سرنوشت تلخ دختر توسط خواستگار رقم خورد
سایر خبرها
الهام از من قاتل اعدامی ساخت! / ردپای زنانه در جسد سوخته بهرام + عکس
.... به این ترتیب امیر 24 ساله که در نمایشگاه خودرو کار می کرد ردیابی و بازداشت شد. امیر گفت: شوهر دخترخاله ام مرد بد اخلاقی بود. او همیشه دخترخاله ام را اذیت می کرد و من خیلی به دختر خاله ام و دختران او علاقه مند بودم. آخرین بار وقتی دختر دوازده ساله آنها به من گفت پدرش او را کتک زده عصبانی شدم .من آن شب با دوستانم مشروب خورده و مست بودن که یک خودرو 206 را از نمایشگاه ماشین برداشتم و به ...
خواسته عجیب مدافع حرم قبل از آخرین اعزام/ حالم خوب است اما تو باور نکن!
بزرگ است. *ماجرایی که چند ماه بعد از شهادت همسرم فهمیدم من از چنین تماسی تا ماه ها بعد از شهادت علی بی خبر بودم. بعد از خبر مفقودالاثری همسرم تا دو سال به منزل پدرم رفتم و تابستان ها برمی گشتم خانه خودمان. یک روز محمدمهدی را بردم سلمانی شهرک. همانطور که منتظر بودیم نوبت پسرم شود همزمان تلویزیون هم روشن بود و داشت برنامه ای در مورد مدافعان حرم پخش می کرد. آقای ...
تأیید حکم قصاص پسر خاله جنایتکار
او بگذرم. آخرین بار وقتی دختر بزرگ آنها به من گفت که پدرش فریبا را کتک زده خیلی عصبانی شدم و به دنبال تلافی کارش بودم. شب حادثه به خانه آنها رفتم و بعد از مهدی خواستم مرا به خانه ام برساند. حوالی اتوبان امام علی با چاقو چند ضربه به او زدم که جان باخت. سپس او را به سمت جاده ورامین بردم. نگران بودم که اثر انگشتم روی ماشین مانده باشد و باعث شود تا پلیس مرا شناسایی کند از این رو شیلنگ بنزین ماشین را ...
عارفی که دلش را در جبهه ها جا می گذاشت
گردش رفتند. بعد از چند روز به جبهه بازگشت و این بار پیکرش را آوردند. نحوه شهادتش را می دانید؟ شنیدم صبح یک روز برفی دشمن به طرف برادرم تیراندازی می کند. گلوله ای به سرش اصابت می کند. برادرم قبل از شهادتش در هوای سرد جبهه غسل جمعه و شهادت کرده بود. شما هفت سال از برادرتان بزرگتر و شاهد قد کشیدنش بودید، روش تربیتی دهه 60 چگونه بود که جوانان مشتاق شهادت بودند؟ ...
پسرخاله خطاکار به میز محاکمه بازگشت
او دختر 12 ساله اش را به شدت کتک زده است، عصبانی شدم و تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. او در خصوص قتل گفت: شب حادثه بعد از خوردن مشروب به خانه مقتول رفتم. بعد از خوردن شام ماشینم را در حیاط خانه بهروز پارک کردم و سپس از او خواستم با ماشین خودش مرا تا نزدکی خانه مان برساند. او قبول کرد و با هم از خانه خارج شدیم. ساعت یک نیمه شب بود که حوالی اتوبان امام علی با چاقویی که همراه داشتم چند ...
گفتگو با آدم کشی که برای خودنمایی مرتکب قتل شد!
...، ما هم با موتور بودیم و با یکی از بدرقه کنندگان عروس به کل کل پرداختیم که دعوا شروع شد، چون مشروب هم خورده بودیم و ... چند ماه زندان بودی؟ هفت ماه را در زندان سپری کردم. سال 95 بود که برای اولین بار طعم زندان را چشیدم. آن روز در حالی که مست بودم به خاطر دعوای دوستانم به یک کافه رفتم و آن کافه را به هم ریختم. یکی را مجروح کردم و بعد روانه زندان شدم. فیلم زیاد نگاه می کنی ...
دسیسه زن خائن برای قتل شوهرش
مقتول رفت، وی به مأموران گفت: شوهرم پیک موتوری بود و شب ها هم به عنوان نگهبان در خوابگاه دختران کار می کرد. آخرین باری که شوهرم را دیدم به دنبال گرفتن یک سفارش از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت.اما مأموران در بررسی دقیق تر ماجرا به ارتباط پنهانی همسر مقتول با مرد جوانی به نام محمود پی بردند و با ردیابی های فراوان یک ماه بعد او را دستگیر کردند. محمود خیلی زود به قتل داریوش با همدستی دوستش کیوان اعتراف ...
روزی که عروسی دیگران عزای من بود/ رهایی از اعتیاد پس از 15 سال
روزی یک بار برایم کافی بود و وقتی همسرم از زندان آزاد شد من یک معتاد تمام عیار بودم... او وقتی موضوع را فهمید ناراحت شد اما کاری از دستش ساخته نبود چراکه از تَرک کردن هراس داشتم. فرزند آخرم را زمانی که معتاد بودم به دنیا آوردم و بعد از عمل در بیمارستان از شدت خُماری نتوانستم دوام بیاورم و سریع به خانه برگشتیم. روزها از پی هم می گذشتند و من صبح ها با درد از خواب بیدار می شدم و تا ...
در وصف نویسنده پایی که جا ماند | چهارده ساله بودم که عاشق شدم
تاریخ جاودان شد. بغض های کودکی ام 14 بهاره شد، دومین بار عاشق طعم ساندویچ های ترمینال اهواز شدم با صفرعلی کردلو رهسپار گچساران بودیم، درست یک ساعت قبل از حرکت مینی بوسی که ما را میان بوسه و بوق، راهی خانه کرد. چند سالم بود؟ چهارده سال. بله درست چهارده ساله بودم تنم بوی رفاقت می داد و آن قدر میان فاصله سنگر تا برج دیده بانی از رفیق تنها شدم که دیگر بار عاشق شدم، یک ...
صاحب المیزان؛ بهترین ساعت های عمرم!
داشت (80): پدرم همیشه از مادرم به نیکی یاد می کردند و می گفتند : این زن بود که مرا به این جا رسانید، او شریک من بوده و هر چه کتاب نوشته ام، نصفش مال این خانم است. ایشان در برنامه ی روزانه ی خود اوقات و ساعت هایی را به خانواده شان اختصاص می دادند، بعد از هفت ساعت کار بعد از ظهر تا شب را می گفتند که : دیگر جلسه خصوصی است، بیایید بنشینید حرف بزنیم. ...
زاهدی: دستیار سرمربی پرسپولیس مرا به ایسلند برد/ برادرم را به اوکراین می آورم
راهی تهران شدید؟ تا 10 سالگی در ملایر بودیم و سپس برای کار پدرم به تهران آمدیم. در تهران فوتبال را شروع کردم و در یک خانواده ساده بزرگ شدم. پدرم در کار ساختمان سازی و مادرم هم خانه دار بود. * برادر کوچکتر 17 ساله ای با چشم انداز روشنی در تیم پرسپولیس دارید. آیا استعداد بیشتری از شما دارد؟ او بازیکن بسیار توانمندی است. در پست وینگر راست و هافبک میانی بازی می کند. می ...
در وصف نویسنده پایی که جا ماند | چهارده ساله بودم که عاشق شدم/سومین بار دلم سخت عاشق پایم شد
جاودان شد. بغض های کودکی ام 14 بهاره شد، دومین بار عاشق طعم ساندویچ های ترمینال اهواز شدم با صفرعلی کردلو رهسپار گچساران بودیم، درست یک ساعت قبل از حرکت مینی بوسی که ما را میان بوسه و بوق، راهی خانه کرد. چند سالم بود؟ چهارده سال. بله درست چهارده ساله بودم تنم بوی رفاقت می داد و آن قدر میان فاصله سنگر تا برج دیده بانی از رفیق تنها شدم که دیگر بار عاشق شدم، یک ...
زاهدی: مقایسه ایران و اوکراین مثل مقایسه دست چپ و راست است/ برادرم را برای بازی به اوکراین می آورم
. مشروح این مصاحبه به شرح زیر است: *چطور راهی تهران شدی؟ تا 10 سالگی در ملایر بودیم و سپس برای کار پدرم به تهران آمدیم. در تهران فوتبال را شروع کردم و در یک خانواده ساده بزرگ شدم. پدرم در کار ساختمان سازی و مادرم هم خانه دار بود. *چطور به لیگ ایسلند رفتی؟ زمانی که در پرسپولیس بودم دستیار سرمربی مرا به هیمیر هالگریسمون در تیم وست مانایا معرفی کرد. هالگریسمون اکنون ...
تجاوز به دختر 14 ساله در خرابه های نزدیک خانه / از آن روز شدم عروسک سرگردان مردان هوسران
تجربه کرد. پدرش پیر و صاحب فرزندان زیادی بود. مادرش زن دوم پدرش بود و مدام با بیماری دست و پنجه نرم می کرد. تفاوت سنی دختر با پدرش زیاد بود و به خاطر همین ماجرا همه او را با نوه پدرش اشتباه می گرفتند. به خاطر فاصله سنی زیاد درک مشترکی از یکدیگر نداشتند. زن جوان می گوید: پدرم از زن اولش چند فرزند داشت و همه ازدواج کرده بودند. مادرم قبل از ازدواج با پدرم با یک نفر دیگر ازدواج ...
قتل یک مرد بخاطر زن خائنش در تهران / 2 قاتل اعدام می شوند + عکس
ها به عنوان نگهبان خوابگاه دختران کار می کرد.شوهرم آخرین بار با یک مرد جوان قرار ملاقات داشت .او از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت .من نمی دانم چه کسی شوهرم را کشته است. وقتی بررسی های پلیسی پرده از رابطه پنهانی همسر قربانی با یک مرد غریبه به نام میلاد برداشت ، یک ماه بعد میلاد29ساله در اسلامشهر ردیابی و بازداشت شد .وی به سعید با همدستی یکی از دوستانش به نام مصطفی اعتراف کرد . ...
نفیسه روشن از دخترش بعد از طلاق رونمایی کرد + عکس
می دهید؟ - برای مسافرت هواپیما را ترجیح می دهم. از همان دوران کودکی عاشق هواپیما بودم. مادرم همیشه تعریف می کند و می گوید که هیچ وقت فکر نمی کرد که من همسر یک خلبان بشوم. از همان دوران کودکی وقتی با هواپیما سفر می کردم، مرا از بغل مادرم می گرفتند و به کابین خلبان می بردند! یکی از بازی های بچگی من در پرواز این بود که آخر از همه می رفتم و تمام پاکت های پرواز را دانه به دانه جمع می کردم و ...
دست برادری شیرسوار زندگی ام را تغییر داد
آوردم و نه دوست داشتم که خودم را وارد این مسائل کنم. من هم مثل خیلی از رزمنده ها خط امام را انتخاب کرده بودم و دوست داشتم به خاطر انقلاب و کشورم، به امر امام به جبهه بروم، اما، چون هر جایی می رفتم به خاطر سابقه خانواده ام این بحث ها پیش می آمد، به نوعی از فضای جبهه دلگیر شدم و تصمیم گرفتم دیگر به جبهه نروم. اوایل سال 63 از منطقه به قائمشهر برگشتم و به پسرعمویم گفتم دیگر به جبهه نمی روم و درسم را ...
دو بار اسیر شدم و حالا هیچ!
سوء تغذیه 55 کیلو شده بودم. بعد از چند ماه که برای پیگیری پرونده اسارتم به مهاباد رفتم، اسارت دومم را قبول نکردند چون مدرکی نداشتم. به دلیل قبول نکردن اسارت دوم، حالم خراب شد. به خانه برگشتم و خانه نشین شدم، مرحوم پدرم از مستمری ماهیانه ای که بنیاد شهید بابت برادر شهیدم می پرداخت زندگی ما را هم اراده می کرد، تا زمانی آن بزرگوار دار فانی را وداع گفت و مخارج زندگی ما قطع شد. با ...
شیفت جان/تیغ تیز کرونا بر گلوی سپید جامگان
اما همیشه نگران یک جدایی طولانی بودم و این استرس همراه من بود. از بچگی زندگی سختی داشتم و از روزی که پدر از روی داربست افتاد و مادرم با کار کردن در خانه های مردم زندگی مان را می چرخاند از همان دوران با خودم عهد بسته بودم که روزی تلاش های پدر و مادر را جبران کنم خدا را شکر درس خواندم و پرستاری قبول شدم و در سال دوم فعالیت کاری با مهرداد آشنا شدم و کمی بعد هم با هم ازدواج کردیم. همه چیز ...
خودم رقیب خودم هستم
ای که شرکت کردم، سال 2013 ماراتن سانفرانسیسکو بود. روز قبل مسابقه برای تمرین حدود 12 کیلومتر دویدم که خودم را ارزیابی کنم. اصلاً می توانستم استقامت بدوم و هیچ تمرین دیگری نداشتم. مسافت آن مسابقه 42 کیلومتر بود. خلاصه اینکه هیچ وقت خط پایان آن مسابقه ماراتن از نظرم دور نمی شود. چون بعد از پایان نتیجه خوبی گرفتم. یکی از قشنگی های این ورزش این است که هر کسی رقیب خودش است. در ماراتن پاریس ...
زندگی سختی نداشتم/امروز می گویند می خواهیم خواننده شویم چقدر باید پول بدهیم
شب گذشته سالار عقیلی خواننده مهمان مهران مدیری در برنامه دورهمی بود. در بخش ابتدایی مدیری درگذشت پدر این خواننده را تسلیت گفت و عقیلی درباره سختی آن روزها گفت: پدرم سکته قلبی کردند و دو ماه در کما بودند و متاسفانه از میان ما رفتند، روزهای سختی را سپری کردم. پدر و مادرها المثنی ندارند و هیچ گاه جایگزینی نمی توانیم برای آن ها داشته باشیم. عقیلی درباره همخوانی با جوانان در تجریش توضیح داد ...
عکاسی در مشهد قلی روی دور تند!
صورت حرفه ای در این شغل، می درخشد و سعی می کند روز به روز اطلاعاتش را گسترده تر کند تا بتواند خدمات بهتری به مشتریانش ارائه دهد. آنچه در ادامه می خوانید ماحصل گفت وگوی شهرآرامحله با عکاس باشی محله مشهدقلی است. تجربه نخستین عکاسی در محله آیت ا... عبادی متولد شدم و از سال 68 بنابرخواسته خانواده به محله مشهدقلی آمدیم و اینجا ساکن شدیم. آن زمان حدود 10 سال داشتم. پدرم عکاس بود و من از ...
کسی به دیدن من نمی آید...
وهری کار می کردم. شما چندسالگی در رنگرزی استاد شدید؟ 13 سالگی با پدرم شروع کردم و بعد از 10 سال همه فوت وفن هایش را می دانستم و فیلسوف شده بودم. کارگاهی که همراه با پدر و برادرتان در آن کار می کردید کجا بود؟ اول خیابان کاوه ایستگاه رنگرزی، بعد رفتند کوچه سنگتراش ها و بعد هم خیابان جی پینارت. یک کارگاه رنگرزی در خیابان ابن سینا به نام نواب ...
2 بار پای چوبه دار مرگ را دیدم
چوبه دار رفتم، طناب را دور گردنم انداختند. فقط 60 ثانیه مانده بود حکم اجرا شود که دخترم فریاد زد بابایم را اعدام نکنید! انگار روزنه ای از امید برایم باز شد. سکوت همه جا را گرفت و همان موقع مرا پایین آوردند. بعد خانواده همسرم گفتند امروز اعدامش نمی کنیم و مرا به سلولم بازگرداندند. دو سال پیش دوباره پای چوبه دار رفتم و این بار هم دخترم رضایت نداد اعدامم کنند و دوباره حکم متوقف شد و هنوز ...
شهادت علیرضا راه آسمان را به علی اصغرنشان داد
ریسی پنبه ها را بتابم یا نه؟ می خواست کمکم کند. پرسیدم علیرضا! من همه چیز دارم، کمک هم نمی خواهم، تو فقط درست را بخوان. الان بگو چه می خواهی؟ گفت می خواهم بروم جبهه! همان جا بند دلم پاره شد. بعد رو به من کرد و گفت ان شاءالله شهید می شوم! بعد خیلی پا پیچ شد تا رضایت مادر را بگیرد. ایشان می گفت یک روز حال و حوصله انجام هیچ کاری را نداشتم. نزدیک ظهر بود. بلند شدم و به آشپزخانه رفتم. می خواستم غذایی ...
حکایت خلق تابلوی عصر عاشورا
هنرمند درباره کشیدن تابلوی عصر عاشورا تعریف می کند: سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از سال ها به این تابلو نگاه می کنم، می ...
برخورد با امام جماعتی که سوره اش را اشتباه می خواند! + عکس
ا صدای خوش دعا بخواند و بقیه زمزمه کنند، دیدم همه یکی یکی بلند شدند و شروع کردند به نماز خواندن. من هم با خودم گفتم دم شان گرم، همه شان اهل نماز غفیله هستند؛ اما وقتی داشتم به خودم نهیب می زدم که چقدر ضایع است که تو مثلا امام جماعتی و غفیله را بلد نیستی، یک سؤال ذهنم را به خودش مشغول کرد که پس چرا این ها شب های قبل، همه شان غفیله نمی خواندند؟! و در حالی که هنوز دنبال کشف جواب سؤال اولم ...