سایر منابع:
سایر خبرها
زن اهل تسنن سوری که فرزندش را به نام شهید "اسماعیل حیدری" نام گذاری کرد
می گوید: چند سال پیش که حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) به شهرستان آمل آمده بودند من به علت داشتن بچه کوچک نتوانستم بروم جلو ؛ آقا را ببینم! حاجی من را برد و به آقایان حفاظت گفت: این همسر شهید است! بگذار در جایگاه برود که من دلم آشفته شد؛ گفتم چی می گی حاجی ؟ انگار تلنگری برای شهادت وی، به من الهام شد. حتی در موقع ازدواج حرف از شهادت می زد که من یک نظامی هستم و شهادت، اسارت و جانبازی راه ...
مهر زندگی در پاییز طلایی شهادت جاودانه شد
، کمک می کرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است. در تمام مأموریت ها قرآن را به همراه داشت و در مأموریت سوریه نیز قرآن را درون ساکش قراردادم که این کار او را بسیار خوشحال کرد. *چگونه شد که همسرتان تصمیم گرفت به سوریه ...
عجیب ترین موزه ایران در خانه سردار
من در گوشه خانه ام به آن اختصاص دادم برای این است که به خودم و بقیه یادآوری کنم که پیش از این چه کسانی با چه چیزهایی زندگی می کردند و در مسیر زندگی شان چه اتفاقاتی افتاده است که الان قابل بیان، یا قابل گفتگو و حتی قابل نقد است. خلاصه جملات قاسمی یعنی عشق و علاقه ای که پای این اتاق گذاشته شده است. اما برایمان جالب است بدانیم خانواده او چطور با این ماجرا کنارآمده اند. خانه ما فقط سه اتاق ...
نام هیئتش را مدافعان حرم گذاشت و راهی شد
! بچه هایت را چه می کنی؟ گفت اول خدا دوم شما. همسرش را برای رفتن راضی کرده بود ولی بچه هایش در نبود پدر خیلی بی قراری می کردند. به حمیدرضا گفتم کمی صبر کن، بگذار بچه هایت کمی بزرگ تر شوند. حالا همان روز می خواست برود. پس فردایش زنگ زد و گفت بابا من در حرم حضرت زینب(س) دعاگوی شما هستم. گفتم قرار بود شما به تهران بروی نه به سوریه، گفت خب از تهران رفتیم دیگر. شما مخالف رفتنش به سوریه نبودید ...
اردوگاه امام حسین(ع) اردوگاه شهادت است و با جدا شدن از آن شبیه ابوبکر بغدادی می شویم
پور گفت: هنگام شهادت محسن به خود گفتم چرا باید زود می رفت اما با دیدن روایات فهمیدم او به مقام حریت رسیده بود. دو سال قبل دهه فاطمیه به همراه خانواده شهید فرامرزی و آیت الله امامی کاشانی توفیق حضور در مشهد مقدس داشتم. آیت الله کاشانی اقامه عزا گرفته بودند، منبر رفتم و روضه حضرت زهرا(س) را خواندم. پس از پایان منبر محسن گفت روضه خانم را سنگین خواندی، سبک تر بخوان تحمل شنیدن مصائب خانم را ...
بگو بچه ها به خامنه ای مثل خمینی عشق می ورزند / مصطفی هم رفت
خوب سپاه هستند. منتظر نماندم و به سرعت به حیاط آمدم آنها هم از دیدن من جا خوردند. هردو را بغل کردم و گفتم بنازم به غیرت شما. ولی مثل همان روزهای سال 63 گفت: مدت زیادی است شما را ندیده ام عجب اتفاق مبارکی است. از دیدنم آنها سیر نمی شدم ، با هم به اتاقی رفتیم و آنها لباس هایشان را در آوردند تا استراحت کنند. ولی تا جورابهایش را در آورد دیدم پاهایش ...
انتخابی از جنس علاقه/ ماندن یا رفتن؟
...> مجید صانعی که به دلیل مشغله کاری پدرش، وی را کمتر در منزل و کنار خود می دیده است، تمام فکرش معطوف به این است که طاها نیز درد دوری پدر را هیچ گاه و هیچ با تمام وجود احساس نکند. خانم صفری که رفتار همسرش برای او کمی عجیب شده است، اندکی به فکر فرو می رود که دلیل شعله ور شدن عشق مجید به خانه و خانواده آن هم بعد از گذشت چند سال از زندگی چه چیز است؟ اما کسی از دل مجید خبر ندارد که ...
حاشیه هایی از یک شب به یادماندنی/ یادداشت تهیه کننده ثریا پیرامون پیام تشکر رهبر انقلاب
شهدای مدافع حرم، بچه های ثریا هم هوایی شده بودند و دلشان آنجا بود. یکی دو نفر از بچه های اصلی رفته اند برای جهاد و بقیه هم هوایی شهادت هستند. نمی دانستیم در این موقعیت تکلیف ما چیست و کجا اولویت حضور ماست؟ با این موجی که شروع شده بود به شوخی به بچه ها می گفتم فکر کنم آخرش بزرگترین دستاورد داعش تعطیلی ثریا باشد! با خودم می گفتم تا یک ساله دیگه خودمان میمانیم و حوض مان و آن موقع تکلیف ما هم روشن ...
یادداشت تهیه کننده ثریا پیرامون پیام تشکر رهبر انقلاب
انشاالله مابقی بچه ها را دلگرم می کند و انشالله اگر لایق باشیم شهادت انتظار همه مجاهدان را خواهد کشید تا وقتش برسد... اگرچه امثال حقیر لایق این حرفها نیستم. هرچند این روزها سوریه و عراق هم جهاد رسانه ای می خواهد... - الآن چند ماه است که در ثریا حقوق بچه ها را با تاخیرها و معوقات فراوان می دهیم این ماه هم با یک هفته تاخیر تنها توانستیم 40 درصد حقوق بچه ها را بدهیم. همه بچه ها با هم به یک ...
دستکاری شناسنامه برای اعزام به جبهه تا نقاشی که گواه شهادت شد
اطراف نگاه می کردم فضای خاصی برایم مجسم شده بود و هیچ کسی را نمی دیدم و فضای غیر قابل توصیفی در مقابلم ایجاد شده بود. بعد کهخ برای اصغر تعریف کردم خندید و چیزی نگفت پیش خودم گفتم شاید به خاطر خستگی شب گذشته بوده. شب جمعه آخر سال به باغ بهشت رفته بودیم سال چهارم دبیرستان بودیم، خیلی از بچه ها در آنجا حضور داشتند، بر سر مزار شهدا که بودیم سردار فرجی و چند نفر ما را صدا کردند و گفتند که فردا ...
شهادتی که با اشاره حضرت زهرا(س) سند خورد
اصابت کرد و او نقش بر زمین شد، ترکش احتمالاً به شریانش خورده بود، چون خون مثل فواره از پایش به بیرون می زد. من سریع جلوی چشمان برادرم را گرفتم تا آن صحنه دلخراش را نبیند، پدر دست و پا می زد و پسر دور پدر می چرخید، من همان طور که چشم برادرم را داشتم کنار دیوار نشستم و صحنه جان کندن آن پیرمرد را دیدم. * تأیید شهادت از سوی حضرت زهرا (س) سیده طاهره مجربی همسر شهید محمد ...
فرمانده سپاه از دیدن اسلحه هایم شگفت زده شد+تصاویر
حقیقت این اتاقی که من در گوشه خانه ام به آن اختصاص دادم برای این است که به خودم و بقیه یادآوری کنم که پیش از این چه کسانی با چه چیزهایی زندگی می کردند و در مسیر زندگی شان چه اتفاقاتی افتاده است که الان قابل بیان، یا قابل گفتگو و حتی قابل نقد است. خلاصه جملات قاسمی یعنی عشق و علاقه ای که پای این اتاق گذاشته شده است. اما برایمان جالب است بدانیم خانواده او چطور با این ماجرا کنارآمده اند ...
دوست شهیدمدافع حرم:خودم گلوله بارانش کردم
مورد صحبت می کردیم. محمد به این رشته علاقه داشت و می گفت: به عکاسی علاقه مندم و در مقابل تو هیچ هنری ندارم. وقتی می دیدم اینطوری مودبانه حرف می زند و افتاده حال است به شوخی می گفتم: چقدر مودب هستی آقا جون شهید بازی در نیار. او جواب می داد: ما هنر شهادت نداریم. هر بار این این جمله را از او می شنیدم در دلم نهیبی می زدم و نگاهی به چهره محمد می کردم و در دلم می گفتم: احساس می کنم ...
نوزدهمین یادواره شهید علمدار در ساری برگزار شد
شاید سن شان کمتر و بیشتر از 19 سال بود؛ 19 ساله ها در مراسم سالگرد نوزدهمین سال شهادت شهید علمدار آمده بودند یعنی همان های که در زمان شهادت شهید علمدار هنوز به دنیا نیامده بودند اما نجوای عاشقی شهید علمدار را مادران آنها در گوش شان زمزمه کردند و این زمزمه آنها را به این مراسم هدایت کرده بود. خانمی ناخودآگاه به نزدم آمد و دید در حال نوشتن هستم، گفت؛ فرق شهید علمدار با دیگر شهدا چیست که ...
شگفتی های دختر هنرمند 70سانتی در تهران +تصاویر
خودش لباسش را به تن کند. بنده خدا نمی توانست دیگر راه برود. برگشت به من گفت: فریبا در این 26 سال چطور طاقت آوردی و زمین گیر بودی؟ گفتم: مادر خدا به آدم صبرش را هم می دهد. به مادرم گفتم من شفاعت تو را از امام رضا می گیرم. آمدیم خانه قرآنم را بغل گرفتم و گریه کردم. گفتم یا امام رضا از تو کمک می خواهم. یک فرصت دیگر به من بده. باز به مشهد رفتم و مادرم را هم بردم. دیدم مادرم دیگر راه می رود. حتی همان ...
استقبال پرشور آبیکی ها از فدایی زینب(س)
شهدای مدافع حرم با جان و دل حق را شناخته و با باطل مبارزه می کنند. مسئول صالحین سپاه ناحیه مقاومت امام صادق (ع) شهرستان آبیک اذعان کرد: در اوایل انقلاب جو قالب در کشور دفاع از انقلاب و شهادت برای حفظ انقلاب و اهداف و آرمان های نظام بود و بیشتر آحاد جامعه در این مسیر گام برمی داشتند ولی برخی پس از مدتی از انقلابی گری دست کشیدند. صیاد افزود: بیشتر شهدای مدافع حرم، جوان و متولدین دهه 60 ...
عیدی نوروز 94 بازگشت پیکر شهیدمان بود
علوم دیگر. تمام عیار سرباز ولایت بود. ارادت خاصی به حضرت آقا داشت. همین ولایتمداری باعث شد حضور پررنگی در فتنه سال 1388 داشته باشد. یا لیتنی کنا معک پسرم علی اکبر را بار دار بودم که زمزمه رفتن پدرش به سوریه و دفاع از حرم به میان آمد. وقتی دوست علیرضا در دفاع از حرم به شهادت رسید تازه متوجه شدم که او چه نیتی دارد. علیرضا چهارم اسفند ماه 1393 راهی شد و 25 روز بعد خبر شهادتش را ...
خشم اینستاگرامی ها از اعدام شیخ نمر +تصاویر
آن روز که در خاک بقیع چشم تا باز کنی شیعه حرم ساخته است محمد صدارت در صفحه شخصی خود در اینستاگرام با انتشار عکس زیر نوشت: این عکس رو تو کربلا گرفتم، با دیدن بنر نصب شده تصویر شیخ نمر در مسیر حرم حضرت عباس تو دلم گفتم شیعیان عربستان با این کار پیام دادن که شیخ نمر الباقر النمر در پناه حضرت عباس است، امروز وقتی دیدم خبرگزاری ها خبر اعدام شیخ نمر رو زدن خیلی متاثر شدم و با یقین خطاب ...
بیا بریم خونه منو ببین!
ما می باشد. او موقع شهادت پدر 10 ساله بوده و خاطره اش را از شهادت پدر چنین به یاد دارد: من در کلاس چهارم درس می خواندم. نزدیک عید بود و من با خوشحالی منتظر آمدن سال جدید بودم. نمرات خوبم در پایان امتحانات ثلث دوم باعث شده بود که خوشحالی من از فرا رسیدن سال نو دوچندان شود. چند روزی مانده بود به عید که خبر شهادت آقاجونم را در در عملیات " بدر " به خانواده ما دادند . حال من مثل ...
از عملیات مرصاد تا فتنه 88
می کرد همه بچه های کوچک را تحت حمایت خود قرار بدهد. مثلا در همان کودکی وقتی که ما در خانه مادربزرگم جمع می شدیم، بین همه بچه های فامیل زبانزد بود. اگر چیزی بلد بود به همه یاد می داد و اگر مثلا یک اسباب بازی داشت، در اختیار همه بچه ها می گذاشت و هیچ چیز را صرفا برای خودش نمی خواست. وقتی هم که بزرگ شد، علیرضا دانشگاه علمی کاربردی و غیرحضوری رفت. کار آزاد داشت و در کنار داماد ما، کار ساختمانی و پخش ...
چابهار تا کربلا ؛ روایتی دیگر از حضور کاروان اهل سنت در راهپیمایی اربعین 94
دعا کرده بود گفت: سید نذر کردم. گفتم چه نذری؟ گفت: پیش حضرت حسین نذر کردم که اگر حاجتم برآورده شود این بار به همراه خانواده ام به زیارت کربلا بیایم. الان در منزل نشسته ام. هم خودکار دارم و هم کاغذ. دارم توصیه هایی که برای محمد صالح بود را می نویسم تا برایش پست کنم. چند روز پیش پشت تلفن به من گفت: اگر کلاله آمدی باید بیایی خانه من. حتماً اطلاع بده. هنوز یک ماه نشده، دلم برای حسین (ع) و به هم زدن همه قوانین مرزی و رنگی و زبانی و مذهبی و نژادی اش تنگ شده است. انتهای پیام/ ...
از گریه های راننده تراکتور مین کوب تا شهادت مظلومانه جوان بی سیم چی
سردار اسکندر مومنی فرماندهی می کرد. کل گردان های طرح لبیک را به دهلران بردند و در لشکر 25 کربلا سازماندهی می کردند، گردان ها با سازماندهی ای که در همان شهرستان انجام شده بود، مدت کوتاهی را در دهلران بودند ولی چند روز مانده بود به عملیات به دلیل کم شدن تلفات از یک شهرستان، دو گروهان از بر و بچه های قائم شهر را یکی به گردان ذوالفقار از بابل و یکی دیگر را به گردانی از گنبد فرستادند و به همین ...
سیاوش خوابم را شهادت خود تعبیر کرد / هیچوقت برای فرزندم با صدای بلند گریه نکرده ام
شهید نشده بود که خوابی دیدم و این خواب هنوز هم بعد از این همه سال مانند گوشواره ای بر گوشم آویزان است. در خواب دیدم که سیاوش با امام خمینی به خانه ما آمد و با گفتن ” یا الله” وارد خانه شدند . به طرف آنها رفتم و بعد از خوش آمدگویی و رو به امام گفتم : کار خوبی کردید تشریف آوردید سیاوش عاشق شماست ایشان هم تشکر کردند. او ادامه می دهد: در همان عالم خواب دیدم سیاوش وارد آشپزخانه شد و به من گفت ...
با ولایت تا شهادت
، چراکه دشمن از سال ها پیش برای این فتنه برنامه ریزی کرده و علنا از حامیان فتنه حمایت می کرد و حضور مردم در خیابان ها در روز 9دی همه نقشه های آنها را نقش برآب کرد. هر زمان که امام دستور داد، آماده ام شهید حسن قاسمی دانا از شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون است که در سوریه به شهادت رسید. مادر شهید قاسمی دانا در خاطره ای از روزهای فتنه سال 88 به آمادگی شهید برای لبیک به فرمان رهبری ...
گفت وگوی جالب با بازیگر نقش پری آژدان قزی +تصاویر
و خوب دیالوگ می گفتم که این نقش در میان آن جمعیت عظیمی که در اطرافم بود، دیده می شد. بیشتر از تجربیات خودم و عکس های تاریخی و مطالبی که در این زمینه وجود داشت استفاده کردم. *اگر بخواهید این شخصیت تاریخی را توصیف کنید چگونه انسانی است؟ همان طور که در فیلم مشهود است، زنی است که در اغتشاشاتی که می بینید: قوی، دارای قدرت تحکم و فرمانده است و راحت می تواند یک جمعیت را رهبری کند ...
این زوج خوشبخت هنری را می شناسید؟
بازی وی، چهره او یا حتی لباسش چنان انرژی خوبی به او می بخشند که طرف برای چند روز شارژ می ماند. به نظرم بخشی از خجالت کشیدن ریشه در غرور یا ترس دارد. من سال ها از عبارتی چون دوستت دارم استفاده نکرده بودم و الان مدتی است که آن را به زبان می آورم. اینها واژه های زیبایی هستند که باید به کار برد. ما گاهی به خاطر خجالت حتی روی پدر و مادر یا دست آنها را نمی بوسیم. مرجان: مگر می شود عاشق زندگی ...
مروری بر دست نوشته های شهید محمود معین الاسلام در گفت وگوی روزنامه جوان با حاج سعید وفایی
مأموران درگیر شد و هر بار به شیوه ای از دست آنها فرار می کرد. پس از پیروزی انقلاب شهید معین الاسلام به همراه تعدادی از دوستانش مثل فضلعلی جباری، محمد صدر نور، مجید ترکمانی، محمود جقائی و... که خیلی از آنها هم شهید شده اند، اقدام به تأسیس انجمن اسلامی دبیرستان محبان امام علی (ع) کردند و فعالیت هایشان را در همین انجمن ادامه می دادند. سال 59 هم که محمود دیپلمش را گرفت، وارد سپاه اراک شد تا در کسوت یک ...
کمالوند:امید دربی تبریز برنده داشته باشد
مجموع بسیار بهتر بود که بعد از انجام پانزدهم تعطیلات نیم فصل فرا می رسید تا تیم ها به برنامه های شان برسند. وی درباره بازیکنان گسترش که اکنون در جمع تراکتوری ها حضور دارند گفت: از بازیکنان مان که الان در جمع تراکتوری ها هستند شناخت کامل داریم و به همین دلایل فکر می کنیم بازی جذابی را در پیش خواهیم داشت. کمالوند درباره حرف و حدیث ها راجع به همکاری گسترشی ها با تراکتورسازان گفت ...
روزگار درودگر!
برو دو سال بنشین یک حساب هم برایتان باز می کنم کرایه را بریز توی حساب . بعد هم که میخواهی بروی همه پول را می دهم به خودت. چقدر ما جوان داریم که می خواهند ازدواج کنند اما جا ندارند. یک خانم آمد گریه کرد و ناله کرد و گفت پسرم عتاد است گفتم خانم گریه ندارد بیاورش ترکش می دهیم . منظور این است همه را در کار خوب شریک کنیم.به االعه که اسم خداست هر دست دهنده ای محتاج نمی وشد خدا قسم خورده به عزت و جلال ...
اینانلو؛ صدای طبیعت ایران
، شیراز، خراسان و... به سفرهای خارجی هم رفت هشت ساله ی آسفالت ندیده! علت علاقۀ من به طبیعت و سفر کردن همین ژن ایلیاتی من است. در واقع من در طبیعت به دنیا آمدم و زندگی کردم و تا هشت سالگی من که به تهران آمدیم، حتی هنوز آسفالت ندیده بودم. طبق رسوم زندگی ایلیاتی، از صبح که بیدار می شدیم، چند نفر موظف بودند که مراقب من باشند، اما من همۀ آنها را "قال" می گذاشتم، "جیم" می شدم و به ...