی اف دوست شدم،زندگی ام متحول شد/ وقتی عروس خانم تصمیم گرفت یک مبارز باشد!
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ کم نیستند بیماران سی اف که بیماری شان را حتی از نزدیک ترین دوستان و اقوام شان هم پنهان می کنند. بیماری CF یکی از سخت ترین بیماری های دستگاه تنفسی است که به مرور بسیاری دیگر از اندام های بدن را هم درگیر می کند و با سختی های فراوان، تمام زندگی بیمار را تحت الشعاع قرار می دهد. و وای به روزی که مثل یک سال اخیر، داروهای حیاتی موردنیاز هم به دلیل وارد نشدن و گرانی در دس ...
شوخی مدیری با الهام حمیدی: یه شوهر کردی دیگه چرا اینقدر عوض شدی؟
، کی بود؟ من می خواستم انگلیسی توضیح بدهم که آخرین بار در خانه زندایی مادرم چای خوردم که نشد. من دیگر کلاس نرفتم و یک طور دیگر زبان را یاد گرفتم (خنده) . مدیری در ادامه، از حمیدی درباره تست بازیگری سوال کرد و او گفت: خیلی تست بازیگری دادم، اما یک تست عجیب و غریب را در کلاس بازیگری داشتم. باید اتود می زدیم و من یک روز گفتم می خواهم شمع باشم! برای همه خنده دار بود. اما من مثل شمع روشن شدم ...
این انگشت ها می توانند دنیا را تکان دهند!
یزیش نمیشه نگران نباش و سریع گذاشتش توی دستگاه. بعد خندید و گفت: از عروسک هم کوچیکتره.... مادر در ادامه داستان روزهای بعد از تولد رقیه را تعریف می کند: رقیه 39 روز بود که تو بیمارستان بود. دکتر گفت فردا اگر شرایطش همینطور باشد، ترخیص می شود و می توان او را به خانه ببری. خیلی خوشحال شدم. رفتم خانه به شوهرم اطّلاع دادم و وسایل دخترم رو آماده کردم تا فردا صبح به بیمارستان بروم. دقیقاً 4 ...
داستان یک بوکسور حرفه ای؛ از چاقی مفرط تا امروز
. پیش خودم گفتم ورزشی را انتخاب می کنم که یک چالش جدید باشد. برخی گفتند لاغری ام با قرص و دارو بوده، اما پیش خودم گفتم دیگر بوکس که با قرص و دارو نمی شود. البته وقتی می خواستم شروع کنم، خیلی ها گفتند دیر است و باید از بچگی وارد بوکس می شدی. من به این چیزها اعتقاد ندارم و معتقدم هر کسی چیزی را بخواهد، می شود. متاسفانه درباره بوکس اطلاعات غلط هم به مردم زیاد دادند. شنیده بودم که می گفتند باید جنگی باشی ...
شهید حسین املاکی کیست؟
.... ماجرای ایثار ایشان چه بود؟ شما آن موقع کنارش بودید؟ نه من آن موقع در لشکر 25 کربلا بودم و جانشین تیپ سوم لشکر شده بودم. اما کار خدا بود که چند روز قبل از شهادت حسین او را دیدم. دومین روز عملیات والفجر 10 من و آقای مرتضی قربانی و چند نفر دیگر از بچه ها روی یک ارتفاع پشت شهر خورمال عراق بودیم که از دور دیدم یک عده رزمنده به طرف ما می آیند. راه رفتن یک نفرشان خیلی شبیه حسین بود ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش دوم
شد باورم نمی شد، همش با خودم کلنجار می رفتم؛ همسرم از بیرون اومد و خبر و بهشون گفتم که بگه نه دروغه... همه این ها در حالی بود که از حاج قاسم زیاد نشنیده بودم و چیزی نمی دونستم. همون روز تو همدان راهپیمایی برگزار شد که شرکت کردم چون همش با خودم می گفتم این دِینی هست که باید ادا بشه؛ باورم نمی شد این همه جمعیت در این زمان کوتاه یک جا جمع بشن! واقعا راست میگن مردم ولایتمدار همدان الحق که ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند
کرد و جویای ماجرا بود، البته حاج قاسم رو خوب می شناخت، چون فامیلی همسرم هم سلیمانی هست و پسرم از قبل هم می گفت کادر مدرسه تو مدرسه سؤال می کنن با سردار نسبت دارید؟ از همون موقع کامل سردار رو برای پسر معرفی کرده بودم. بعد از شنیدن خبر شهادت لباس سیاه پوشیدم، همون روز به مسجد محل رفتم، تو مسجد مراسم گرفته بودن و خیابان و محله رو سیاه پوش می کردن، مردم مثل روز عاشورا بیرون از خونه ها بودن ...
خودکشی بعد از قتل همسر و فرزند
. به زهره گفتم با این کار موجب بدبخت شدن پسرمان و ازهم پاشیدن زندگی سجاد و زن و بچه اش می شود، اما زهره گفت این ماجرا به او ربطی ندارد. من که به شدت عصبانی شده بودم، همسرم را کشتم و بعد به خانه رفتم و پسرم را به قتل رساندم و بعد هم خودکشی کردم، اما زنده ماندم. با اعتراف های تکان دهنده این مرد، پلیس به جست وجو در خانه وی پرداخت و یک فلش کشف کرد که حاوی فایل صوتی هفت ساعته ای بود ...
درخواست دیه از بیت المال بعد از خودکشی قاتل
و داخل دهانش فرو کردم و سپس از خانه خارج شدم. قصد خودکشی داشتم که یاد پسرم افتادم. فکر کردم بعد از مرگ من و مادرش چه سرنوشتی در انتظار او است که به خانه رفتم و سیم برقی که از قبل برای خودکشی خودم آماده کرده بودم را به بدن پسرم وصل کردم و بعد هم او را خفه کردم. بعد از کشتن پسرم با چاقو خودکشی کردم، اما زنده ماندم. با اقرار های مرد جوان و گذشت پنج روز از حادثه وی در پلیس آگاهی هنگام ...
اعترافات نیلا 14 ساله، متهم به قتل فجیع مادرش در تهران
قتل مادرت کار تو بوده است! آن موقع فکر می کردم اگر این حرف را بزنم من را زندان نمی آورند. چه فکر عجیبی! معلوم است کسی که به قتل اعتراف کند جایش در زندان است. ولی من قتل نکردم. از روز حادثه بگو. شب قبل از حادثه من تا صبح نخوابیده بودم. آن شب تا حدود ساعت 5 با دوستانم چت می کردم. نزدیک ساعت 5 دوست پسرم با من تماس گرفت و گفت از خانه شان بیرون ...
دل نوشته ای برای سردار
چشمان همه گریان...نماز عجیبی بود نمازی با صداهای گریان نمازگزاران رشت... در روز و نماز جمعه ای که دیگر سردار دل ها در میان ما نبود بله او را به شهادت رساندند و یکبار دیگر دستان آمریکا و رژیم جنایتکار اسرائیل به خون فرزندان رشید این مرز و بوم آلوده شده بود. خدا لعنتشان کند. در حال جدا شدن از جمعیت نمازگزار بودم تمام صحبت ها از انتقام در میان جمعیت بود، ولی مهم این بود که دیگر حاج قاسم نبود، پدر معنوی فرزندان شهدای مدافع حرم نبود، همدم و محرم پدر و مادران شهدای مدافع حرم به فرزندانشان پیوسته بود... ...
با کتاب به فیلم سازی علاقه مندم شدم
به گزارش روابط عمومی شبکه آی فیلم، محمدمهدی عسگرپور، کارگردان تلویزیون و سینمای کشورمان، جمعه گذشته در برنامه خارج از کادر شبکه آی فیلم از تجربه کاری و آثارش در تلویزیون و سینما برای آی فیلمی ها گفت. عسگرپور با اشاره به اینکه بخش قابل توجهی از دوران کودکی و اوایل نوجوانی اش در کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محله شان گذشته است، گفت: ده یازده ساله بودم که روزی برای بازی در ...
وقتی راننده تاکسی حاج قاسم را نشناخت
به ترافیک سنگین خوردم. کلاج، دنده، گاز، مثلثی است که در ترافیک دست و پای تو را آزار می دهد. از ترافیک عصبانی و خشمگین بودم که متوجه شدم چیزی در ماشین من برای مردم جلب توجه می کند! نگاهم را به عقب انداختم و از داخل آینه نگاه کردم. با خود گفتم چقدر قیافه این مرد شبیه سردار سلیمانی است؟ شاید پسرعمو یا پسردایی یا برادرش باشد. اینقدر چپ چپ نگاهش کردم و با خود کلنجار رفتم تا خودش گفت: چهره ...
تشییع پیکر سردار سلیمانی در مشهد به روایت یکی از مستندسازان
هولناک شهادت را چک کردم. هنوز هم نمی خواستم باور کنم. تلویزیون را روشن کردم. زیرنویس شبکه خبر هم همانی را می گفت که حامد گفته بود. یاد سال ها پیش افتادم. تنها یک روز زندگی ام به تلخی امروز بود. کلاس سوم دبستان برای امتحانات خردادماه از خانه بیرون آمده بودم که از زمین و زمان صدای قرآن پخش می شد. توی سرویس مدرسه بودیم که آقای قربانی، معلم مراقب داخل سرویس، گفت: آقا به رحمت خدا رفتند. 14 خرداد 1368 حالا ...
داستان هایی از کرامات امام رضا(ع)
افراد زیادی با تفکرات و عقاید متفاوت به حرم مطهر رضوی مشرف شده و دست پر از این بارگاه بازگشته اند. درادامه دو داستان از کرامات امام رضا(ع) را می خوانید: آگاهی امام از خواسته های قلبی زائران قطب الدین راوندی که یکی از محدثان شیعه است، از ریان بن صلت نقل کرده است که: به دیدار امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در خراسان رفتم، در میان راه با خود گفتم: چه خوب ...
مجید گوش های دوست دخترش را برید و به زنش هدیه داد + عکس
این باره توضیح دهد و مجید در کمال خونسردی گفت زن جوانی را کشته و گوش هایش را بریده است. وی با شنیدن اعتراف های هولناک شوهرش از خانه فرار کرد و به پلیس خبر داد. با اعلام این گزارش پلیس به خانه مرد جوان رفت و مجید 23 ساله دستگیر شد. همزمان با دستگیری مجید، جسد زن جوانی به نام معصومه- 24 ساله- نیز با گوش های بریده در بیابان های اطراف یافت آباد کشف شد که پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص ...
هندرسون: لیورپول می خواست من را بفروشد
خیلی سخت بود، چون مصدوم بودم. مدام به من خرده می گرفتند، بنابراین مدتی طول کشید تا خود واقعی ام شوم و ریتمم را به دست آورم. بعد، به لطف یورگن، پستم به عقب زمین تغییر کرد، چرا که فکر نمی کنم شخص دیگری می توانست ببیند که من می توانم در آن نقش بازی کنم. زمان هایی هم بود که خوب بازی نمی کردم. آن موقع بود که عملکردم زیر سوال می رفت. ولی من به مربی اعتماد داشتم. تلاش کردم و بالغ شدم. واقعا از اینکه این ...
اعتراف عجیب برادر ناتنی به قتل شوهر خواهرش/ شراره چرا سناریو ساخته بود!
هومن با قمه به سمت خواهرم حمله کرد. من به دفاع از خواهرم با او درگیر شدم و در این درگیری با شالی که داشتم، او را خفه کردم. ناگهان به خودم آمدم و متوجه شدم که هومن نفس نمی کشد، ترسیده بودم و جسد را داخل ملحفه ای گذاشته و در صندوق عقب ماشین قرار دادم و از جنت آباد که خانه خواهرم بود به سمت سلطان آباد رفتم و جسد را در بیابانی در همان حوالی رها کردم. با اعترافات برادر ناتنی شراره ...