اظهارت جدید و بسیار متواضعانه پرویز پرستویی!
سایر منابع:
سایر خبرها
رفیق کشی درجنایت مستانه
چند سال داری؟ 19سال. درس خواندی؟ پشت کنکوری هستم و خودم را برای رفتن به دانشگاه آزاد آماده می کردم. سابقه داری؟ نه برای اولین باراست دستگیر می شوم. خودم هم شوکه هستم. هیچ وقت فکرش رانمی کردم کارم به اینجا بکشد. قرار بود دکتر شوم اما الان قاتل شدم. قتل چه کسی؟ بهترین دوستم. با هم اختلاف داشتید؟ نه. مثل برادر بودیم. من آن شب ...
زن بیوه قربانی پیشنهاد شوم دوست شوهر
خوشحال پیشنهادش را قبول کردم. بعد از مدتی فهمیدم وسایلی که می آورد، دزدی است اما به روی خودم نیاوردم و به خودم گفتم من که دزدی نمی کنم، فقط وسایل را می فروشم و به کارم ادامه دادم. چاره ای نداشتم چون باید اجاره خانه و هزینه های زندگی خودم و بچه ها را تامین می کردم. چند وقت بعد دوست همسرم را به جرم سرقت از منازل دستگیر کردند و او هم آدرس مغازه را داد و به این شکل دستگیر شدم. وقتی سرم ...
آزادی زندانی ها هدیه تولدم بود
همیشه از اینکه وکیل زندانی ها شده، تعریف می کرد. من هم از پدرم همیشه می پرسیدم که آدم ها چطور به زندان می روند. از آن به بعد سعی کردم با پول خودم زندانیان بی گناه را آزاد کنم تا به خانه شان بروند. فکر نکردی که همه کادوهای تولد را برای خودت نگه داری یا با پول قلک چیزی برای خودت خریداری کنی؟ پدرم به من گفت که با این پول می خواهم برای تو طلا بخرم، ولی من قبول نکردم و گفتم که باید به زندانی ها ...
روایت دست اول جابری انصاری از ماجرای استعفای ظریف/ مقصر سپاه قدس بود یا دولت ؟ + فیلم
نامه نیوز - جابری انصاری معاون اسبق وزارت خارجه گفت: شهید سلیمانی به من گفتند من به دولت، به رئیس جمهور و دفتر رئیس جمهور هماهنگ کرده بودم و فرض من این بود که ریاست جمهوری با وزیرش هماهنگ است و به او اطلاع می دهد، لذا نیازی نمی دیدم که خودم هم اطلاع جداگانه بدهم. دکتر ظریف به من زنگ زدند؛ پرسید:ِ شما در جریان این سفر بودید؟ گفتم نه! منم مثل شما از اخبار شنیدم. اول باید شما ...
شوهرم باز هم می خواهد ازدواج کند، طلاق می خواهم
مردی خودخواه بود. همیشه عذابم می داد. یک مرد زورگوی خشن بود. چون زیادی عاشقش بودم، تحمل کردم و حرفی نزدم. فکر می کردم با گذر زمان همه چیز درست می شود. مدتی همین طور گذشت و ما صاحب یک دختر شدیم. بعد از آن بود که متوجه شدم سلیم زن دوم گرفته است. خیلی شوکه شدم. دنیا روی سرم خراب شد و تصمیم گرفتم از سلیم جدا شوم. ولی به دلیل عشق زیادی که به او داشتم، ازاین تصمیم منصرف شدم. به او گفتم قبول می کنم که زن ...
این جنگ خاموش نمی شود تا امام زمان -علیه السلام- تشریف می آورد! /روایت آیت الله آدینه وند از یک خبر ...
وجود دارد: یکی حدوداً صد کیلومتر میشود و دیگری صد و پنجاه کیلومتر. بین راه کوه است و جنگل و رودخانه سیمره و چندین دهات و آن زمان همه مسیر، پیاده رو بود. با این شرایط، گفتم که دیگر دستم به کربلایی رحیم نم یرسد! مشهدی درویشکه، شروع کرد از اوصاف کربلایی رحیم گفتن، از جمله این که او در غیر مسجد، نماز نمیخواند؛ به این صورت که در بیابان و سر کشت و کارش هنگام نماز چهار گوشۀ محل نشستن خود را ...
روایت زندگی یک زن سرپرست خانوار
(ع) را می گیرم و شماره موبایل زهرا را شماره گیری می کنم از پشت تلفن سوال می کند الان کجایی؟ _کنار مسجد _امیر را ندیدی؟ _امیر؟ _اره پسرمه! منتظرش هستم برگرده، محتویات کیسه پلاستیکی را نشانم می دهد و می گوید: برایش آب و نان آوردم، پیش خودم گفتم: احتمالاً قیافه ام برایش آشنا باشد یا من را با کسی اشتباه گرفته که سراغ پسرش را از من گرفت. -نه حاج ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
، فرمانده مرا کنار کشید گفت ژ 3 بلدی باز و بست کنی، گفتم بله. انجام که دادم گفت الهی شکر، پس بلدی. فرمانده بالاتر می خواست بیاید. ولی خب هیچوقت دوست نداشتم از اسلحه استفاده کنم. بعد این یک ایده شد. گفتیم چقدر این خوبه. چرا فارسی اش نیست؟ بعد دیگر شروع کردیم به پادکست درست کردن. از همان 2003 و 2004 درست است؟ حدود 20 سال پیش. بله از همان موقع شروع شد و 2006. اولش من خودم بلد ...
روایت جابری انصاری از ماجرای استعفای ظریف بعد از سفر بشار اسد به تهران
ای -سوریه و... - مثل دوره معاونت عربی، باز هم من بودم. من در خانه بودم که ایشان حدود ساعت 7 و 8 شب بود به زنگ زدند و گفتند جابر! –یا، حسین؛ الآن تردید از من است- شما در جریان این سفر بودید؟ گفتم نه. فکری کرده بودند که نکند در یک سطح پایین تری، من در جریان بوده ام و شاید من به ایشان نگفته ام. وی در ادامه افزود: اول می خواستند ببینند که خلل داخلی وزارت خارجه نباشد. این را با من چک کردند ...
قرائتی : برای اینکه برنامه تلویزیونی به من بدهند چند نفر جمع شدند آن ها را بخندانم ! | ایده تخته سیاه ...
دعوت و از آنها پذیرایی می کرد. به دلیل علاقه ای که به طلبه ها و روحانیون داشت، به من هم اصرار می کرد طلبه شوم. من در آن زمان 14 سال داشتم و چندان موافق ادامه تحصیل در حوزه نبودم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم یک نفر را میان خودمان به عنوان داور انتخاب کنیم و هر چه او گفت، همان را انجام دهیم. مدیر بازنشسته مدرسه ای را که از آشنایانمان بود برای داوری انتخاب کردیم و او به من گفت: تو طلبه شو! . من هم ...
ذکر شهید باکری هنگام سختی ها و نگرانی های جنگ
که متوجه آقا مهدی شدم. به دور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود. توجه همه به آقامهدی بود، بعضی ها با عصبانیت به من نگاه می کردند. دوباره یاد حمید در ذهنش جان گرفته بود. نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود جنازه برادر به خاک افتاده را برایش به تصویر می کشید، برادری که می توانست دستور بدهد تا جنازه اش را به عقب منتقل کنند، اما تنها گفته بود اول جنازه بچه ها بعد ...
حرف های جالب مربی ایرانی: چگونه قهرمان چین شدم!
پیدا کنم. نظرات مثبتی درباره خودم دیدم و تلاش کردم بهتر دیده شوم. محبی توانست تیم های زیادی را در رده پایه باشگاه فرست وینا تمرین بدهد: من احساس کردم که هر چه زمان می گذرد به من بیشتر احترام می گذارند و اعتماد می کنند. با این وجود سخت بود که محبی این اعتماد را به دست بیاورد: به عنوان یک خارجی شما باید بیشتر از مربیانی که اهل آن کشور هستند خودت را نشان بدهی تا مردم ببینند و بتوانند به ...
عکس | واکنش احساسی عبدالله موحد به بازگشت به ایران
صندوق حمایت از قهرمانان قرار گرفت. موحد پس از ورود به ایران در پاسخ به این سوال که چه احساسی دارید، گفت: ایران وطن من بوده و هست. از این که بار دیگر وارد کشور شدم سر از پا نشناخته و بسیار خوشحالم. دارنده 6 مدال طلای جهان والمپیک همچنین گفت: مردم کشورم به من لطف داشته و مورد محبت مردم بودم. من هم وطنم و مردم ایران را دوست دارم. اگرچه دوست داشتم در کشور خودم در خدمت جوانان کشور ...
وسوسه سرقت میلیاردی رمز ارز
خودت را معرفی می کنی؟ مرتضی 27ساله هستم. سابقه داری؟ خیر. اولین بار است دستگیر می شوم. حتی یک بار هم کارم به کلانتری نیفتاده بود و سرم در کار خودم بود. پس الان اینجا چکار می کنی، آن هم به عنوان مجرم؟ یک حماقت و وسوسه باعث شد دستبند پلیس به دستانم بخورد. توضیح بده. من شغل آزاد دارم و اندک پس اندازم را در حوزه ارز دیجیتال سرمایه گذاری کردم و ...
وقتی هری پاتر سارق می شود | متهم: دوست داشتم دانشمند شوم اما سارق شدم
... چرا با این سن کم تبدیل به سارق شده ای؟ چون حسرت خیلی چیزها در دلم بود. از داشتن ماشین خوب گرفته تا لباس های گرانقیمت. پدرم یک کارگر است و خودم خیلی زیاده خواه هستم. می خواستم پولدار شوم و بعد دور سرقت را خط بکشم. راستش می خواستم درس را ادامه بدهم و دانشمند شوم چون خیلی باهوشم! چقدر درس خواندی؟ دیپلمم را گرفتم و می خواستم بعد از چند مورد سرقت، درسم را ادامه ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
می گذاشتم. همان ها که عمری فقط تعریفش را شنیده و تصویرش را دیده بودم. با نگاه به زیلوها انگار جان گرفتم. قدم هایم را تندتر برداشتم و خودم را به انتظامات جلوی راه پله رساندم که خانم ها را هدایت به طبقه بالا می کرد. جمعیتی که اصرار می ردند کم نبودند، آن وسط از دهانم پرید که: من باید مطلب بنویسم از دیدار امروز! سریع پرسید: برای کجا؟ تا گفتم خبرگزاری! نه گذاشت و نه برداشت و گفت: باید زودتر میومدی داخل ...
پرویز پرستویی: تلویزیون حق ندارد مرگ من را زیرنویس کند
همین است پیشه اش هنر است. اما من به خودم می گویم کی قرار است هنرمند شوم؟ در امر ورزش هم این طور است. ما آدم هایی داریم که مدال های خوشرنگ المپیک را گرفته اند، اما آیا همه آن ها پهلوان هم هستند؟ چه ورزشکاران مرد و چه زن. پهلوانی یک جهان و یک منش است و جنسیت ندارد. در ورزش باید ملاک ما پهلوان شدن باشد و در بازیگری، هنرمند شدن. مسیری که شما از بازیگری تا هنرمندی طی می کنید، مسیر ...
آخرین مصاحبه جنجالی پهلوان تختی: باید زن بگیرم!
که با حریف گردن کلفت خود روبرو شوم با دو قهرمان دیگر که یکی اتلی قهرمان معروف ترک بود دست و پنجه نرم کردم و کاملا خسته شده بودم. دو بیماری من وبال گردنم بود و از طرفی قهرمان روس هم از نظر قرعه شانس آورده بود و مثل من خسته نبود و من در نهایت خستگی و با چنان وضعی روی تشک رفتم و با او مساوی کردم. اما چون 500 گرم وزن من بیشتر بود او را برنده اعلام کردند. اگر شما بروید گفتم یک ...
روایت همسر شهید مصطفی صدرزاده از مواجهه دخترش با پیکر پدر
ادامه داد: الحمدلله که تمام دارایی ما و پدر آقا محمدعلی و فاطمه خانم با شهادت رفتند و همیشه زنده اند و هیچ وقت هیچ کجای دنیا شنیده نمی شود که آقا مصطفی صدرزاده مُرد. خدایا شما سرپرست ما هستی همسر شهید صدرزاده بیان کرد: وقتی که قرار بود خبر شهادت را به فاطمه خانم بدهیم، شب عاشورا، من با علم به اینکه حدیث قدسی داریم که خداوند می گویند مردی از خانواده ای برود سرپرستش خودم می شوم ...
واکنش متفاوت به حذف از تیم ملی: باید بهترین بشوم!
ملی دعوت کرد و فرصت بازی در تیم ملی هم به او داده شد. حسین نژاد در آستانه رسیدن به جام ملت های آسیا هم قرار گرفته و امیدوار بود در 19 سالگی این افتخار بزرگ را با راه یابی به جمع ستارگان فوتبال ایران تجربه کند، اما با اینکه در لیست نهایی هم بود، با حل شدن مشکل سردار آزمون، امیر قلعه نویی درنهایت تصمیم به خط زدن نام جوان ترین بازیکن لیستش گرفت. به بهانه درخشش محمدجواد حسین نژاد که نمایش ...
اظهار نظر جنجالی همسر حجت الاسلام قرائتی / همسر خوبی نیستی
مطهری فرستاده است. گفتند: اینجا، جای هنر است. گفتم: شاید من هم هنرمند باشم. گفتند: می توانی بخندانی؟ گفتم: حسابی! قدرتی خدا به من داده که می توانم دو ساعت شما را بخندانم! به طوری که لبتان را نتوانید جمع کنید اما با حرف های حسابی. ما خوش سعادت بودیم که خداوند به ما دختر داد. مسئولیت اصلی تربیت دختران بر عهده حاج خانم بوده و بخشی از وقت حاج خانم با بچه ها پرمی شد. من هم ایشان را به سفرهایی ...
چشم انتظاری یک پدر و شهدای غواصی که به خانه بازنگشتند
؛ آنقدر خس خس می کند که یاد برفک تلویزیون های سیاه و سپید قدیمی مان می افتم. درست مثل آن پر از خبرهایی است که نمی تواند بگوید. پر از کلمه هایی که در سکوتی پر از خس خس می میرد. می خواهد ادامه دهد که با عجله می گویم، خواهش می کنم خودتان را اذیت نکنید؛ من متوجه اوضاع خاص شما هستم و بعد برای دلگرمی دادن به او و شاید هم برای دلگرمی دادن به خودم با صدای به ظاهر مصمم اما خفه ای ادامه می دهم ...
گفتگوی خواندنی با پرویز پرستویی/ ناگفته های خاص از آژانس شیشه ای، مارمولک و بید مجنون
دارد یا بساز و بفروشی می کند یا کارهای دیگر اما من هیچ کار دیگری جز بازیگری انجام نمی دهم. *درواقع هر کاری برای من همان انرژی را به اقتضای خودش گرفته است اما کارهایی مثل آژانس شیشه ای یا بید مجنون خیلی از من انرژی گرفته. این را خود آقای مجیدی هم می تواند بگوید. برخی کارگردانان خوشبختانه این فرصت را به شما به عنوان بازیگر می دهند که بروی و خودت را برای نقش آماده کنی. من نزدیک به دو ماه در ...
تیری آنری: سال ها به همه در مورد خودم دروغ گفتم!
. او در پادکست بارتلت گفت: "در طول زندگی حرفه ای ام، افسردگی داشتم. آیا می دانستم؟ نه. آیا کاری در مورد آن انجام دادم؟ بدیهی است که خیر. من به نوعی خود را با شرایط انطباق داده بودم. من برای مدت طولانی دروغ می گفتم، زیرا جامعه آمادگی شنیدن حرف های من را نداشت. همه چیز به یکباره سر من در زمان کووید خراب شد. قبلاً می دانستم، اما به خودم دروغ می گفتم. برای خوشایند جامعه و به خصوص ...
هنرمند “ خوب “ هنرمند “ مرده “ است
، بخش مهمی از تاریخ و فرهنگ یک شهر هستند که در حافظه تاریخی مردم آن شهر نقش بسته اند. به شما اطمینان می دهم، حذف ظاهری این نشانه ها، هیچ تأثیری بر ارزش و عظمت این آدم ها و آثارشان نخواهد گذاشت و صرفاً شاهدی خواهد بود بر بی سلیقگی و پایین بودن آستانه تحمل شما عزیزان. به ویژه در این روزها که جشنواره تئاتر منطقه ای در حال برگزاری است و حدود سیصد مهمان تئاتری از کشور به تبریز آمده اند، فرصت غنیمتی بود تا این تاریخ پرفروغ ، بر دیوارهای این بنای قدیمی ، عرض اندام کند! کاش به جای حذف آدم ها و آثار ، به داشتن شان مفتخر بودید! به قلم صدیق جمالی انتهای پیام/ ...
صورتش سالم بود و پذیرای بوسه خداحافظی مان شد
جلوتر از جاده بصره است سنگر بگیرید. با چه سختی خودمان را از توی کانال پیش رویمان جلو کشیدیم، اما خمپاره ای لب کانال خورد و توان حرکت را از ما گرفت. من هم جزو هفت نفری بودم که زخمی شدم. وقتی دستور عقب نشینی صادر شد، تنها یک راه مانده بود. تیربار عراقی ها باید از کار می افتاد. تیمور کارش چیز دیگری بود، ولی داوطلب این کار شد. همان طور نیم خیز جلو آمد. رویمان را بوسید و حلالیت خواست. بعد هم آرپی ...
جنون زورگیری دختر 27 ساله از زنان + فیلم
دستش در کیفش بود نگرانم کرد. از سرشانه تا آرنجش هم یک نوار چسب پنج سانتیمتری چسبیده بود، رفتارش کمی مرا ترساند، آسانسور که رسید من نخواستم اول وارد شوم، از او خواستم داخل برود، اما قبول نکرد سه بار به من اصرار کرد که من اول وارد شوم، اما من ترسیده بودم و نرفتم. بلاخره بعد از او وارد شدم و دکمه طبقه منزلم را زدم و از او پرسیدم شما کدام طبقه می روید؟ که او با لحن تندی گفت "خودم می روم ...
رسم دکتر کاظمی آشتیانی را اعتلا ببخشیم
...، بروند. خوب است بدانید که من هنوز هم اعتقادم همین است. می گفتم اشخاصی که می گویید اگر به جهاد اعتقاد داشته باشند و بمانند، به شما قول می دهم که رفاهیاتشان هم تأمین خواهد شد، ولی نباید این را ملاک قرار بدهیم و مرا از این نترسانید که اگر به آنها رفاهیات ندهیم، می روند. در نتیجه، اگر کسی می خواهد برود، برود. ولی اگر بمانند در خدمتشان هستیم. یکی از مجادلات ما با زنده یاد دکتر کاظمی سر همین مسئله بود ...