سایر منابع:
سایر خبرها
حرم عشق عجب حال و هوایی دارد
حاجت داشته باشم اما به لطف خدا پس از ماه ها صبوری و همکاری مردم و درایت مسئولین در کنترل این بیماری، توفیق زیارت ها و حضور در اماکن مذهبی فراهم شد اما من همچنان بی نصیب بودم. همه این تفکرات در همان چند ثانیه ای که پیام را مشاهده می کردم از ذهنم عبور کرد، اشکی در چشمانم جمع ولی دلم شاد و امیدوار شد، هماهنگی های اولیه صورت گرفت و مسئولیت ثبت تصاویر این سفر معنوی و تفریحی به گروه رسانه ای ...
درخواست طلاق به دلیل چاق شدن شوهر
...، عصبانی می شد و از بیرون غذا می گرفت. خودم هم خیلی تعجب کرده بودم که چرا شهروز آن قدر عوض شده است. حتی او از من هم می خواست با هم غذا بخوریم و هر بار که می خواستم غذای سالم بخورم، کلی غر می زد و درگیری راه می انداخت. همه اینها به کنار، شوهر من در این مدت 50 کیلو اضافه وزن پیدا کرد؛ جوری که دیگر نمی شناختمش؛ هرکس او را می دید، تعجب می کرد. دیگر دلم نمی خواست با او جایی بروم. در این مدت هرچه سعی ...
لب های خندان او به وقت وداع با مادردیدنی بود
.... خانم قدس به منزل ما می آمد و از مادر حال مهدی را جویا می شد. مادرش هم مرتب می گفت پسرم رفته جبهه تا داماد بشود. خانم قدس بعد ها از خاطراتی که از برادرم شهید محمدمهدی شاهدین نقل می کند این چنین می گوید: یک روز از دبیرستان برمی گشتیم که حجله ای نظرم را جلب کرد. دلم شور زد و به طرف کوچه آقای محب شاهدین رفتم. تا چشمم به عکس روی حجله افتاد، اشک هایم سرازیر شد. پیش خودم گفتم واقعاً آن اخلاص، نمازشب و ...
سناریوی عجیب پدر دروغگو پس از قتل دخترش / متهم: مریم خودش را حلق آوریز کرده بود
...> رنگ پریدگی، شاهد جنایت میترا دختر بزرگ خانواده، وقتی در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، رنگش کاملا پریده بود. بازپرس که متوجه ماجرا شده بود شروع به حرف زدن کرد و کمی بعد دختر جوان در حالی که گریه می کرد، گفت: پدرم خیلی عصبانی بود، من مینا را نجات دادم اما نتوانستم مریم را از زیر دست پدرم نجات بدهم. او ادامه داد: من شب از سرکار رسیدم و مادرم را با چشمان گریان دیدم. از داخل اتاق ...
او از شهادت می گفت و من باور نمی کردم
رزق حلال اهل خانه شهید علی شجاعی متولد 9 فروردین 53 خوزستان از شهرستان بهبهان بود که در تاریخ 16 فروردین 1400 به شهادت رسید. ایشان از شهدای مدافع سلامت بود که جان خود را در مسیر حفظ ایمنی و سلامتی هموطنانش داد. از ایشان سه فرزند، دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. حلیمه شجاعی همسر شهید می گوید: علی در یک خانواده پر جمعیت متولد شد. خانواده ای با دو برادر و هفت خواهر. پدرش از راه دامداری و کشاورزی رزق حلال خانه را کسب و برای گذران زندگی بسیار تلاش می کرد. علی و دیگر برادرانش برای کمک به پدر کنار او کار می کردند. خوب ب ...
ر. اعتمادی چطور به یکی از پرفروش ترین نویسندگان ایران تبدیل شد؟
می کنم تعداد کتاب هایش به چهل جلد نمی رسید. من تمام آن ها را خوانده بودم. آن ها که تمام شدند، می رفتم در خانه های مردم را می زدم و از آن ها می پرسیدم که کتاب ندارید؟ شهر هم کوچک بود و همه همدیگر را می شناختند. پدرم هم آدم خوش نامی بود.پدرم نیمه بازرگان بود. آدم بسیار مدرنی بود . آن موقع در شهر لار یعنی حدود سال های 1313 پدرم، کت و شلوار می پوشید و کراوات می زد. او نخستین کسی بود که در ...
افشاگری عجیب حامی اسکوچیچ؛ با کی روش همیشه در ارتباط بودم! | تاکتیک اسکوچیچ به من ضربه می زد!
از حافظه ام را پاک کرده ام. معتقدم باید دست به دست هم بدهیم تا تیم ملی پیشرفت کند و هر سوال حاشیه ای را هم آقای تاج باید جواب بدهد (می خندد). او اما بازی های جام جهانی را هنوز به یاد دارد حتی بازی انگلستان که با یک شکست سنگین همراه بود: آن تک به تک باید گل می شد. نمی دانم چه بگویم. بسیار خب بیاید خودمان را بزنیم به آن راه و اصلا آن زمان هیچ اتفاقی در ایران نیفتاده بود. من در آن صحنه همه کار کردم که توپ گل بشود، خیلی هم محکم زدم اما نشد. ...
دوست دارم برای امام حسین شعر بگویم/ خانواده ام روحانی بودند/دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم
طور نمونه افسران آلمانی روز دستور کشتار می دادند و شب ها موزارت گوش می دادند و گریه می کردند. بهترین نوازنده ویولن ایران رکن الدین مختاری بوده که رئیس شهربانی رضاشاه بوده است. در شعرم هیچ وقت دروغ نمی گویم و از هرکسی که درشعرم می آورم وجود خارجی داشته است. من در جوانی ام شعری گفتم درباره دختری چشم آبی و بعدها به چشم آبی گیر دادند اما این فردی که من درباره وی شعر گفتم وجود خارجی داشت ...
گفت و گویی خواندنی با دو ستاره سینمای جهان
کردید که بعد از آن ملاقات نقش را به دست خواهید آورد؟ دپ: خودم را متقاعد کرده بودم که آن شخصیت من هستم. هرکسی در شهر می خواست آن نقش را بازی کند، حتی مایکل جکسون! ملاقات مهمی با تیم داشتم و قهوه ی تلخی خوردیم و بعد تقریباً تا چند هفته از او خبری نشد. یک مرتبه تلفن زنگ زد و تیم گفت: تو ادوارد دست قیچی هستی . مات ماندم و یک مرتبه مغرور شدم. می دانستم که چقدر مهم است. ریسک بزرگی برای تیم بود که ...
بی قرار شهادت در حرم امن الهی به آرزویش رسید
شهدا قدم می زد و گریه می کرد و می گفت من هم باید کنار این شهدا بخوابم، می گفتم زود است نباید از این حرف ها بزنی، می گفت من آدمی نیستم که بمانم پیر شوم و در رختخواب بمیرم. تو مرا می شناسی، باید شهید شوم، به او می گفتم فکر من و چهار فرزندت را کرده ای که از شهادت حرف می زنی؟ می گفت شما خدا را دارید، من باید شهید شوم. من هم به خودم می گفتم با اخلاق و رفتارهایی که دارد حتما شهید می شود. وی ...
آزمون: آینده خوبی برای تیم ملی نمی بینم/ سال 2018 به خاطر مادرم خداحافظی کردم
آلمان برمی گردم. پدرم در ورزش خیلی زحمت کشید اما به حقش نرسید و من جایش را پر کردم. فرزندم مهر ماه به دنیا می آید و دختر است. هم خودم و همسرم منتظر او هستیم. مهاجم تیم ملی در مورد جام جهانی 2022 قطر گفت: من با اسکوچیچ خیلی مشکل داشتم و همه می دانند. برای من فرقی نداشت چه کسی بیاید. با کی روش همیشه در ارتباط بودم. در تاکتیک اسکوچیچ هم ضربه می خوردم. همه می گفتند برای من ماندن اسکوچیچ مهم ...
آنتن گوشی ام پرید، چه بهتر!
رسیدیم به تپه ای که ظاهرا میزبان ما روی آن خانه داشت. از شیب ملایم تپه بالا رفتیم. روی آن، سه سیاه چادر جا خوش کرده بودند . دل توی دلم نبود برای دیدن داخل سیاه چادرها و استشمام عطر زندگی در دل چادرهای میان دشت. قرص خورشید درست روبه رویم مشغول تابیدن بود و سمت راستم، کوه کلار و سبزکوه سمت چپم، مثل امپراطوری های باشکوه سر از دل زمین برآورده بودند و دست بر شانه کوه های دیگر داشتند ...
سوریه رفتن پارتی می خواهد!
...، دلم مثل سیروسرکه می جوشید. به همه دوستان و فرماندهانی که در میدان نبرد بودند، حضوری و تلفنی پیغام دادم: من باید بروم! پایم بند ماندن نیست. برایم کاری کنید! به برادر سلیمان زاده که به سوریه می رفت و می آمد، گفتم: به حاجی اسدی سلام برسانند و بگو کاری کند که من بیایم. ولی خبری نشد. چندین بار به سردار یداللهی زنگ زدم و گفتم: هر وقت با حاجی اسدی تماس داشتی، بهش بگو حسن می خواهد بیاید سوریه. ...
خاطره بازی در شب عروسک ها
جشنواره حضور داشته، از نقاط ضعف و قوت جشنواره نوزدهم می گوید: نقطه ضعف جشنواره به نسبت دبیری خودم نه دیگر دوره ها، بخش بین الملل بود. این بخش می توانست خیلی بهتر برگزار شود اما در بسیاری از جهات دست ما نبود. نقطه قوت جشنواره هم رفع تبعیض میان گروه های شرکت کننده داخلی و خارجی بود و اینکه بیش از 70درصد بودجه جشنواره به خانواده عروسکی بازگشت. حجازی فر در گفت وگو با همشهری، در پاسخ به این سؤال که دبیری ...
دختر تنهایی که مجبور شد گوش پیرمرد شیطان صفت را ببرد!
پدر بدرفتار قهر مادر ماشین خوابی فرشته نجات خانه مجردی همخانه روباه صفت گوش بری برای انتقام از روباه تصمیم به خودکشی به گزارش اقتصاد آنلاین؛ روزنامه ایران نوشت: مرجان دختر 23ساله وقتی از آزارهای مرد سن و سال دار هم خانه عاصی شد، دست به چاقو برد و گوش مرد شیطان صفت را برید و بعد در اقدامی هولناک به خاطر شوک عصبی دست به خودکشی زد که با تلاش بموقع تیم پزشکی از مرگ نجات یافت. ...
سرنوشت عبرت آموز یک زن بعد از بازداشت فاش شد
...: اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم مدام با خودم می گویم که ای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار می گذاشتم و نزد پدر و مادرم برمی گشتم و از آنها کمک می گرفتم تا بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم. پیش از آنکه گرفتار دام شیطان شوم، خواندن سرگذشت دختران و پسران فریب خورده بسیار ناراحتم می کرد و در دلم نسبت به آنها احساس ترحم می کردم اما بعداً که گرفتار بلایی شدم، فهمیدم همه کسانی ...
وقتی شهدا ساقدوش عروس و داماد ها می شوند!
ندیده بودم. شب قبل از رفتن شان دوباره برایم پیام فرستاد: ما فردا راهی هستیم. نشد با هم حرف بزنیم! سریع تماس گرفتم و بایدها و نبایدها را به او گفتم. اما اگر زودتر صحبت می کردیم متوجه می شد باید دسته گل مصنوعی بخرد. ناراحت شد. من هم! تعطیلات رسمی بود و مغازه ها بسته. از طرفی هم چیزی تا سفرشان نمانده بود. وقتی قطع کردم همسرم پرسید چرا ناراحتی؟! برایش ماجرا را گفتم. حرف من را تکرار کرد و گفت: عروس که ...
انتشار چند کتاب تازه
بدهکار؟ پدر و مادر و عزیزانم را بدهکار بودم. خودم می گفتم هر روز و هی تأکید هم می کردم رویش؛ همان که هر بار می خواندم و نمی دانم چرا بیشتر از چیزهای دیگر گریه ام می انداخت. آن موقع نمی فهمیدم درست وحسابی. نمی فهمیدم که از همه بیشتر حسین را بدهکار هستم. همچنین تویی که عاشق ترینی نوشته مریم بصیری در 157 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 69 هزار تومان در نشر یادشده منتشر شده است. در ...
پسرم حامی خانواده مان بود
پرسیدم نسبتش با شهید چیست؟ مادر مکثی کرد و لبخندی زد و گفت: طاهره دامن کشان مادر شهید محمدعلی غلامی الیگودرزی می باشم. همیشه به پسرم سر می زنم؛ البته خواهر شهید نیز هستم، برادرم شهید علی دامن کشان نام دارد. مادر اشاره ای به سمت دیگر گلزار شهدا کرد و گفت: آرامگاه برادرم نیز آن طرف است. با همان نگاه پر از محبت و لبخندی که بر چهره داشت؛ تعارف کرد که به کنارش بنشینم. مادر شروع به روایت ...
حمایت ویژه سام اصغری از همسرش بریتنی
انداخت و باعث شد عینکم از روی صورتم بیفتد. . اسپیرز می گوید با ضربه روحی بیگانه نیست و اضافه می کند که در آن شب 20 هوادار ورزشکار را احاطه کردند اما تیم امنیتی او به هیچ یک از آن ها حمله نکرد. او ادامه می دهد: خشونت جسمانی خیلی زیادی در این دنیا در حال وقوع است. از همه قربانیان حمایت می کنم و دلم با همه آن هاست! تاکنون ورزشکار، محافظین یا تشکیلات او به صورت عمومی از من عذرخواهی نکرده اند. امیدوارم عذرخواهی کنند. اصغری می گوید: واکنش خودم را نسبت به آنچه اتفاق افتاد ملایم می دانم و امیدوارم که آن مرد ادب شده باشد و دیگر به زنان بی اعتنایی نکند. پ ...
روایت دیدار خانواده معظم شهدا با حضرت آیت الله العظمی خامنه ای/ لحظه شماری پدر شهید مدافع وطن برای دیدار ...
گفتم اگر مرا نفرستی خیلی ناامید و دل شکسته می شوم. پدر شهید بیان داشت: این دیدار سعادتی بود که نصیب بنده شد و من تا وقتی که این دیدار فرار رسید شور و هیجان خاصی داشتم و خیلی مشتاق دیدار با رهبرم بودم. شبی که به تهران رسیدیدم در هتلی اقامت داشتیم و 9 صبح روز بعد ما را برای دیدار با رهبر بردند. من از سبب سازان و دست اندرکاران این دیدار تقدیر و تشکر دارم. وی در ادامه افزود: حتی در آن جلسه ...
زندگی شهید مدافع حرم محمدرئوف رفیعی از زبان همسر
...> در جایی از کتاب می خوانیم: شب سومین سال شهادت محمدرئوف بود. از سر شب بی جهت دلتنگش بودم، دلم عجیب گرفته بود؛ اما به خاطر دل دخترها، بغض هایم را می خوردم. ایستادم به نماز. وقتی به خود آمدم دیدم دخترها کنارم هق می زنند. خودم را جمع کردم. هر دو را در بغلم گرفتم، نازشان کردم و بوسیدم. نمی دانستم کجا برویم؛نه مزاری بود، نه نشانی و نامی که لرزیدن دل ما را آرام کند. نویسنده این کتاب زنده ...
شهادت زیبا ترین واژه خلقت
به گزارش گلستان ما؛ شهید محمدباقر اسلامی ، بیستم فروردین 1339 در روستای گرجی محله از توابع شهرستان کردکوی چشم به جهان گشود. پدرش عیسی فوت 1358 و مادرش خاتون نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارگر عکاسی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد 1361 با سمت تک تیرانداز در پاسگاه شهابیه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده روشن آباد تابعه ...
این دختر پلنگ شیطون پسر بود! / وسوسه شوم پسران آنها را به تله می کشید !
جوان 21ساله ای به نام سهراب که با معرفی خود با نام های دخترانه به فریب پسران دست می زد به بازپرس گفت:از نوجوانی پسر شلوغی بودم وقتی دیدم دیگر به درس علاقه ای ندارم راهی خدمت سربازی شدم و پس از پایان دوران سربازی و در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم که در آن جا هم دست از این کارها نکشیدم و با اطلاعاتی که در زمینه رایانه داشتم برخی موضوعات شرکت را با افزودن موارد دروغین منتشر می کردم، ولی کارهای خلاف ...
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
به مادرم گفتم اما او در کمال خونسردی گفت که ایرادی ندارد و من هم که عصبی شده بودم برای رهایی از این فرد کثیف تمام مهریه و نفقه خودم را بخشیدم تا آزاد شوم و برگشتم به خانه سیاه مادرم. سه نفری کار و شب همه را دود می کردیم. رویا صحبت هایش را با بغض در گلو ادامه داد. رفت و آمدهای افراد غریبه به خانه مادرم همچنان ادامه داشت که در این رفت و آمدها با جوانی که 30 سال از خودش کوچک تر بود ازدواج ...
مرگ مشکوک پسر 14 ساله روی تخت بیمارستان / ماجرا چه بود
...> با وجود انجام تحقیقات مختلف ماموران موفق به دستگیری پسر 14 ساله نشدند تا اینکه پس از چند روز فرار پسر 14 ساله خودش را به بازپرس جنایی معرفی کرد. این متهم گفت: من کلاس هشتم هستم و با مقتول دوست صمیمی بودم، او چند سال قبل از افغانستان ایران آمده بود و از همان موقع با هم دوست بودیم. اما چند وقت بعد پیش دوستان بدگویی کرد و حرف های خیلی بدی پشت سر من زد. وقتی چیز هایی که به دوستان دیگرمان ...
شهدای منا فراموش شدند/ روز خبرنگار حتی اسمی از 2 شهید خبرنگار فاجعه منا نیست
حج از سعودی ها گرفته شود و به دست کارگروهی از همه کشور های مسلمان بیفتد که نه تنها این اتفاق نیفتاد که امروز برای گرفتن سالگرد این شهدا هم دچار مشکل هستیم. رهبر انقلاب فرمودند این فاجعه نباید فراموش شود، ولی این اتفاق افتاد. جامعه فکر می کند ما غرامت میلیاردی گرفتیم در صورتی که هیچ غرامتی پرداخت نشد. بار ها جملاتی از مسوولین حج و زیارت شنیدیم که دل ما را به درد آورد. انت ...
از چشم های این دختر به جای اشک کریستال می ریخت
حسنا آزمایش انجام دادند تا بلکه متوجه شوند علت چنین پدیده ای چیست راه به جایی نبردند و در آخر پزشک معالج حسنا هیچ توضیح علمی برای اشک های کریستالی او پیدا نکرد. چند روزی گذشت تا اینکه اتفاق عجیب دیگری برای حسنا افتاد: شب شده بود و همه خوابیده بودند اما من هنوز بیدار بودم. ناگهان شنیدم که انگار کسی به شیشه پنجره می کوبد. بلند شدم و به طرف پنجره رفتم. باورم نمی شد شوالیه ای را از پشت شیشه ...