سایر منابع:
سایر خبرها
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا
...> آنقدر نیامدی که حرف هایم تمام شد... بهانه ام برای دیدار با وارسنیک داودیان ، مادر 82 ساله شهید وِهانج رشیدپور بابرودی ، تبریک کریسمس و سال نو میلادی بود. به شوق شنیدن خاطرات مادر از پسر رشیدش رفته بودم اما آن روز بیشتر مهمان چشم های مادر بودم؛ چشم هایی که تا با عکس پای درخت کریسمس گره می خورد، بارانی می شد. برای مادر که حالا دیگر هم گوش هایش سنگین شده بود و هم با ضعف پاها و درد کمر، رمقی ...
پسر جوان، متهم به آتش زدنِ رقیب عشقی
متوجه شده بودم که آن زمان از سر کار بر می گردد. او را زیر نظر گرفته بودم، تا وقتی مطمئن شوم آدم خوبی است و به خواستگاری اش بروم. آن روز احسان جلو آمد و خواست با آن دختر صحبت کند. دختر هم مقاومت کرد و با او به تندی برخورد کرد. من جلو رفتم و به احسان گفتم مزاحم نشود، او دختر خوبی است و اهل برقراری رابطه نیست، وقتی دعوا بین ما بالا گرفت، دختر جوان رفت. بعد از رفتن او درگیری ما ادامه پیدا ...
بخشش مرد اعدامی برای رضای خدا
بالا رفتم و وارد کارگاه شدم. در اتاق، کارگرها خوابیده بودند. به طرف دیگر کارگاه رفتم تا نقشه انتقامم را اجرا کنم. چوب دستی که به سر آن دستمالی آغشته به بنزین و تینر بسته بودم را روی بخاری انداختم و با شعله ور شدن کارگاه، فرار کردم. روز بعد متوجه شدم یکی از کارگران در آتشی که من به پا کرده بودم کشته شده در حالی که قصد من تنها انتقام گیری از صاحبکارم بود. با اعتراف این کارگر به آتش سوزی ...
اخبار حوادث روز، 99/11/14
در صفحه حوادث روز نوشت: پسر جوان که متهم به آتش زدن دوست خود است از دادگاه فرصت خواست تا برای اثبات ادعایش شاهد معرفی کند. ماجرای این حادثه از این قرار است که متهم با شاکی درگیر شده و برای انتقام به روی دوستش بنزین ریخته و او را به آتش کشیده است... در ادامه خبر های حوادث روز آمده است: فردی که با ایجاد درگاه جعلی خرید شارژ، به ازای خرید 50 هزارریالی، 500 میلیون ریال سرقت کرده بود ...
تقدیر امام خمینی از مبارزات انقلابی بانوان رفسنجانی
به من داده و مبلغی هم به عنوان دستمزد اضافه نموده و گفته است این کار را انجام بده و بعداً مرا به منزل جهت تفتیش بردند و همه جا را گشتند ولی خوشبختانه چیز قابل توجهی ندیدند... [به هر حال] پس از پرونده سازی و گرفتن تعهد بعد از دو روز با سپردن وثیقه به وسیله مرحوم پدرم آزاد شدم... خانم حسینی یکی دیگر از مبارزان و فعالان شهر رفسنجان درباره نخستین راهپیمایی زنان رفسنجانی می گوید: در رابطه با ...
توصیه کتاب: در کشور مردان – نوشته هشام مطر
رنگها را عوض می کند و کسی که آن را می زند از دیگران فاصله می گیرد. در آن لحظه یادم آمد که چطور دو روز پیش بابا ما را بوسیده بود و خداحافظی کرده بود. مامان به او گفته بود: خدا پشت و پناهت. سفرت پرخیر و برکت باشد. من هم همان طور که یادم داده بود دستش را بوسیده بودم. او خم شده و در گوشم پچ پچ کرده بود: مواظب مادرت باش. حالا دیگر مرد خانه تویی. و مثل همه کسانی لبخند زده بود که به خیالشان تعارفی با طرف می ...
هر ایرانی، یک بزن به حساب در سوپریِ سرِ کوچه!
مغازه کنسرو خورش قیمه را جلوی رویش گذاشت و گفت این خوبه. مرد مستاصل پشت جعبه را نگاه کرد و وقتی متوجه قیمتش شد، آن را گذاشت روی پیشخوان و خودش رفت سراغ قفسه کنسروها. چندتایی را خودش نگاه کرد و در نهایت پرسید کنسرو تا سه چهار هزار تومان چی دارید؟ من که گوشه ای از مغازه ایستاده بودم، این بار خودم رفتم کمکش و شروع کردم نگاه کردن قیمت کنسروها، اما هیچ کدام سه یا چهار هزار تومان نبودند. مرد ...
نزاع مرگبار 20 برادر سلاخ بر سر قیمت گوشت!
برادرانم دچار اختلاف مالی شده بودیم. شب حادثه من داخل مغازه قصابی بودم که برادرانم به آنجا حمله کردند. من از ترس پشت یخچال پنهان شدم که آنها مرا بیرون کشیدند و به باد کتک گرفتند. من هم ندیدم که چه کسی برادرم و دوست برادر دیگرم را به قتل رساند چرا که من در ابتدای درگیری پشت یخچال بودم و چیزی ندیدم. با دستور بازپرس جنایی، متهمان بازداشت شده و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند و تحقیقات برای روشن شدن حقایق ماجرا ادامه دارد. ...
برق زندگی مجید را تاریک کرد
یک شب همه رویاهایشان با مرگ همسرش پرپر شد. پس از آن اتفاق، زمانی زیادی طول کشید تا مجید خود را پیدا کند و به زندگی عادی برگردد. در این فاصله به پیشنهاد خانواده و اطرافیان سعی کرد زندگی جدیدی را برای خود تشکیل بدهد. کمی بعد با دختری جوان آشنا و وصلت کرد اما همه چیز آن طور که مجید می خواست پیش نرفت. اختلافات میان وی و همسرش بالا گرفت و چندی قبل از آن حادثه شوم همسرش خانه را به قصد خانه ...
کودکم مرا ببخش
شده بود و برای بهبودی با بچه های سرای مهر آشنا شده بود. همان جا بود که این پسر و مادر پس از 35سال یکدیگر را ملاقات کردند. دخترش را هم بابک پیدا کرد و عکسش را به او نشان داد. خودش می گوید وقتی عکس را دیدم، انگار همه زندگی ام از جلوی چشمانم عبور کرد، دلم ریخت. اما وقتی به عقب بر می گشتم، یاد روزهایی می افتادم که در پاتوق سیامک بین غریبه ها زندگی می کردم. کم آورده بودم، آنقدر خسته بودم که ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
مادرانی است که در خاک آرمیده اند و دعاگوی فرزندانشان در بهشت جاودان هستند. سوگ حل نشده! محبوبه عظیم زاده مرگ مامان برای من یک اتفاق ناگهانی بود، برای بقیه، اما نه. این را روزی فهمیدم که از سر فضولی و مثل خیلی وقت های دیگر، رفتم سراغ دفتر خاطرات خواهرم. یک جا نوشته بود: همه توافق کردیم به محبوب چیزی نگیم. این طوری بهتره. گناه داره. سنی نداره طفلک. یک هفته نگذشت که مامان مرد ...
تلاش 42 ساله مادری برای تحقق آرزوهایش؛ 2400 فرزندم را در آغوش خانواده ببینم
می چسبیدند تا آنها را هم بغل کنم. دختر و پسر با سنین مختلف همه یک جا نگهداری می شدند؛ اینها خیلی در ذهن من باقی مانده بود و متوجه شده بودم که هیچ کس به این بچه ها محبت نمی کند. انسان ها ارزشمند هستند و باید به این نکته توجه داشته باشیم. بعد از ازدواج به خارج از کشور رفتم و وقتی برگشتم رئیس کتابخانه ارتباطات شدم اما این کار مرا ارضا نمی کرد. همزمان انقلاب شد و از من خواسته شد مسئولیت ...
تعهد گرفتند با گوگوش و بهروز وثوقی صحبت نکنم
برنامه دورهمی پخش شود ملک مطیعی در یک مهمانی با خانم پوری بنایی و آقای شاهرخ نادری جمع بودند تا دور هم این مصاحبه را ببینند. وقتی مصاحبه در دقیقه ی 90 پخش نشد ملک مطیعی همان لحظه بلند می شود و می گوید ناصر ملک مطیعی امروز مرد! چند وقت بعد هم فوت کرد. البته او در یک فیلم به نام نقش نگار هم بازی کرد. علی عطشانی، کارگردان آن اثر می گفت ملک مطیعی آن روزها خیلی خوشحال بود. برای اکران اجازه ندادند عکسش ...
داستان یک بخشش
وامی رسید که برایش 16 ماه صبر کرده بودم. من درخواست وام داده بودم تا برای پسرم لپ تاپ بخرم اما وقتی وام به دستم رسید دودل شدم؛ یعنی میان پسرم و دانش آموزان مدرسه ماندم. چه چیز شما را در انتخاب دودل کرد؟ من همیشه اخبار 20:30 را دنبال می کنم. یک روز گزارشی درباره آقای خیری پخش شد که یک میلیارد تومان به او ارث رسیده بود و قرار بود برای فرزندش یک خودروی شاسی بلند بخرد اما به جای ...
قتل حیثیتی مرد با نفوذ / مریم زنم بود و آقای معاون مهدورالدم بود
از کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات در این زمینه را آغاز کردند و در حالی که فرضیه ترور مرد بانفوذ مطرح شده بود پلیس اعلام کرد این جنایت احتمالا با انگیزه شخصی صورت گرفته و یا قاتلان آشنا بوده اند.پلیس به تحقیق پرداخت و پوکه های دو گلوله شلیک شده را در پژو کشف شد. یکی از شاهدان به پلیس گفت:چون ماه محرم بود، مقابل هیات عزاداری ایستاده بودم که متوجه شدم یک پژو پارس مشکی از مسیر منحرف شد و ...
نقشه آبروبری برای نوعروس بی نوای مشهدی / دوستش به داماد پیام می داد
، بلافاصله آن را حذف کردم تا از خود هیچ ردی باقی نگذارم. بعد از چند روز نه تنها تغییری در زندگی دوست خانوادگی مان ایجاد نشد که آن ها نسبت به قبل بایکدیگر مهربان تر و عاشق تر شده بودند. گشوده شدن پرونده ای با عنوان مزاحمت سایبری برای همسر مردی جوان در مشهد، سرآغاز تحقیقات تخصصی شد که در آن آمده بود فردی ناشناس عکس های غیر اخلاقی زنی بیست وچهار ساله را برای همسرش فرستاده و مدعی شده او با ...
بخشش قاتل آتش افروز برای آرامش مقتول
، هم شست وشو اما صاحب کارگاه مرتب از کار من ایراد می گرفت و اذیتم می کرد تا اینکه بالاخره یک روز پیش از حادثه با هم درگیر شدیم و او مرا اخراج کرد. از کارگاه که بیرون آمدم، به پارک رفتم، اما جایی برای خواب نداشتم. کینه عجیبی از صاحب کارگاه به دل گرفته بودم و حدود ساعت 4یا 5صبح بود که به مقابل کارگاه برگشتم. پارچه ای را آغشته به تینر کرده و به یک چوب بستم. سپس از بالای دیوار به داخل کارگاه پریدم ...
نشست خبری "رمانیتسم عماد و طوبی"| غیبت راوی، نقش اول مرد و علی انصاریان/ تلاش پدر و پسری به نام صباغ ...
آیا می شود چند سن مختلف را کار کرد یا نه. این فیلم کار سختی برای همه بود. جای انصاریان خالی است او انرژی گروه بود، ای کاش حالا اینجا کنارمان بود. کاوه صباغ زاده درباره بخش های فانتزی فیلمش گفت: نمی شود فیلم فانتزی ساخت اما هیچ بخش رئالی در آن نگذاشت. این دو کنار هم باید باشند. مهدی صباغ زاده تهیه کننده این فیلم سینمایی با اشاره تجربه همکاری قبلی خود با پسرش گفت: با بخش هایی از ...
ریشخند به فقر و مذلت/ نگاهی به روزگار شاد و ناشاد محله نفت آباد مجموعه داستان قباد آذرآیین
معلوم نیست تمام این جریانات بر نویسنده گذشته باشد. داستان اولی رباب بسیار زیبا و موثر نوشته شده است؛ رباب می خواهد بازی کند تا همه چیز را فراموش کند. میزان رشد او در حد کودکی اش متوقف مانده و در آخر، همین میل به آزادی است که رباب را وادار می کند فاجعه بیافریند! نوجوان که بودیم، آرزو داشتیم کفش کتانی کف سبز بپوشیم. کف آن از لاستیک پردوام سبزی پوشیده شده بود، اما قباد آذرآیین ...
معصومه برده مادرشوهرش بود / بچه به دنیا آمد باید تحویلش بدهم و تنها بمانم
شوهرم از همان روز اول قوانینی را وضع کرد که من هم سراپا گوش باید همه را عملی می کردم ،اینکه من هر چیزی بخورم پسرم هم باید از همان غذا بخورد و بدون پسرش حتی یک لقمه هم از گلویش پایین نمی رود. هرجا که بخواهم بروم باید به اتفاق مادر شوهر و خواهر شوهرم بروم و من آن روز بدون توجه به حرف های مادر شوهرم همه را گوش کردم. پس از مدتی متوجه شدم که من هیچ جایگاهی در زندگی ندارم، مادر شوهرم کنترل ...
شگفتی گستره وسیع ارتباطی سیدهادی خسروشاهی با چهره های جهان اسلام
... همان طوری که قبلاً اشاره کردم، ایشان در اواخر خرداد سال 56 از دنیا رفتند. من در آن تاریخ در تبریز بودم. با وجود حکومت شاهنشاهی سه روز عزای عمومی اعلام شد و شهر به حالت تعطیل درآمد. همین وضعیت تقریباً در همدان ما هم در همان سال ها به خاطر درگذشت آیت الله آخوند همدانی اتفاق افتاد که جرقه تظاهرات علنی مردم علیه شاه شد. این ها نشانه محبوبیت و قدرت نفوذ عالمان بزرگ دینی در اقصا نقاط ...
واکنش ها به توییت مهاجرانی درباره اصلاح طلبان رادیکال
کارهایی که در مجلس میکردند؟ با همون تحصن آخر کار هم مخالف بود. خاتمی رو اینجوری شناخته بودید شما؟ درباره مطبوعات و آقای بورقانی اصن کسی نمیدونست آقای بورقانی کجای مطبوعاته. ایشون مدت کوتاهی معاون بود و بعد بلافاصله رفت به مجلس ششم. این مهاجرانی بود که سرشو تو دیس میخواستند تمام هجمه ها به مهاجرانی بود. تمام اتهام ها مال ایشون بود. بله آقای بورقانی اون کسی بود که باید درد دل مطبوعاتیا رو گوش میکرد ...
در ستایش سانسور و تسئوس/ نسبت به شهید آوینی غفلت شده است
هم از انتشارات سوره مهر بکنم که شش سال است کتاب شناختنامه آوینی را هر روز به یک بهانه، در نوبت چاپ نگه داشته. یک روز حجم زیاد کتاب، یک روز گرانی کاغذ و خلاصه، ماجرای جهنم ایرانی هاست، لطیفه ای که لابد شنیده اید؟ * متوجه نسبت آوینی با کیمیایی و کیارستمی نمی شوم! چون شما در زمینه سینما دو کتاب مهم درباره این دو سینماگر منتشر کرده اید و حالا رسیده اید به آوینی. شخصاً معتقدم که ...