همسر عباس امیرانتظام: در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام
سایر منابع:
سایر خبرها
همسر عباس امیرانتظام:در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام/ اوایل انقلاب صاحبان طرح های بزرگ یا دستگیر شدند ...
برخی نام ها و افراد خط قرمز هستند؛ مسلماً ما هم جزو آنها هستیم/ از طرف پدری از خانواده قاجار هستم؛ مادر پدرم، نوه مظفرالدین شاه و دختر سالارالدوله بود *دیگران شما را به واسطه آقای امیرانتظام می شناسند، همسر یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایرانی پس از انقلاب که به عنوان یکی از چهره های سیاسی ایران هم می توان از او یاد کرد. اما فارغ از نام ایشان، می خواهم از خودتان بگویید. الهه میزانی که به نوعی از خاندان قاجار هم محسوب می شود در چگونه ...
عروس افیون با رتبه دو رقمی کنکور
شمال نیوز : اوایل تابستان بود که همزمان با نتایج کنکور پسر جوانی همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمدند. آنقدر از ذوق قبولی ام در کنکور آن هم با رتبه دو رقمی خوشحال بودم که نفهمیدم چطور شد به خواستگارم جواب بله گفتم، جوابی که پدر و مادرم مخالف آن بودند که ای کاش به حرفشان گوش می کردم و هیچ وقت بله نمی گفتم. تازه 18سالگی را تمام کرده بودم که لباس سفید بخت به تن کردم، پدر و مادرم موافق ...
دختر 20 ساله گریه مادرش را در آورد / دخترم درد زن مطلقه را نمی داند! + عکس
این رفتارها عصبانی شده بودم، خطاب به ناپدری ام فریاد زدم: تو پدر من نیستی و حق نداری به من امر و نهی کنی! مادرم ناگهان سمت شوهرش ایستاد و من ویران شدم. به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به خانه دوستم رفتم. بعد از چند روز که در خانه دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم می دهد و بعد از چند ساعت متوجه شدم که مادرم به جلوی در خانه ...
اقدام به خودکشی دختر 16 ساله در شب جشن ازدواج اجباری
ندارم . خانه بی مادر مادرم را دو سال پیش به دلیل کرونا از دست دادم اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خدا خواسته وبدون هیچ گونه توجهی به گریه های من می گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی غافل از اینکه به چه قیمتی ...
دردسر مطلقه شدن نرگس در 17 سالگی / او کودک همسر بود
.... فکر می کنم علی هم فهمیده بود که ازدواجش با من اشتباه بوده! چون اخلاقش خیلی تند شده بود، خانه نمی ماند و به هر بهانه ای شب ها نمی آمد و ...! مدام سرکوفت می زد که بچه ای و هیچ چیزی نمی فهمی! مدام طلاق پدر و مادرم را می کوبید به سرم و ...! منم همه چیز را رها کرده بودم، یعنی توان نداشتم ادامه دهم. 17سالم ام، ولی خیلی خسته، شکسته و درمانده ...
تراژدی سرقت عجیبی که یک گناهکار و یک بی گناه درگیرش شدند / گفتگوی جالب با یک مجرم
نمی خواهم اعتبارم نزد بشکند بعد پیاده شدم و به طلافروشی رفتم یک سرویس طلا خواستم و بعد چند سرویس دیگر را هم خواستم روی پیشخوان بگذارد وقتی همه را دیدم چاقویی از جیبم درآوردم پیرمرد ترسید سرویس ها را داخل کیسه ریختم داخل کاپشنم گذاشتم و پیرمرد را روی زمین انداخته فرار کردم می دانستم تا بلند شود و داد و غال کند ما رفته ایم. امیر که ساکت بود هم به بازپرس گفت : آن زمان شما مسئول پرونده ام نبودید من ...
اعدام برای مردی که 7 سال دخترخوانده نوجوانش را آزار داد؛ سیاه ترین شیطان!
تشریح شکایتش گفت:سال ها قبل با مردی به نام رضا ازدواج کردم و صاحب یک دختر به نام رها شدم، اما وقتی دخترم 4 ساله بود شوهرم به خاطر تصادف رانندگی فوت شد. من کار می کردم تا زندگی خودم و دخترم را تأمین کنم تا اینکه مدتی بعد برادرشوهرم به نام رامین به خواستگاری ام آمد و من به خاطر دخترم و آینده او با رامین ازدواج کردم. آن زمان رها 4 ساله بود و آنها رابطه خوبی با هم داشتند. ما در خانه مان زندگی خوبی ...
روایت فرزند جانباز متوفی ، از ایثار و گذشت پدر تا قناعت و صبوری مادر
در قید حیات بودند به عنوان کارمند شهرداری و پس از آن در اداره آب و فاضلاب خواف مشغول انجام وظیفه بودند و بارها از ناحیه چپ قفسه سینه احساس درد و ناراحتی می کرد. صنعتی رودی تشریح کرد: با مراجعه به پزشک و دستور بر مصرف دارو، درد خود را تسکین می دادند و هیچ زمان به بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی برای دریافت امتیاز مراجعه نمی کردند و می گفتند من داوطلبانه برای خدا و رضای خدا رفته ...
مادر شهید بیگلو: فرزندم را هدیه شش ماهه امام حسین(ع) کردم
خواهم اسم پسرم را علی اصغر بگذارم! من معصومه قورت بیگلو هستم. سال 56 در استان البرز متولد شدم. بعد از ازدواج با پسرعمویم خدا به ما دو فرزند داد. هانیه متولد 71 که در 15 سالگی او را به دنیا آوردم و علی اصغر که 25 ساله بودم به دنیا آمد و سال گذشته پرپر شد. سه ماه علی اصغر را باردار بودم اما هنوز نمی دانستم. تا اینکه یک شب منزل مادر خوابیدم و خواب دیدم دو فرشته یک پسر بچه را با ...
گفت وگو با سید محمدحسین آقایی، نوجوان مداح اهل بیت(ع)
... از 8 سالگی با هیئت بیت الحسین(ع) آشنا شده ام و در کلاس های مدرسه مداحی رضوان شرکت می کنم. بر اثر عشق و علاقه خودم به اهل بیت(ع) و راهنمایی های پدرم، کم کم علاقه ام به مداحی بیشتر شد و در کنار آن، صوت و لحن و حفظ قرآن هم تمرین می کنم و جزء 30 را حفظ هستم. معنای آیات را نیز گاهی با نگاه کردن به ترجمه یا پرسیدن از پدر و مادرم متوجه می شوم. به چه فعالیت هایی ...
مریم مومن عاشق این مرد شد / عکس لو رفته خانم بازیگر در آغوش تنها مرد زندگی اش!
زندگی کنی یا پدر، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم. با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام و زحمت های مامانم هستم. مریم مومن در بانوی عمارت و شب های مافیا مریم مومن فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری است که اولین بار در پنج سالگی جلوی دوربین رفت تا اینکه با تئاتر ادامه داد و در بانوی عمارت به شهرت یک شبه رسید. سال 1400 و 1401 در سری مسابقات شب های مافیا در شبکه خانگی، خانم مریم مومن با هوش و ذکاوت خود در این بازی خیلی مورد توجه قرار گرفت. ...
دلنوشته جذاب رحیم قمیشی؛ چرا با حسین نمی توان قهر کرد؟!
داشتنت دست برنمی دارم، اما تو خودت را محروم کردی از منِ بی آزار. از دوستی با منی که هیچوقت رهایت نمی کنم. آشتی کردیم. دیدم او راست می گوید. بدتر از قهر با خدا، یک بار هم با پدر و مادرم قهر کردم. بچه بودم و نمی فهمیدم! آدم بی پدر و مادر که دیگر آدم نیست. با معلمم قهر کرده ام، با استادم، با دوستم، با همسایه ام، با برادرم، با خواهرم... اما راستش، تا حالا ...
قتل زن عاشق به جرم نازا بودنش/جسد شراره در سد کرج بود
. تصمیم گرفته بودم او را از سر راهم بردارم تا با معصومه ازدواج کنم مادرم وسوسه کرده بود او همه چیز را آماده کرده بود آن شب داخل خانه خیلی زیبا به نظرم رسید شراره فقط می خندید و از من پذیرایی می کرد تا اینکه گفت می خواهد خبر خوبی بدهد. اصلا تصور نمی کردم به خاطر بارداری اش است شنیده بودم دوا و درمان می کند اما امیدی به نتیجه اش نداشتم طبق نقشه ای که کشیده بودم به حمام رفتم وان را پر کردم بعد بیرون آمدم ...
بی غیرتی شوهرم حد و حسابی ندارد/ درخواست های بیشرمانه مردمتاهل از همسرش و...
حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه ...
دست درازی بی شرمانه به دختر 16 ساله دوست خانوادگی/ فیلم های ناجور به من نشان داد
نیز 2 فرزند دختر و پسر داشتند. زن جوان دوست اصلی مادرم بود، بسیار با آنها صمیمی بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. حتی وقتی پدر و مادرم جایی می رفتند ما را به آنها می سپردند. روز ها همینطور سپری می شد. ماجرا از 2 سال پیش شروع شد و من با شوهر آن زن که به او عمو هادی می گفتم بسیار رابطه نزدیکی داشتم و چنان خودش را به من نزدیک کرده بود که کسی شک نمی کرد و خانواده فکر می کردند که او به خاطر ...
دردسرهای دختر خشن بعد از دعوای کودکانه
می کند. تازه چاقو هم دارد و یک بار ناظم مدرسه چاقو از او گرفت و به پدر و مادرش خبر داد. چطور او را زدی؟ داشتم از مدرسه برمی گشتم که از کنارم رد شد و فحش پدر و مادر داد. من تا آن زمان هیچی به او نگفته بودم اما دیگر طاقتم تمام شد، حمله کردم آن قدر او را زدم که خونی شد. دماغش شکسته و باید دیه بدهی. می دانم، وقتی می زدم می دانستم شکایت کند گرفتار می شوم اما ...
وقتی اخراجی هیأت با پادرمیانی حضرت عباس بازگشت
خبرگزاری فارس_ نیشابور_ فاطمه قاسمی؛ عصر عاشورای سال گذشته بعد از تمام شدن تعزیه، منزل پدرم رفتم. تا نشستم پدرم گفت: سید احمد تو رو خدا میشه دیگه شمر نباشی؟ پرسیدم: چرا آقاجان؟ گفت: همون لحظه که خنجر کشیدی تا عبدالله بن حسن رو شهید کنی، خون ها که به آسمون پاشید یه پیرمردی که تو تعزیه کنارم نشسته بود از ته دلش فریاد زد: الهی نَهالت خُشک بِشِه شمر، به هم پدر لعنت! ناراحت شدم و به پیرمرد گفتم درست ...
این دخترِ فراری، زیباترین خانم دکترِ روی زمین شد
اقتصاد24- وقتی پدرم، مادرم را طلاق داد من تنها هفت سال داشتم. پدر و مادرم خیلی راحت از هم جدا شدند، ولی اصلاً نفهمیدند که چقدر ما را آزار دادند. در عالم کودکی برای مادرم دلتنگ می شدم و تمام تقصیر ها را به گردن پدر می انداختم برای همین بود که کم کم از پدرم فاصله گرفتم و از او بدم آمد. درست 9 ساله بودم که برای اولین بار از خانه فرار کردم، هیچ کس و هیچ جا را نمی شناختم برای همین به گدایی ...
جای پای مسیح کردستان همین حوالی
همسایه ها زندگی می کرد. آن موقع خبر از توقعات آنچنانی نبود. یعنی تجملاتی در کار نبود. ساده زندگی می کردیم. اما زندگی ها پایه محکمی داشت. او دوره خدمت اجباری را پیش رو داشت. اما چون میانه اش با رژیم پهلوی خوب نبود با بی رغبتی به خدمت سربازی رفت. یک ماه بعد برای دیدن خانواده و به خصوص نوعروسش از پادگان مشهد به تهران آمد. همان شب گفت که دیگر به سربازی نمی رود. مادر و دیگر اعضای خانواده حرفش ...
اعتبارش را خرج مردم می کند
قبر مادرم گریه می کردم. حال و روز بدی داشتم. بعد از فوت مادر، پدرم خیلی موافق درس خواندنم نبود. به همین سبب روزها کار می کردم و شب ها درس می خواندم. تا اینکه نوجوان شدم و برای اینکه از بحران فکری نجات پیدا کنم عمه ام برایم آستین بالا زد. خیلی زود ازدواج کردم. آمدن بانو به خانه خیلی از مشکلات روحی برقعی را برطرف کرد. او بانوی فهمیده و دانایی بود که با درایت سکان زندگی را به دست گرفت ...
سرنوشت عجیب یک دزد معتاد
آفتاب نیوز : وی افزود: با کمک مادرم که بعد از درگذشت پدرم من را به دندان کشیده بود، زندگی مشترک خود را در یک طبقه از خانه پدری ام آغاز کردیم. او سر به زیر انداخت و ادامه داد: یک روز فردی شیک پوش و خوش سر زبان به محل کارم مراجعه کرد. کارش تا آخر وقت طول کشید بعد هم با خودروی مشکی مدل بالایش مرا به خانه رساند. می گفت خودت را علاف حقوق یک من دو زار کارهای اداری شرکت ...
اقدام خطرناک دختر 16 ساله برای رهایی از ازدواج اجباری!
به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز ، او گفت: مادرم را دو سال پیش به دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی به گریه های من می گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی به چه قیمتی با فردی که ...
مادرانه ای برای پدر ؛ روایت قاب های خالی زندگی هایمان است
احسان فلاحیان، نمایشنامه نویس و بازیگر تئاتر در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا گفت: نزدیک به بیست و یک سال است که در عرصه هنری حضور دارم از سال 76 وارد تئاتر شدم. نمایشنامه مادرانه ای برای پدر را براساس درد و تنهایی های خودم در سال گذشته نوشتم زمانی که به یک فاصله کوتاه هم مادرم را از دست دادم و هم پدرم را و سپس نمایشنامه را برای اجرا به مرضیه ذاکری تحویل دادم. ...
زن 17 ساله: مرد همسایه مرا هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم!
با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می زدند و از نظر مالی به ما کمک می کردند اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم. خلاصه با همین رویاها و آرزوها در بهزیستی قد کشیدم و بزرگ شدم تا این که روزی پسری به خواستگاری ام آمد. او هم شرایطی مشابه وضعیت مرا داشت و در بهزیستی بزرگ شده بود. تنها تفاوتی که من با شاهین داشتم این بود که او از ...